فرید ادگو FERIT EDGU در ۱۹۴۶ در استانبول زاده شد تحصیلات خود را در آکادمی هنرهای زیبای استانبول در رشته نقاشی آغاز کرد و در فرانسه به اتمام رساند. رمانِ فصلی در هاکاری (یکی از شهر های کرد نشین ترکیه)- تابستانی در سایه ی ایلول (اولین فصل پاییز) و هزار و یک هجا در سبک داستان مینی مال از آثار اوست. در زیر چند داستان کوتاه کوتاه! از او میخوانیم:
در ساحل:
علی و ولی خود را به دریا زدند. من اما در جزیره تنها مانده ام. شنا بلد نیستم!
***
سازگاری:
نامزدم از من خوشش نمی آید. واقعیت این است که من هم او را نمی پسندم.
***
دوگانه:
شکارچی پرسید: شما هم شکارچی هستید؟
صبر:
بالاخره در پایان به هم رسیدند!
امتحان:
در تنها آزمون حیاتش ناموفق بود. از کجا میتوانست حدس بزند که او را خواهند کشت.
عکس:
چرا دنبال عکس های قدیمی میگردی؟ تو که دوربین داری. عکسهای جدید بگیر حتی همان قدیمیها را از نو بگیر.
- آخر آنها آرزوهایم بود.
نگهبان شب:
گفت: اگر بخواهی میتوانی امشب را اینجا بمانی. نفهمیدم این دعوت بود یا ترحم. نگاهم بر تاریکی سنگین شب لغزید. تشکر کردم و گفتم: حیف که نمیتوانم بمانم، کسی منتظر من است.
پایان:
صدایی گفت: چه کسی مرده است؟
صدایی دیگر گفت: چه کسانی کشتهاند؟
صدای سوم گفت: چه کسی را کشتهاند؟
صدای آشنایی گفت: قاتل هم روزی میمیرد!
صدای ناکوکی گفت: سه کودک
همان صدا گفت: پنج زن
صدای پیری گفت: ما به کجا میرویم؟
صدای جوانی گفت: طوری حرف نزن انگار که نمیدانی
صدای آخر گفت: به خدا نمیداند.
چون به همراه او و پیش از آنکه چشمانش را ببندد، قله کوهی که بدان چشم دوخته بود، نیز مُرد و پنجره و سگی که پارس میکرد. چشمه و سپیدارهای پیچان در باد نیز مُردند و برفی که آب شد و دست آخر خورشید مُرد.
خخخخخخخخخخخخ