bato-adv
کد خبر: ۲۹۱۶۵۳

قاسم که خود شیواترین نوع غزل بود...

تاریخ انتشار: ۲۳:۵۰ - ۱۶ مهر ۱۳۹۵
سخن از نوجوان و نوباوه حضرت امام حسن مجتبی(ع)، یعنی حضرت قاسم بن الحسن(ع) در شعر آئینی قم است؛ امامزاده‌ای که شهادت را «أحلی مِن العسل» می‌دانست و عاقبت نیز در راه اسلام و در روز عاشورا به شهادت رسید.

به گزارش فارس شب و روز ششم ماه محرم الحرام به نام حضرت قاسم بن الحسن(ع) نامگذاری شده است تا مداحان خاندان عصمت و طهارت(ع) در این شب و روز، با خواندن اشعار شاعران آئینی، شأن و مقام آن حضرت را به عنوان الگویی همیشگی و جاودانی برای همه نوجوانان پاس دارند.

شاعران قم نیز از جمله شُعرایی هستند که درباره آن شخصیت نورانی، سروده‌ها دارند.

یکی از این شاعران، سید حمیدرضا برقعی است که شب شهادت حضرت قاسم ابن الحسن(ع) را، شب شکستن غزل و همچنین شب شکستن نرخ عسل(با برداشتی شاعرانه از عبارت "احلی من العسل") می‌بیند و می‌سراید:

آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست

مست مدام شیشه می‌ در بغل شکست

یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست

فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست

پروانه رها شده از پیرهن شده ست

او بی قرار لحظه ی فردا شدن شده ست

بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس

بی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرس

سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟

بگذار تا رها شوم از بند این قفس

جز دستخط یار به دستم بهانه نیست

خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست

گویی سپرده‌اند به یعقوب، جامه را

پُر کرد از آن معطر یکریز، شامه را

می‌خواند از نگاه تَرَش آن چکامه را

هفت آسمان قریب به مضمون نامه را

این چند سطر را ننوشتم، گریستم

باشد برای آن لحظاتی که نیستم.

 

و اکنون ادامه این شعر زیبا از زبان حضرت امام حسن مجتبی (ع):

آورده است نامه برایت، کبوترم

اینک کبوترم به فدایت، برادرم

دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم

جز پاره‌های دل چه دلیلی بیاورم.

 

این شاعر جوان آئینی قم در ادامه این شعر، اذن خواستن حضرت قاسم (ع) را از امام اباعبدالله الحسین (ع) و به یاد برادر افتادن آن امام همام را چنین به تصویر کشیده است:

آهنگ واژه‌ها دل از او برد ناگهان

برگشت چند صفحه به ماقبل داستان

یادش به خیر، دست کریمانه‌ای که داشت

سر می‌گذاشتیم به آن شانه ای که داشت

یک شهر بود در صف پیمانه ای که داشت

همواره باز بود درِ خانه ای که داشت

هرچند خانه بود برایش صف مصاف

جز او کدام امام زره بسته در طواف

اینک دلم به یاد برادر گرفته است

شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است

آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است

شعری که چشم حضرت مادر گرفته است

از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد

وان تشت را ز خون جگر، باغ لاله کرد

 

ادامه این شعر، درباره اذن دادن امام حسین (ع) به حضرت قاسم بن الحسن (ع) و شهادت آن جناب است، ابیاتی که با مصرعی زیبا به پایان می‌رسد:

اینک برو که در دل تنگت قرار نیست

خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست

راهی برای لشکر شب جز فرار نیست

پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟

مبهوت گامهاش، مقدس ترین ذوات

می‌رفت و رفتنش مُتشابه به مُحکمات

بغض عمو درون گلو بی صدا شکست

باران سنگ بود و سبو بی صدا شکست

او سنگ خورد سنگ، عمو بی صدا شکست

در ازدحام هلهله، او بی صدا شکست

این شعر ادامه داشت اگر گریه می‌گذاشت

 

عباس احمدی شاعر جوان آئینی قم، از دیگر شاعرانی است که چندین شعر درباره حضرت قاسم (ع) دارد.

او در یکی از این اشعار، در چهار بیت مختصر و از زبان حضرت قاسم (ع)، رزم میدان کربلا را چنین تشریح می‌کند:

تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند

از قَصد، روی زخم تنم بیشتر زدند

قبل از شروع ذکر رَجَز، مشکلی نبود

گفتم که بچه حَسَنَم، بیشتر زدند

این ضربه‌ها تلافی بدر و حنین بود

گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند

می خواستند از نظر عُمق زخمها

پهلو به فاطمه بزنم، بیشتر زدند.

شعر دیگر او اما شعری در حال و هوای امروز و مظلومیت شیعیان جهان است که به امام زمان (عج) تقدیم شده و متناسب با حال و هوای شب ششم ماه محرم الحرام و نام حضرت قاسم (ع) است:

گفتند می‌آیی؛ خودت هم بی قراری

ما منتظر ماندیم و طی شد روزگاری   

در جستجوی خیمه سبزی که گفتند

آواره ایم، آواره ی کوه و صحاری

 

 بچه که بودم مادرم هر جمعه می‌گفت

می‌آید از سمت مدینه تک سواری

 

 چشم دلم افسوس که کور است و دیری ست

 فهمیده ام باید بسازم با نداری

 

 ما بی شما خیلی دوامی هم نداریم

 این عمرها را نیست دیگر اعتباری

 

 مُردند پیران و جوانان، پیر گشتند

 خیلی مصیبت دارد این چشم انتظاری

 

آقا بیا از این جهان رفع ستم کن

 بر هم بزن رسم و رسوم برده داری

 

 آل خلیفه تا به کی باید بگیرد

 با کُشته‌های شیعه عکس یادگاری؟

 

 آقا نمی‌خواهم که وقتت را بگیرم

 می‌دانم امشب با عمویت وعده داری

 

 می‌دانم امشب آمدی با یاد قاسم

 بر زخم جان مجتبی مرهم گذاری

 

آخرین بیت این شعر، یکی از سوزناک ترین ابیات سروده شده در رثای حضرت قاسم (ع) است:

 قاسم که خود شیواترین نوع غزل بود

 حالا شده چون جمله‌های اختصاری.

 

اینک این گفتار را با شعری از سید محمدجواد شرافت، به پایان می‌آوریم؛ شعری که از زبان حضرت سیدالشهداء (ع) سروده شده و حضرت قاسم (ع) را، "غزلی، که به قصیده تبدیل شده است" می‌بیند:

در سرخی غروب نشسته سپیده‌ات

جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده‌ات

آخر دل عموی تو را پاره‌پاره کرد

آوای ناله‌های بریده‌ بریده‌ات

در بین این غبار به سوی تو آمدم

از روی ردّ خونِ به صحرا چکیده‌ات

پا می‌کشی به خاک ... تنت درد می‌کند

آتش گرفته جان من ِداغ‌ دیده‌ات

خون گریه می‌کنند چرا نعل اسب ها؟

سخت است روضه‌ی تنِ در خون تپیده‌ات

بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده‌ام

آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده‌ات؟

باید که می‌شکفت گل زخم بر تنت

از بس خدا شبیه حسن آفریده‌ات.

برچسب ها: حضرت قاسم محرم غزل
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۷
سلام بر قاسم ابن الحسن
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین