کد خبر: ۲۳۰۰۷۲
نظام آموزش و پرورش عامل فرار از کتاب و کتاب‌خوانی

چطور کودکان را به کتاب علاقمند کنیم؟

سعید صادقیه اهری

تاریخ انتشار: ۱۴:۲۷ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- سعید صادقیه اهری*؛ چند ماه پیش در برنامه مناظره‌ای که در مورد کتاب و کتابخوانی برگزار شد. کار‌شناسان اهل فن به علل مختلفی مانند عدم آگاهی مردم از مزایای کتاب و کتاب خوانی، گرانی کتاب و تعداد پایین نشر کتاب و مشغله فراوان مردم به عنوان علل میزان کم مطالعه اشاره کردند ولی به نظر می‌رسد این موارد مسائل روبنایی هستند و در کشور ما آنچه مهم است مشکلات موجود در نظام آموزش و پرورش کشور است که نمی‌تواند با آموزش فرایند مطالعه، تفکر واندیشیدن، کودکان این مرز و بوم را مشتاق مطالعه و اندیشیدن بار بیاورد، تا این صفت در طول عمر فرد را علاقمند به کتاب و کتابخوانی نگه دارد.

با مشکلات موجود در نظام آموزشی اگر برفرض محال دولت سوبسید سنگینی به نشر کتاب هم بدهد و کتاب با قیمت خیلی نازل در اختیار مردم قرارگیرد، به نظر تغییر شگرفی در میزان مطالعه مردم رخ نخواهد داد. شاهد این ادعا ده‌ها کتاب خریداری شده و خوانده نشده در منازل و میزان استقبال کم مردم از کتابخانه‌های عمومی است.

پس چه تفاوتی بین شهروند اروپایی و شهروند ایرانی وجود دارد که اولی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده می‌کند ولی دومی کمترین زمان را به کتاب اختصاص می‌دهد و ترجیح می‌دهد ساعت‌ها در وایبر و اینترنت بدون هدف خاصی چرخ بزند ولی لای کتابی را باز نکند. به نظر مشکل اساسی در نظام آموزش و پرورش کشور است که نه تنها کودکان و جوانان را مشتاق کتاب نمی‌کند، نوعی تنفر از کتاب را هم در ایشان ایجاد می‌کند. ولی این اتفاق وحشتناک چگونه رخ می‌دهد؟

زمانی که در نظام آموزش و پرورش در جریان یک کشور به جای آموزش و پرورش کودکان و جوانان که از طریق طرح مباحث مناسب با سن، جذاب و شیوه‌های گفتگو محور صرفا کودکان را به ماشین‌های پاسخ به سوالات تستی عجیب و غریب می‌کنیم چه تصوری از کتاب و کتاب خوانی در ذهن آن‌ها ایجاد می‌شود.

برای خود من به عنوان کسی که به عنوان عضو هیأت علمی دانشگاه از پاسخ دادن به سوال تستی فرزند کلاس پنجم ابتدایی خود عاجز می‌مانم دلم به حال این کودکان و جوانان می‌سوزد که ایام گرانقدر انان صرف چه مطالب بیهوده‌ای می‌گردد.

گا‌هاً از دانشجویان مقاطع دکتری در مورد اسامی کتاب‌های غیر درسی و یا رمان‌هایی که خوانده‌اند می‌پرسم می‌بینم که بسیار از آن‌ها حتی یک کتاب غیر درسی هم نخوانده‌اند. حال این فرد دانشگاهی وقتی دانشگاه را ترک می‌کند و وارد جامعه می‌شود بجز دانش تخصصی، هیچ آموخته‌ای برای زندگی در این زمانه به شدت در حال تغییر ندارد.

یعنی دانشمند هست ولی معلوم نیست خردمند باشد. براستی نظام اموزش و پرورش در پاسخ این سوال که در مقابل دوازده سال آموزش رسمی، به کودکان مردم چه می‌آموزد که به درد زندگی آن‌ها بخورد، چه پاسخ خواهد داد؟

در مقاطع ابتدایی و راهنمایی که فرصتی طلایی برای شکل یافتن اخلاق و تربیت و شخصیت است، آن‌ها را با مباحث علمی پیچیده مشغول و فرسوده می‌کنیم و فرصت خواندن یک کتاب قصه لذت بخش و یا یک رمان فاخر را از آن‌ها می‌گیریم و به تبع آن از آن‌ها فرصت مطالعه فردی، اندیشه و گفتگوی با همدیگر را که می‌تواند بسیار لذت بخش و اموزنده باشد می‌گیریم و زمانی که همین کودک که محصول این نظام آموزش و پرورش است، وارد جامعه و یا دانشگاه می‌شود و موارد نا‌خوشایندی مانند خشونت، بی‌اخلاقی، زورگویی، بدزبانی، خروج از دایره انصاف و دروغ گویی را از آن‌ها می‌بینیم تازه به یاد تربیت و پرورش می‌افتیم ولی دریغا که فرصت این کار به دست خودمان در نظام آموزش و پرورش از دست رفته است.

یعنی در مدارس ابتدایی که باید به شکل گیری شخصیت و تربیت کودکان می‌پرداختیم، دانش تخصصی ریاضی و علوم و... به آن‌ها بار کرده‌ایم و در دانشگاه که باید به دانش تخصصی آن‌ها بیافزاییم تازه به فکر کار فرهنگی و تربیتی می‌افتیم ولی باید بدانیم در اولی انتقال دانش تخصصی و در دومی کار فرهنگی اتلاف وقتی بیش نیست، زیرا وقتی کلیت شخصیت یک کودک شکل گرفت به ندرت در بزرگسالی می‌توان آن‌را تغییر داد.


*دانشیار گروه پزشکی اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل

پرطرفدارترین عناوین