کد خبر: ۱۹۳۳۷۸

نجات‌بخشی «نهضت ترجمه» از نگاه مصطفی ملکیان

اولین نکته‌ای که سخت مورد تاکید بنده است، اهمیت «جریان ترجمه» برای کشور ما و کشورهایی همانند ماست. بدون سرِ سوزنی مبالغه، غلو و اغراق عرض می‌کنم که به گمان من- که البته ممکن است خطا باشد- بزرگ‌ترین خدمتی که در جامعه ما و جوامعی همچون ما می‌تواند صورت داد، «ترجمه» است. ترجمه، بی‌آنکه فرصتی برای تفصیل مطلب داشته باشم، لااقل دو فایده عمده به همراه دارد.

تاریخ انتشار: ۱۵:۵۴ - ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
اولین نکته‌ای که سخت مورد تاکید بنده است، اهمیت «جریان ترجمه» برای کشور ما و کشورهایی همانند ماست. بدون سرِ سوزنی مبالغه، غلو و اغراق عرض می‌کنم که به گمان من- که البته ممکن است خطا باشد- بزرگ‌ترین خدمتی که در جامعه ما و جوامعی همچون ما می‌تواند صورت داد، «ترجمه» است. ترجمه، بی‌آنکه فرصتی برای تفصیل مطلب داشته باشم، لااقل دو فایده عمده به همراه دارد.

اولین و به باور من بزرگ‌ترین فایده‌ آن است که ترجمه، تنها چیزی‌ است که یک کشور را از تک‌آوایی فرهنگی نجات می‌دهد. به نظر من هیچ کشور، جامعه، فرهنگ و تمدنی از چیزی به اندازه تک‌آوایی فرهنگی لطمه نمی‌خورد؛ و تک‌آوایی، ولو تک‌بودن درست‌ترین آواها باشد، جز ویرانگری به بار نخواهد آورد. در مقابل، کار ترجمه، گشودن افق‌های جامعه ما، به روی افق‌ فرهنگ‌ها و جوامع دیگر است. هرکدام از فرآورده‌های ترجمه، یک آوای جدید در حل یک مساله یا رفع یک مشکل، یا جوابگویی به یک سوال پدید می‌آورد.

فایده دوم ترجمه آن است که ما به واسطه آن برای اندیشیدن، مواد خام پیدا می‌کنیم. متفکرترین مغزها و عمیق‌ترین فهم‌ها اگر دستمایه‌ای، برای تطبیق و پیاده‌سازی فکر و فهم خود نداشته باشند به جایی نمی‌رسند؛ چنان که مهارت یک نجار نیز برای بروز و ظهور، به چوب نیاز دارد. به عبارت دیگر، صورت‌بخشی تفکر و فهم ما به ماده‌ای محتاج است تا به آن شکل بخشد.

 یکی از مشکلات جامعه‎ ما این است که در باب هر مساله، مشکل، یا سوالی، حتی اگر دارای قدرت تفکر و فهم عمیق هستیم، ماده‎ای نداریم که به واسطه فهم و تفکر خود به آن شکل ببخشیم. در چنین وضعی، ترجمه مواد خام در اختیار ما قرار می‏‎دهد. این مواد خام را گاهی می‎پذیریم، گاهی وا می‎زنیم (رد و قبول)؛ گاهی‎ اوقات آن را تقویت می‎کنیم، گاهی تضعیف می‎کنیم؛ گاهی‎ اثبات می‎کنیم، گاهی نفی می‎کنیم؛ گاهی تایید می‌کنیم، گاهی انکار می‌کنیم؛ گاهی حک می‌کنیم، گاهی اصلاح می‌کنیم؛ گاهی جرح می‌کنیم، گاهی تعدیل می‌کنیم؛ و گاهی از آن دفاع می‌کنیم و گاه به نقد آن می‌پردازیم. در واقع انسان با تمام فرآیندهای هفتگانه تفکری که در اختیار دارد یعنی تفکر خلاقانه، تفکر محققانه، تفکر نقادانه، تفکر دفاعیه، تفکر مبتنی بر مذاکره و تفکر همکارانه، روی این مواد خام کار می‎کند و رشد می‎کند.

به گواه تاریخ، آنچه روزی جهان اسلام را به فرهنگ و تمدنی رساند که به تبع شرق‌شناس سوییسی (Adam Metz) از آن به رنسانس اسلامی تعبیر می‌کنیم، حاصل نهضت ترجمه‎ای بود که در اوایل دوران حکومت عباسیان آغاز شد و تا قرن‎ها ادامه یافت. وقتی مسلمانان، آن مواد خام را از زبان‌های یونانی، رومی، سریانی، آرانی، عبری، آشوری و... به زبان عربی ترجمه کردند، خود را با مواد خامی بسیاری مواجه دیدند که کارهای متنوع روی آنها، به تفکری پویا راه برد. می‌توان گفت که این تفکرات، تقریبا تا آغاز حمله مغول، سرشت و سرنوشت جوامع اسلامی را متحول کرد.

ما امروز، به نهضت ترجمه‎ای دوباره نیاز داریم تا باز هم بتوانیم تفکری اصیل و مستقل بنا کنیم؛ تفکری که حاصل اندیشه فرزندان همین مرز و بوم باشد و البته از نتایج فکر بشر در سراسر جهان بهره جوید. در واقع ما هرگز نباید مرتکب این خطا شویم که چرخ را از نو اختراع کنیم.

با این توضیحات، باید گفت ترجمه فعلی و مجموعه کارهای پیشین آقای رحمتی، در راستای نهضت ترجمه و جنبش لازم برای ارتقای فرهنگی ما، قابل تعریف، توصیف و ارزیابی است. بنابراین، باوجود آنچه در کشور ما متاسفانه رایج است و مترجمان قدر نمی‌بینند و در عوض یک تالیف درجه پنجاه را به یک ترجمه درجه یک ترجیح می‎دهند، معتقدم باید قدر کسانی که در نهضت ترجمه فعال هستند شناخته شود، که یکی از شاخص‌ترین آنها مترجم همین کتاب یعنی آقای رحمتی هستند.
البته در قدردانی از ایشان، فقط کمیت آثار ایشان (قریب 23کتاب) محل بحث نیست، بلکه آنچه مورد نظر بنده است «کیفیت» ترجمه است. با صراحت عرض می‌کنم دکتر رحمتی از معدود مترجمان ایران است که در طول ۲۵ سالی که به کار ترجمه‎ پرداخته، رشد کرده است. ما در کشور، مترجمان فراوانی داریم که پس از سال‌ها‎، آخرین کتابشان به لحاظ کیفیت ترجمه مانند اولین کتابشان‎ است؛ و از جهت پیشرفت، هیچ ارزشی در آثار آنها دیده نمی‎شود. بگذریم که در جهت معکوس آن وجود دارد. برخی مترجمان در نخستین آثار خود برای تثبیت نامشان در اذهان مخاطبان و فرهیختگان، با دقت هرچه تمام‌تر ترجمه می‌کنند، اما با تثبیت نامشان و چون از آن پس می‎توانند به نان شهرت ارتزاق کنند، گویی دیگر به نان دقت و پشتکار و وجدان کاری خود، نیازمند نیستند؛ به این ترتیب، پیوسته ترجمه می‎کنند اما ترجمه‌هایی که از نگاه اهل فن، یکی از دیگری پس‌رفته‌تر و پس‎نشسته‎تر است.

از این نکته هم که بگذریم، باید گفت در اوضاعی که بیشتر مترجمان رشد نمی‎کنند، دکتر رحمتی از معدود مترجمانی هستند که بین اولین اثر و آخرین اثر منتشرشده او یک فضای کهکشانی وجود دارد. در ترجمه‌های اخیر ایشان دقت‎نظری دیده می‌شود که در کار کمتر مترجمی می‌توان سراغ گرفت. در طول قریب به 25سال ترجمه، دکتر رحمتی به واقع رشد کرده‌اند و این رشد (یعنی فرآیند کارشان) مهم‌تر از فرآورده کار است.

چارچوبی نظری در باب فلسفه اخلاق

پدیده اخلاقی زیستن آدمیان، یکی از نهادهای اجتماعی ثابت و مشترک در تمام جوامع بوده که تاکنون از درون آن هفت «علم» سر بر آورده است: این علوم عبارتند از: 1) پدیدارشناسی اخلاق، 2) روانشناسی اخلاق، 3) جامعه‌شناسی اخلاق، 4) تاریخ اخلاقی‌زیستن (زیست اخلاقی انسان‌ها)، 5) تاریخ مکاتب، نظام‌ها، و نظریه‌های اخلاقی، 6) اخلاق مقایسه‌ای و 7) فلسفه اخلاق.

این تقسیم البته نه بنا بر حصر عقلی، که به حصر استقرایی است و به مرور زمان تعداد علومی که به اخلاق می‎پردازند، بیش‎ از این خواهد شد؛ کما اینکه ما در حال حاضر با دانش نوپدید «زیست‌شناسی اخلاق» مواجه هستیم. اگرچه همچنان یک دیسیپلین مستقل نیست اما نشان می‎دهد که ممکن است بر هفت مورد مذکور افزوده شود.

 مقالاتی که دکتر رحمتی از ویراست جدید دانشنامه فلسفه پل ادواردز در کتاب پیشِ‌رو جمع‌ آورده‌اند، دو قسمت است. قسم اول، که به مباحث «روانشناسی اخلاق» مربوط می‎شود و قسم دوم به حوزه «فلسفه اخلاق». بنابراین از میان هفت علمی که پیش‌تر بیان شد در این مجموعه نزدیک به هزارصفحه‌ای، با دو «علم» سروکار داریم. از قسم اول یعنی «روانشناسی اخلاق» که بگذریم در «فلسفه اخلاق»، با مباحث عقلی و فلسفی که می‎توان در باب اخلاق داشت مواجه هستیم. در این کتاب «روانشناسی اخلاق» به‌عنوان یکی از دانش‎های تجربی درباره اخلاق و «فلسفه اخلاق» به‌عنوان یکی از دانش‎های عقلی در اخلاق محل بحث و گفت‎وگو است.

 اما در تقسیمی که من از «فلسفه اخلاق» دارم، این دانش عقلی به دو قسم تقسیم می‎شود: 1) اخلاق تحلیلی (اخلاق نقدی یا فرا‎اخلاق) و 2) اخلاق هنجاری. از طرفی، «اخلاق تحلیلی» خود به سه قسم تقسیم می‌شود: 1) معناشناسی اخلاق، 2) وجودشناسی اخلاق، 3) معرفت‌شناسی اخلاق. در هر سه قسم فوق، مقالات سودمندی در کتاب دانشنامه فلسفه اخلاق وجود دارد. از طرف دیگر، «اخلاق هنجاری» نیز خود به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شود:

 1) اخلاق هنجاری کلی (که در کتب، اغلب به صورت «اخلاق هنجاری» ذکر می‌شود)

 2) اخلاق هنجاری جزیی (اخلاق کاربستی [applied ethics]، یا اخلاق عملی [practical ethics]).

«اخلاق هنجاری جزیی» نیز دو شاخه فرعی می‌یابد:

الف) اخلاق هنجاری جزیی که به «صنف‎ها و حرفه‎ها» مربوط است مثل اخلاق پزشکی، مهندسی، تدریس، پرستاری، مدیریت و...

ب) اخلاق هنجاری جزیی که به «مسایل مستحدثه اخلاقی» مربوط است. یعنی مواردی در اخلاق که در حال حاضر تبدیل به مساله شده‌اند و ما با توجه به آنچه در دانش اخلاق به ارث برده‎ایم باید به حل آن بپردازیم. به طور مثال پرداختن به این مساله که اگر روزی در پزشکی عمل پیوند مغز امکان‌پذیر شود آیا انجام آن به لحاظ اخلاقی رواست؟

به هر روی، تقسیمات فوق را از آن‌رو عرض کردم که بگویم به نظر من، بهتر آن بود که مقالات دانشنامه اخلاق به ترتیبی که ذکر آن رفت درج می‌شد. یعنی ابتدا مقالات مربوط به «فلسفه اخلاق» و تقسیمات و شقوق درونی آن و سپس مقالات مربوط به «روانشناسی اخلاق» منظم شود.

به نظر من کتاب «دانشنامه فلسفه اخلاق» تا به امروز بهترین کتابی (اعم از تالیف یا ترجمه) است که ما به زبان فارسی در دسترس داریم؛ کتابی که شایسته است کلمه به کلمه خوانده شود و به دانشجویان فلسفه توصیه شود.

دو نکته دیگر درباره ‎این دانشنامه باقی می‌ماند. نکته اول اینکه، کتاب عمدتا به فلسفه غرب نظر دارد و کمتر به فلسفه شرق (یعنی هند، چین و ژاپن) و آنچه به‌عنوان فلسفه اسلامی می‌شناسیم پرداخته است.

نکته دوم مربوط به روش کتاب است، که روش فلسفه تحلیلی است. بنابراین مدخل‎هایی که در کتاب آمده، به ندرت به فلسفه قاره‌ای یا برّ اروپا (مثل فلسفه آلمان، فرانسه و ایتالیا) پرداخته است. بنابراین فلسفه‎ای که در کتاب به آن پرداخته شده در واقع فلسفه آنگلوساکسون یعنی فلسفه انگلیس، آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند است. این دو نکته را باید از جمله محدودیت‌های کتاب به شمار آورد.
پرطرفدارترین عناوین