سعید رضادوست در روزنامه اعتماد نوشت:
١- يكي از مهمترين آموزههاي مولانا، تمرين سكوت است. مولانا، از هر پرده و حجابي ميگريزد و آن را مانعي براي ديدار ميانگارد. در ديدار با معنا نيز اين كلماتاند كه پرده هستند و حجاب. پس بايد از آنها عبور كرد تا ديدار در سپيده دم هستي، امكان وقوع يابد. يكي از راهكارهاي حذف حجاب كلمات در انديشه پير بلخ، موسيقي است. نوازنده در نگاه مولانا ميتواند همان «صاحب سري، عزيزي، صد زبان» باشد كه امكان برقراري صلح را فراهم ميكند:
خوش كمانچه ميكشد كان تير او
در دل عشاق دارد اضطراب
ترك و رومي و عربگر عاشق است
همزبان اوست اين بانگ صواب*
٢- يكشنبه، دوم خرداد ١٣٩٥، تالار وحدت
كيهان كلهر، پس از لغو كنسرت «پردگيان باغ سكوت» در نيشابور و نگارش نامه اعتراضي اهالي فرهنگ و هنر اين شهر به رييسجمهور و بازتاب گسترده آن در رسانهها، شبهايي خاطرهانگيز را در چند شهر ديگر ايران خلق كرد.
سالن انتظار تالار وحدت لبريز از مشتاقاني است كه هر كدام از هياهوي شهر گريختهاند تا ساعتي را در سكوت به سربرند. همهچيز به سرعت اتفاق ميافتد. چه خريد بليت كه بارها و بارها سريعتر از آني كه گمانش بود به پايان رسيد و تمديد شبهاي اجرا را در پي داشت و چه لبريز شدن سالن از مشتاقاني كه وصف شان پيش از اين آمد. ساعت اجراي كنسرت ٣٠/٢١ دقيقه بود و كلهر به همراه ديگر نوازندگان بيدقيقهاي تاخير بر صحنه اجرا ظاهر شد. خلق شگفتي فقط چند دقيقه بعد روي داد. هنگامي كه كلهر، تمام وجود خويش را بدل به نغمهاي در همايون كرد و در فضا منتشرش ساخت. كمانچه، در اين لحظات، يك ساز نبود. كمانچه، امتداد بدن كلهر شده بود. كلهر انگار دست به خويش ميكشيد و نغمه سر ميداد. انبوهي اسب وحشي شيهه ميكشيدند گاه در صدايش و مويههاي مادران ماتم در ناگهاني ديگر از لحظات رها ميشد. بيست دقيقه، زماني بود براي يك رستاخيز. رستاخيز نغمات بود اينبار. جمله پاياني بخش نخست كه نواخته شد، تمام تالار وحدت، به احترام اقيانوسي كه در كالبد كلهر به تجسد رسيده بود، ايستاد و امواج حضورش را به ساحل دستان نوازندگان «پردگيان باغ سكوت» رسانيد.
همنوا با شور تماشاگران، نغمات بعدي نيز در دستگاه شور نواخته ميشد. نغماتي كه يادگاري از ميراث كهن خراسان بود. پيش از اين كلهر با «شب، سكوت، كوير» صفحهاي نو در تلفيق موسيقي نواحي و دستگاهي را رقم زده بود. خوانش تصنيفي ترانه گون بر مبناي مقام «عيبت مگين» از موسيقي شمال خراسان كه بر مخمل صداي كلهر روانه ميشد، اشك را مهمان چشم حاضران ساخته بود. و اما طُرقه... و تو چه داني كه طرقه چيست؟! طرقه مقامي است كه در موسيقي شمال خراسان با ساز قوشمه مينوازندش. نامهاي پروردگار كه ذكروار شمرده ميشود. طرقه را نام پرندهاي ميدانند كه عاشق خورشيد بود و پر ميكشيد تا به خلوتگه خورشيد رسد چرخ زنان. هزار نام خدا را به خاطر سپرده بود و اما در نقطه اوج، نام هزارمين از خاطرش پر كشيد و شعلههاي گدازان خورشيد سوزاندش و به فنا رسيد. كلهر با نغمهپردازياش، بال در بال همه ديگراني كه از خويش تهي شده بودند اوج ميگرفت و هزار نام خدا را در ذهنها حك ميكرد. فاصله با دود و دروغ پس از هر آرشه، بيش و بيشتر ميشد.
«در فضايي كه مكان گمشده از وسعت آن»، عشق متبلور شده بود. در سكوت، كلماتي روييده بودند از جنس نور. همچون موجي بلند و سهمگين بر صخره ذهن همگان كوبيده شد آخرين جملات و نغمهپردازيها. با خويش تكرار ميكردم شعر شفيعي كدكني بزرگ را كه: «اين نه اگر معجزه ست، پاسختان چيست؟»
٣- كلهر، آموزگار بزرگ حقوق بشر بود آن شب. پيوند او با كمانچه و همبستگي حاضران با نغمات «راح روح» دعوتي بود به تجربه يگانگي. او ضمن به رسميت شناختن افراد، آنها را فرا ميخواند به ديداري بيهيچ حجاب. گذار از پرده كلمات و رسيدن به پس پرده و آميزش با شاهد معنا، تصويري بود كه او خلق ميكرد. امروز برقراري وضعيت صلحآميز در تكثري همهجانبه كه ما در آن به سر ميبريم نه يك اختيار كه بدل به يك اضطرار شده است. امروز، بيش از هميشه نياز به گفتوگو داريم. گفتوگويي براي صلح. سكوت كلمات در كنسرت كيهان كلهر، طرحي است براي صلح جاويدان. ما سكوت ميكنيم تا او بنوازدمان. خوشا پرنده كه بيواژه شعر ميگويد...
پينوشت:* مثنوي شريف، دفتر دوم
خدایا به شوکت و جلالت و به جاودانگی و اصالت هنر تو را سوگند لذت شنیدن این هنر را به این خودجوشان بچشان.
و به انان بفهمان که مردمی که موسیقی نشنوند مردگانند در هیأت زندگان. و آنگاه به آنان بیشتر بفهمان که زندگی کردن با موسیقی حق الهی انسان هاست.
الهی کیهان کلهر،حسین علیزاده، همایون شجریان،محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، محمد معتمدی،وحید تاج و ... رسولانند از طرف ملکوت خلق. اینان مأمورند تا زیبایی های موسیقی ارجمند ایران را به این مردم تشنه در سراب تنهایی بچشانند.تو آنان را حافظ و پاسبان باش.