bato-adv
کد خبر: ۳۶۰۵۷

قدر غدیر

محمد علي طاهري
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۳ - ۱۲ آذر ۱۳۸۸


محمد علي طاهري- بارها در آستانه عيد سعيد غدير قرار گرفتيم و به شادي نشستيم! اين بار بينديشيم و آنگاه که به آستان ولايت رسيديم، به برخاستن خوشدل باشيم!


 

انوار هدايت الهي همواره در حال تابش است و تنها دلهاي مشتاق و مستعد، پذيراي آن هستند. در اين ميان کساني که مستعدتر از ديگران به روي آن آغوش گشوده، با آمادگي و طلبي زايد الوصف، رنگ الهي به خود مي گيرند، «اولياي الهي» نام مي يابند. اولياي الهي، گل سرسبد وجودند. 

خالق بشر که خواهان رشد و کمال هر انسان است، براي به ظهور رسيدن چنين افرادي هستي را آفريد; براي متجلي شدن زيباترين تجليات. آنها مانند انسانهاي ديگر روزي به دنيا مي آيند و روز ديگر مي روند; اما احوال و رفتار و گفتارشان همواره راهنماي رشد و تعالي خواهد بود. بنابراين، اولياي الهي «علائم الطريق» هستند; علائمي براي رهسپاري در مسير کمال. 

آنها بزرگترين معلمان معرفت هستند; معلماني که خود به درک حقيقت رسيده اند و مي توانند به سوي خدا هدايت کنند. و به عبارت ديگر، آنها فاتحان قله کمال هستند; فاتحان «بلد راه.» به همين دليل، همه انسانهاي کمال طلب، کوهنورداني بر شمرده مي شوند که براي صعود، به ياري و کمک اين فاتحان راه شناس نيازمندند. 

شايد براي پيمودن مسير هر کوهي نيازي به بلد راه نباشد; اما رفتن به فراز کوهي عظيم که گردنه ها و پرتگاه هاي آن ناشناخته است، بلدي ميخواهد که به سلامت به مقصد برساند. بايد به اين بلد متوسل شد تا بتوان به مقصود رسيد. 

بايد چشم دل را به قله دوخت و به اشارات او توجه داشت. اولياي الهي بي مزد و منت اين نقش الهي را ايفا مي کنند و نه به سوي خود; بلکه به سوي خدا هدايت مي کنند. با اين همه، تاثير وجود اولياي الهي بر حيات انسان هاي حقيقت جو و کمال طلب به همين جا ختم نمي شود و راز وجود پر خير آنها را بايد در دنياي پر رمز و راز عشق جستجو کرد. 

هيچ يک از ما انسان ها نمي توانيم خداوند را چنان که هست بشناسيم و درک کنيم و درست به همين دليل، نمي توانيم به خودي خود، عاشق او شويم. اما در صورتي که با عطف به تجليات الهي، از عطف به خود رهايي يابيم، به درک عشق او به خود دست خواهيم يافت و به نسبتي که اين عشق را درک کنيم، عاشق او خواهيم شد. انسان از بدو تولد عاشق خويش است و تا زماني که دچار اين خودشيفتگي است، عشق او به ديگري، جلوهاي از عشق به خودش خواهد بود.
 
زيرا در اين حالت، او دچار عشقي عقلاني است و بر اساس سودجويي عقل، براي منفعت خويش معشوق را ميطلبد. اما به محض اين که عشق حقيقي به هر يک از تجليات الهي در دل او خانه کند، اين خانه از وجود خودش خالي خواهد شد و از آنجا که رمز ورود به حريم عشق الهي، گذشتن از خويش است، در اين مرحله، به درک اين حقيقت ميرسد که خداوند عاشق اوست و به اين ترتيب، به نسبتي که اين عشق را بچشد، عاشق او خواهد شد.

از ميان تجليات حق که در سطحي عام و به عنوان آفريدگان آفريدگار مهربان همگي در خور عشق هستند، بعضي بيش از سايرين و به بهترين وجه جلوه گري مي کنند و شاخص مي شوند. بهترين جلوه گري، جلوه گري به کمال است و از آنجا که گلهاي وجود اولياي الهي جلوه گاه خارق العاده معرفت و کمال است، سير در گلزار هستي، دل را به سوي آنها مي کشاند و از اين رهگذر، تجربه عشق الهي به بهترين وجه ميسر مي شود. 

دل سپاري به ولي خدا دل را به سوي او سوق مي دهد و رهسپاري در راه او را تضمين ميکند. اما صد دريغ از آن که کسي دچار نا آگاهي باشد و خود را آگاه بداند; عشق حقيقي را نچشيده باشد و خود را عاشق بداند و بدون رهرويي راهنمايي خبره، راهي در پيش بگيرد و آن را راه خدا بداند! در اين صورت است که گل وجود ولي پشت غبار جهل پنهان مي شود و داس به دستان بر صحنه ميمانند. امروز ماييم که در ادعاي خداپرستي، عشق به اوليايي چون علي (ع) را گواه مي آوريم و عزم کوهنوردي مي کنيم.
 
اما بايد مراقب باشيم که دچار جهل ابن ملجم نشويم. نادان بودن يک خطر است و تاثير جمعي آن هزاران خطر. گمراهي و رهرويي شيطان يک مشکل است و گمراهي و توهم در راه خدا بودن، هزاران مشکل! مگر نه اين که ابن ملجم ها خداپرستان ناداني هستند که به نام حق در مقابل حق ايستاده، به نام خدا، راه خدا را ميبندند و احساس رستگاري مي کنند؟ مگر نه اين که حاضرند حتي جان خود را دراين راه فدا کنند؟ مگر آنها مدعيان حقيقت و قرباني حماقت نيستند؟ چگونه ميتوان از اين حماقت رهايي داشت؟
 
شايد بايد ابن ملجم بودن را شناخت! ابن ملجم ها به نام حق و با چشماني بسته در برابر شکل گيري هر جريان حق طلبانه اي مي ايستند و آن را متوقف مي کنند; ابن ملجم ها به نام دفاع از حق، در برابر هر نهضت شکل گرفته بر حقي نيز قد علم مي کنند و با به انحراف کشيدن، آن را از معرفت تهي کرده، تنها جسدي برجاي مي گذارند. زيرا آنها درسي از اوليا نياموخته اند و خبري از علي ها ندارند. ابن ملجم ها از مولا علي (ع) و از گنجينه معرفت او، تنها جنگ آوري آن ولي خدا را در افق نگاه باقي مي گذارند و بي آن که مرام او را بشناسند و زنده نگاه دارند، تنها از اين مي گويند که توانست در قلعه خيبر را بشکند. 

آنها از کفر ستيزي او فقط برق شمشيرش را به خاطر مي سپارند و بي آنکه تفکر و معرفتي که پشت ذوالفقار بود، بشناسند، چرخش ذوالفقار در دستان او را به رخ عالم مي کشند و رمز موحد بودن او را به دست فراموشي ميسپارند. انسان امروز به دليل فقدان معرفت و دوري از کمال الهي، در رنج و عذاب است و چنان که بايد، طعمي از شيريني و حلاوت حضور خدا و درک حقيقت نمي چشد. او نيازمند هدايت است و گاهي راهي مي جويد و نمي يابد. 

زيرا ابن ملجم هاي تاريخ، پيام اولياي خدا را به شهادت رسانده اند. زيرا رمز کمال علي (ع) پنهان است. بايد از ابن ملجم بودن پرهيز کرد; بايد با مولا علي(ع) آشنا شد; بايد به حريم عشق راه يافت و بايد حرمت خون مبارک آن حضرت را که در پايداري بر حق و حقيقت به زمين ريخته شد، نگاه داشت و چنان که او و همه اولياي الهي دعوت کرده اند، تنها خدا را ديد; تنها خدا را خواند و تنها از او ياري خواست! بايد از غير خدا رهايي جست و آزادگي کرد!

آنگاه بايد انتخاب راه ابر انسانهاي معرفت طلب تاريخ کمال بشري را جشن گرفت; جشني که اجر نهادن به مرشدان راه تعالي است! عيد غدير، بهانه اي براي چنين جشني است; جشن معرفت جويي; جشن بيعت با اولياي خدا و جشن عزيمت به سوي مقصدي که اين قاصدان الهي طلبيدند!

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین