نخستين نمايشگاه جامع «بهمن محصص» در ايران با نام«شصت قطعه از يك جسم گمشده» در گالري آريا و آبانبار برگزار شده است. نمايشگاهي كه براي فروش نيست و تنها فرصتي براي مخاطبان اين هنرمند است تا آثار او را ببينند. او با وجود تمام اهميتش در تاريخ هنر معاصر، چندان در فضاي گالريهاي ايران حضور ندارد. محصص در دهه ٥٠ درباره خودش گفته است: «من يك پرسوناژ تاريخي هستم.» انگار او خودش هم ميدانست كه در زمان حياتش، خودش و آثارش درك نخواهد شد و همهچيز به گذشته مربوط ميشود.
«آثار بهمن محصص، فريادي است گوشخراش از آن چه بر آدميزاد رفته است. اما نميدانم او به چه چيز خلقت اعتراض داشت، هر چند به طعنه ميگفت دادار انسان را شبيه خودش آفريد. آيا در او انديشهاي خياموارسر ميكشيد تا مرگ را، پيري و رنج را، زشتي و بي عدالتي را به اعتراضي بلند به تمسخر بگيرد؟ يا اعتراض او به ستمي بود كه در دو جنگ خونبار، قرن بيستم را به جهنمي تبديل كرد؟ نميدانم، ميدانم كه بهمن عاشق زندگي بود، عشق به غذاها و مزهها و بوها، گرد سفره نشستن و مزيدن و بوييدن برايش آييني مقدس بود. تازه از «ژنو» آمده بود، به ديدنش رفتم. گفت فردا به ژنو برميگردم، گفتم تازه آمدهاي، گفت فراموش كردم، رستوراني در «ژنو» در اين روزها گوشت گوزن سرو ميكند كه بايد براي چشيدنش به ژنو بروم.»
اين صحبتهاي «بهرام دبيري» درباره «بهمن محصص» ميتواند تصويري روشن از او ارايه دهد. هنرمند مرموزي كه در آخرين سالهاي حياتش تصميم گرفت به ايران بازگردد. آمد تا در ايران تمام آثار خود را ويران كند؛ نقاشيهايش را پاره كرد و مجسمههايش را خرد كرد و همه را گذاشت پشت در مجتمع مسكونياش در اسكان ميرداماد؛ اما اين ماجرا اهميت چنداني ندارد، به خصوص اينكه هماكنون همچنان آثار متعددي از اين هنرمند باقي مانده و همچنان برگزاري نمايشگاهي از آثارش، ميتواند به عنوان يك اتفاق مهم و شايد مهمترين اتفاق هنري اين ماهها، بررسي شود.
«پيكاسو» ميگويد: «آثار هنري مهم نيستند، آن چه اهميت دارد افسانه آثار هنري است.» و حالا «بهمن محصص»، افسانهاي شده است كه در حافظه هنر جهان باقي خواهد ماند، به خصوص آنكه به قول «آيدين آغداشلو» او يكي از پنج هنرمند بزرگ هنر معاصر ما است. او در سالهاي پاياني عمرش با اشتياقي بي پايان براي كار به ايران آمد. ميخواست «اديپ شهريار» را به صحنه برد، اما سرطان ريه او را از پا درآورد؛ همان غول مهلكي كه اين روزها جان بسياري را ميگيرد. اين نمايشگاه «۶۰ قطعه از يك جسم گمشده» نام دارد كه در ادامه پروژه مشترك بازخواني آثار هنرمندان معاصر ايران است و در آن ۶۰ مجسمه، كولاژ و پرينت، همچنين اثري از مجموعه نمدهاي اين هنرمند كه با الهام از دستساختههاي سنتي ايران خلق كرده، به نمايش گذاشته ميشود.
«آريا اقبال» - مدير گالري آريا- درباره اين رويداد ميگويد: «ما از همه دورههاي كاري بهمن محصص آثاري را انتخاب كردهايم تا مجموعهاي كه در دو گالري به نمايش گذاشته خواهد شد كامل باشد، با اين وجود علاقهمندان نبايد به ديدن يكي از نمايشگاهها بسنده كنند زيرا هر دو نمايشگاه به نوبه خود متفاوت و جالب توجه هستند. در اين نمايشگاه هم از آثار انتزاعي محصص كه كمتر كسي آنها را ديده و هم از غولها، چاپها، مجسمهها و آثاري كه بر اساس اشعار نيما كار شده، نمونههايي انتخاب شده است. اين آثار در سالهاي مختلفي خلق شدهاند و قديميترين اثر اين نمايشگاه به سال ۱۳۳۱ تعلق دارد. » «سلمان متينفر»- مدير گالري آبانبار- هم ميگويد اين نمايشگاه به اين دليل داراي اهميت است كه ممكن نيست بار ديگر چنين آثاري را در كنار هم ببينيد.
اين امكان وجود دارد كه اين نمايشگاه در شهرهاي ديگري چون پاريس يا رم نيز به نمايش گذاشته شود. او در زمان حياتش علاقهاي به محافظت از آثارش نداشت و اين ناكامي را به سرنوشت خود افزود، به قول «مراد منتظمي»- پژوهشگر و كيوريتور نمايشگاه آثار بهمن محصص- او كتاب بازي است كه هيچگاه بسته نخواهد شد.
او البته ميگويد؛ اسطوره خواندن بهمن محصص يك سوءتفاهم است، اينكه روش و رويكرد به اسطوره در كارهاي محصص وجود دارد، مرتبط با تصويرشناسي است و با اسطوره بودن خود او تفاوت دارد: «محصص هنرمندي است كه خودش را در آثارش جاي داده، اما در نهايت اين كارها را در گوشه كنار ايران و جهان پراكنده كرده و به همين دليل ميتوان نوعي گمشدگي را در آثار او ديد.» تمام وجوه زندگي محصص پررمز و پر ايهام است. او خودش در مستند «فيفي از خوشحالي زوزه ميكشد» كه درباره زندگي اوست، ميگويد نسبتش از طرف پدر به مغولها و از طرف مادر به قاجارها ميرسد. حسين محجوبي ميگويد: «پدرش خيلي با كسي نميجوشيد و فكر ميكنم بهمنخان اين بدعنقي را از او به ارث برده باشد.»
بهمن محصص به اروپا سفر كرده و در ايتاليا ساكن شد و تا آخر عمر همان جا ماند. در آكادمي هنر رم مدتي نزد فروچيو فراتزي به آموختن هنر مشغول شد. حاصل اين دوره از زندگي محصص، چندين نمايشگاه گروهي و انفرادي در داخل و خارج ايتاليا و شركت در نمايشگاههايي چون بيينال (دو سالانه) ونيز، سائوپائولو و پاريس بود. حالا كيوريتور تيت لندن ميگويد: « محصص با دنياي باستان به ويژه يونان رابطه بسيار عميقي داشت؛ رابطهاي كه از حضور شخصيتهاي اسطورهاي يونان در آثار او به خوبي پيداست. حتي وجود ساختارهاي عضلاني در آثار محصص نيز اين نكته را به خوبي ميرساند و اين توجه به دوران باستان را به شكل فلسفه تاريخ نيز ميتوان در آثار محصص ديد.
محصص چه در جستوجوي فرهنگ يونان و چه فرهنگهاي ديگر، دوران باستان را بازسازي نميكند او بيشتر علاقهمند است تا وقايع اين دورانهاي باستاني را در زمان حال دنبال كند همانطور كه بوتيچلي در دوران رنسانس در به تصوير كشيدن اسطورههاي باستان به دنبال ارتباط آنها با دنياي معاصر خود بود. » محصص گرچه انسان مدرن را بدون دست و پا و لت وپار شده نشان ميدهد، هنوز آن پيكربندي و ساختار عضلاني را در نقاشيها و مجسمههايش حفظ ميكند، به همين دليل است كه كيوريتور اين نمايشگاه ميگويد: «تصويري كه محصص از ناخودآگاه نفت يا فاجعههاي اكولوژيك موجود در جهان پيدا ميكند، تصويري از ماهيهاي بيرون افتاده از آب است. اين ماهيها همراه با مجموعه مجسمه به نام نشت نفتي در يك دوره خاص از كارهاي اين هنرمند قرار ميگيرد و اين موضوع باز هم به سالهاي كودتا و مصدق باز ميگردد.»
محصص در عينحال، مترجمي چيره دست هم بوده است و كتابهايي از ايتاليايي و فرانسوي به فارسي برگردانده بود، هرچند در اين سالها او ديگر كتابي به فارسي ترجمه نكرد، اما از جمله آثار او در حوزه ترجمه ميتوان به روستاهاي تو نوشته چزاره پاوزه، كلفتها نوشته ژان ژنه، مرحوم ماتيا پاسكال و هانري چهارم: نمايشنامه در سه پرده نوشته لوييجي پيراندللو، ويكنت شقه شده نوشته ايتالو كالوينو و پوست نوشته كورتزيو مالاپارته. همينهاست كه از او روشنفكري واقعي ميسازد. قرار است نشستي درباره بهمن محصص عصر جمعه ۸ خرداد با حضور مراد منتظمي، مرجان تاجالديني، ايمان افسريان در نگارخانه آريا، برگزار شود. اين نمايشگاه در گالريهاي آب انبار و آريا تا ٢٢ خرداد ماه ادامه دارد.