«تقریبا از سال ۹۰ از سیاست کنار رفت، یعنی دقیقا از همان سالی که خورشید احمدینژاد در میان حامیانش شروع به غروب کرد. آخرین سخن و نقل قولی که از رجبی وجود دارد به همان مصاحبهای بازمیگردد که گفت دیگر اندیشهام را نشر نخواهم داد. یعنی مهر ۱۳۹۱. گویی در تمام مدت اخیر در محیطی فریز شده قرار گرفته است. حالا جمع روزهایی که او در سکوت است از پنج سال عبور کرده؛ سکوتی به معنای شکست تئوریهای رجبی، شکستی برای گذاشتن همه ایدهها در سبد معجزه هزاره سوم!»
«با سلام و صلوات و با شعار «بوی رجایی آمد» به بالاترین مقام اجرایی کشور رسید. با همان قد و قواره ریز نقش و کاپشن معروفش آمد اما بسیاری میدانستند که جریانهایی پر قدرت هوای او را دارند که فردی گمنام به سرعت به شهرداری تهران رسید و خیلی زود از بهشت به پاستور نقل مکان کرد.
به گزارش آفتاب یزد، از همان ابتدا روشن بود آن چه در ۸ سال دولت اصلاحات پیموده شده با یک دور برگردان به نام احمدینژاد مواجه شده است. این که اصولگرایان در صف اول حمایت از او بودند، بر کسی پوشیده نیست؛ هر چند آنها از همان سالهای پایانی دولت دهم کمکم تلاش کردند راه خود را از احمدینژاد جدا کنند و نگران از آینده سیاسی خود، هزینه زیادی نپردازند.
جریان فرار از گذشته برای اصولگرایان تا همین امروز ادامه داشته اما آنها نتوانستند دوش خود را از بار دولتهای نهم و دهم خالی کنند. هر چند جملات نغز و مدح محمود احمدینژاد از سوی تعداد زیادی از اصولگرایان و جریانهای وابسته به آنها گفته شد اما شاید نام فاطمه رجبی در این میان گم شده باشد. رجبی، همسر غلامحسین الهام است همان کسی که ملقب به ابوالمشاغل دولت دهم بود و به واسطه شغل سخنگویی دولت، زیاد در محافل رسانهای دیده میشد.
معجزه هزاره سوم
از فاطمه رجبی به عنوان نویسنده، شاعر و مدرس دانشگاه یاد میشود. هر چند او دبیر تاریخ دبیرستان بود که در سال ۱۳۷۶ به گفته خودش، به دلیل «عدم تحمل انتقاداتش از سوی دولت اصلاحات» و به گفته برادرش، به این دلیل که «درس تاریخ سیاسی ایران را به تفسیر سیاسی و شخصی خود تدریس میکرده است و شاگردان ایشان که عمدتاً از خانواده شهدا بودهاند به این مسئله معترض میشوند» از سوی مسئولان مدرسه اخراج شد.
نویسندگی را در هفتهنامههایی چون صبح و یالثارات الحسین (ارگان انصار حزبالله) تجربه کرده اما بدون تردید مهمترین اثری که او به نگارش درآورده کتاب «معجزه هزاره سوم» است که در مدح محمود احمدینژاد نوشته شده است. در همان سالهای نخست ریاستجمهوری احمدینژاد این کتاب را نوشت. از نام کتاب پیداست که رجبی چه نگاهی به رئیسجمهور سابق داشته است. رجبی به معنای واقعی کلمه، در سیاستها و تفکرات احمدینژاد ذوب شده بود و هیچ انتقادی را برنمیتابید، هجمه و انتقاد به محمدباقر قالیباف و علی لاریجانی و حتی حداد عادل نشان میدهد او همه طیفها را سیبل قلم تند خود قرار میداد و تنها استثنا هم رئیسجمهور سابق بود.
گوشهای از عقاید رجبی
در مرداد سال ۸۹ در مصاحبهای با مجله همشهری گوشههایی از افکار خود را روشن میکند: «من با حزب مخالف هستم. حزب تاسیس فاسدی است. دگماتیسم به وجود میآورد و به همین خاطر هم با همه ارادت و علاقهای که به شهید بهشتی داشتم، هیچگاه عضو حزب نشدم. من قائل به حکومت اسلامی هستم. برای این که در شعارهای انقلاب هم حکومت اسلامی مطرح بود. در صحبتهای امام (ره) در پاریس هم که دقت کنید، چه قبل از سفر پاریس و چه در سخنان ایشان در پاریس، ایشان مدام از حکومت اسلامی نام میبرند. من همیشه با خود میگویم که مثل عدالتخانهای که در مشروطه، خواسته همه مردم بود و یکدفعه مشروطه از آسمان افتاد و معلوم نشد از کجا وسط کارزار عدالتخانه افتاد و همه دنبال مشروطه رفتند، جمهوری اسلامی هم نمیدانم چطور در وسط کارزار حکومت اسلامی مطرح شد.
البته امام (ره) آن را طرح و حمایت کردند و بر اساس آن رفراندوم گرفتند. خودشان هم تاکید فرمودند و وقتی امام (ره) این بنیان را تاسیس کردند، ما هم آن را تایید و حمایت میکنیم. تفکیک قوا و پارلمان و امثالهم در حکومت اسلامی قطعا نیست. من در تمام ریاستجمهوریها به شهید رجایی رای دادم. مقام معظم رهبری را دو دوره رای دادم و بعد هم به احمدینژاد رای دادم. هیچ کدام از روسای جمهور دیگر را رای ندادم. حالا مثلا ممکن است یک رقیب را رای داده باشم. زمانهاشمی را فکر میکنم به دکتر توکلی رای دادم. آن وقتی که توکلی رقیب هاشمی بود به او رای دادم، دور اول آقای خاتمی هم به آقای ریشهری رای دادم.»
ای کاش خطا را هم مینوشتید
کتاب «نطقها و نامههای علی مطهری در مجلس هشتم و نهم» ابتدای امسال معرفی شد. در گوشهای از خاطرات این نماینده مجلس نوشته شده: «به جاست کتابی با عنوان «خدمتها و خطاهای احمدینژاد» نوشته شود و چه بهتر که این کتاب توسط افرادی نوشته شود که افراط کردند و کتاب «احمدینژاد، معجزه هزاره سوم» را نوشتند. نکته این که این اظهارات مطهری مربوط به زمانی است که احمدینژاد این گونه در جاده یک طرفه به سمت اپوزیسیون شدن پیش نرفته بود.
زوال یک اندیشه
آخرین بار در مهر ۹۱ از او اظهارنظرهایی منتشر شد. وقتی سکوت خود را در عرصه سیاسی آغاز کرده بود، درباره غیبتش گفت: «از حضور سیاسی استعفا دادهام و دیگر نظری نمیدهم و کنار کشیدهام. من از انتخابات مجلس به این طرف مصاحبهای با رسانهها نداشتم.» او در پاسخ به این سوال که «آیا کلاً از عرصه سیاسی کنار کشیدهاید یا خیر؟» پاسخ میدهد: «بله؛ انشاءالله.»
نویسنده کتاب «معجزه هزاره سوم» با بیان این که دلیل کنارهگیریاش را نمیگوید، میافزاید: بسیاری از رسانهها برای مصاحبه تماس میگیرند اما من اگر خدا نگاهم دارد تا آخر ادامه میدهم و اگر نگاهم نداشت... دیگر نمیدانم.»
رجبی در پایان خاطرنشان کرده بود: «من که همیشه میگفتم وقتی از من به عنوان یک فعال سیاسی در رسانهها یاد میکردند، خیلی بدم میآمد؛ من یک فعال سیاسی نبودهام که بیایم در ستاد و دولت کسی کار کنم؛ هیچگاه به این صورت نبوده است؛ فکر میکردم یک اندیشهای دارم و این را ارائه میدادم و امروز نمیخواهم دیگر این اندیشه را نشر دهم.»
بخشی از کتاب «معجزه هزاره سوم»
در مقدمه این کتاب آمده است: «انتخابات ریاستجمهوری ایران از منظر همگان یک شگفتی یا اعجاز بود. صاحب نظران سیاسی و اجتماعی، سیاستمداران و سیاسیکاران، ناظران و مغرضان در داخل و خارج با حیرت بینهایت این رخداد را نظاره کردند. تحلیلها و تفسیرهای جزئی و کلی رسانههای خبری جهان، با نگاههای متفاوت این مسئله را ارزیابی کرده و پی در پی بر این اعجاز ملت تاکید نمودند. در یک واقعیت عینی، پدیده دکتر احمدینژاد هزاره سوم را غافلگیر کرد و آمار و ارقام، اطلاعات علمی و فناوریهای تکنولوژیک در زمینه سیاسی-اجتماعی پیرامون مسائل ایران را فلج کرد.»
در جای دیگری از این مدح نامه میآید: «آرای احمدینژاد به حقیقت آرای فاطمی بود و یک فریاد برائت آشکار. این آرا بیانگر تپش قلبهای فاطمی بود که عدالت علوی و حقیقت نبوی را در شانزده سال گذشته لگدکوب چکمههای سرمایهداری و اباحهگری و سکولاریسم مرگبار، نظاره گر بودند. پس مبارکباد رای فاطمیون به دولت فاطمی. مبارک باد قدرت و افتخار ایران اسلامی در عرصههای سیاست و اقتصاد و فرهنگ.» (احمدینژاد؛ معجزه هزاره سوم - ص۲۹۱)
سکوت محض!
تقریبا از سال ۹۰ از سیاست کنار رفت، یعنی دقیقا از همان سالی که خورشید احمدینژاد در میان حامیانش شروع به غروب کرد. آخرین سخن و نقل قولی که از رجبی وجود دارد به همان مصاحبهای بازمیگردد که گفت دیگر اندیشهام را نشر نخواهم داد. یعنی مهر ۱۳۹۱. گویی در تمام مدت اخیر در محیطی فریز شده قرار گرفته است. حالا جمع روزهایی که او در سکوت است از پنج سال عبور کرده؛ سکوتی به معنای شکست تئوریهای رجبی، شکستی برای گذاشتن همه ایدهها در سبد معجزه هزاره سوم!
افرادی مانند فاطمه رجبی در عرصه سیاسی کشور کم نداریم؛ هر چند او چون مقامی سیاسی نداشت بیپرواتر بود اما یک واقعیت وجود دارد و آن این که او که فارغ التحصیل علوم سیاسی بود از سیاست مدرن هیچ نمیدانست. در جهان توسعهیافته، ذوب در افراد و سیاستمداران نمیشوند؛ چرا که میدانند مردان سیاست خطاپذیرند و از قضا چرخش دیدگاههای آنها کم نیست. همیشه تکیه بر سیستمهای سیاسی است که توانسته توسعه را رقم بزند اما تا زمانی که در ایران به دنبال معجزههای هزاره سوم یا سده چهارم باشیم بعید به نظر میرسد روند توسعه آن طور که باید و شاید شکل بگیرد. روزگاری عدهای محمود احمدینژاد را به عرش بردند و حالا همانها میخواهند او را به فرش بیاورند و البته برخی چون فاطمه رجبی آن قدر در حمایت از احمدینژاد پیش رفتهاند که حال شاید نمیدانند چگونه باید برائت بجویند.»