bato-adv
کد خبر: ۳۳۹۷۸

بهنود این را نخواند

«طنز» در مطبوعات
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۰۵ آبان ۱۳۸۸


مروری بر ستون طنز مطبوعات سه شنبه 5/8/88:

مردمسالاری> کارتون
علی کاشی

                  


خبر> قیمت شیشه شکست
شهرام شکیبا
چقدر خوب که شیشه ارزان شده. چون شیشه آدم را از خورد و خوراک می‌اندازد.

طاها طاهری، قائم‌مقام ستاد مبارزه با موادمخدر کشور به خبرگزاری «مهر» گفته است: «قیمت ماده مخدر شیشه در یک سال اخیر از 120 میلیون تومان برای هر کیلو به 25 میلیون تومان برای هر کیلو کاهش یافته است.»

1-خدا را شکر. اول قیمت مسکن (خانه خالی) ارزان شد، بعد قیمت شیشه. من می‌خواهم ببینم باز هم معاندان و سیاه‌نماها می‌خواهند حرف مفت بزنند یا نه؟ این همه ارزانی، ارزانی ملت ایران. بروند شیشه‌شان را ارزان بخرند، ببرند توی خانه‌های ارزانشان بکشند عشق دنیا را بکنند.

2-چقدر خوب که شیشه ارزان شده. چون شیشه آدم را از خورد و خوراک می‌اندازد. غلام سوسکی، زرنگ علف در محله ما و از کارشناسان اهل فن (یا همان اهل عمل خودمان) معتقد است که اگر خدای نکرده، عوض شیشه، حشیش ارزان می‌شد، اوضاع مملکت به‌هم می‌ریخت. چون حشیش آدم را به پرخوری (در اصلاح اهل عمل، کره‌خوری) می‌اندازد. با توجه به بالا رفتن قیمت نان، ممکن بود مشکلی پیش بیاید.

3- من نمی‌دانم چه کسی شیشه را ارزان کرده. اما مطمئنم که دست بیگانگان در کار بوده، چون آشوب‌های اخیر هم زیر سر آنها بود. از طرفی در جریان محاکمات معلوم شد که آشوبگران همه از دم شیشه مصرف کرده بودند. لذا بیگانگان شیشه را ارزان کردند که آشوب‌های اخیر ادامه پیدا کند.

گلاب به رویتان
رسانه‌های دولتی، کشور دوست و برادر چین کمونیست اعلام کردند که یک مجسمه‌ساز چینی با استفاده از بیش از 000/10 توالت‌فرنگی یک مجسمه عظیم ساخته است.

1-چه کسی می‌گوید با توالت‌فرنگی نمی‌شود کار فرهنگی کرد؟

2-خوشبختانه ما نیز از حیث مستراح چیزی از کشور دوست و برادر چین کمونیست کم نداریم. لذا ای کاش زودتر طرحش را به ما هم بفروشند، تا به دست توانمند متخصصان داخلی، بدهیم با سنگ مستراح‌های مدل وطنی نوع ایرانیزه‌اش را بسازیم.

3-راستی این مجسمه شکل چی هست؟

4-اگر امکان دارد پولش را بدهیم کلاً مجسمه سنگ توالت‌فرنگی چینی‌ها را بخریم. این میدان «آزادی» بی‌مصرف و قدیمی را از بیخ بکنیم، عوضش هدیه برادران چینی‌مان را جایش علم کنیم.

کرمی وارد می‌شود
خوشبختانه روز به روز برتعداد سوژه‌هایمان اضافه می‌شود. هرچه چهره‌های جدیدتر به عرصه فرهنگ و سیاست وارد شوند، اوضاع ما هم در این ستون بهتر می‌شود. خوشبختانه یکی از دوستان قدیم بنده هم به این عرصه وارد شده. گفتم دوستان قدیم، چون نمی‌دانم الآن خودش را دوست بنده می‌داند یا نه. کلاً اهل فرهنگ و سیاست در ایران، مثل خود فرهنگ و سیاست قابل پیش‌بینی نیستند.
پرویز کرمی، مشاور اجرایی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفت‌وگو با «فارس» گفته است: «رویکرد گروهی مطبوعات موجب کاهش تیراژ نشریات شده است.»

1-یعنی مثلاً رویکرد «کیهان» باعث کاهش تیراژ «وطن امروز» شده؟

2-یا رویکرد «آفتاب یزد» تیراژ «اعتماد» را پایین آورده؟

ایشان در ادامه توضیح داده است که: «مطبوعات ما بیشتر از آن که صنفی و عمومی باشند، سیاسی و گروهی شده‌اند، به همین دلیل خوانندگان سایر گروه‌ها را از دست داده‌اند.»

این توضیح روشنمان کرد. چون تیراژ «اعتماد» و «آفتاب یزد» 13 میلیون است و تیراژ «کیهان» و «وطن امروز»، 24 میلیون. «اعتمادملی» هم که 200-300 هزارتا تیراژ بیشتر نداشت. در حالی که اگر سیاسی و گروهی نبودند یکی 30 - 40 میلیون تیراژشان بود وگرنه جو بی‌اعتمادی و عدم توجه به مطالعه و قبول نداشتن اخبار داخلی و سانسور و اینها که نداریم بحمدالله. 

تهران امروز> بهنود این را نخواند
محمود فرجامی
هرچند كه هنوز ناخوش احوالم اما شما بدانيد كه آنقدرها حواسم هست كه الان مهم‌ترين مساله كشور ما بعد از (...) و (...) مساله هسته‌اي است كه جا دارد دست كم يكبار در اين ستون به آن بپردازيم اما باور كنيد راه ندارد. وقتي هم كه چيزي در «تهران‌امروز» راه ندارد يعني راه ندارد.
 
مثل مسائل هسته‌اي و ورود بازرسان آژانس و تعليق غني‌سازي و –رويم به ديوار- ارسال سوخت هسته‌اي به روسيه و دريافت از فرانسه نيست كه اولش راه نداشته باشد ولي بعدش كم‌كم همچين راه داشته باشد كه بيا و ببين! به عبارت ديگر اين‌طور نيست كه اين صفحه و اين روزنامه يكبار از در دروازه رد نشود يكبار از ته سوزن رد بشود... نخير وقتي كه بزرگ‌ترهاي روزنامه مي‌گويند راه ندارد يعني اصلا راه ندارد. چندبار هم كل مطالبي كه در اين‌باره نوشته بودم در راستاي همان راه نداشتن حذف شده است. 

هرچقدر هم كه من به آنها توضيح بدهم كه «عزيزجان! چي چي را راه ندارد؟ خود دولت محترم (كه من هميشه بر محترم بودنش تاكيد مي‌كند كه يك‌وقت سوءتفاهم نشود) كه هزار بار تاكيد مي‌كرد به هيچ‌وجه راه ندارد عملا نشان داد كه خيلي هم راه دارد... آن دولت قبلي (كه اصلا نيازي ندارد كه من هي بر محترم بودنش تاكيد كنم) تعليق كرد شد خائن... اينها مي‌خواهند دار و ندار را بفرستند روسيه... آب هم از آب تكان نخورده و نخواهد خورد... آن وقت شما به من مي‌گوييد راه ندارد؟» آنها جواب مي‌دهند «اين راه داشتن و نداشتن‌ها به ما مربوط نيست... صلاح مملكت خويش خسروان دانند... ما مسئول حفظ روزنامه هستيم. اينها مسائل امنيت ملي است... محرمانه است... شوخي كه نيست!» 

حالا هي شما بيا و به مدير مسئول محترمي كه چشم‌هايش از حدقه بيرون زده است توضيح بده كه «گذشت آن زماني كه آن‌سان گذشت... محرمانه كجا بود وقتي كه قرار است در روز روشن اورانيوم غني شده به روسيه بفرستيم كه بعدها اگر خدا ياري كند سوخت تحويل بگيريم... محرمانه كجا بود وقتي اين قدم نورسيده فردوي قم هم مورد كنكاش دقيق بازرسان قرار گرفته و تا ناكجايش هم با چراغ قوه جست‌وجو شده؟» اما اين دكتر بابايي عزيز به جاي قبول كردن اين استدلال منطقي با مشت به سينه خودش مي‌كوبد و پيتزاي نيم‌خورده روي ميز پرت مي‌كند و بعد از سرفه‌هاي كذايي مي‌گويد: «پيتزا هم بود پيتزاهاي قديم... يك برشش را مي‌خوردي عين هلو از گلو مي‌رفت پايين... لپم داشت پاره مي‌شد، خوب شد قورتش ندادم... نخير آقا... اينها مسائل امنيتي و محرمانه است... حالا ماجراي فردوي قم را آشكار كرده‌اند لابد صلاح بوده... قرار است سوخت به روسيه بفرستند كه بعدا از فرانسه تحويل بگيرند باز هم لابد صلاح بوده... همه چيز را كه نبايد من و شما بدانيم... اصلا شايد يكي خوابنما شده باشد كه سوخت بايد نيم دوري در اروپا بچرخد كه متبرك شود... حتما بايد اين را شما بدانيد؟» 

من كه طبعا هيجاني شده‌ام، جعبه‌هاي پيتزا را از روي صندلي برمي‌دارم، مي‌نشينم و كاغذم را روي زانو مي‌گذارم و مي‌گويم «جدي؟» دكتر هم تا قاچ بعدي را به دشمن تمام رژيم‌هاي دنيا بفرستند، دست و بالك مي‌زند كه يعني «ننويس» و بعد كه لقمه پايين مي‌رود و نفسش چاق مي‌شود فرياد مي‌زند «ننويس باباجان... ننويس عزيز من... آدم هرچيزي را مي‌داند يا مي‌شنود كه نبايد بنويسد... روزنامه به دست هزارها آدم باب و ناباب مي‌رسد... آمديم همين را نوشتي فردا شب بهنود برداشت توي بي‌بي‌سي خواند آن‌وقت همه‌مان به جرم اقدام عليه امنيت ملي و ريختن آب به آسياب اجانب بيچاره مي‌شويم... ننويس عزيز من» 

من مي‌خواهم بگويم «فقط همين كار ريختن آب به آسياب لامصب دشمن است؟» كه دكتر مي‌گويد «ببين... چقدر بحث مي‌كني شما... وقتي قرار است حواس‌مان به دشمن باشد، همگي بايد باشد... اين ستون و آن صفحه ندارد كه... آمديم دو تا پيتزا بخوريم زهرمارمان كردي!... خب به هرحال خوشحال شدم... خوش آمديد... حالا يك چايي در خدمت بوديم!»

کیهان> گفت وشنود؛ کیهان
گفت: مقامات آمريكايي و اروپايي آشكارا به شكست فتنه اخير و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اعتراف كرده اند. 

گفتم: شاه ول كرده، شاميرخان هنوز مشغوله، صاحب كار! به شكست اعتراف كرده ولي برخي از دست اندركاران داخلي هنوز اصرار دارند كه ابراز وجود كنند. 

گفت: آنها هم فهميده اند كه ديگر بايد جل و پلاسشان را جمع كنند و...
گفتم: اتفاقاً چند تن از ژنرال هاي اين جريان هم با اشاره به ريزش شديد هواداران موسوي و خاتمي، به آنها گوشزد كرده اند كه كارشان تمام است. 

گفت: يكي از همين ژنرال ها گفته است بعد از اين ماجرا و اعترافات متهمان در دادگاه، تعجب مي كنم كه هنوز برخي رسانه هاي وابسته به مدعيان اصلاحات از ما تعريف و تمجيدهاي آنچناني مي كنند. 

گفتم: شخصي را به جرم كلاهبرداري محاكمه مي كردند. وكيل مدافع او در دفاع از وي مي گفت؛ آقاي قاضي! موكل من، شخصي مردم دوست، پاكدست، متعهد به قانون و... است. در اين هنگام متهم با عصبانيت به وكيل مدافع خود گفت؛ مرد حسابي! پول وكالت را از من گرفته اي و داري از شخص ديگري دفاع مي كني؟!

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین