یادداشت دریافتی- مالک رضایی*؛ کاری که دیپلماسی انجام میدهد، قایقهای توپدار قادر به انجام آن نیستند .اما آن قایقها، اطمینانی به یک دیپلمات میدهد که پشت میز مذاکره، محکمتر بنشیند ودر حالی که قدرتهای بزرگ منتظر پاسخ آری او هستند او بگوید نه!.
یک دیپلمات قابلیت های کشور خود را در مجامع بین المللی با زبانی گویا بیان می کند تا محاسبۀ خطرناک و غیر واقع بینانه روی کشورش نداشته باشند، تا کسی «با زبان تهدید با مردم کشورش سخن نگوید». این هنر دیپلماسی است که ما گاهی از آن غافل مانده ایم.
در حال حاضر مجموعه ای از شرایط بین المللی باعث شده است که روابط ایران و غرب و در راس آن امریکا در سطح معین دیگری تعریف شود اما برای قرار گرفتن در نقطه ای عادی از این رابطه هنوز زمان زیادی باقیست. استراتژی طرفین تعیین کنندۀ آن خواهد بود.
نظریه پردازان روابط بین الملل، روابط کشورها را در عرصه بین المللی در چارچوب یکی از شرایط چهارگانه ذیل مطالعه می کنند که می تواند در مسیرمستقیم ویا معکوس، روند رو به جنگ و یا روبه صلح داشته باشد.
1- عادی، حساس،بحران،جنگ
2- جنگ، بحران، حساس، عادی
مسیری که کشورها برای عادی سازی روابط طی می کنند مسیر پیچیده و پر پیچ وخمی است. دیپلماسی ایران اکنون با مدیریت یکی از کار کشته ترین دیپلماتهای خود و تیمی قوی و کارآمد، مسیری را در رسیدن به یک «توافق خوب» با دنیای غرب و قدرتهای بزرگ جهانی طی کرد که در اصول روابط بین الملل به آن «مدیریت بحران» اطلاق می شود.
به طور قطع دانشجویان علوم سیاسی و روابط بین الملل، به عنوان یکی از مدلهای مطالعاتی روند مذاکرات هسته ای ایران با قدرتهای بزرگ جهان را مد نظر قرار خواهندداد. معمولا چنین وقایعی در کتب درسی روابط بین الملل قرار می گیرد تا به به عنوان مدل مدیریت بحران مطالعه شود.
کاری که پنج دهۀ پیش، دیپلمات بر جستۀ امریکایی « هنری کی سنجر» انجام داد، باعث شد که مدیریت بحران میان چین وامریکا به نام او ثبت شود. ورقی که وی با این کار خود بر تاریخ روابط بین الملل جهان زد، هرگز باز نگشت و نام او در مدیریت یک رخداد بزرگ بین المللی همردیف نام «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور وقت امریکا ثبت شد.
مهارت «کی سنجر» در مدیریت این بحران به حدی بود که آگاهان سیاسی نام نیکسون را بدون نام کی سنجر بکار نبردند وبرای سهولت در بیان تاریخ بحران چین وامریکا ازیک نام ترکیبی برای آن دونفر و با عنوان «نیکسینجر» یاد کردند.
مدیریتی که او در حل مشکلات امریکا با چین انجام داد باعث چنان شکافی در اردوگاه کمونیسم و بالاخص دو غول بزرگ آن یعنی چین وشوروی شد که عمق آن به مراتب بیش از شکافی بود که هر کدام از آنها با امریکا داشتند.
بزرگترین آرزوی سیاسی نیکسون در سفر به چین و دیدار با پریزیدنت مائو در 22 فوریۀ 1972جامۀ عمل پوشید و فلاش دوربینهای عکاسی از این لحظۀ تاریخی، کرملین نشینان را به سر گیجه انداخت.
«ریچاردنیکسون» گفته بود،اگر یک کار قبل از مرگ برایش باقی مانده باشد آنهم سفر به چین و دیدار با سران آن کشور است و اگر نتواند به اینکار موفق شود از فرزندانش (روسای جمهور بعدی امریکا) می خواهد که آنرا انجام دهند.
در چهار چوب مذاکرات فشردۀ کی سنجر و «چوئن لای» نخست وزیر چین که از مراحل سخت روحی و روانی عبور کرد، کلیۀ موانع تجاری کاهش یافت و تلاشهای دیپلماتیک برای عادی سازی روابط آغاز شد.
طرفین در گرماگرم این تلاش حتی از دیپلماسی پینگ پنگ هم غافل نماندند. «مائو» تصمیم به دعوت از تیم ورزشی امریکا گرفت که هدف عمده آن ایجاد آمادگی روحی روانی در مردم چین برای پذیرش یک دگرگونی در رابطه دو کشور بود.
مهارت چینی ها در بازی پینگ پنگ در حد و اندازۀ توانایی و قابلیتی است که ما در والیبال داریم. هیچ تیمی نمی توانست با اطمینان قبلی از کسب یک پیروزی قطعی با آن وارد بازی شود.
پریزیدنت مائو به مقامات ورزشی چین تاکید کرد که این دعوت صرفا برای یک بازی ورزشی نیست بلکه برای یک بازی سیاسی هم است. بنابر این لازم است کمال دقت را در مدیریت آن معمول دارند.
سفر تیم پینگ پنگ امریکا به چین با پوشش وسیعی از رسانه های چین وامریکا و جهان و در کمال مهربانی انجام گرفت. ورزشکاران امریکایی هم در نهایت ادب واحترام در میادین ورزشی چین حضور یافتند. آنها خوب میدانند که در اینجور مواقع باید به فرهنگ عموم مردم احترام گذاشت،و مثلا اگر مردمی روزه است نباید تا لحظۀ افطار، حتی مقابل چشم آنان لب به آب زد.
سیر برقراری روابط چین و امریکا تبدیل به یک رویداد مهیج بین المللی شده بود. ذوقزدگی امریکایی ها که توانسته بودند با یک قدرت بزرگ آسیایی وارد مراحل عادی سازی رابطه بشوند آشکار بود. اما چینی ها با حفظ حس بدبینی و امپریالیست دانستن امریکا گام به اتاق مذاکره نهادند.
آنها می دانستند که نیکسون برای پیروزی و انتخاب مجدد خود به عنوان رئیس جمهور در انتخاب بعدی امریکا به توافق و عادی سازی رابطۀ واشنگتن با پکن نیازمند است. بنابر این فرصت را برای اعمال حداکثر فشار جهت بدست آوردن «توافق خوب» مغتنم دانستند.
از طرفی امریکا هم در ژئواستراتژیک منطقه به اهدافی می رسید که در چهار چوب جنگ سرد و رقابتهای نفس گیر با شوروی حیاتی بود. «نیکسینجر» با این اقدامات خود، روی سلسلۀ اعصاب کرملین راه می رفت. اما بالاخره آنچه که از دید مسکو نباید اتفاق می افتاد، افتاد. تلاشهای دیپلماتیکی که به سطح کامل عادی سازی روابط امریکا و چین بینجامد شش سال طول کشید و جرج بوش پدر به عنوان اولین سفیر امریکا در چین تعیین شد.
مدلهای مطالعاتی تا حدودی شباهتهایی به هم دارند اما لزوما عین هم نیستند. با حصول توافق اخیری که در مذاکرات هسته ای ایران با 5+1 و مشخصا امریکا بوجود آمد فصل جدیدی از همکاری غرب با ایران در دورنمای آتی گشوده شد.
تحقق کامل آن احتمالا زمان خواهد برد اما گامهای آغازین آن هم در حد و اندازه ای هست که پیامدهای آن برای همگان قابل لمس باشد.
محوریت توافق و روح حاکم بر آن علاوه بر فصول تجاری واقتصادی، مسائل مختلف ژئوپولیتیک را هم در بر خواهد گرفت و احتمالا اولویتهای استراتژیک مشترکی فیمابین طرفین در آینده مورد بازبینی و بررسی قرار خواهد گرفت.
مسائلی از قبیل داعش، سوریه، افغانستان، عراق،ترکیه، عربستان و... با مولفه ها ی جدیدی بررسی خواهند شد. واشنگتن خواهد پذیرفت که بدون نقش تهران مسئلۀ سوریه به راه حلی سیاسی نخواهد رسید و بالتبع سیاست های خارجی کشورهایی مانند ترکیه و عربستان و... در مقابل ایران متواضع تر و واقع بینانه تر از گذشته خواهد شد.
از فشارهای امریکا بر کشورهای منطقه از جمله در زمینۀ مبادلات تجاری به نحو محسوس و نزدیک به صفر کاسته خواهد شد.
اما سخن گفتن از تحقق آرزوی جانشینان نیکسون در انجام یک سفر تاریخی به تهران هنوز زود است. شاید عمر سیاسی باراک اوباما برای تحقق آن کفاف نکند.
*کارشناس ارشد علوم سیاسی