مطلب زیر را آقای قدرت مظاهری به سایت فرارو ارسال نمودهاند
سلام آقای رئیس جمهور. میدانم که این روزها – و شاید هم، همه روزهای سال – سرتان خیلی شلوغ است. میدانم آنقدر سرتان شلوغ است که فرصتی برای فکر کردن به خیلی چیزها را ندارید. (توی پرانتز بگویم، من فقط دو بچه دبستانی دارم و از دست سوالاتی که میپرسند و جوابهایی که دنبال میکنند و مشکلاتی که دارند و چیزهایی که میخواهند و چیزهایی که نمیخواهند، لحظهای آرام و قرار ندارم. شما که باید هفتاد و اندی میلیون آدم را جواب بدهید، دیگر جای خود دارید) با این وجود سعی میکنم خواستهام را بگویم. اگر دستی آن را به دستتان رساند، فبهاالمراد. اگر به دستتان هم نرسید، لااقل عذاب وجدان ِ «نگفتن»، گریبانام را نمیگیرد. بنابراین اگر فرض بر رسیدن نامه به دستتان باشد، سعی میکنم کوتاه و به اختصار بگویم تا وقت عزیزتان زیاد گرفته نشود. گرچه به دلیل غیر شخصی بودن نوشته، این حق را به خود میدهم که به وکالت از هزاران نفر، وقت و نگاه بهتری به آن معطوف شود.
آقای رئیس جمهور؛ من و آدمهای دیگری از این سرزمین، سالهای سال است که در جغرافیایی از آن زندگی میکنیم که انگار سوگند هیچ رئیس جمهوری برای آن قرائت نمیشود. انگار قانون اساسی برای این بخش از سرزمینمان مستثنی شده و همه با زدن چشمکی به همدیگر آگاهانه از کنارش میگذرند. اینجا را میگویم. عسلویه را. شهر بیآسمانی که قریب به پانزده سال است افق بیانتهایش به کمتر از صد متر رسیده و مشعلهای همیشه فروزاناش، دودهای سیاه و سمی خود را بیمهابا به سقف کوتاه آن سرفه میکنند.
کسی انگار دلش برای اینجا نمیسوزد. نه برای اینجا و نه برای اصل پنجاهم قانون اساسی که برای آن سوگند خوردهاید. اصلی که حفاظت از محیط زیست را وظیفه همگانی شمرده و آلودگی یا تخریب آن را صراحتا ممنوع میکند. صراحت این اصل تا به آن حد است که ضمن اشاره به فعالیتهای اقتصادی، آن را به عنوان قویترین مصداق توجیهی برای آلودگی ذکر کرده ولی خوشبختانه قانونگذار حتی از این مصداق وسوسه انگیز نیز نمیگذرد.
آقای رئیس جمهور، اینجا سقف آسمان از بام خانهها هم کوتاهتر است. سقفی سمی، بدبو و خاکستری که اگر دراز هم بکشی، خودش را همچون بختکی سنگین بر سینهات آوار میکند. دل ِ مدیران صنایع اینجا بیش از آنکه برای آسمان بسوزد، برای محصولاتشان میسوزد.
نمیخواهم بگویم قابل سرزنشاند. نیک میدانید و نیک میدانیم که آن سوی آبها، کسی دارد تمامی سرمایهمان را به تاراج میبرد و ما راهی به غیر از تند دویدن نداریم. اما همین تند دویدنها هم اصول و قواعدی میخواهد که در صورت بیاعتنایی به آنها، نه تنها به مقصد نمیرسیم بلکه تمامی جسم و روحمان را نیز به زخمی عمیق مبتلا خواهیم کرد.
آقای دکتر، شما که حقوق خواندهاید و معروفترین و محبوبترین کلامتان در مناظرههای انتخاباتی اشاره به این نکته بود که حقوقدان هستید نه سرهنگ، برای لحظهای به شهر بیآسمان ما بیایید و ببینید که سرهنگهای انرژی در نبود چشم نظارتی، با این مُلک چه میکنند!
جناب آقای دکتر؛ یادتان و یادمان هست که در قصههای کودکانهای که پدران و پدربزرگها و مادران و مادربزرگها برایمان میگفتند تا به خوابمان فرو برند، آسمان همیشه آبی بود و رودخانهها پرآب و درختان، همیشه سبز و آدمها، خوشحال و شادمان. یادتان و یادمان هست که در طول روایت این قصهها، آنقدر به آسمان چشم میدوختیم و ستارهها را میشمردیم و با آنها تصاویر خیالی میساختیم که هیچ کابوسی به خوابهایمان راه نمییافت.
آقای رئیس جمهور، اینک روزگار درازی است که کودکان این جغرافیای بیدفاع، هنگام نقاشی آسمان، به مدادرنگیهای آبیشان نیاز پیدا نمیکنند. آنها با ستارهها بیگانهاند و فقط شکل ماه و ستاره را در کتابهاشان دیدهاند. پدران این قطعه از سرزمین نیز دیگر برای کودکانشان قصههای آسمانی نمیگویند. همه ترس آنها این است که کودکشان در میانه قصه، بهانه دیدن آسمان مهتابی به سرش بزند...
آقای رئیس جمهور عزیز؛ لطفا چند جلسه از جلسات شبانه کابینهتان را زیر سقف آسمان کوتاه عسلویه برگزار کنید و مطمئن باشید که طی روزها و شبهای اقامتتان در اینجا، هیچ چیزی را از شما نخواهیم خواست. همه زمینهامان هم برای شما و صنایع و شرکتهایتان، فقط آسمانمان را به ما پس بدهید. متشکرم
*
اینجانب به عنوان یکی از کارشناسان حاضر در منطقه، همراه با دیگر همکاران و دوستانی که دغدغه آلودگیها رهایشان نمیکند، بدون هیچ گونه چشمداشتی آمادگی خود را جهت هرگونه مشاوره در زمینه کاهش آلودگیهای زیست محیطی به حضرتعالی یا مشاورانتان اعلام میکنیم. بیتردید با مدیریتی صحیح و صرف اندکی هزینه مالی، میتوان علاوه بر پایین آوردن هزینههای جسمی، روحی و روانی ساکنین این منطقه، با تجمیع خروجیهای مشعلهای پالایشگاهها، از آنها نیز در جهت سودآوری استفاده نمود. تهدیدی بالفعل که فرصتی بالقوه برای تولید سرمایهای مضاعف است