bato-adv
کد خبر: ۲۷۱۴۹۱
نقدی بر یک سخنرانی

حسن عباسی چه می‌گوید؟

تاریخ انتشار: ۱۷:۱۷ - ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵
فرارو- آرمان شهرکی؛

اول) امروز 1395/2/13 است در بطن انجام تز دکترایم هستم که این قسمتهایش یعنی جمع آوری آمار و اطلاعات کلافه‌کننده است و پدر درمی‌آورد. از این اداره به آن اداره و در هر اداره ای باید نامه‌ات از صافی حراست رد شود تا جوابی بگیری یک ورق کاغذ یا دوتا جدول. هزینه‌ها و خطرناکی سفر در جاده‌ها یک‌طرف. خسته و مانده از کرمانشاه می‌رسم به همدان که بنری توجهم را به خود جلب می‌کند. سخنرانی دکتر عباسی رییس مرکز بررسی‌های دکترینال.

بررسی‌های دکترینال عنوان دهن‌پرکنی است شاید چیزی دست آدم را بگیرد. شال و کلاه می‌کنم و عازم می‌شوم. این حکایت و روایت حقیر از شکل و محتوای این سخنرانی است.

دوم) نرسیده به حسینیه مانند هرجای دیگری در ایران که به تجمع یا ازدحامی رودررو هستی مجلس ختم باشد یا شادی یکی از نگرانی‌ها کفش‌هاست که مبادا از مجلس که زدی بیرون مجبور باشی پای لخت تا خانه گز کنی اینبار اما متولیان حسینیه فکر بکری کرده‌اند و برای هر نفر کیسه‌ای برای کفش تدارک دیده. خداراشکر. درون حسینیه تماما آدم نشسته پیر و جوان طفل خردسال پیر و کهنسال، زن و مرد. کنار منبر بر روی پرده ای سفید متناسب با حرفهای سخنران تصاویر یا نوشته هایی پروژکت می‌شود. عباسی پس از ذکر نوحه ای از سوی مداحی که نامش را به‌خاطر ندارم سخنش را آغاز می‌کند. و همانطور که حدس می‌زدم و پیش از این نیز برخی سخنرانی‌های ایشان را شنیده بودم با صدایی صاف و رسا پرغریو و دشمن‌شکن!

سوم) از مقدمات درمی‌گذرم تا کار این مقال به اطناب نکشد و خاطری مکدر نگردد فقط نقاط اوج فرمایشات و افشاگریهای خطیب محترم را بازگو می‌کنم. از زمانی که احمدی‌نژاد جسارت کرد و در مناظرات انتخاباتی به‌صراحت از برخی ارکان فکری و ایدئولوگ‌های نظام گفت که در نظر ایشان ره به بیراهه برده و در کوره راه‌ها سرگردانند تا اکنون و حالا که واعظ مجلس از نفوذ لیبرالیسم در اتاق‌های فکر مرکز بررسیهای استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام به مستعمین انذار می‌دهد خدارا بیوقفه شاکریم که حداقل برخی افراد و گروه‌ها بی‌آنکه ترسی به دل راه دهند با سینه‌ای ستبر و زبانی تند و تیز و دهانی به انتقاد گشوده حتی ریاست‌جمهوری مملکت را خطاب قرار داده بر لباس‌اش ایراد می‌گیرند که پوسته‌ای است توخالی گرداگرد هسته‌ی پوک و فاسد لیبرالیسم.

با اینکه آقای روحانی بارها و بارها گفته‌اند که مخالفان و منتقدان بیایند اما واقعیت آن است که کمیتی نزدیک به همگان از نقد واهمه دارند بخصوص اگر موضوع نقد چهره‌ای سیاسی و رده‌بالا باشد بگذریم. آقای عباسی سیاستهای توسعه‌ای مملکت را که درون تاریک‌خانه‌های مجمع تئوریزه می‌شوند و تقلید طوطی‌وار راهبردهای بانک‌جهانی و صندوق بین‌‌المللیِ پول‌اند محکوم می‌کند و زنهار می‌دهد که روحانی نباید بر کتابهای مجمع مقدمه نویسد و مهر تایید برآنها بزند.

سیاست‌های مذکور در نظر عباسی بر دو محور استوارند: (1) چینی کردن گفتمان توسعه در ایران و (2) تبدیل انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی. چینی نمودن توسعه یعنی اینکه سیاستهای درهای باز پیشه کردن، دست از آرمانهای انقلابی برداشتن و با عموتام فالوده خوردن گُل گفتن و گُل شنفتن.

عباسی بارقه‌های سوزان نقدش را متوجه رییس‌جمهور و عقبه‌‌ی فکری مجمع تشخیص می‌کند که تصمیم دارند نقش انفعالیِ گورباچف در روسیه یا شیائوپنگ در چین را بازی کرده و انقلاب را از محتوا تهی کنند این پروژه به رهبری آمریکا و با نام چیران در حال اجرا و پیاده‌سازی است.

هروقت سخنان خطیب مجلس و حملاتش به روحانی و مجمع اوج می‌گیرد  شعارهای مرگ بر منافق مستمعین را به‌‌دنبال دارد.

اما عباسی فی‌الواقع چه می‌گوید؟ تمامی بسته‌ی فشرده‌ی وعظها و شعارهای تشجیع‌کننده‌ی او –صدالبته  وارد تحلیلی موشکافانه نمی‌شود- نسخه‌ی عاطفی‌ای هستند از رئوس نظریه‌ی وابستگی در توسعه.

کولین لِیز {Colin Leys}در مقاله‌ی زیبایی با نام ظهور و سقوط نظریه‌ی توسعه به آنچه که عباسی در زمانه‌ی کنونی دعویش را دارد بطور مبسوطی پرداخته آنچنانکه شایسته‌ی یک دانشگاه‌دیده است.

لِیز می‌نویسد که: "امکانهای ایجاد شده توسط تغییر، کوچک هستند مگر اینکه نیروهای بازار جهانی- " بازارهای آزاد" عصر نئولیبرال- تحت کنترل دموکراتیک قرار گرفته و رام شوند".

لِیز بر اهمیت تاریخی دانستن پدیده‌ی توسعه { یعنی ریشه داشتنش در فضای استعماری} تاکید کرده و نظریه‌های نوسازی و وابستگی را در مقاطعی از تاریخ تکاملی‌شان دارای آفت شعارزدگی که آنها را در حدّ بیانیه‌های ضدکمونیستی و ضدسرمایه‌دارانه با اتخاذ رویکردی پوزیتیو و راست‌آیین تقلیل داده‌بود؛ ارزیابی نموده و هردو را به یک چوب می‌راند کاری که عباسی با نظریه‌ی ‌نوسازی {البته ایشان به جهت نفرتی که از واژه‌ی لیبرال دارد از این کلمه استفاده می‌کند و همین نفرت راه را بر اندیشه‌ی نقّاد می‌بندد مشابه نفرتی که سوسیالیستها از بازار داشته تا آنجا که که موجب شد هیچگاه نتوانند چونان بنیانگذاران مکتب اتریش در اقتصاد بر فرایندها و دینامیسهای درونی بازار نقب بزنند} کرده اما دیگری را که وابستگی باشد می‌ستاید {بطور مشخص از این تئوری سخن نمی‌گوید اما سالهاست که اصول مکتب وابستگی بر ذهن برخی از سیاسیون ما سایه افکنده}. 

لِیز اشاره می‌کند که نظریه‌ی وابستگی در هیچ‌کجا جز تانزانیای دوران نیرره به تبعات مثبتی منجر نشده است و از متفکرین مارکسیستی همچون همچون جفری کای (Geoffrey Kay)، جیوانی آریجی (Giovanni Arrighi)، آرجیری امانوئل (Arghirir Emmanuel)، مایکل کوئن (Michael Cowen) و بیل وارن (Bil Warren) نقل قول میآورد که تئوری وابستگی پوپولیستی است.

عباسی در نبود مطالعه‌ و اشراف جامعی بر نظریه‌های توسعه درهمان حال که شاخص نماینده‌ی اصلح بودن را درک فضای بین‌الملل تعریف می‌کند؛ اما خود با عدم درک صحیحی از نظام سرمایه‌داری متاخر، ریشه‌ها و منابع بازتولیدش، گویی هنوز خود را شناور در فضای جنگ سرد دانسته و ازهمین‌رو  با اتخاذ موضعی شتابزده و احساسی می‌خواهد به جنگ چیزی برود که از اواخر دهه‌ی شصت میلادی به محاق رفته است: لیبرالیسم.

نئولیبرالیسم اما که فرزند ناخلف لیبرالیسم باشد سرمایه را با چنان شتابی گمنام و آزاد کرده که دولتها به‌آسانی نمی‌توانند سیاستی در اقتصاد اتخاذ کنند که صاحبان سرمایه خواهان آن نباشند اما از این نمیتوان نتیجه گرفت که تمامی گیرندگان توسعه در همه وقت منفعل و فاقد آگاهی‌اند.

جهانی‌شدن موتور محرکه‌ی نئولیبرالیسم است. اما تفاوت میان نئولیبرالیسم و گونه‌ی قدیمی‌اش از زمین تا آسمان است و نمیتوان با ابزارهای آزموده و شکست خورده‌ای همچون تئوری وابستگی به نزاع با آن برخاست چه ترم چه سخت چه داغ چه سرد. خلاصه می‌کنم:

1-درست است که بسیاری از نظریه‌های توسعه ریشه در سیاستهای استعماری، جنگ سرد و نظام مالی برتوون وودزی داشته‌اند اما در‌حال حاضر هیچ نظریه‌ی توسعه‌ای نه ضروری است و نه موضوعیتی دارد چه رسد به شکست خورده‌ترین آنها که نظریه‌ی وابستگی باشد.

2-فضای لیبرالی جای خود را به نئولیبرالیسم یا پسانئولیبرالیسم و توسعه به پساتوسعه داده لذا با روایتها و بسته‌های کلان هرچه میخواهد باشد بخصوص با ادبیاتی وهم‌آلود گنگ و مبهم نمی‌توان دردی از مشکلات و آفات و میراث سیاه و تاریک توسعه دوا کرد. ای کاش در این خصوص هم  ایشان و هم دانشجویان ایشان در مراکز وابسته، اگر طالب و دوستار مطالعه و نقد توسعه {Development توسعه با حرف دیِ بزرگ یعنی آن گونه‌ای که بخصوص پس از سخنرانی ترومن رییس جمهور آمریکا آغاز شد} هستند هم آراء و نظریه‌های آرتورو اسکوبار {Arturo Escobar} در این‌خصوص را مطالعه کنند و هم نظریه های آرام ضیایی {Aram Ziai} را که نقد نئومارکسیستی از توسعه را چندین گام به جلو برده است با نقد و موشکافیِ بسیار اما افسوس‌مندانه در ایران چندان نام آشنا نیست.

3-نقدهای امثال عباسی بر سیاستها و نظریه های توسعه آنچنانکه جان فریدمن {John T. Friedman}در نقد خویش بر نظریه‌های پساساختارگرایانه تشریح کرده است با فاعلیت {agency} مشکل اساسی دارند. لیبرالیسم آن اسب تروایی نیست که بصورتی هژمونیک، یکپارچه و تک‌معنا از دفاتر مجمع تشخیص مصلحت یا دفاتر سی‌آی‌ای یا هرجای دفتر‌دستک‌دار دیگری بر گیرندگانی منفعل ناتوان بی‌بهره از قوه‌ی تحلیل و صغیر و ضعیف اِعمال شود. فریدمن  بسیار شیوا گفته است:
"نقد پسا‌ساختاری همچنین در جهت‌گیری خویش تماما ساختاری است و در نتیجه با فاعلیت مشکلات جدی ای دارد. در این رابطه، چنین نقدی، شرایط اجتماعی- اقتصادی " جهان سوم" را به نفس گفتمان اِسناد میدهد. واژه‌ها، زبان و جهان نگریها (worldviews) به چیزهایی در خود و برای خود بدل میشوند و "چیزها" (things) یارای کنشگری‌اند. معذالک، گفتمان، محصول آنهایی است که آن را به کار میگیرند.

محصولات "توسعه" نتیجه گفتمان به تنهایی نیستند؛ بلکه از میانکنشی (interplay) پویا میان کنش‌گرانی زنده و آگاه ظهور می‌یابند. از اینرو، در نظاره‌گری توسعه چونان گفتمانی سراسر هژمونیک، نقدهای پسا‌ساختاری گرایش دارند تا به اصطلاح، بهره‌برداران توسعه را به اُبژه‌هایی (objects) منفعل که به سادگی مورد کنشگری قرار میگیرند؛ فروکاهند. از مردم " جهان سوم"، قربانیانی بخت‌برگشته ساخته و پرداخته میشود که زیر نفوذ گفتمان توسعه به غایت نیرومند تحت رهبری غرب، می باشند. اما تجربه من بعنوان متولی و محقق توسعه مرا به نتیجه ای مغایر رسانده است. من به گیرندگانی برخوردم که همچون شناساهایی (subjects)، توسعه را برای غایات (ends) خویش، مناسب ساخته؛ مورد مقاومت قرار داده؛ دستکاری (manipulate) و یا باز‌تعریف می‌نمایند."

ازینرو ایرانیان هم چونان همه‌ی ملیتهای دیگر، چونان افرادي بشري كه در زندگي روزمره شان كالاها و معاني را توليد مي‌كنند؛ تسليم مي‌شوند يا طغيان مي‌كنند؛ و منطق خود را بازتوليد و يا متحول مي‌سازند شناساهایی هستند که در مواجهه با گفتمانهای توسعه پس از گذراندن آن از قوه‌‌ی تحلیلی خویش آنها را به رویه‌هایی متناسب با فرهنگ و سبک زندگی خویش بدل می‌کنند.

عباسی تنها کسی نیست که بر سیاستهای مجمع و اقای روحانی نقد دارد هر دانشجوی  علوم سیاسی یا فی‌المثل جامعه شناسی میتواند چنین نقدی داشته باشد.

نقد عباسی و مرکز بررسی‌های دکترینال بر فضای توسعه‌ی بین‌الملل بشدت قدیمی و ناکارآ است و هم از نواقص نظری رنج می برد و هم روش‌شاختی. بلحاظ روش، توصیفات فیوچریستی او عمیقا تحت تاثیر حدس و گمان است و آدمی را به یاد مکاشفات یوحنا می‌اندازد.

به این تعابیر توجه کنید: کمبود مواد خام استراتژیک/ کمبود برق/ کاهش منابع آب شیرین/ تروریسم ژنتیکی/ تروریسم بیولوژیکی/ تروریسم اکولوژیکی/ ادامه‌ی انتشار گسترده‌ی فیات (پول بدون پشتوانه) به عنوان یک رویه‌ی مقبول در نظام بانکی کشورهای صنعتی /  فروپاشی دلار آمریکا/ فروپاشی نظام مالی چین/  فروپاشی سیستماتیک نظام مالی جهانی و  انقلاب در طبقه‌ی متوسط غرب و تضعیف روزافزون آن/ موج جهانی تخلیه‌ی روستاها و ایجاد شهرنشینی فزاینده/ مهاجرت انبوه جمعیت بین کشورها و قاره‌ها/.

هرکدام از موضوعات نیازمند کارهای میدانی طولانی مدت و توصیفات نکته‌سنجانه هستند اینها فرضیاتی هستند پیرامون آینده‌ی جهان برای برخی شواهدی است و برای برخی دیگر خیر. همین دیروز بود که ترامپ چین را به ارتکاب به بزرگترین سرقت جهان متهم کرد چین و امریکا مشکلات جدی دارند البته این به معنای مهر تایید زدن بر همه‌ی جوانب گفتمان و عمل توسعه در چین نیست اما از بسیاری جنبه‌ها خوب عمل کرده شاید که در پس خوش‌وبش های چونلر و شیائوپنگ با مقامات آمریکایی تصویر و افقی دوردست برای قبضه‌ی اقتصادِ نه تنها آمریکا بلکه کل دنیا نهفته بوده که تحولات امروز به تقریب گواه همین مدعاست.

4-بر همین منوال، راه‌حلهای امثال عباسی نیز آنچنانکه او تصور می‌کند یکپارچه و تک‌معنا و صلب نیستند. فرهنگ جبهه و شهادت، انقلابی‌گری، تشیع، و... مفاهیم الاهیاتی همه و همه قابل تعبیر و تجربه‌اند و آمیزش آنها با مطالعات توسعه جای تامل و موشکافی سنجیده و دقیق دارد. آلترناتیوهای عباسی در حوزه‌های گوناگونی خلط شده و مخاطبینش را گیج می‌کنند. باصدای بلند فریاد کشیدنِ عباسی یعنی کم گفتنِ او گو اینکه میتوان درسی که از ایشان گرفت این باشد که میتوان رییس جمهور منتخب ملتی را آشکارا به نقد کشید درواقع هیچ‌کس از نقد مصون نیست. بی آنکه قصد قیاس افراد را داشته باشم اما ترامپ هم با اوباما همین کار را میکند بی واهمه.

سخن آخر اینکه، (الف)عباسی و مفاهیم درهمی که در ذهن دارد به هرحال بایستی نقد شده و مورد پرسش قرار گیرد. درهمی و اغتشاش سخنان او کار منتقد را بسی سخت می‌کند اما اینکه به واقع نمیدانیم مدرک دانشگاهی او چیست و اینکه طبیب در نظر او یعنی کسی که طبابت می‌کند نه اینکه از دانشگاه علوم پزشکی تهران مدرک گرفته است دلیل نمی‌شود که به‌جهت نمونه رییس موسسه حکمت و فلسفه شان موسسه‌ی خود را بالاتر از آن بداند که بخواهد به عباسی واکنشی نشان بدهد کمااینکه در عمل واکنش نشان داد همین‌که می‌گوید عباسی به روان‌شناس نیاز دارد خود یک واکنش است.

اما ورای واکنش، پاسخ ندادن و نقد نکردن یعنی فرار از مسئولیت (ب) اگر بخواهیم مثلا با مفاهیمی همچون اقتصاد مقاومتی نیز آنگونه برخورد کنیم که عباسی با توسعه می‌کند دست‌آخر چیزی مغشوش دستمان را می‌گیرد علمای اقتصاد مارا متهم به تکرار اقتصاد نام‌آشنای انقباضی می‌کنند و توسعه‌دانان خواهد گفت که آرژانتین آزمود و به جایی نرسید. (ج) علوم اتسانی بلحاظ ماهوی و معرفتی ریشه در تثلیث دارند یا اینکه فلسفه‌ی اسلامی با حکمت اسلامی تفاوت دارد یا اینکه اصولا چیزی با نام فلسفه‌ی اسلامی محلی از اِعراب دارد یا نه همه و همه مساله‌ای {problematic} و مناقشه‌انگیزند عباسی می‌گوید به اِجمال و رد می‌شود این درست نیست حتی اگر فیلسوف‌منشانه صرفا قصد طرح مساله دارد حداقل باید رئوس و مبانی طرح یا تئوری یا مساله‌ی خود را هم در سطح عمومی و هم دانشگاهی دراندازد.

فی‌المثل کارل گوستاو یونگ روانکاو اتریشی بر روی مساله ی تثلیث مسیحایی در روان‌کاوی عمقی خود بطور مبسوطی کار کرده و مفهوم تثلیث را عمیقا در روانکاوی مدرن نهفته {embedded} می‌داند اما وقتی عباسی می‌گوید فلان یا بهمان منِ شنونده یا خواننده گیرم که علاقه‌مند شدم به چه منبع یا رفرنسی یا کتاب یا مقاله‌ای از ایشان باید رجوع کنم تا با چهارچوب یک علم تثلیثی غربی آشنا شوم؟ (د) کم‌کاریِ علمی از نواقص جدی عباسی و تیپ فکریِ اواست. وقتی نام ایشان را در گوگل جستجو می‌کنیم تنها به یک کتاب با نام تماس برمی‌خوریم با کیفیتی بسیار بد که عطایش را به لقایش می‌بخشیم.

فرد یا اصطلاحا متفکری با این‌همه سخنرانی و همایش حداقل باید صاحب یکی‌دوتا کتاب مرتبط با موضوعات سخنرانیهایش باشد اگر نباشد یک ضعف و ایراد جدی است هرچقدر هم که بخواهد به دانشگاه و کارهای دانشگاهی ایراد بگیرد مالا باید صاحب اثر باشد. و (ر) بارها در سکانسهای متعددی از فیلمهای روایت فتحِ مرحوم آوینی می‌بینیم که رزمندگان خندان و درحال شوخی‌اند؛ حال آنکه میخواهند عن‌قریب به مصاف دشمن بروند؛ فرهنگ فولکلورِ ماهم همین را می‌گوید ما ایرانیها ذاتا این‌چنین‌ایم.

عباسی همواره عصبانی است چه در دانشگاه چه در حوزه یا حسینیه چرا؟ دلیلی ندارد. اگر ویژگی شخصیتی ایشان است که خُب هیچ ایرادی ندارد اما اگر مراد این است تا احساسی برانگیخته شود پس از فروکش کردن احساسات تفکر آغاز می‌شود و وقتی اندیشه آغاز شد با خشم کاری از پیش نمی‌رود.

منابع مورد استفاده در متن:
Leys, C. (2005), ‘The Rise and Fall of Development Theory’, in The Anthropology of Development and Globalization, Edelman, M and Haugerud, A. (Eds.), Blackwell, UK.USA.
Friedman, J.T. (2007), ‘Beyond the Post-Structural Impasse in the Anthropology of Development’, Dialectical Anthropology, 30, 201-225.
bato-adv
راس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۵
متاسفانه حرف های آقای عباسی ... التقاطی است و مهمتر از آن ذهن جوانان را برای آموختن علم و نقد علمی مسدود می کند.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱