bato-adv
کد خبر: ۳۰۸۹۶۳

پل خیام؛ برند مکانی یا تخریب فضای شهری

تاریخ انتشار: ۱۳:۰۴ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی- دکتر عیسی پیری*؛ والتر بنیامین در مقاله "اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی" استدلال می کند که خود وجود بازتولید (چاپ، لیتوگرافی، عکسبرداری، فیلم و انواع دیگر آن)، حال و هوای نسخه اصل را از بین می برد. حتی کاملترین بازتولید یک اثر هنری نیز عنصری را فاقد است؛ حضور آن در زمان و فضا، وجود منحصر آن در مکانی که باید باشد.
 
از منظر او مدرنیته، در کل، موجب نابودی حال و هوا و رایحه در تمامی عرصه‌ها و حوزه‌های زندگی می شود. عقل گرایی بی عاطفه همراه با سرکوب این حال و هوا به وضعیت هولناک و مهیبی می انجامد که در آن انسانیت می تواند نابودی خود را به مثابه لذت زیبایی شناسیِ دست اول تجربه کند.
 
هوسرل از این وضعیت با عنوان بحران بشریت اروپایی و هایدگر با نام فراموشی هستی یاد می کند و  هم از این رو ماکس وبر از قفس آهنین خردگرایی مدرن هشدار می دهد.
 
گوته، شاعر و اندیشمند بزرگ آلمانی در اثر سترگ خود، فاوست، بر الگویی از این تحول ناشی از مدرنیته و مدرنیزاسیون به صورت شکوهمندی اشاره کرده است. فاوست، بدون تردید نماد خود بزرگ بینی انسان مدرن و سوبژکتیویته است. 
 
یکی از عناصر مهم تجربه حال و هوای شهریت و مدنیت اجتماعی، فضاهای عمومی شهر است.  پارادایم "انسان نشسته در ماشین" که توسط مکتب مدرنیسم در برنامه ریزی شهری و با پیشگامی لوکوربوزیه، فوتوریست ها و پیامد منشور آتن  تشویق می شود زمینه تبدیل فضای عمومی شهر که مکان حشر و بحث و فحص و دیدارهای رو در رو  و فرماسیون عمومی حیات مدنی شهر است به فضایی برای طراحی مصرف زمین به صورت مکان حضور خودرو است. این حضور به معنای حذف هر چه بیشتر انسان از فضا و تن دادن به آپارتاید ابزاری و خودرو محور می باشد. 
 
با آشکار شدن پیامدهای این وضعیت مخصوصا با انقلابات اجتماعی در پاریس 1968 یا سایر موارد مشابه ضرورت توجه به محدودیت خودرو و بازگشت انسان به فضای عمومی شهر، بیش از پیش برجسته شده است.
 
شهرگرایی جدید و TOD، جنبش پیاده محوری و ایجاد پیاده راه های عریض و طویل، چرخش فرهنگی در نظریه برنامه ریزی شهری و ... همه ناشی از برخورد با پیامدهای آشکار و پنهان آپارتاید خودرو محور است. از این رو دیگر در بسیاری از شهرهای پیشگام جهان دیگر فضای شهری را برای خودرو طراحی نمی کنند مخصوصا مراکز شهری. 
 
فضا عنوانی است که مقوله مکان را از آن روایت سنتی بیرون می‌برد و از دوگانگی میان زمان و مکان، به روایت فلسفه سنتی، فاصله می‌گیرد و ناظر به نحوی در هم تنیدگی زمان و مکان است. به همین سیاق، مقوله فضا، نشان‌گر آن است که نه تنها فضا یک روایت محافظه‌کارانه از امور نیست؛‏ بلکه اتفاقاً ناظر به پویش‌های عمیق انسانی و گسیختگی‌ها و فراروندگی‌های از جبر موقعیت است. 
 
با این مقدمه می خواهم عرض کنم که یک یا چند ِاِلمان کالبدی چگونه می تواند فضای عمومی را "عمومی تر" کند و یا اینکه برعکس به اصطکاک فاصله ناشی از بیگانگی اجتماعی در نظام شهری سرمایه داری دامن بزند. 
 
به نظر من یکی از بزرگترین اشتباهات مدیریت شهری در حال حاضر در شهر زنجان همین برنامه ریزی و اجرای پل قوسی و بزرگ سید الشهدا یا پل خیام است که هزینه سرسام آوری بر بودجه شهرداری تحمیل می کند.
 
یکی از علل مهم طولانی شدن اجرای پروژه همین فربه بودن فوق تصور هزینه اجرا و نگهداری آن در برابر حجم بزرگ فعالیت هایی است که باید در سرتاسر شهر زنجان انجام شود.
 
به دنبال اجرای پر حاشیه پل طبقاتی روگذر صدر در تهران در بسیاری از شهرهای کشور مانند ارومیه، زنجان، همدان، کرمانشاه و ... بدون توجه به عنصر فضا دست به فربه کردن مکان کرده اند.
 
یکی از توجیه های مرتبط با این سازه های فلزی و بتونی بزرگ مربوط به برندسازی شهری است. اما برندینگ شهری مفهومی در بستر چرخش فرهنگی پیش گفته در نظریه برنامه ریزی شهری است که دارای الزامات سیاسی، الزامات کالبدی و طراحی مکان، الزامات فرهنگی و اقتصادی و مالی است از اینرو با فربه تر کردن مکان در برابر فضا پیامدی جز تخریب فضا و فرسایش مکان  و نهایتا زوال شهری در سال های آتی نخواهد بود.
 
جذاب تر کردن شهرها در رقابت مکانی جذب سرمایه گذاری در آینده توسعه شهری مفید و موثر است. بدون تحلیل مناسب تحولات و ترندهای جهانی رقابت مکانی شهرها، ممکن از سرمایه گذاری های کلان شهری در مسیر بلامصرفی در آینده نزدیک صورت بگیرد. همانند جریان صنعتی زدایی در دهه ۱۹۷۰ و یا بلا استفاده شدن بسیاری از زیرساخت های مبتنی بر سوخت زغال سنگ که با اکتشاف سوخت های فسیلی اغلب بلا مصرف شده اند.
 
شبیه فرایند فوق، سازه های فوق تبدیل جریان معکوس ثروت به سرمایه و دارایی است که هیچ امکانی برای پویایی مالی شهری نیست. چون نه قابل فروش است و نه می توان بهره برداری دیگری از آن کرد. پل خیام قطعا با هدف ترافیکی ایجاد شده است اما همانند پل صدر در تهران نخواهد توانست به معضل ترافیکی در آینده بپردازد چون کمپانی های خودروسازی با هزاران ترفند خودروهای خود را به فروش رسانده و باز بار ترافیکی شهر را افزون کرده و همین سازه پل خیام خود به عنصری ترافیک زا تبدیل خواهد شد.
 
مهمترین ایراد و نقد من به این سازه بزرگ، تمهید کشتن فضا و نداشتن ماهیت ترغیب مدنیت اجتماعی و حیات مدنی است. این پل باید در بستر فضایی متاثر از المان های دیگری مانند بازار، ایستگاه راه آهن، حسینیه اعظم و در نظر داشتن مدل های ترکیبی دیگری می بود و می توانست فضای مفرح و شادی برای برندینگ شهری از رهگذر ترکیبی از پیاده راه، پیست های دوچرخه سواری، فضاهای اسکیت و سینماهای چندبعدی، تعریف لوکیشن شهرک سینمایی یا تماشاخانه بزرگ تئاتر، و بسیاری از المان های دیگری که با نصف بودجه این سازه عظیم قابل اجرا بود. 
 
*استادیار برنامه ریزی شهری دانشگاه زنجان


مجله خواندنی ها
مجله فرارو