bato-adv
کد خبر: ۳۶۳۶۵۶
مهرداد ابوطالبی

دولت خادم، دولت رهبر

تاریخ انتشار: ۱۶:۱۴ - ۲۴ خرداد ۱۳۹۷
مهرداد ابوطالبی؛ در بحث چیستی و چرایی دولت سخن بسیار رفته است؛ که همه با بسیاری از این تعاریف و کلیدواژه‌های معروفشان آشنا هستیم؛ و البته الان نیت من و حوصله شما بازخوانی این تعریف‌ها و تمثیل‌ها را برنمیتابد.
 
مطالعه فصل اول کتاب انسان خداگونه (homo deus، نوشته یوال نوح هراری: بخش حق خوشبخت بودن) و همچنین وقایع و اتفاقات سیاسی این روز‌ها حول ایران و برجام و اسرائیل و ترامپ مجددا باب این بحث را در ذهنم باز کرد که کارکرد و وظیفه دولت چیست.
 
دولت‌ها چه رسالتی بر دوش دارند؟ این اواخر برآیند این اندک چیز‌هایی که میدانم و البته آن بسیار چیز‌هایی که نمیدانم، کلیتی به من میدهند که تعریف دولت ایده آل را بیش از هر چیز به یک تنخواه گردان یا یک خدمتکار خانگی نزدیک می‌کند.
 
تنخواه گردان خوب فردی است که بتواند با صرف کمترین هزینه، با بهترین کیفیت ممکن و البته نهایت صداقت و درستی سفارشات ارائه شده توسط کارفرما را تهیه کند وکار‌ها را انجام دهد. تنخواه گردان شایسته کسی است که بتواند با تجربه و دانشی که در اختیار دارد بودجه مورد نیاز برای انجام سفارشات را تخمین بزند تا در میانه انجام کار مجبور به متوقف کردن و درخواست مجدد پول نشود و همانطور که ذکر شد با کمترین هزینه و زمان و بیشترین کیفیت کارهارا انجام دهد و البته پس از اتمام کار اسناد قابل بررسی و راستی آزمایی برای اثبات صحت کار و امانت داریش ارائه دهد. این همان کاریست که دولت‌ها باید در سطح وسیع‌تر و در مقیاس یک کشور انجام دهند.
 
تنخواه گردان‌ها تقریبا زیرساخت و لوازم تمام امور شرکت‌ها را فراهم میکنند، اما تعیین نمیکنند شرکت باید در چه جهتی حرکت کند و یا چه کالا و خدماتی و به چه شکلی ارائه کند. این به عهده سهامداران و هیئت مدیره منتخب آنهاست.
 
سهامداران واقعی کشور‌ها مردمان ان کشور هستند. (و این اصلا یک شعار انتخاباتی نیست). هیئت مدیره یا نمایندگانی که آن‌ها انتخاب می‌کنند، تعیین میکند استراتژی و هدف و غایت این کشور چیست و دولت‌ها برای تامین وسایل و زیرساخت‌های مورد نیاز برای رسیدن به این اهداف بودجه پیش بینی می‌کنند، هزینه می‌کنند و رسید و فاکتور هزینه هارا ارائه می‌کنند.
 
نوح هراری در بخشی از کتاب که نشانی‌اش را دادم به ذکر مثال‌هایی از اندیشه‌های اپیکوروس یونانی و جرمی بنتام انگلیسی می‌پردازد. با قلم شیوایش در باب حق خوشبخت بودن انسان‌ها یا دقیقتر بگویم مطالبه خوشبخت بودن از جانب شهروندان دولت‌ها می‌گوید. از دروغ‌های بزرگ حکومت‌ها تحت لوای شکوه پادشاهی، جلال وعظمت وطن سخن می‌گوید.
 
جرمی بنتام انگلیسی تعریف جمعی‌تری از والاترین هدف زندگی ارائه داد: "خیر اعلا بیشترین خوشبختی برای بیشترین افراد است". جامعه باید به مسیری برود که بیشترین میزان رضایت و خوشبختی برای بیشترین افراد ممکن را به ارمغان اورد. در کتاب مثال جالبی مطرح میشود. هر شهروند سنگاپوری سالیانه معادل ۵۶۰۰ دلار ثروت تولید می‌کند. هر شهروند کاستاریکایی سالانه فقط ۱۴۰۰ دلار. بنابر این کشور سنگاپور از منظر شاخص‌های تولید ثروت در مقام بالاتری نسبت به کاستاریکا در نمودار‌های اماری قرار می‌گیرد.
 
اما بر اساس تحقیقات دیگر سطح خوشبختی و رضایت عمومی در کاستاریکا به مراتب بیشتر از سنگاپور است؛ و نویسنده این سوال مهم را مطرح می‌کند: ترجیح می‌دهید یک شهروند سودآور، اما کمتر خشنود سنگاپوری باشید یا یک کاستاریکایی کمتر سودآور، اما خوشحال و راضی‌تر؟
 
شکوه امپراتوری حقیقتا چه نسبتی با خوشحالی یک شهروند دارد؟ نسبت وسعت امپراتوری با رضایت یک خانواده از زندگی چیست؟ تاثیر واقعی و دقیق تراز مثبت تجاری بر امید به زندگی یک خانواده آمریکایی یا نسبت تعداد موشک‌های قاره پیمای ارتش سرخ چین با رفاه عمومی کارگران معادل ذغال سنگ چیست؟
 
آیا مردم آمریکا بعد از پیروزی این کشور در جنگ سرد و فروپاشی شوروی رضایت واقعی بیشتری از زندگی پیدا کردند؟ آیا خوشبختی مردم آلمان با فتوحات نظامی هیتلر افزایش پیدا می‌کرد؟
 
مثال‌ها و تحقیقات بیشماری وجود دارد که در مقابل تمام این پرسش‌ها یک پاسخ قاطع "نه" قرار می‌دهد.
 
اگر حاکم یک کشور هستید باید مردم را قانع کنید که اگر شما را با تحمل رنج و فقر و جنگ یاری کنند تا موفق شوید انقلابتان را صادر کنید، یا کشور همسایه را فتح کنید یا سهم سهم کشور دیگری را در فلان بازار جهانی بگیرید، آنگاه آن‌ها هم خوشبخت‌تر خواهند شد. باید کارگر‌ها و معلم‌ها و دستفروش هارا قانع کنید به نفعشان است اگر مساحت کشورتا از x. به x+۱ کیلومتر افزایش یابد یا ارتش تحت فرمانتان ارتش یک حاکم دیگر را در جنگی نیابتی در یک کشور دیگر شکست دهد.
 
مردم امریکا و روسیه چه میزان کارکردند و مالیات دادند تا دوئل کاپیتالیزم و کمونیزم خونین‌تر به پیش رود و باز هم این پرسش که آیا خانواده‌ای ساکن در یک روستا یا شهر دورافتاده، یا حتی نه، ساکن خود منهتن بعد از اعلان فروپاشی شوروی از اخبار تلویزون خوشبخت‌تر و راضی‌تر بودند؟ و آیا کارگران صنایع فولاد شوروی همراه با ابهت و قلمرو نظام شوروی از هم فروپاشیدند؟
 
نمیخواهم با نگاهی آنارشیستی یا توطئه محور تمام دولت‌ها را متهم به بهره کشی و ظلم و تحمیق کنم. می‌خواهم بگویم این یک اشتباه رایج است. هدف همه ما از زندگی خوشبختی و رضایت است. ایدئولوژی‌ها و آرمان‌ها مردم را متحد می‌کنند و کنار هم می‌نشانند. اما دولت‌ها حول آرمان‌ها شکل نمی‌گیرند بلکه حول نیاز‌ها شکل میگیرند. هدف از تشکیل دولت‌ها تامین و تضمین خوشبختی است. دولت‌ها کارگزار و خدمتگذارند.
 
اینکه چه کسانی به خانه رفت و آمد کنند یا دیوار‌های خانه چه رنگی باشند کار خدمتکار نیست. بلکه انتخاب صاحب خانه است. خدمتکار برای دیوار‌ها رنگ می‌خرند و از میهمان‌های خانه پذیرایی می‌کنند.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو