bato-adv
کد خبر: ۲۶۰۲۴۰
درددل‌های یک خواننده

"موسیقی پاپ امروز در انحصار ۵ نفر است"

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۷ - ۰۷ بهمن ۱۳۹۴
از میراث‌داران جدی زنده‌یاد بابک بیات در موسیقی پاپ و کلاسیک ایرانی است که نام او، نسل اولی‌های پاپ بعد از انقلاب را به یاد همه می‌آورد. خواننده‌ای با پهنای صدای زیاد، قدرت فراوان و اوج زیبا تعریف مناسبی از نیما مسیحایی است.

 مسیحا به گفته خودش ناخواسته کم کار است. در این شماره از روزنامه «شهروند» با این خواننده باسابقه و توانمند پاپ ایران هم‌صحبت شده‌ایم و او در گفت‌و‌گو با ما پرده از اتفاقات پنهانی موجود در موسیقی پاپ امروز به‌خصوص در صداوسیما برمی‌دارد و از قبضه شدن تیتراژها و کنسرت‌ها توسط عده‌ای خاص سخن می‌گوید. شرح این گفت‌وگوی خواندنی در ادامه آمده است: 

با توجه به کم کار بودن شما در سال‌های اخیر به نظر می‌رسد نسل جوان کمتر با نام شما آشنا باشند...

بله. البته این‌طور نیست که کاملا ناشناس باشم اما به هر صورت جریان پاپ امروز در کشور به شکلی پیش رفته که برای نسل جوان به‌عنوان يک خواننده شناخته‌شده نیستم.

منتقدان و صاحب‌نظران موسیقی در کشور عده‌ای را ادامه‌دهنده راه آقای شهبازیان و بابک بیات در موسیقی پاپ می‌دانند؛ با این توضیح به نظر شما  آیا نیما مسیحا در این دسته قرار می‌گیرد یا خیر؟

کار من درست از زمانی آغاز شد که یک آگهی از سمت تالار وحدت دیدم و در آن اعلام کرده بودند به تعدادی هنرجو برای گروه کر احتیاج دارند. من به آن‌جا مراجعه کردم. شرکت در آن کلاس‌ها برای همه آزاد و قرار بود هر داوطلبی که به لحاظ صدایی استعداد لازم را دارد، تحت تعلیم قرار بگیرد. در آن‌جا مرحوم حسین سرشار و آقای گرگین موسسیان‌ از داوطلبان شرکت در این دوره، تست می‌گرفتند. در تستی که گرفتند، قبول شدم و به‌عنوان وکالیست تنور در گروه کر وارد تالار وحدت شدم. این جریان مربوط به اواخر دهه ٦٠ بود. این جریان از سمت من پی گرفته شد  تا زمانی که به علت فوت آقای سرشار در کارم وقفه افتاد اما تمرینات خودم را ادامه دادم چون علاقه زیادی به کار خوانندگی داشتم.

مرحوم حسین سرشار به من آواز کلاسیک آموخته بود و تئوری موسیقی را در آن چند‌ سال حضور در گروه کر تالار وحدت از آقای گرگین آموخته بودم؛ بعد از آن، آشنایی من با آقای بابک بیات پیش آمد؛ من از طریق پدر یکی از دوستانم که فوت کرده‌اند، با زنده‌یاد بابک بیات آشنا شدم. این آشنایی درواقع ورود من به عرصه موسیقی به صورت حرفه‌ای بود. کاری به اسم «پروانگی» را در فیلم «دستهای آلوده» خواندم که آهنگ‌سازی و تنظیم آن را مرحوم بابک بیات انجام داد و شعرش از دوست عزیزم پیام پارسا بود. پروانگی نخستین کار حرفه‌ای من در عرصه خوانندگی بود.

بنا بر آنچه گفتید ما باید نیما مسیحا را به‌عنوان یک آدم صاحب‌نظر در عرصه موسیقی کلاسیک بدانیم چون شما کارتان را در ابتدا و از صفر با پذیرفته شدن در گروه کر تالار وحدت آغاز کردید و پس از آن با توجه به توانمندی‌های حاصل از استعداد و تلاش شخصی از طریق آشنایی با بابک بیات به عرصه جدی خوانندگی پاپ ایران وارد شدید...

بله. اگر بخواهم به‌طور دقیق بگویم آشنایی من با بابک بیات از‌ سال ٧٧ شکل گرفت و از آن طریق به صورت حرفه‌ای وارد موسیقی پاپ شدم اما پیشتر یعنی در حدود سال‌های ٧٠-٦٩ وارد گروه کر تالار وحدت و موسیقی شده بودم.

وقتی به دیدگاه فعالان در عرصه پاپ در دهه ٦٠ و ٧٠ نگاه می‌کنیم بسیاری از آنها وضع موسیقی پاپ امروز را چندان بسامان نمی‌دانند. از سوی دیگر این گروه آقای شهبازیان و بابک بیات را به‌عنوان متر و معیار موسیقی پاپ بعد از انقلاب می‌دانند. چرا؟

این‌که ما آنها را متر و معیار قرار می‌دهیم، به این دلیل است که آنها به نوعی آغازگر راه بوده‌اند یا جزو کسانی بودند که این کار را رقم زدند و موسیقی پاپ کشور ما را پایه‌ریزی کردند؛ منظورم پاپ قبل از انقلاب است که آن را پایه‌گذاری و این مسیر را شروع کردند. به هر جهت فریدون شهبازیان و بابک بیات با بسیاری از خوانندگان آن دوره کار کرده بودند و می‌توانم بگویم جزو افرادی بودند که حتی اگر بگوییم به تنهایی شروع نکردند اما درواقع پاپ قبل از انقلاب را به این صورت شکل دادند.

 اگر در ساخته‌های آقایان بیات و شهبازیان نگاهی بیندازیم، حسرت ما از نبود و فقدان بابک دوچندان می‌شود. چرا به این نقطه رسیده‌ایم؟

یک مسأله خیلی مهم در این بین وجود دارد و من می‌خواهم  به آن اشاره کنم. چرا دیگر آن حس و حال و جذابیت در ملودی‌ها، ترانه‌ها و آهنگ‌های این دوره زمانه نیست؟ من حس می‌کنم وقتی نبود بابک بیات را احساس می‌کنیم، یا این سوال را می‌پرسیم که چرا فریدون شهبازیان الان دیگر مثل قبل کار نمی‌کند، جوابش مشخص است. به نظر من کارهایی را که الان می‌شنویم، کارهای ارزشی و فاخر نیستند و به نوعی می‌توانم بگویم که موسیقی پاپ امروز کشور ما هم مثل اجناسی که چینی شده‌اند و محصولات فیک آن به بازار آمده است،  مصرفی شده، این اتفاق برای موسیقی پاپ ما رخ داده و کارهای امروز را برخلاف پاپ گذشته از حالت ماندگاری درآورده است. کارهای امروز تاریخ مصرف دارند و نهایتا ٦ ماه تا یک‌سال یک ترانه مورد توجه است. من معتقدم موسیقی پاپ ما به نوعی حذفی شده یعنی بیش از دو یا سه دفعه نمی‌شود یک کار را گوش داد.

به نظر شما دلیل این اتفاق که از منظر شما مصرفی شدن نام دارد در موسیقی پاپ ایران چیست؟

این ماجرا به خیلی از فاکتورهای مهم در موسیقی پاپ بازمی‌گردد. مثلا شعر به‌عنوان یکی از ابزارهای مهم موسیقی باید باکیفیت باشد. در این مورد می‌توانم به اشعار و ترانه‌های کارهای گذشته اشاره کنم. برخی از کارها به واسطه شعر خوب و پرمعنایشان حتی پس از گذشت ٣ یا ٤ دهه هنوز در ذهن مخاطبان موسیقی در ایران باقی مانده است. ترانه‌سراهایی که آن زمان کار می‌کردند و ما هم به‌عنوان نسل اولی‌های جریان پاپ دهه ٧٠ اشعار و ترانه‌های آنها را می‌خواندیم، بسیار قوی بودند. جریان ترانه دهه ٧٠ متشکل از ترانه‌سرایانی بود که یا قبل از انقلاب کار می‌کردند یا بعد از انقلاب کارشان را آغاز کرده بودند. نقطه مشترک بین این دو که در دهه ٧٠ با هم همراه شده بودند؛ قدرت و توانمندی در کار بود. متاسفانه این ترانه‌سرایان کم‌کم بیکار شدند و فضا برای ورود کسانی باز شد که هیچ یک از فاکتورهای ارایه یک کار ماندگار را در خود نداشتند. به مرور ترانه‌ها هم درست مثل جریان موسیقی و خوانندگی به سمت مصرفی‌شدن حرکت کرد. امروز شما کمتر ترانه‌سرایی را پیدا می‌کنید که ترانه‌اش عمیقا روی مخاطب تأثیر بگذارد.

با این توضیح ویژگی کارهای گذشته چه بود که هنوز در دل بسیاری از مخاطبان مانده و مردم بعد از گذشت این همه مدت هنوز به آنها گوش می‌دهند؟

کارهایی که قبلا انجام می‌شد به اصطلاح ما کارهای دلی بود. از قدیم گفته‌اند که  آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. کار هنری در گذشته جوششی بود، نه کوششی. به نظر من در حیطه آهنگسازی و تنظیمی که امروزه انجام می‌شود، جوششی وجود ندارد. اکثرا به منظور این‌که این آهنگ را بسازند تا پولش را بگیرند یا تنظیمی انجام بدهند که پولش را بگیرند و ترانه را بسرایند تا پولش را بگیرند، کار می‌کنند. وقتی همه چیز مادی شود، دیگر جذابیتی وجود نخواهد داشت. وقتی مادیات تا این سطح وارد قضیه هنر می‌شود، دیگر هنر جایگاه خودش را از دست می‌دهد و جذابیت و کشش ذاتی‌اش را از دست می‌دهد. قبلا این‌طور نبود. آن موقع  وقتی ترانه‌سرا ترانه‌ای می‌سرود یا آهنگساز، آهنگی را می‌ساخت، کاری را ارایه می‌داد که واقعا از دلش برمی‌آمد. به نظر من نباید هنر و موسیقی برای مادیات صرف دنبال شود؛ چراکه در این صورت دیگر به دل نخواهند نشست.

 آقای مسیحا به نظر می‌رسد تعداد  آلبوم‌هایي که در طول ربع قرن از شما وارد بازار موسیقی شده تایید‌کننده این مسأله باشد که نیما مسیحا خواننده کم‌کاری است.

سال ٧٩ کار «دست‌های آلوده» از من بیرون آمد و در ‌سال ٨٣ نخستین آلبومم به نام «شب سربی» را به بازار موسیقی عرضه کردم. دومین آلبوم را‌ سال ٩٠ به بازار دادم. در این میان کارهای دیگری را هم ارایه دادم. (با این توضیح که من خواننده پاپ - کلاسیک هستم در زمینه موسیقی کلاسیک نیز کارهایی را منتشر کردم). قطعات دیگری را هم تحت عنوان «ستاره‌های عشق» به بازار دادم که انتشارش به‌ سال ٨٠ بازمی‌گردد. در این بین کاری با آهنگسازی دکتر محمدرضا چراغعلی و شعری از دوست عزیزم سعید امیر اصلانی را خواندم که «ماهی نقره‌ای» نام داشت. بعد از آن کارهایی را انجام دادم که یک‌سری از آنها را برای صداوسیما خوانده بودم. متاسفانه آن کارها چون به صورت آلبوم بیرون نیامده و ثبت نشده، معیار نیست و شاید به‌عنوان اثر منتشر شده قلمداد نشود. به علاوه دو سمفونی از کارهای استاد مجید انتظامی اجرا کردم . سمفونی «صلح و امید» و سمفونی «مقاومت». در ‌سال ٩٠ آلبوم پاپ من به بازار آمد. من در طول این سال‌ها فقط در یک حیطه فعالیت نکردم و با توجه به توانایی صدایی که دارم هم در موسیقی کلاسیک و هم در موسیقی پاپ کارهایی را اجرا کردم.

با در نظر گرفتن تمام آنچه گفتید، فکر نمی‌کنید باید در موسیقی پاپ بیش از این فعالیت می‌کردید؟

این حرف را قبول دارم که باید فعالیت خودم را در حیطه موسیقی پاپ هم ادامه می‌دادم اما خیلی مسائل دست‌به‌دست هم دادند تا این وقفه ایجاد شود و نتوانم آلبوم پاپم را زودتر به بازار دهم. اگر بخواهم در مورد آن عوامل توضیح دهم شاید بتوانم روزها و ساعت‌ها در مورد آن صحبت کنم. صحبت بر سر مافیای سنگینی است که درحال حاضر روی موسیقی پاپ کشورمان سیطره دارد. حمایت‌های عجیب و غریبی که از بعضی از دوستان ما می‌شود عملا عرصه فعالیت برای دیگران را تنگ كرده است.

موسیقی پاپ کشور را درحال حاضر پنج خواننده قبضه کرده‌اند. این جریان به غیر از مافیای موسیقی چه چیزی می‌تواند باشد؟ همه تیتراژهای تلويزیونی مال این دوستان است. تمام کنسرت‌هایی که در سراسر ایران برگزار می‌شود، متعلق به این عزیزان است. خیلی راحت مجوز می‌گیرند و هیچ مشکلی در این زمینه ندارند. به محض این‌که اراده کنند مجوز بگیرند،  موفق می‌شوند. در صورتی که من و خیلی از دوستانم مشکلات زیادی در ارشاد  و حتی برای خواندن تیتراژ تلويزیونی داریم. خیلی کم به ما پیشنهاد می‌شود، برای این‌که تمام این تیتراژها مال این دوستان است. حالا این‌که چه ارتباطی دارند و چه اشخاصی پشت این قضیه هستند هم مهم است اما من اجازه می‌خواهم که خیلی وارد این بحث نشوم. به صورت خلاصه باید بگویم کاملا برای ما معلوم است که این دوستان از طرف چه کسانی حمایت می‌شوند؟ به همین خاطر متاسفانه کسانی را که پایه‌گذار این قضیه در ‌سال ٧٠ و آغازگر موسیقی پاپ بعد از انقلاب بودند، کنار گذاشته‌اند و الان تنها از پنج خواننده حمایت می‌شود.

به نظر شما تنها عاملی که باعث شده جریان موسیقی پاپ به‌عنوان یک موسیقی مردمی و سالم و ریشه‌دار از مسیر خود خارج شود،  همین مافیاست؟

دقیقا. رقابت ناسالمی در بازار حکمفرماست و این باعث شده موسیقی پاپ ما به سمت یک موسیقی پاپ ناسالم پیش برود و همین نگاه باعث شده روزبه‌روز سطح سلیقه مخاطب پایین برود. من بارها این را در مصاحبه‌های دیگرم گفته‌ام که به نظرم مخاطبان ما خودشان شعور انتخاب دارند و موسیقی خوب را می‌شناسند اما جوان‌های امروز ما، نیاز دارند از ما خوراک خوب شنیداری دریافت کنند. موسیقی پاپ شاخه‌ها و ژانرهای مختلفی دارد. پاپ فقط آنچه این دوستان می‌خوانند (همان پنج نفر) نیست. پاپ سنتی، پاپ فانتزی، پاپ معنوی و پاپ کلاسیک از شاخه‌های موسیقی پاپ هستند.

به نظر من تمام هنرمندانی که در این شاخه‌ها فعالیت می‌کنند باید در عرصه جدی موسیقی حضور داشته باشند و بعد مخاطب خودش تصمیم بگیرد کدام کار را گوش کند. متاسفانه پاپ کشور ما فقط معطوف شده به پنج خواننده که مخاطب جوان موسیقی مجبور است کار آنها را بشنود و بالاجبار به کنسرت آنها برود. اگر جوانی موسیقی مسیحا را دوست داشته باشد، نمی‌تواند به کنسرت مسیحا برود چون از نیما مسیحا حمایت نمی‌شود. آلبومش بیرون نمی‌آید چون از نیما مسیحا حمایت نمی‌شود. این جوان چه باید کند؟ به نظر من جریان حاکم بر موسیقی در ایران یعنی رقابت ناسالم، یعنی از بین بردن موسیقی پاپ.

یعنی شما دلیل اصلی کم‌کاری خودتان و خوانندگانی را که در گذشته بیشتر کار می‌کردند، حمایت‌های پشت‌پرده می‌دانید؟

کم‌کار بودنی که از آن صحبت می‌کنم، ارادی نیست. ما درحال حاضر نمی‌توانیم کار کنیم. وقتی حمایتی در بین نیست، نمی‌توانیم کار کنیم. من در ابتدا توضیح دادم، وقتی تیتراژهای تلویزیونی تماما توسط این دوستان قبضه شده و از طرف فلان مدیر شبکه خواندن تیتراژ توسط یک خواننده خاص توصیه می‌شود، دیگر مسیحا نمی‌تواند حضور داشته باشد. دیگر دوستان هم نمی‌توانند کار کنند. این یک درد مشترک است بین من و هم‌نسل‌های من.

همکاری‌هایی که اخیرا با صداوسیما داشته‌اید، نمی‌تواند وضع حاکم را بهبود ببخشد؟

نه متاسفانه. برای من هم جالب است که با وجود نشان دادن حسن‌نیتم به صداوسیما کاری از پیش نمی‌برم. من با صداوسیما همکاری زیادی داشته‌ام و کارهای فاخر و ارزشی مثل قطعه خورشید، سمفونی هم‌حصار را برای آنها اجرا کرده‌ام. نخستین کار پاپ کلاسیک در رادیو و تلویزیون که قطعه خورشید بود را من اجرا کردم.  آهنگسازی آن کار را دوست عزیزم امیر بکان انجام داد و  شعر استاد محمدعلی معلم را در آن کار اجرا کردم. متاسفانه تیتراژها، همه مال دوستان است. تا حالا نشده تیتراژ  یکی از سریال‌های مطرح تلويزیون را به من بگویند بخوان. تأثیر حرف من جایی نمایان می‌شود که شما می‌ببینید در ماه رمضان یک خواننده در دو برنامه تلويزیونی می‌خواند. تیتراژ آغازی و پایانی یک برنامه تلويزیونی را در یک شبکه و تیتراژ پایانی یک سریال را در شبکه دیگری می‌خواند. این یعنی چه؟ چگونه این اتفاق می‌افتد؟ چرا این اتفاق برای ما نیفتاده؟ این نشان می‌دهد فلان خواننده از سوی جایی دارد حمایت می‌شود. دست‌هایی در کار هست و لابی‌هایی صورت می‌گیرد. تا آنجایی که در خاطر دارم، طبق قوانین صداوسیما یک شخص نمی‌تواند به صورت همزمان در دو برنامه در دو شبکه مختلف بخواند.

عده‌ای از افراد در صداوسیما شدند خواننده‌های صداوسیما. در برنامه‌های مذهبی می‌خوانند. کسانی که کلیپ‌شان از ماهواره پخش شده. اگر این کار ممنوع است، برای همه باید ممنوع باشد و اگر مجاز هست هم برای همه باید مجاز باشد. این دوستان چند نفر هستند که کلیپ‌شان از ماهواره پخش شده و الان این آقایان مجازند و در صداوسیما هم هستند. این سوالی است که سال‌ها در ذهنم بی‌جواب مانده و مسئولان مربوطه هیچ جوابی به این سوالم نداده‌اند.

در همکاری‌های اخیرتان با صداوسیما آیا شده به یکی از مسئولان شبکه‌ها گله کنید و از این شرایط انتقاد کنید؟

حتی اگر گلگی هم بکنم، جوابی ندارند که به امثال من بدهند. من بارها به واحد موسیقی و مسئولان آن بخش گلگی کرده‌ام اما هیچ جوابی به من داده نشد، حتی آخرین بار سر اجرای قطعه سمفونی خورشید که آن هم از کارهای خوب صداوسیما بود و در ‌سال ٩٠ اجرا کردم، همین بحث را در مورد تیتراژها مطرح کردم  اما جوابی به من داده نشد. می‌گویند ما پیگیری می‌کنیم و دارد یک اتفاقات خوبی می‌افتد اما دریغ از یک حرکت مثبت.

به نظرتان چرا کار جوانانی مثل شما یا آقای حامی تا این حد با سایر دوستان،  متفاوت است و ماندگار می‌ماند؟

متفاوت بودن برمی‌گردد به سبک موسیقایی که ما داریم، ولی اگر به لحاظ ماندگاری بخواهیم بررسی کنیم این امر تا حدود زیادی برمی‌گردد به نوع اجرایی که ما داریم و توانایی صدا برای اجرای این کارها. این امر را به خودخواهی برداشت نکنید. می‌توانم برایش دلیل بیاورم. خیلی از کارهایی که شما درحال حاضر می‌شنوید، ماندگار نیستند. نگاه خواننده به موسیقی روی ماندگاری کارش تأثیر بسزایی دارد.  باز برمی‌گردیم به همان قضیه بازاری‌شدن هنر. تعداد زیادی از دوستان به‌خاطر حضور فعال بازاری می‌شوند و مثال کامل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. آنها می‌خواهند همرنگ جماعت شوند و این یعنی کار غیرماندگار. مانایی کار مستلزم این است که شما تاوان سختی را بپردازی و امثال من این تاوان را می‌پردازند. خیلی از دوستان آهنگساز ماندگاری کارها را به خود ربط می‌دهند. البته در سطح کار  بالایی مثل آهنگسازی‌های استاد بابک بیات که نگاه و دیدش نسبت به موسیقی پاپ نوع دیگری بود (تا حالا با کسی مثل زنده‌یاد بیات با آن دید ژرف موسیقایی مواجه نشدم) این گفته که آهنگسازی موجب ماندگاری است، صادق است اما دیگر آهنگسازان که دیدشان بسیار کم عمق‌تر از بیات‌ها و شهبازیان‌ها است، نمی‌توانند رمز ماندگاری کارها را در آهنگسازی جست‌وجو کنند. اجرای خواننده به نظر من مهم‌ترین فاکتور برای ماندگاری کار است.

bato-adv
مجله خواندنی ها