فضلالله یاری*؛ یکی از مباحثی که معمولا پیرامون روسای جمهور در نظام سیاسی ایران - به خصوص در سال های پایانی ریاستشان بر دولت - مطرح می شود، سرنوشت آنان پس از ترک ساختمان ریاستجمهوری است. هرچه تعداد روسایجمهور بالاتر برود این مباحث متنوعترشده و سرنوشتهای احتمالی با تعدد بیشتری مطرح میشود.
ابوالحسن بنی صدر، محمدعلی رجایی، رهبر معظم انقلاب، هاشمی رفسنجانی، سید محمدخاتمی و محمود احمدی نژاد اگرچه روسای جمهور پیشین ایران هستند، اما موقعیتهای فعلی هرکدام میتواند به سرنوشتی قابلتصور برای حسن روحانی، رئیس جمهور کنونی نیز تبدیل شود. علاوه بر این، موقعیت کنونی برخی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نیز میتواند در این تحلیل لحاظ شود. کسانی چون میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محسن رضایی.
برای این که این تحلیل وضعیت منطقیتر و قابل پیش بینیتری به خود بگیرد، سرنوشت محمدعلی رجایی (شهادت) و آیت الله خامنهای (رهبر معظم انقلاب) کنار گذاشته میشود. چرا که با توجه به قرائن و شواهد سیاسی و اجتماعی کشور این دو موقعیت در مقام طرح نیست.
اکنون سرنوشت هرکدام از افراد فوق الذکر و نسبت آن ها با موقعیت کنونی حسن روحانی به شرح زیر بررسی می شود:
1- بنی صدر -روحانی
اولین رئیس جمهور تاریخ ایران دو سال هم نتوانست دوام بیاورد و فرجام او ''برکناری'' بود. این سرنوشت همواره به عنوان یک گزینه درباره روسایجمهور پس از هاشمی مطرح می شد. هم سید محمدخاتمی و هم محمود احمدی نژاد، بارها با این سرنوشت مورد ''هشدار قرار میگرفتند.
مطرحکنندگان این موضوع کسانی بودند که از ابتدا با خاتمی مخالف بودند و در ادامه با احمدینژاد مسالهدار شدند. آنان در این سالها در پی تعارض منافع خود با مواضع متعدد حسن روحانی، او را با این سرنوشت تهدید میکنند، تا نسبت به عواقب عدم همراهی با خود - در پوشش مخالفت با نظام - به او هشدار داده باشند. اما پیامدهای داخلی و خارجی برکناری یک رئیسجمهور، تجربهای نیست که کشور بخواهد برای بار دوم آن را تحربه کند. درمورد حسن روحانی نیز به نظر نمیرسد که این موضوع از حد تهدید و هشدار عبور کند.
2- هاشمی-روحانی
رئیس مجلس، رئیس جمهور، رئیس مجلس خبرگان، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، فرمانده جنگ و... همه از کارنامه هاشمی رفسنجانی موقعیتی بیبدیل برای این چهره سیاسی تاریخ معاصر ایران تدارک دیده است. او اگرچه اکنون در آغوش سرد خاک آرام گرفته و از این منظر سرنوشت او مشخص است، اما آنچه در این تحلیل منظور نظر است، جایگاه سیاسی وی در نظام سیاسی کشور پیش از درگذشت اوست.
او با این کارنامه پر و پیمان در انقلاب و نظام، به دلیل مواضع متفاوتش با مسئولان در هشت سال ریاست جمهوری احمدینژاد، سرنوشت دیگری پیدا کرد. از تریبونها و از سوی بسیاری از چهرههای سیاسی اصولگرا به شدت مورد تهاجم بود. موقعیت او در سالهای پایانی عمرش هیچ تناسبی با جایگاه رفیع او در دو دهه اول انقلاب نداشت. با این همه رای بالای مردم تهران در آخرین انتخابات خبرگان به او و حضور گسترده مردم در تشییع جنازهاش، نشان داد که توانست این موقعیت را در نزد بخش زیادی از مردم ایران حفظ کند.
حسن روحانی در بسیاری از موقعیتهای هاشمی در کنار او بود و برخی ریاست جمهوری او را مدیون تدبیر هاشمی در سال 92 می دانند. او به مانند هاشمی مورد انتقاد برخی اصولگرایان و نهادهای متنفذ است. از آن سو او در دو انتخابات گذشته توانست رای اعتماد از مردم بگیرد. با این همه او در این روزها به خصوص پس از ناتوانی در حل مساله حصر و فیلترینگ تلگرام، هدف انتقاد تند هواداران خود در دو انتخابات گذشته قرار گرفته که نشان میدهد با این روند نمیتواند سرنوست هاشمی رفسنجانی را برای خود رقم بزند، مگر این که در این رویه خود تغییری ایجاد کتد.
3- خاتمی - روحانی
رئیس جمهور برآمده از انتخابات دوم خرداد سال 76 در این سالها نه تنها در میان اصولگرایان جایگاهی ندارد، بلکه با محدودیتهای متعددی نیز روبروست، به گونهای که گاه امکان حضور در یک سالن نمایش را نیز ندارد. شاید برخی نیمنگاهی به مدل محدودیتهای خاتمی و تجویز آن برای حسن روحانی داشته باشند.
4- احمدی نژاد- روحانی:
محمود احمدی نژاد این روزها در موقعیت عجیبی قرار گرفته است. او که روزی دردانه عزیز اصولگرایی به شمار میرفت و همه موانع با سرعت و شدت برای صعود او به قله سیاست کنار گذاشته می شد، این روزها در قامت یک مخالف ظاهر شده، به گونهای که حتی دولتمردان او در کابینه نهم و دهم نیز از او برائت می جویند. از سوی دیگر این روزها آرای مردمی که در سال های 84 و 88 به نام وی ثبت شد را در حساب ذخیره خود ندارد و آن گونه که فکر میکرد نتوانسته است به پشتوانه آن آرا، در جامعه تحرکی به سود خود ایجاد کند.
سرنوشت او به گونهای است که هر روزه شایعه حصر، بازداشت و اخراج او از مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر میشود اما کسی را متعجب نمیکند. این سرنوشت نیز برای حسن روحانی قابل تصور نیست. او نه تندرویهای محمود احمدینژاد در نزدیکی به نظام و جریان اصولگرا را در کارنامه خود دارد و نه افراط او در انتقاد از مسئولان نظام را. مشی حسابگرانه او در بازی قدرت سبب می شود تا خود را از سرنوشت عجیب محمود احمدی نژاد به دور بدارد.
5-موسوی،کروبی- روحانی
در میان نسل اول انقلاب، موسوی و کروبی از چهرههایی هستند که هم مناصب عالیه نظام را در اختیار داشتهاند و هم تا کنون نزدیک به هفت سال زندگی در حصر را تجربه کردهاند. سرنوشت این دو در سالهای پس از انتخابات جنجالی سال 88 به کلیدواژهای پربسامد در ادبیات سیاسی کشور تبدیل شده و بر سر آن صفآرایی مشخصی نیز شکل گرفته است. منش سیاسی و عملکرد پنج سال گذشته روحانی، سبب خواهد شد که این سرنوشت نیز برای حسن روحانی قابل تصور نباشد.
6- رضایی - روحانی
سردار پاسدار محسن رضایی میرقائد اگرچه هیچگاه در مقام رئیس قوای اصلی کشور قرار نگرفت، اما در چند نوبت نامزد احراز این موقعیت قرار گرفت. او در دو دهه اول انقلاب نامی معتبر در فضای سیاسی کشور بود. فرمانده سپاه ایران در جنگ با دشمن متجاوز هم معتمد بنیانگذار نظام بود و هم محبوب مردمی که دفاع از کشور دغدغه اصلی شان بود. او اما در 13سال گذشته به یک پای ثابت انتخاباتهای ریاستجمهوری تبدیل شده و از این رهگذر ناکامیهای متعددی را در کارنامه سیاسی خود ثبت کرده است.
محسن رضایی پس از انتخابات جنجالی سال 88 تا مدتی با موسوی و کروبی همراهی کرد و طی بیانیهای ضمن اعتراض به نتیجه اعلام شده رای مردم را ''ناموس ملت'' خواند و گفت که از آن دفاع میکند. او اما کمی بعد از پیگیری شکایت خود انصراف داد.
شاید بتوان گفت که سرنوشت کنونی محسن رضایی از مقطع انتخابات 88 رقم خورد و تا کنون ادامه پیدا کردهاست. او در چند انتخابات بعد یا نتوانست رای مردم را کسب کند و یا با بی مهری عجیب بزرگان اصولگرا روبه رو شد که او را واجد شرایط برای سرمایهگذاری سیاسی تشخیص نمیدادند. او حتی در سال های پس از 88 با حملات بسیاری از سوی محافل تندرو نیز روبه رو شد. موقعیت کنونی وی به گونهای است که نه می تواند چشم به آرای مردم داشته باشد و نه نیم نگاهی به تصمیمات سیاسی و انتخاباتی متنفذین.
به نظر می رسد که حسن روحانی در جایگاهی نزدیک به موقعیت محسن رضایی قرار گرفته است. او در تبلیغات دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و برخی از سخنرانیهای عمومی خود در پنج سال گذشته سخنانی را بر زبان آورد که مخالفت بزرگان و نهادها و حتی روحانیون سنتی را برانگیخته است.
از سوی دیگر عقب نشینی گام به گام او از وعده هایی که در زمان انتخابات داده بود (و مخالفان او در فضای سیاسی نیز همه تلاشهای خود را در این زمینه ساماندهی کرده و در مواردی نیز موفق شده اند) از او چهرهای غیرقابل اعتماد ساخته است.
روحانی در این دوگانه عجیب، هم نمی تواند محافل نزدیک به هسته اصلی نظام را با خود داشته باشد و هم در صورت ادامه عقب نشینی از مواضعی که مردم از او انتظار دارند، از خود تصویری نامطلوب در افکار عمومی خواهد ساخت که دیگر به درد سیاست ورزی نخواهد خورد.
*روزنامه نگار