در جدول فروش فیلمهایی که در چند ماهه سال ۱۳۹۵ به نمایش درآمدهاند، خندههای آتوسا با حدود ۴۸۵میلیون تومان در ردههای آخر قرار گرفته است. این فیلم بهطور محدود به نمایش درآمد و اکران آن در مدتی کوتاهتر از معمول پایان یافت.
همین موضوع اعتراض تهیهکننده فیلم را به همراه داشته است. او در گفتوگو با بانی فیلم اظهار داشته که از مافیای سینما شاکی است؛ چون «هر بار دستهگلهای تازهای از این مافیا رو میشود»؛ اما چقدر این مافیای سینما و چقدر کیفیت فیلم خندههای آتوسا بر اکران آن تأثیر داشته است؟ نگاهی به نظرات مردم در سایتهای فروش فیلمهای سینمایی نشان میدهد که فیلم از اقبال مردمی چندانی برخوردار نبوده است.
با وجود اين، دستاندرکاران فیلم که از پیش از اکران تا بعد از آن نسبت به شرایط ناعادلانه حاکم بر سینما شکایت داشتهاند، هرگز به انتقادهایی که درباره کیفیت فیلم مطرح شده، اعتنا نکردهاند.
با توجه به اینکه فیلم دیگر این تهیهکننده، «گاهی»، از استقبال مردمی و وضع اکران بهتری برخوردار بوده، نمیتوان به سادگی درباره شرایط حاکم بر اکران در سینمای ایران قضاوت کرد. از سوی دیگر، سازندگان فیلم نیز حتما با محدودیتهایی مواجه بودهاند که بر حاصل کارشان تأثیر گذاشته است.
در اینجا مروری بر محتوای فیلم خندههای آتوسا خواهیم داشت تا بتوان با نگاهی جامعتر به این مسأله اندیشید.
خندههای آتوسا فیلمی بود که آگهی بازرگانی نه چندان جذاب آن حکایت از مهجوریتش داشت. در این آگهی، کودکی در سالن سینما حمایت خود را از فیلم اعلام میکرد و صحنههایی که بیشتر نشاندهنده بازی باران کوثری بود، به نمایش درمیآمد؛ اما دختر جوانی که اینچنین خود را به در و دیوار دستشویی قطار میکوبد چه ربطی به آن کودک آگهی بازرگانی دارد؟!
با اینکه مخاطب میتوانست فکر کند که آگهی با چنین ایدهای نباید متعلق به فیلمی بهتر از آن باشد؛ حضور بازیگران خوب و ریتم تند اتفاقاتی که در یک قطار میافتد، به بیننده نوید تماشای فیلمی را میداد که دستکم برخی آسیبهای اجتماعی را طرح میکند.
هویت فیلم خندههای آتوسا به قطار گره خورده است. فیلم از همان ابتدا با معرفی شخصیتها به ما میگوید که این قطار از تهران به استانبول میرود تا برخی مشکلات حاد جامعه ایران را با خود ببرد و در کشور همسایه بیرون بریزد؛ اما نه قطار به مقصد میرسد و نه مخاطب به مقصود فیلم. خندههای آتوسا حتی آتوسا را هم بهدرستی معرفی نمیکند و بیننده دلیل لبخندهای عاقل اندرسفیه این شخصیت را که البته به شخصیت تبدیل نشده، درنمییابد. این لبخندها گاه به کار اغوای مردها میآیند و گاه به اقناع دیگران برای تسلیم شدن در برابر خواستههایی همچون باجخواهی.
واگن قطار اقشار مختلف جامعه را در کوپهها نشانده است. هر چند افرادی که داخل کوپهها نشستهاند، هم متجانس نیستند. این جایگاهی است که قطار زندگی برای هر فرد معین میکند و ما اختیار چندانی در تغییر آن نداریم. مسافران سعی میکنند با کمک گرفتن از مأمور قطار جای خود را عوض کرده و این تجانس را برقرار کنند. دختر وحشتزده و آسیبدیده، دختر اغواگر، زوج تحصیلکرده، زوج خارجی، ناشنوا، پزشک قطار که در جنگ ایران و عراق حضور داشته، مردی که به دنبال شکار دختران است و... شاید تعدد این شخصیتها بوده که موجب شده هیچکدام به خوبی معرفی نشوند.
قطار پر از افرادی است که هویت آنها بهعنوان مأموران امنیتی یا مزدوران خلافکار روشن نیست؛ همه شخصیتهای داستان یا نقابی دارند یا ماجرایی. نقاب در فیلم کنار میرود و داستان کمابیش بازگو میشود، اما منطق اقدامات و تصمیماتشان برای مخاطب روشن نمیشود. در واقع فیلم خندههای آتوسا ذهن مخاطب را از تکههای پازلی پر میکند که نمیتواند آنها را روی هم سوار کند. هر چند تا حدودی در طراحی شکل قطعههای پازل هم موفق است و مخاطب را با خود تا انتها میکشد.
درهای سالن سینما باز میشوند که نشاندهنده نزدیک شدن پایان فیلم است؛ اما هنوز فیلم مخاطب را قانع نکرده است. شاید بازیگرانی که جلوی دوربین رفتهاند و برخی ویژگیهای تکنیکی فیلم است که انتظاری بیش از این را ایجاد کرده است.
در خبرها آمده است که فیلمبرداری خندههای آتوسا در چهار روز انجام شده تا رکورددار شود. اگر این فیلم در درجه نخست برای ثبت در رکورد گینس ساخته شده، بهطوری که کیفیت آن را تحتتأثیر قرار داده است، چرا باید اکران عمومی را نیز به همان اندازه در اولویت داشته باشد؟ چرا یک کارگردان باید شهرت ثبت در فهرست گینس را به قیمت یک نقطه منفی در کارنامه حرفهای خود به جان بخرد؟ چنین سینمایی خود موضوع مطالعه است. اثبات این ادعا هم صحبتهای دستاندرکاران فیلم است.
از مصاحبههای متعددی که آنها انجام دادهاند، میتوان اینگونه برداشت کرد که خندههای آتوسا فیلمی است که از آسیبهای مختلف جامعه ایران صحبت میکند؛ اما خود قربانی روابط موجود در عرصه سینمای ایران شده است. در این میان تقصیر مخاطب چیست؟