عضو هیئت علمی دانشگاه اراک در نشست «رویکردهای ادبی به مطالعات قرآن کریم» عناصر اصلی قصص قرآن کریم را برشمرد و در همین نشست عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب تاکید کرد که علوم ادبی متاثر از عقاید و ایدئولوژی هستند و باید با رویکرد انتقادی در تفسیر قرآن مورد استفاده قرار گیرند.
به گزارش ایکنا؛ دومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی نمایشگاه بینالمللی قرآن با عنوان «رویکردهای ادبی به مطالعات قرآن کریم» شامگاه روز چهارشنبه؛ ۲ خرداد با سخنرانی ابوالفضل حری، عضو هیئت علمی دانشگاه اراک و مترجم کتاب «مطالعه قرآن به منزله اثر ادبی» و محمدحسن محمدیمظفر، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و مترجم کتاب «ادبیات قرآن» در نمایشگاه بینالمللی قرآن برگزار شد.
حری در آغاز سخنانش گفت: بحث بنده در خصوص قصص قرآن خواهد بود. تلاش کردهام قصههای قرآن را از منظر روایتشناسی بررسی کرده و برای آنها دستوری زبانی تعریف و اصول حاکمی ذیل عنوان بوطیقای قصص قرآنی استخراج کنم.
در رویکرد سنتی قصص قرآنی مورد توجه نبودهاند
وی افزود: دو سده پس از نزول قرآن نگارش ۲۰۰ کتاب در خصوص بلاغت آغاز شد اما تنها یک کتاب درباره قصههای قرآن نوشته نشده است. سوال من این است که چرا؟ ما در کتب تفسیری خودمان در شان نزولها، در خصوص قصص قرآنی بحثهایی را میبینیم، اما کتابی مستقل که ویژگیهای قصص قرآنی را بررسی کرده باشد، وجود ندارد. از این نظر قصص قرآن مهجور واقع شدهاند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اراک تصریح کرد: بررسی قصص قرآنی در میان مستشرقین از ابتدای سده بیستم آغاز شد و به موازات آن در جهان اسلام نیز این کار صورت گرفته است. احمد خلف الله، ریچارد بل، هوروفیتز، ساید سکای و بینات هیللر از جمله کسانی هستند که به این موضوع پرداختهاند. در خود ایران پس از انقلاب حسین فعال عراقی و خلیل پروینی عناصر قصص را بررسی کردهاند، اما تنها عناصر سنتی در این قصص بررسی شده است.
وی ادامه داد: ما وقتی راجع به قصص صحبت میکنیم با اثر مستقلی سر و کار نداریم. قصههای عهدین به صورت گاه شمارند اما در قرآن به جز داستان حضرت یوسف، سایر قصص در سورههای قرآن پراکنده شدهاند از این رو باید با اجزای قبل و بعد از خود مرتبط باشند.
حری افزود: رویکرد ادبی سنتی به قرآن جزئی و خطی است، اما ما در دوران جدید شاهد شکلگیری سنت کلنگری هستیم که قرآن را به صورت کل در نظر میگیرند. وقتی وارد سده بیستم میشویم توجه به قرآن به عنوان اثر ادبی مطرح میشود. ما در سنت خودمان علامه طباطبائی را داریم که غرض سوره را مطرح کرده است. علامه طباطبائی، سید قطب، حجازی، فضلالرحمن، فراهی و اصلاحی نگاه کلنگرانه به قرآن داشتهاند.
حری با بیان اینکه ما در قرن بیستم از انسجام ادبی به انسجام زبانی قرآن منتقل شدهایم، گفت: امروزه در پرداختن به سور میتوان از دستور نقشگرای هالیدی استفاده کرد که قرآن را به عنوان متن در نظر گرفت. در این جا متن واحدی است که تمامیت معنایی و ارتباط منطقی درونی دارد. در این راستا اگر یک کلمه را در یک سوره جابجا کنیم، کل سوره ساخت معنایی آن سوره از دست میرود.
عناصر اصلی قصص قرآن کریم
وی تصریح کرد: اساس بحث من این است که هر چه داستان تعریف کند روایت است و قصههای قرآن چون داستان تعریف میکند روایتاند، این روایتها میتوانند از یک یا چند آیه برخوردار باشند. بر اساس الگوی کنشگران گرماس گفته میشود داستان اصولی دارد که عبارتند از کنشگر یا قهرمان داستان، کنشگر فرستنده، کنشگر گیرنده یا سودبرنده، کنشگران مخالف، کنشگران یاریدهنده. این عناصر در داستانهای قرآن وجود دارند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اراک تصریح کرد: کنشگر در قصص قرآنی مرسل یا پیامبر است. فرستنده خداوند است، مردم از این کنشگری سود میبرند، یک عده نیز کافر و مخالف و یک عده مومنان و حامی هستند. ما در روایات قرآنی به یک مربع معنایی میرسیم که ضلعهای آن عبارتند از توحید، کفر، عدالت و بیعدالتی و در این مربع معنایی پیامبران نازل شدهاند تا در شرایط کفر و بیعدالتی، توحید و عدالت را ایجاد کنند.
ضرورت رویکرد انتقادی در استفاده از علوم ادبی در تفسیر
در ادامه این نشست محمدیمظفر در آغاز سخنانش گفت: من در خصوص اثرپذیری ادبیات از ایدئولوژی سخن خواهم گفت. علاقهمندان به مباحث قرآنی میدانند که بحثی ذیل عنوان علوم مورد نیاز مفسر وجود دارد و مفسر پیش نیازهایی برای تفسیر باید داشته باشد. این علوم در حدود ۱۶ رشته هستند که مفسر باید اینها را داشته باشد. این علوم و فنون در کتابهای علوم قرآنی از جمله اتقان سیوطی برشمرده شدهاند و میتوان صرف، نحو، لغت، معانی بیان، فقه و .... را از این دست دانست.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: از طرف دیگر بحثی در دهههای اخیر بسیار مطرح شده است که مفسر نباید تفسیر به رای بکند و یکی از مصادیق تفسیر به رای این است که بخواهد قرآن را با پیش فرضهای خود منطبق کند و افکاری را که به آنها ملتزم است را ملاک معنای قرآن قرار دهد. مفسران بسیار این مسئله را تذکر دادهاند و علامه طباطبایی نیز این اشکال را به تفاسیر قبلی وارد میداند که این تفاسیرسعی کردهاند آیات قرآن را به پیش دانستهها و مسلمات خود انطباق دهند.
محمدیمظفر تصریح کرد: از این رو ما علومی را نیاز داریم و از طرفی دیگر برای فهم قرآن باید ذهن خود را از پیش فرضها خالی کنیم. یکی از مکاتبی که خیلی روی این مطلب تاکید دارد، مکتب تفکیک است که به شدت مصر است که در فهم قرآن ما دانشها و محفوظات خود را کنار بگذاریم.
وی افزود: در خصوص علومی که به عنوان مقدمه فهم قرآن نامبرده میشود باید این نکته را در نظر گرفت که کلا در جامعه عربی و اعراب قبل از نزول قرآن، چندان دانشی مطرح نبوده و بیشتر چیزی که در عرب بود اشعار جاهلی بود که در آنها نیز تشکیک شده است که آیا مربوط به جاهلیت است یا پس از اسلام ساخته شده است. پس تمام علوم ادبی عرب بعد از اسلام شکل گرفته است و خود نزول قرآن منشا این علوم در میان عرب بود.
وی با بیان اینکه یک علم ادبی مانند صرف به صورت خالص نداریم که با آن به سراغ فهم قرآن برویم. گفت: خود این علوم آمیخته به پیش فرض و عقاید یا در یک کلام ایدئولوژی هستند. علمای نحو از قرون دوم به بعد در تاریخ اسلام ظاهر شده و مسلمانانی هستند که در علوم ادبی متخصص شدهاند و قبل از آنکه عالم باشند مسلمان بوده و عقاید اسلامی را داشته و به یکی از فرق اسلامی تعلق داشتهاند.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: میدانیم بعد از نزول قرآن اولین بحثهایی که مطرح شده مباحث اعتقادی و ... بوده است و پیشینه بحثهای اعتقادی پیش از بحثهای ادبی است در این صورت اگر قرار است ما برای فهم قرآن پیشفرض نداشته باشیم، آیا میتوانیم با فراگرفتن علوم مورد نیاز مفسر چنین کاری را انجام دهیم؟
محمدیمظفر تصریح کرد: در مورد رویت خداوند آیه «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ: به پروردگارش نگران است» (قیامت، ۲۳) وجود دارد که از نظر مفسران اهل سنت بر اساس آن خداوند در روز قیامت دیده میشود. عقلگراها مخصوص معتزله و شیعه قائل هستند که خداوند قابل رویت و دیدنی نیست و خود قرآن در آیه « لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ: چشمها او را درنمىيابند و اوست كه آنها را درمىيابد و او لطيف آگاه است» (الانعام، ۱۰۳) این مسئله را تصریح کرده است.
وی افزود: در خصوص آیه « وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي: چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض كرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى» (الاعراف، ۱۴۳) یکی از مباحث ادبی در ادبیات عرب ذیل بحث معنای حروف و حرف «لن» محل چالش واقع شده است، در ادبیات نظری هست که از جمله زمخشری دارد و معتقد است که «لن» در این آیه برای «تأبید» یا نفی ابدی و به معنای هرگز است. یعنی انسان در دنیا و آخرت خداوند را نخواهد دید. منتقدین زمخشری ایراد گرفتهاند که او به خاطر توجیه عقیده معتزلیاش در خصوص رویت خدا، «لن» را به این معنا گرفته است و ابنهشام نیز اشکال میکند که «لن» برای نفی ابد نیست و چنین معنایی در ذات این لفظ وجود ندارد. اینجا به نظر میرسد بحث در خصوص «لن» ادبی باشد، اما در واقع این بحث متاثر از عقیده است. در دیگر بخشهای علوم ادبی نیز این مسئله وجود دارد.
محمدیمظفر در پایان گفت: علوم ادبی از جمله صرف، نحو، معانی بیان و ... علوم خالص و مجرد از همه عوارض نیست و ادبیات فارغ از ایدئولوژی نیست و مخلوط با عقاید است، از این رو وقتی گفته میشود برای فهم باید پیش فرضها را کنار بگذاریم، باید برخوردی انتقادی با بحثهای ادبی داشته باشیم و با توجه به تاثیر این علوم از عقیده مولفانشان با نگاهی نقادانه از آنها استفاده کنیم.