bato-adv

نسبت میان تجربه و اعتقاد دینی

تجربه دینی چیست و آن چه نسبتی با اعتقاد دینی دارد؟ به نظر می‌رسد پیوند این دو در ذیل نوعی از جهان‌بینی دینی به مثابه پدیده‌ای موجود و تاریخی ممکن باشد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۰ - ۱۴ آذر ۱۳۹۶
میثم قهوه‌چیان* مواجهه با امر الوهی از تجارب معمولی متفاوت هستند. در تجارب دینی، فرد امری متعالی را تجربه می‌کند. این امر به فراچنگ حواس پنجگانه در نمی‌آید و انسان در خلال آن حضوری را در می‌یابد که با امری دینی که می‌تواند مافوق طبیعی، الهی و غایی باشد در ارتباط است. اما تجارب دینی چیستند؟ چگونه به وجود می‌آیند و چه ارتباطی با اعتقادات دینی دارند؟

انواع تجربه دینی

بر اساس تدقیقی که  ریچارد سویین برن (متولد 1934) ارائه کرده است، 5 نوع تجربه دینی وجود دارد: «اولین نوع تجربه خداوند یا حقیقت غایی به واسطه یک شی محسوس در چارچوب تجربه همگانی است»، در آیاتی از قرآن، تجربه حضرت موسی(ع) از امر الهی چنین توصیف شده است. «وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى* إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى* فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى* إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى: و آيا خبر موسى به تو رسيد* هنگامى كه آتشى ديد پس به خانواده خود گفت درنگ كنيد زيرا من آتشى ديدم اميد كه پاره‏ اى از آن براى شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم* پس چون بدان رسيد ندا داده شد كه اى موسى* اين منم پروردگار تو پاى‏پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس طوى هستى» (طه، 9-11) حضرت موسی در این آیات خداوند را چون نوری فراروی خویش دیده و با او مکالمه کرده است.

سویین‌برن دومین نوع تجربه دینی را تجربه به واسطه شیئی محسوس اما نامتعارف بیان کرده است. همین تجربه حضرت موسی(ع) در کتاب مقدس به گونه‌ دیگری روایت شده است، بوته‌ مشتعلی که بوته را نمی‌سوزاند. دیگر تجربه امر الهی به واسطه پدیده‌ای شخصی در قالب زبان حسی متعارف قابی توصیف است، این تجربه را می‌توان در وحی به حضرت پیامبر(ص) دید. تجربه دیگر به واسطه کلام غیرقابل توصیف صورت می‌گیرد، گزارش از نزول دفعی قرآن بر قلب مبارک پیامبر اسلام را نیز این نوع می‌توان دانست.

نوع آخر را کتاب «عقلی و اعتقاد دینی» چنین گزارش کرده است« تجربه دینی خداوند یا حقیقت غایی بدون واسطه هرگونه امر حسی. شخص به نحو شهودی و بی‌واسطه از خداوند یا آن یگانه مطلق آگاه می‌شود». تجربه دینی امام علی(ع) را نیز از این نوع می‌توان دانست، حضرت در خطبه 179 نهج‌البلاغه چنین گزارشی از تجربه دینی خود ارائه داده‌اند: «ذعلب يمانى از او پرسيد: «اى امير مؤمنان آيا پروردگار خود را ديده اى» فرمود: «آيا چيزى را كه نبينم مى پرستم» گفت: «چگونه او را مى بينى» فرمود: ديده‌ها او را آشكارا نتواند ديد، امّا دل‌ها با ايمان درست بدو خواهد رسيد.
 
گزارش حاج ملااحمد نراقى، كه از بزرگان فقهاى اماميه است و ندایی حلاجی دارد نیز به نوعی تجربه خداوند بدون وساطت هر گونه امر حسی است. وی چنین سروده است «ديديم نه پيدا اثر از كون و مكان بود/ جز پرتو يك مهر دگر چيز نديديم/ ديديم جهان وادى ايمن شده هر چيز/ نخلى و ز هر نخل اناالله شنيديم»‏.

آیا تجربه دینی نوعی احساس است؟

اما فلاسفه دین در خصوص ماهیت تجربه دینی نظرات دیگری نیز دارند. شلایرماخر و رودولف اتو معتقدند تجربه دینی نوعی احساس است. اگر این اعتقاد را به زبان فلسفه اسلامی بخواهیم ترجمه کنیم، باید بگوییم که تجربه دینی از نوع علم حضوری است. در علم حضوری، علم بدون واسطه به دست می‌آید.

شلایرماخر در خصوص تجربه دینی می‌گوید «تجربه‌ای شهودی است که اعتبارش قائم به خود است و مستقل از مفاهیم، تصورات، اعتقادات یا اعمال می‌باشد»، چنین احساسی بیش از آنکه معرفتی باشد، حسی و عاطفی خواهد بود. برخی از روشنفکران دینی همچون محمد مجتهدشبستری منشا دین را مبتنی بر چنین احساسی دانسته‌اند. شبستری در این خصوص می‌گوید: «حقیقت دینی، شخصی و دیالوگی است. یعنی آن واقعیت نهایی که انسان در تجربه دینی با آن آشنا می‌شود (personal ) شخصی است؛ وضعیت شخص را دارد، همان طور که گفته‌اند «او» هست برای «من»، «آن» نیست. و به محض این که واقعیت نهایی یا وجود مطلق در تجربه دینی برای انسان به صورت شخصی ظاهر شود، گویی دارد با آدمی حرف می‌زند؛ گویی آدمی را مورد خطاب قرار می‌دهد».

اما این دیدگاه مشکلاتی دارد، اول آنکه چگونه احساس دینی می‌تواند بدل به گزاره دینی شود و مدعیاتی قابل صدق و کذب به دست دهد. دوم آنکه «مدافعان این دیدگاه درباره ماهیت احساسات و عواطف دچار سوتفاهم شده‌اند. عواطف از اعتقادات یا رفتارها بنیادی‌تر نیستند»، احساسات ما در قالب اعتقادات معنا می‌یابند. صرف احساس سرد بودن به معنای اعتقاد به سرد بودن نیست. این دریک بیان زبانی است که احساس را بیان می‌کند. اینکه آنچه من تجربه کرده‌ام سردی است، نیازمند داشتن ادبیاتی برای اشاره به سرما و گرماست.

آیا تجربه دینی نوعی تجربه مبتنی بر ادراک حسی است؟

ویلیان آلستون دیگر فیلسوف دین معتقد است که تجربه دینی همان ساخت تجربه حسی را دارد. در یک تجربه حسی سه جز وجود دارد، تجربه‌کننده یا کسی که گربه‌ای را دیده است، گربه‌ای که مشاهده می‌شود و جلوه و ظاهر آن گربه بر شخص تجربه کننده. آلستون معتقد است که کم بودن تجربه‌کنندگان امر دینی به معنای آن نیست که این تجربه مبتنی بر ادراک حسی نیست، وی معتقد است اینکه اوصاف خداوند غیرحسی هستند، ساختار تجربه دینی را غیرحسی نمی‌کند، زیرا ما یک امر غیرحسی را به صورت تجربی ادراک کرده‌ایم.

اشکالی که به این قرائت گرفته شده است این است که تجارب دینی، از یک امر حکایت نمی‌کنند و به تبع ادیان مختلف، امور تجربه‌شده متفاوتی روایت می‌شود، در حالی که در تجربه حسی، متعلق یک تجربه مشترک کمابیش مورد تصریح تجربه‌کنندگان است. برای مثال کسانی که یک سیب را تجربه‌ کرده‌اند، می‌توانند بر اینکه یک متعلق تجربه مشترک دارند به توافق برسند، اما در میان ادیان چنین نیست.

آیا تجربه دینی، ارائه نوعی تبیین مافوق طبیعی است؟

به خاطر تببین تجربه دینی به عنوان تجربه‌ای مبتنی بر ادراک حسی است که پراودفوت معتقد است که «توصیف ما از تجربه دینی باید چندان جامع باشد که اولا بتوانیم دیگران را هم صاحب تجربه‌های دینی بدانیم و ثانیا ملزم نباشیم متعلقات مافوق طبیعی این تجربه‌ها را تصدیق کنیم». از این رو تجربه دینی ادعای تجربه‌کننده دینی و تبیینی مافوق طبیعی خواهد بود. از این منظر ذاتی تجربه دینی قرار گرفتن در بستر مقولاتی اعتقادی است که ناظر به امر مافوق طبیعی است.

از این منظر توصیف واحدی از تجربه دینی وجود ندارد و تنها تعابیر از این تجارب وجود دارد که ساختار خاص اعتقادی فرد در خصوص جهان را بیان می‌کند. «پراودفوت می‌گوید یک ناظر بیرونی (مانند«رضا») باید تجربه «علی» را بر مبنای اعتقداتی که علی درباره جهان و علل تجربه‌اش دارد، توصیف کند، اما لزومی ندارد که رضا آن اعتقادات را تصدیق کند» نقدهایی که می‌توان به این رویکرد وارد کرد این است که اولا در این صورت نمی‌توان به نقد یا تحلیل یک اعتقاد دینی پرداخت و قضاوت در باب تجارب دینی ازسوی کسانی که به آن دین اعتقاد ندارند، ممکن نخواهد بود.
 
همچنین آیا ممکن است کسانی که به گزارش یک تجربه دینی اقدام می‌کنند، از تاثیر نظام اعتقادی خود مصون باشند؟ به نظر می‌رسد که چنین مصونیتی در کار نباشد، در این صورت، با چه معیاری می‌توان به بیان تجارب دینی پرداخت؟ همچنین در چارچوب یک دین هم تبیین‌های مافوق طبیعی می‌شود، آیا نسبت نگاه برون دینی به درون دینی در این خصوص نیز جاری است که در این صورت آیا امکان هر مفاهمه‌ دینی چه درون و چه برون دینی از بین نمی‌رود؟

آیا تجارب دینی هسته مشترکی دارند

به نظر می‌رسد سوال مهم‌تری که بتوان پرسید این است که آیا تجارب دینی هسته مشترکی دارند؟ اسلام ادیان را از منشا الهی و آخرین دین را اسلام معرفی می‌کند، اگر بخواهیم از این اعتقاد دینی مسئله فوق را پاسخ دهیم باید بگوییم، تجارب دینی هسته مشترکی دارند. اما گذشته از پاسخ سرراست به سوال مطرح شده، آیا تجارب دینی فارغ از بستر فرهنگی، اعتقادی و اجتماعی صورت می‌گیرند؟

استیفن کاتس معتقد است: «سرتاسر زندگی عارف یهودی از بدو کودکی انباشته از تصاویر، مفاهیم، نمادها، ارزش‌های ایدئولوژیک و اعمال عبادی است». در خصوص یک عارف مسیحی یا مسلمان نیز چنین نکته‌ای را می‌توان بیان کرد، در این صورت آنچه هسته‌ یک تجربه دینی را شکل می‌دهد، نه نفس تجربه دینی پیش از مرحله تعبیر زبانی آن، که مجموعه اعتقادات فرهنگی و دینی است که تجربه کننده دارد. استیس به نحو دیگری فکر می‌‌کند، از نظر او «شخص باید به تمایز میان تجربه و تعبیر آن تجربه توجه داشته باشد. شخص، به واسطه تعبیر، تجربه را می‌فهمد و با آن ارتباط برقرار می‌کند. استیس می‌خواهد توصیف ناب و خالصی از خود تجربه به دست دهد» البته استیس بیان نکرده است که چگونه توانسته است چنین توصیفی ارائه دهد. با توجه به اینکه تعابیر عرفانی با هم متناقض هستند، برخی میان شهودهای الهی و غیر الهی تفکیک کرده‌اند و اساسا هیچ راهی برای ارزیابی تجارب عرفانی سنت‌های مختلف فارغ از تعابیر وجود ندارد؛ یکسان‌دانستن تجارب دینی به مثابه تجارب عرفانی، به حکمی بی‌اعتنا به واقعیت شباهت خواهد داشت.

تجربه دینی و اعتقاد دینی

اما اگر نسبت نزدیکی میان هسته مشترک تجربه دینی یا آنچه در تجربه دینی تجربه می‌شود با اعتقاد دینی یا تعبیری که ما از تجربه دینی داریم، دارد؟ فارغ از آنکه تجربه دینی بتواند اعتقادی دینی را توجیه کند یا اعتقاد دینی تجربه دینی را ممکن سازد، دو پدیده مستقل از هم گزارش شده است.

بسیاری از دینداران از تجارب دینی و الوهی سخن گفته‌اند. این گزارش، گزارش از چیزی است. سوال اساسی که نسبت تجربه دینی و اعتقاد دینی را روشن‌تر می‌سازد، نسبت تجربه‌ای خاص و اعتقاد ناشی از آن تجربه خاص است. چه چیزی تجربه را بدل به یک بیان خاص می‌کند. ممکن است کسی تجربه‌ای خاص را نداشته باشد و بیانی متناظر آن را نیز ارائه نداده و مدعی معرفتی مبتنی بر آن نباشد، اما برای کسی که تجربه‌ای خاص را کرده است، معرفت برآمده از آن تجربه چگونه شکل گرفته است.

به نظر می‌رسد ورای تجربه و اعتقاد، جهان‌بینی‌های فرهنگی دست‌اندرکار باشند. یک مسیحی با روی آوردن به جهان‌بینی اسلامی، می‌تواند تجربه «الله» را داشته باشد، اما این کار مستلزم برقراری پیوند بین تجربه و اعتقاد ناشی از آن به واسطه جهان‌بینی اسلامی باشد. انگیخته‌های مختلفی می‌تواند ما را به سوی یک جهان‌بینی سوق دهد، اما کارکرد یک جهان‌بینی، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، در معنادار کردن تجارب ما ضروری است.

تجربه دینی ما به واسطه یک اعتقاد دینی ممکن می‌شود و البته آن را بازتولید و تقویت می‌کند، اما هر دوی این‌ها در قالب یک نظام جهان‌بینی امکان می‌یابد. به نظر می‌رسد این جهان‌بینی همواره خودآگاه نباشد، هر چند بتوان آن را در ذیل خودآگاهی قرار داد. در این خصوص می‌توان به مورد تجارب عینی مراجعه کرد برای مثال، یک زرتشتی در تجربه آتش، نوعی تجربه‌ای دینی دارد، این تجربه اگر چه با اعتقادات زرتشتی منجر شده اما آن را تقویت کرده است، اما یک جهان‌بینی پشتیبان، ارتباط متقابل تجربه و اعتقاد زرتشتی را تقویت کرده است.

ممکن است عارفان در جایی به مرحله‌ای فارغ از خودآگاهی برسند، اما این مرحله غیرقابل بیان و در نتیجه غیرقابل ارزیابی است، چه تعابیری که از آن شده است متفاوت است. اما اگر به آغاز بحث بازگردیم، فارغ از آنکه تجارب دینی ناشی از چه باشند، چگونه ماهیتی داشته باشند و چه نسبتی با اعتقادات‌ دینی داشته باشند، جهان‌بینی‌های دینی به عنوان واقعیت‌های موجود و تاریخی آن‌ها را ممکن می‌کنند. به نظر می‌رسد برای راهیابی به درونمایه تجارب دینی باید به جهان‌بینی‌های تاریخی موجود بشر نظر دقیق‌تری انداخت.

* خبرنگار
مجله خواندنی ها
مجله فرارو