عجله دارد تا قبل از آنکه کشورها قوانین سختگیرانهتری را برای ویزا اعمال میکنند، جهان را ببیند... اما با این حال یکی از کُندترین وسایل نقلیه را برای ماجراجوییِ دور دنیا انتخاب کرده و برای این کارش هم فلسفهای دارد.
«کوین مورو» اهل استان «اُت ساوآ»، شهری در جنوب شرق فرانسه، نزدیک به کوههای آلپ است. ژنو مهمترین شهر نزدیک به محل زندگیاش به حساب میآید. در رشته مهندسی مکانیک درس خوانده و یک سال هم برای آموزش و تحقیق درباره تولیدات ورزشی وقت گذاشته. با پایان یافتن دوران تحصیل، یک سال به سختی کار کرده تا خرج سه سال سفر با دوچرخه را جمع کند، میخواهد دنیا را دور بزند. او برای هر روز 10 یورو کنار گذاشته تا خرج سه سال سفر را بدهد. هر روز، 13 ساعت و حتی تعطیلات پایان هفته را کار کرده تا پول این سفر را بدست آورد. برای تامین بودجهی سفرش در قاره آمریکا و آفریقا، روی یک سال کار در استرالیا حساب کرده است و میگوید: خوشبختانه فرانسه و استرالیا تبادل شغلی دارند و میتوان از این فرصت به خوبی استفاده کرد، شغل مورد نظرم برای آن یک سال را از طریق مؤسسات کاریابی پیدا کردم.
28 ژوییه 2015، (مردادماه 94)، حدود هفت ماه پیش خانه را ترک کرد تا بزرگترین چالش زندگیاش را آغاز کند. تاریخ حرکت را خیلی سریع و دقیق اعلام میکند و میگوید: شب قبل از حرکت، همراه خانواده و دوستانم در یک هتل جمع شده بودیم، آنها برای بدرقه آمده بودند، برای همین، زمان خیلی دقیق و خوب در خاطرم مانده است.
«کوین مورو» پیش از آنکه دل به جاده بسپارد، هیچوقت تجربه سفر با دوچرخه را نداشته. او به همراه یکی از دوستانش، این ماجراجویی را آغاز کرده و به خبرنگار گردشگری ایسنا میگوید: من و دوستم از جوانی به سفر علاقه داشتیم. شانسی که آوردم این بود که در کودکی به همراه خانواده به کانادا سفری داشتیم، جایی که عمویم زندگی میکرد. در دوران دبیرستان برای یک سال در آمریکا زندگی کردم. سه هفته برای کار به لندن رفتم و یک سال در لیتوانی بودم، مجموعهی این اتفاقات باعث شد به ملل دیگر علاقمند شوم.
او اعتقاد دارد: سفر با دوچرخه، اجازه میدهد ارتباط نزدیک با مردم، طبیعت و حیات وحش برقرار شود، سفر با آن مثل هواپیما نیست که از نقطهای به نقطه دیگر بروید، بدون آنکه چیزی ببینید.
ماجراجوی جوان، این سفر را انجام میدهد فقط به این دلیل که روحاش آزاد شود و تجربهی لمس زندگی در مواجهی مستقیم را بهدست آورد. مورو میگوید: وقتی به خانوادهام گفتم میخواهم به ایران بروم، هیچ مسالهای با این تصمیم نداشتند، چون انسانهای دنیا دیدهای هستند، اما وقتی دوستانم را در جریان گذاشتم گفتند ایران کشوری خطرناک و پر از تروریست است. در حالیکه من در ایران بیشتر از ایتالیا و حتی کشور خودم احساس امنیت کردم.
با همهی این هشدارها «مورو» حاضر نشد ایران را از برنامهاش حذف کند، چون اعتقاد دارد ایران از این نظر که اروپا را به آسیا متصل میکند، کشور مهمی محسوب میشود و در ادامه هم میگوید: از جهانگردان زیادی درباره ایران، مردم خونگرم و مناظر زیبای آن شنیده بودم، وقتی در ترکیه بودیم برای رسیدن به ایران روزشماری میکردیم.
او ادامه میدهد: واقعا تاسفآور است گروهی از رسانهها، ایران و مردمان آن را نادرست معرفی میکنند و به آنها لقب تروریست میدهند، چون این اخبار و تعریفها خلاف واقعیت است. ایرانیها، انسانهای فوقالعاده و دوست داشتنی هستند.
این فرانسوی جوان میگوید: در همه جای ایران احساس امنیت داشتم، حتی بیشتر از ایتالیا. در آن کشور جای امن و مناسب برای کمپ زدن به سختی پیدا میشود، ایتالیاییها خیلی از گردشگرانی مثل من استقبال نمیکنند و نگراناند چیزی از آنها دزدیده شود. البته همیشه سعی کردهام خودم را در موقعیت خطرناک قرار ندهم، برای همین خوشبختانه خاطرهی تاسفبار و خطرناکی در ذهنم وجود ندارد.
او از رکاب زدن در جادههای ایران بسیار لذت برده و دربارهی آن چنین نظری را بیان میکند: جادهها به حد کافی عریض بودند و دستاندازها کم بود. البته در بخشهایی که مشغول راهسازی هستند و عرض جاده محدود میشود حتما باید مراقب کامیونها بود.
جهانگرد دوچرخهسوار پیش از آنکه وارد ایران شود، از هفت کشور گذر کرده و به نظرش ایران در مقایسه با آنها پاکیزهتر بوده است. او اظهار نظر میکند: از فرانسه که خارج شدم، وضعیت زباله و طبیعت رفته رفته رو به وخامت رفت. ایتالیا پر از بطریهای خالی و پلاستیک بود. این شرایط در کرواسی، بوسنی و بلغارستان افتضاح بود و ترکیه بدتر از همه آنها. در یک مورد رانندهی ترک، بطری شیشهای را از پنجرهی ماشین به خیابان پرتاب کرد که باعث پنچری چرخ دوچرخهام شد، وقتی هم که معترض شدم، شاکی شد که چرا اعتراض کردم!
او اضافه میکند: ایران به نسبت این کشورها تمیزتر بود، اما متاسفانه اینجا هم شاهد پرتاب کردن زباله از داخل ماشین به خیابان و طبیعت بودم.
«کوین مورو» از مرز بازرگان وارد ایران شد و تا بندرعباس رکاب زد. اعتبار ویزای او برای ایران یک ماهه بود، اما سفرش نزدیک به دو ماه طول کشید، برای همین در کاشان یک بار دیگر اعتبار ویزایش را تمدید کرد. او از جنوب به دبی رفت و بعد هم با هواپیما خودش را به هند رساند. مورو میخواهد تا نپال رکاب بزند. سفر به پاکستان از نقشه ماجراجویی این جهانگرد فرانسوی حذف شده، چون اعتقاد دارد پاکستان، کشور خطرناکی است.
این جهانگرد پیش از آنکه به ایران بیاید از ایتالیا، اسلوونی، کرواسی، صربستان، بوسنی، بلغارستان و ترکیه گذر کرده بود، بعد از ایران به هند و نپال رفت، پس از آن قصد دارد در ویتنام، لائوس، برمه، کامبوج، مالزی و فیلیپین رکاب بزند، آخرین مقصد او استرالیا است. طی این مسیر سه سال زمان میگیرد. او تصمیم دارد یک سال در استرالیا کار کند تا خرج ادامه سفرش را در بیاورد.
او ادامه میدهد: دنباله این جهانگردی هنوز برنامهریزی دقیقی نشده است، ولی اگر خرج سفر درآید از آنجا به آمریکای جنوبی میروم. باید ببینم چه فصلی از سال به این بخش از قارهی آمریکا میرسم، چون باید براساس آن، مسیر و کشورها را برای رکاب زدن مشخص کنم، اما در کل تصمیمم این است که بعد از آمریکای لاتین به آمریکای شمالی بروم و از آنجا خودم را به کانادا برسانم، بعد به داکار در آفریقا خواهم رفت و سفرم را تا موریتانی، مراکش، اسپانیا ادامه خواهم داد و سپس به خانهام در فرانسه بازمیگردم. فکر میکنم تا آن وقت 28 یا 29 ساله شده باشم.
مورو در حال حاضر 25 سال دارد و مجرد است، میگوید: داشتن چنین شرایطی برای سفر بهتر است. خیلی غمانگیز است همسرت را برای این سفر طولانی در خانه تنها بگذاری.
او روزانه متوسط 75 تا 80 کیلومتر رکاب می زند، بیشترین مسیری که تا ایران رکاب زده، 136 کیلومتر و کمترین آن 65 کیلومتر در روز بوده است.
همسفرش تا ترکیه همراه او بود، فقط توانست تا تهران را رکاب بزند، مورو درباره همرکابش میگوید: به دلیل فشار زیادی که رکابزنیهای طولانی در ترکیه به او وارد کرد، زانوهایش آسیب دید و مجبور شد پس از یک هفته اقامت در تهران به تنهایی و با هواپیما به هندوستان برود تا در نپال همدیگر را ملاقات کنیم.
او ادامه میدهد: جادههای ترکیه به خاطر مناظر کوهستانی و مزارع گسترده چای واقعا زیبا هستند، کوههای آن، آلپ را برای ما تداعی میکرد، اما دقیقا سختترین مسیرها را در این کشور تجربه کردیم.
این ماجراجو سپس از لحظهی ورودش به ایران یاد میکند و میگوید: فکر نمیکردیم ایران کشوری کوهستانی باشد، واقعا شگفتزده شدیم. ماکو، نخستین شهری که در ایران با آن روبهرو شدیم، میان کوههای عریان با رنگهایی فوقالعاده محاصره شده بود. جاده پلدشت - جلفا واقعا قشنگ بود و من دیدن آن را به همه توصیه میکنم و دست آخر، آثار تاریخی مثل مساجد و خانههای قدیمی که نمیدانم چطور درباره زیبایی آنها صحبت کنم.
او در طول سفرش به ایران، چندین بار با پلیس برخورد داشته اما معتقد است، رفتار آنها اصلا تحمیلگرایانه نبوده و کاملا دوستانه برخورد کرده اند. «مورو» در عین حال به داستانهایی که از برخی گردشگران دوچرخهسوار درباره باجگیری در بعضی جادهها شنیده و او را در سفر محتاط تر کرده بود، اشارهای کرد.
جهانگرد فرانسوی از وقتی سفر را آغاز کرده، کمتر در مواجههی اخبار قرار گرفته است، میگوید: خبر حمله تروریستی به پاریس را دو روز بعد از حادثه در مسیر قزوین شنیدم، آن هم تازه وقتی میزبانمان دربارهی این اتفاق از ما سوال کرد. هرچند این خبر ما را غمگین کرد، ولی در شرایطی بودیم که کاری از دستمان برنمیآمد. هدف ما مشخص بود، میخواستیم به سفرمان ادامه دهیم تا دنیا را پیش از اعمال قوانین سختگیرانهی برخی کشورها درباره ویزا، ببینیم.
کوین مورو و همرکابش ماجراجویانی بدون شعار و یا پیام (که معمولا رسم دوچرخهسواران و ماجراجویان ایرانی است) سفر میکنند. او میگوید: در ایران یک سوالها خیلی از ما پرسیده میشد؛ "به خدا اعتقاد دارید" و جواب ما این بود، نیکی و انسانیت را نباید فراموش کرد و باید آنها را در اولویت زندگی قرار داد. این باور ما است و شاید شعار ما هم همین باشد. ما میتوانیم به مردم کشورهایی که از آنها گذر می کنیم این خبر را بدهیم که دنیا سرشار از خوبی است و چیزهایی برای دیدن وجود دارد که برای یافتن آنها باید عجله کرد. ما میخواهیم تا جوان هستیم همه اینها را از نزدیک لمس کنیم.