امیر وفایی در روزنامه قانون نوشت:
خانمهاي ايراني از ديرباز با آغوش باز از مناسبتهايي كه پاي رد و
بدل شدن هديه در آنها در ميان بوده استقبال كرده و
ميكنند. از نظر ايشان دليل تاريخي شكلگيري چنين مناسباتي چندان مهم
نيست و بيشتر روي آنچه در درون كادو قرار دارد تمركز ميكنند.
علاقه به دريافت هديه در جامعه ايراني به قدري ريشه دوانده كه
علاوه بر مناسبتهاي پرتعداد خودمان، مناسبتهاي ساير كشورها را
رصد ميكنيم و جشن ميگيريم. مثلا بسياري از هموطنان در مورد روز
ولنتاين كه از آن تحت عنوان روز عشاق هم نام برده ميشود اطلاعات
دقيقي ندارند اما خب اگر هديه اي در اين روز برايشان تهيه نشود
ممكن است كار به دادگاه خانواده بكشد.
خانم در دادگاه
خانواده با فرياد ميگفت: «آقاي قاضي، يعني اين نبايد روز "ولنتانك"
حداقل يه شاخه گل بگيره دستش بياد خونه؟» قاضي گفت: «ميدونيد
اين چه روزيه؟» خانم فكري كرد و گفت: «بله... در روم باستان به
سربازهايي كه جلوی نفربر زرهی دشمن میایستادن، وام ازدواج
ميدادن.» قاضي پرسيد: «در روم باستان نفربر زرهی وجود داشته؟»
زن نگاهي به قاضي انداخت و بدون رد و بدل شدن جمله جديدي
تصميم گرفت برگردد سر زندگياش.
ولنتاين نام كشيشي است كه در روم باستان با وجود قانون ممنوعيت
ازدواج سربازها، به طور پنهاني آنها را به عقد دختران مورد
علاقهشان درميآورده. وي به دلايل نامعلومي علاقه عجيبي به متاهل
كردن سربازان داشت و حتي به سربازاني كه خودشان هم نميخواستند
ازدواج كنند وامهاي كمبهره ازدواج ميداد تا وسوسه شوند.
مادران سربازها بسيار به ملاقات ولنتاين ميرفتند و خوب ميدانستند
كه او آمار همه دخترهاي دم بخت را دارد. ولنتاين در جنگل براي
سربازها سفره عقد ميانداخت تا كسي بويي از ماجرا نبرد. اما يك روز
كه آب قصر قطع بود و كاخ نشينان براي قضاي حاجت به درختهاي جنگل پناه
برده بودند، موضوع لو رفت و ولنتاين به زندان افكنده شد.
در تاريخ اين طور نقل شده كه ولنتاين در زندان هم عاشق دختر
زندانبان شده و براي او كارتهايي مينوشته. در نهايت هم لو رفتن
همين موضوع باعث شده اعدامش كنند. اولين بار روزي كه دختر
زندانبان براي پدرش ناهار آورده بود چشم ولنتاين به او افتاد. وي
كه مخزن قهاري بود فرداي آن روز آدرس چند سرباز مجرد را روي
كاغذ نوشت و وقتي دختر ناهار پدرش را آورد با صداي "پيس پيس" توجه
او را جلب كرد. پيس پيسهاي ولنتاين يك هفته ادامه پيدا كرد تا
اينكه بالاخره يك روز دختر گفت: «چه مرگته تو؟» و پس از همزبان شدن با
او متوجه شد اين زنداني چقدر كيس خوب در دست و بالش دارد.
ولنتاين در زندان هم از آرمانهايش دست نكشيد و زندانيان را به
صورت غيابي به عقد دخترهاي مجردي كه ميشناخت درميآورد.
در
نهايت فرمانروا تصميم گرفت اعدامش كند. نقل است كه ولنتاين در روز
اعدام هم در حالي كه كنار چوبهدار ايستاده بود با باز و بسته
كردن انگشتهايش شماره يك سرباز را به دختري كه براي تماشاي مراسم
اعدام آمده بود، داد.
صدايش را جلوي خانمها در نياوريد اما در اندونزي هم يك روز عشق
وجود دارد بنام "تاسامه سونگ". تاسامه نام فردي است كه هر روز
داخل زنبيل مينشست و دختر مورد علاقهاش او را از پنجره با طناب
بالا ميكشيد. اما يك روز طناب پاره شد و تاسامه پس از سقوط از طبقه
پنجم ناپديد شد.