bato-adv
کد خبر: ۱۷۵۴۷۴

دستفروشی در مترو

تاریخ انتشار: ۱۸:۵۱ - ۱۸ دی ۱۳۹۲
فرارو- سمانه کهرباییان؛ تا همین چند وقت پیش "آنها" سه دسته بودند. دسته‌ی اول بچه‌های کوچکی که با سر و وضع کثیف و ژولیده فال و دستمال کاغذی جیبی می‌فروختند، مردهای میان سالی که محافظ کنترل و باطری قلمی عرضه می‌کردند و زن‌های شیک‌پوشی که بخش بزرگ این کسب و کار را در دست داشتند: دست فروشی در مترو.

این خانم‌ها نه متکدی بودند، نه شغل کاذب داشتند؛ نه دست‌فروش دوره‌گرد خیابان‌ها بودند، نه بساط پهن می‌کردند. آنها اجناس‌شان را توی ساک یا کیسه‌ی بزرگی می‌ریختند و با خود در واگن‌های ویژه‌ی بانوان از این قطار به آن قطار به دوش می‌کشیدند. تا همین چند وقت پیش آنچه می‌فروختند اغلب لباس‌ بود و لوازم آرایش و گاهی وسائل آشپزخانه.

اما تازگی‌ها گویی که این کسب و کار رونق دوباره‌ای گرفته، انواع لباس، جوراب، گل سر، دستبند، گوشواره، رخت‌آویز، سفره، ظرف، قمقمه، برچسب، لوازم‌التحریر، جلد کتاب و دفتر، آویز موبایل، آدامس، دونات، مسواک، نخ دندان، پودرهایی که خاصیت دارویی دارند، کتاب قصه، بادکنک به همراه پمپ مخصوص باد کردن آن، عروسک‌های ژله‌ای که به شیشه می‌چسبند، و حتی گاهی نان روغنی خانگی که به تعداد خیلی کم پخته شده، از جمله کالاهایی است که این روزها در مترو فروخته می‌شود. 

گویی اقتصاد چینی شده ما، راهش را گم کرده است. اجناس بنجل چینی از گمرک ترخیص و در مترو توزیع می شوند!

این روزها دیگر این کسب و کار در انحصار زنان نیست، مردها هم کالاهای متنوع‌تری را برای فروش می‌آورند. زنان دست‌فروش همچنان به واگن ویژه‌ی بانوان بسنده می‌کنند، اما مردها کل قطار را طی می‌کنند و به دنبال مشتری می‌گردند. اما آنها چقدر از طریق این شغل سود کسب می‌کنند؟ چقدر برای ادامه‌ی آن انگیزه دارند؟ با چه مشکلاتی در این مسیر دست و پنجه نرم  می‌کنند؟ چرخه‌ی تولید و توزیع و مصرف در این کسب و کار چگونه است؟ 

از بانه تا دوبی،‌ از کارگاه تا بازار
محبوبه،‌ خانم میانسالی است که تی‌شرت و تاپ می‌فروشد. او می‌گوید: لباسها را از یک تولیدی آشنا به قیمت ارزان می‌خرم و با سود کم می‌فروشم. تقریباً هر کدام را چهار هزار تومن می‌خرم و پنج تومن میفروشم. در یک روز اگر از صبح تا شب کار کنم تقریباً سی چهل هزار تومان می‌فروشم. 

صدایی دیگر میان آدم های خسته و خواب آلود می‌پیچد. سعیده، دختر جوانی که صورت خود را با ماسک پوشانده است. سعیده لوازم آرایش می‌فروشد. می‌گوید: جنس‌ها را از بازار تهیه می‌کنم. مداد ابرو و خط چشم،‌ تقریباً هر کدام را ششصد و پنجاه می‌خرم و هزار تومن می‌فروشم. در یک روز معمولاً هفت هشت ساعت کار می‌کنم و سی تا جنس می‌فروشم.

مریم، خانم دیگری که محافظ سه تکه ظرف غذا می‌فروشد می‌گوید: اینها را ما خودمان توی کارگاهمان تولید می‌کنیم با برادرم و خانمش. یک کارگاه زیر پله‌ای است ولی درآمدش بد نیست. چون علاوه بر مترو برادرم توی بساط هم می‌فروشد. 

جنسی دیگر برای مشتریان تنوع طلب. راضیه رخت‌آویزهای فلزی استیل می‌فروشد و می‌گوید: شوهر دخترخاله‌ام از "بانه" جنس می‌آورد، بعضی‌ از جنس‌هایش را من توی مترو می‌فروشم، بقیه‌اش را هم خودش مغازه دارد،‌ آنجا می‌فروشد. من زیاد کار نمی‌کنم ولی معمولاً روزی بیست سی هزار تومان می‌فروشم. 

محمدرضا مداد اتودهایش را از بازار تهران تهیه می‌کند، می‌گوید: می‌خواهی آدرسش را به شما هم بدهم؟! یک جعبه چهل تایی می‌خرم دانه‌ای پانصد و پنجاه تومن برایم می‌افتد، هر کدام را هزار تومن می‌فروشم. روزی تقریباً یک جعبه می‌فروشم. 

یکی هم پیدا شد که کار دست خودش را می فروخت. علی دانشجویی است که زیرلیوانی چوبی می‌فروشد. می‌گوید: اینها کار دست خودم است. با لیزر برش می‌زنم. اوایل می‌رفتم جلوی پارک لاله می‌فروختم یا به آشناها ولی خب اینجا توی مترو مشتری بیشتر و متراکم‌تر است.

افسانه، دختر جوانی که زیورآلات می‌فروشد می‌گوید: من زیاد کار نمی‌کنم، این جنس‌ها را هم با خواهرم رفته بودیم دوبی آوردیم، یک مقدارش را توی خانه به آشناها و همسایه‌ها فروختیم بقیه‌اش را آورده‌ام توی مترو بفروشم حیف است!

مگر من قاتلم؟!
می‌پرسم این کار چه سختی‌هایی دارد؟ سعیده می‌گوید: چرا این را می‌پرسی؟ می‌گویم شاید بخواهم همکارتان بشوم! سر درد دل و اعتراض و نصیحت همه باز می‌شود.

می‌گوید: "خیلی سخت است این کار را نکن. درآمد زیادی هم ندارد، بهتر است بروی توی کارخانه کار کنی که بیمه‌ هم می‌کنند. من چند سال است دارم این بارهای سنگین را با خودم این ور و آن ور می‌کشم. زانوهایم فرسوده شده و مجبورم نشسته نماز بخوانم."

سعیده می‌گوید: "خیلی به آدم توهین می‌شود، اصلاً به محض اینکه شروع کنی به دستفروشی توی مترو مردم یک جور دیگری بهت نگاه می‌کنند. شخصیت آدم زیر سوال می‌رود. یک بار مترو خیلی شلوغ بود، من داشتم از بین مردم رد می‌شدم که شال یک خانمی گیر کرد به من و کشیده شد، آنقدر فحش‌های بدی به من داد و حرف‌های زشتی زد که تا غروب گریه می‌کردم، هر وقت یادم می‌آمد اشکم در می‌آمد."

راضیه می‌گوید: "یک بار که مامور بیاید جنس‌هایت را بگیرد می‌فهمی! خیلی بد برخورد می‌کنند، یک جوری من را از لای در مترو بیرون کشیدند که انگار قاتل فراری گرفته‌اند، صد و پنجاه هزار تومن جنس من را گرفتند و دیگر پس ندادند. من چون سرپرست خانواده‌ام مجبورم کار کنم، ولی تو این کار را نکن!"

سعیده می‌گوید: "یک بار که قیافه‌ات را بشناسند دیگر کارت زار است، هر دفعه بهت گیر می‌دهند و ساکت را می‌گیرند. برای همین ما ماسک می‌زنیم که اگر هم وسائلم را گرفت لااقل چهره‌ام را شناسایی نکند. آشنا و فامیل هم دوست ندارم که بدانند من چه کار می‌کنم." 

تقاضای بی‌گناه،‌ عرضه‌ی گناهکار
هر جا داد و ستد پایداری هست، هم عرضه هست و هم تقاضا. اینکه اسم کاری را شغل کاذب یا معضل اجتماعی بگذاریم  و  بار آن را فقط به دوش طرف عرضه‌کننده بیندازیم و طرف تقاضا کننده را نبینیم بی‌انصافی است. از مردمی که با مترو سفر می‌کنند می‌پرسم نظرشان درباره دستفروشی در مترو چیست؟ آیا اجناس آنها را می‌خرند یا خیر؟ و آیا از خریدشان راضی هستند؟

خانم جوانی می‌گوید: "من تا به حال خیلی چیزها از مترو خریده‌ام و راضی هم بودم. قیمت‌هاشان خیلی مناسب است. همین دستکش و ساپورتی که این خانم دارد می‌فروشد سه هزار تومن و پنج تومن،‌ توی مغازه کمتر از ده دوازده تومن نمی‌توانید پیدا کنید."

مسافر دیگری می‌گوید: "حق دارند باید بفروشند، کار بدی نمی‌کنند، دارند کاسبی می‌کنند یک لقمه نان بگذارند توی سفره‌شان. خیلی هم زحمت می‌کشند. روی پای خودشان می‌ایستند، بهتر از این است که محتاج دیگران باشند. من هم ازشان خرید می‌کنم."

مخالف هم کم ندارد. مرد مسنی می‌گوید: "به نظر من این یک معضل اجتماعی است. توی مترو ازدحام ایجاد می‌کنند. کارشان هم غیر قانونی است. چون مالیات نمی‌دهند و اجاره مغازه نمی‌دهند اینقدر برایشان ارزان تما می‌شود. اینها را باید جمع کنند."


دخترخانم دیگری جواب می‌دهد: "من که خیلی راضی‌ام. چون خیلی از خریدهایم را همینجا توی مترو و در مسیر رفت و آمدم انجام می‌دهم. کلی جنس رنگ و وارنگ می‌آورند برایت، حتی لازم نیست زحمت بکشی بروی دم مغازه و با فروشنده چانه بزنی، خیلی راحت اجازه می‌دهند که جنس‌ها را ببینی و انتخاب کنی. تنوع زیادی دارد. قیمتهایش هم خوب است. کلاً آدم وقتی وارد واگن ویژه بانوان می‌شود دلش شاد می‌شود از این همه رنگ!"

گویی این حجم انبوه مشتری و این تقاضای پایدار و پررنگ، هر عرضه کننده‌ای را وسوسه می‌کند که از تمام موانع و خطرات بگذرد و متاع خود را به این بازار پررونق بیاورد. 

حلقه‌های حمایت و دوستی
آنها صرفاً تعدادی دستفروش نیستند. حلقه‌های دوستی و حمایت هم هستند. فوت و فن کار را به هم یاد می‌دهند،‌ نحوه‌ی تبلیغ کردن و معرفی کالاها را می‌آموزند. وقتی چندتایشان با هم وارد واگن می‌شوند طبق توافق نانوشته‌ای نوبت تبلیغ کردن را رعایت می‌کنند که صدایشان با هم قاطی نشود. آنها به هم خطر مامورها را گزارش می‌دهند،‌ ایستگاه‌های پرخطر را شناسایی می‌کنند و در فرار کردن از دست مامورها به هم کمک می‌کنند! آنها در مورد قیمت و نوع جنسی که عرضه می‌کنند  با هم رقابت و در عین حال رفاقت می‌کنند. آنها همکارانی هستند که نیاز مشترک و خطر مشترک پیوندهایشان را محکم کرده است. آنها بیشتر به صنفی غیر رسمی‌ شبیه هستند.

راهکار قانونی؟
از خود می‌پرسم در این مورد چه می‌توان کرد؟ آیا صرفاً برخورد قهری با آنها راه حل مناسبی است؟ چه قوانینی در این باره وجود دارد؟ آیا ضبط کردن اموال و سرمایه یک شخص حتی اگر نوع کاسبی‌اش رسمی نباشد کاری قانونی است؟ سرنوشت اموال ضبط شده این فروشندگان چه می‌شود؟ چطور می‌شود این نیروی کار خودجوش و سخت کوش را ساماندهی کرد که هم به حجم زیاد مشتری دسترسی پیدا کند، هم معضل قانونی و مالیاتی نداشته باشد، و هم نان تعداد زیادی خانوار که از این طریق کاسبی می‌کنند آجر نشود؟

مترو شلوغ است. مثل همیشه. صدایی از میان تنه‌های به هم چسبیده "جوراب نانو"ی خود را معرفی می‌کند و نگاه‌ها بی حوصله را به سمت او می چرخد.
برچسب ها: دستفروشی مترو
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۰
اینها همه نشان دهنده درد جامعه است که تعداد زیادی از افراد جامعه در فقر زندگی میکنند و افراد با شرفی هم هستند زیرا قبل از این نه سرمایه ای برای کسب و کار داشته اند و نه شغل ثابتی و حالا زمینه ای برای کسب درامد پیدا کرده اند اینها افراد سالمی هستند که از راه حلال رزق خود را کسب میکنند با گرفتن اجناس اینها کاری درست نمی شودفقط فشار بر روی اینها وارد میشود دولت بایستی فکری برای ساماندهی این افراد با انرژی و انگیزه بالا بکند مثلا غرفه هایی را در سطح شهر درست کند و اینها بتوانند در انجا کار کنند
حقیقت
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
در مجموع اینها مزاحمند مزاحم و مزاحم .من همیشه در مترو غرق در افکار خودم هستم و یا چورت میزنم که با صدای اینها از خواب میپرم . تازه خیلی از اینها صرفا متکدیانی شیادند که توسط عده ای مدیریت و هدایت میشوند .
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۱۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
منروی این موضوع خیلی حساس هستم.اخه چرااجازه میدهند اینها در مترو دستفروشی کنند؟بارها دیده ام مترو خیلی شلوغ بوده اما با این حال اینها از لابلای مردم به زور هم شده رد میشوند و کارشان را میکنند. هر چیزی جایی دارد این کار در نهایت بسیار بد خواهد بود و انها به دیگران هم (فامیل ها)خواهند گفت و افراد بیشتری ازشهرستانها خواهند امد! از لحاظ میهمانان خارجی هم خیلی زشت است!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
باید واقعا یه فکرب یرا این افراد بشه.واقعا آزار دهنده و زشته این کار.یه نفر خارجی رو نمیشه آورد تو مترو بس که کارای عجیب غریب توش اتفاق می افته
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
حداقل جنس ها را که ماموران میگیرند پس بدهند .

فرارو پی گیری شود اموال مصادره شده کجا میرود
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۶
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۰:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۸
گیرم این ها رو هم بزور از سطح مترو جمع کردی فکر نمی کنی با این اقتصاد اندکی(!) بیمار دوباره افراد دیگه ای جایگزین بشند؟ تو قرن بیست و یکم هنوز نفهمیدیم که باید با علت ها برخورد کرد نه معلول ها
مجله فرارو