bato-adv
کد خبر: ۱۵۷۵۳۰

24 خرداد، دوم خرداد دوم نيست

تاریخ انتشار: ۱۱:۴۴ - ۰۵ مرداد ۱۳۹۲
دكتر محمد رضا تاجيك، سياستمدار و انديشمند ناشناخته‌يي نيست واصلاح‌طلب و اصولگرا همواره او را از مردان كليدي اصلاح‌طلبان دانسته‌اند. سياستمداري كه بيش از آنكه اهل گفتن باشد اهل خواندن است. تحليل‌ها و آناليزهاي سياسي‌اش برخلاف بسياري از اهل سياست كمتر غلط از آب در آمده و گرچه تخصصش «گفتمان» است اما آينده‌پژوهي‌اش براي اصلاح‌طلبان به مثابه چراغي در تاريكي بوده است.

در ادامه گفتگوی "اعتماد" با محمدرضا تاجیک درباره شباهت‌ها و تفاوت‌هاي 24 خرداد 92 و دوم خرداد 76، وضعيت اصلاح‌طلبان پس از پيروزي حسن روحاني، آينده اصلاح‌طلبي، بايد‌ها و نبايد‌هاي اصلاح‌طلبي، سبك فعاليت اصلاح‌طلبان در دولت اعتدال و چرايي شكست اصولگرايان در انتخابات را می خوانیم:

پيروزي حسن روحاني در انتخابات در حالي كه اصولگرايان با تمامي عده و عده خود آمده بودند چگونه حاصل شد؟ آيا راي مردم به ايشان نمايه‌يي از نارضايتي توده‌هاي اجتماعي از گفتمان اصولگرايي و مديريت اصولگرايانه بود يا كسب اكثريت آراي شركت‌كنندگان در انتخابات محصول كارويژه‌هاي اصلاح‌طلبان و آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني بود؟پيروزي روحاني يقينا يك‌شبه حاصل نشده است، چه پارامترها و عواملي منجر به پيروزي گفتمان اعتدال شد و شكست را بر خرمن و خرگاه اصولگرايان وارد ساخت؟
اجازه بدهيد بحث خود را به اصولگرايان و نقش آنان در اين انتخابات تقليل ندهيم و نقد آنان را به خود آنان واگذار كنيم. بي‌ترديد، پديده‌هاي اجتماعي- سياسي، به تعبير فيرابند، پيچيده‌تر از آن هستند كه بتوان آنها را در پرتو علل و عواملي محدود و مشخص و ثابت تحليل كرد. پديده يا رخداد 24 خرداد نيز از اين قاعده مستثني نيست، به‌ويژه اينكه اين رخداد چنان در خفا و آهسته پديدار شد كه كسي آن را نديد و صداي پايش را نشنيد. از اين‌رو، اندكي پس از حادث شدن اين رخداد، بسياري با خود گفتند: شايد خطايي پا به زمين ما نهاده است، شايد خطايي پا به زمين «ديدن» و «شنيدن» ما نهاده است، شايد خوابي آشفته است. بعضي ديگر، پاي بر جاي پاي رخداد كوبيدند، شايد كه به هيئت پاهايشان درآيد، شايد به هيبت «نديدن»ها و «نشنيدن»ها «نخواستن» هايشان درآيد.

سه ديگرمان، بحراني را در گذر ديدند، بحراني از جنس توطئه: توطئه مشترك داخلي و خارجي. چهار ديگرمان، بر خودي‌ها خيال بردند، و علت حادثه را در نقش و بازي خودي‌ها جست‌وجو كردند. پنج ديگرمان، بر كليت و تماميت اين پرده امواج خروشان مردمي گمان بردند، چراكه در آن، آنچه مي‌خواستند نمي‌ديدند، و آنچه مي‌ديدند نمي‌خواستند. در كنار اين بسياران، بسياري ديگر تلاش كردند (و مي‌كنند) تا اين رخداد را با بهره گرفتن از قواي لامسه، ذايقه، باصره، سامعه و فاهمه تحليل كنند. حكايت اينان حكايت آدميان شعر مولانا است كه هر كدام به‌واسطه يكي از اين قوا از واقعيت و حقيقت دركي حاصل مي‌كنند:

اي بسا شيرين كه چون شكر بود

ليك زهر اندر شكر مضمر بود

آن‌كه زيرك‌تر به بو بشناسدش

و آن دگر چون بر لب و دندان زدش

پس لبش ردش كند پيش از گلو

گرچه نعره مي‌زند شيطان كلوا

وان دگر را در گلو پيدا كند

وان دگر را در بدن رسوا كند

و آن دگر را در حدث سوزش دهد

ذوق آن زخم جگر دوزش دهد

و آن دگر را بعد ايام و شهور

و آن دگر را بعد مرگ از قعر گور

ور دهندش مهلت اندر قعر گور

لابد آن پيدا شود يوم‌النشور

با اين بيان مي‌خواهم بگويم چه بسياران كه از ظن خود يار اين رخداد شده‌اند و نيازي به جستن اسرار آن از درونش نمي‌بينند. اما چون پرده غرض و مرض را بشكافيم، در آن‌سوي حجاب دل‌ها و چشم‌ها، به تاريخي پررمز و راز پا مي‌گذاريم كه ما را با علل و عوامل متعدد اين رخداد آشنا مي‌سازند. درباره پاره‌يي از اين علل و عوامل قبلا سخن گفته‌ام و در اينجا براي پرهيز از اطناب كلام و تكرار از بازگويي آنان خودداري مي‌كنم.

آيا بيست و چهارم خرداد92، دوم خرداد ديگري بود؟چه شباهت‌ها و تفاوت‌هايي ميان اين دو اتفاق مهم سياسي مي‌بينيد؟
اگرچه رخدادهاي تاريخي مي‌توانند نام و نشاني از يكديگر به همراه داشته باشند يا وامدار و باردار يكديگر باشند، اما در تحليل نهايي، روايت هر رخداد روايت ديگري است، چون در شرايطي متفاوت حادث شده‌اند و شرايط، ويژگي‌ها و استلزامات خود را به رخدادهايي كه در بسترشان حادث مي‌شوند، تحميل مي‌كنند. دوم خرداد نام مستعار يك جنبش فراگير مدني و مردمي است كه كشكولي از واژگان نو، ايده‌هاي بديع و آموزه‌هاي سياسي و اجتماعي بي‌بديل، را به همراه داشت. پيامش بسيار فراتر از شعارهاي انتخاباتي و رهبري‌اش بسيار فراتر از يك كانديداي انتخاباتي بود. دوم خرداد، توامان يك گفتمان و پادگفتمان بود، يك رونوشت متفاوت براي تدبير منزل بود، يك منش و روش سلوك كنشگري اجتماعي و سياسي بود. رخداد 24 خرداد، اگرچه در پاره‌يي از اين ويژگي‌ها و شناسه‌ها، نشان و نشانه‌يي از جنبش دوم خرداد با خود دارند، اما در قاب و قالب يك جنبش فراگير اجتماعي- سياسي قابل تعريف و تصوير نيست. 24 خرداد نوعي واكنش جمعي در برابر افراطي‌گري و راديكاليسم سياسي و اجتماعي بود.

پيروزي حسن روحاني چه تبعات و ثمراتي را براي نظام سياسي به دنبال خواهد داشت؟
پاسخ اين پرسش بيش از آنكه موضوع تحليل و تخمين باشد، موضوع مشاهده و تجربه است. اما در همين آغاز مي‌توان پيروزي روحاني را پيروزي اميد، پيروزي حضور، پيروزي رفتار مدني، پيروزي اراده جمعي معطوف به آگاهي و هوشياري و پيروزي اعتدال تعريف كرد. ترديدي نيست كه اين «پيروزي»ها روح جديدي به كالبد نظام سياسي خواهند دميد و بستر را براي مانايي و پويايي هر چه بيشتر آن فراهم خواهند آورد.

نقش آيت‌الله هاشمي و اصلاح‌طلبان در پيروزي حسن روحاني را در چه ميزاني مي‌دانيد؟
همين‌جا بگويم نبايد روايت و حكايت شرايط قبل از پيروزي را با بعد از آن خلط كرد. اينكه در دوران پس از پيروزي انتخاباتي، اصلاح‌طلبان مطالبه‌يي جز تحقق همان مطالبات مردمي كه به صورت دقايق گفتمان انتخاباتي كانديداي مطرح شده، ندارند، حكايت و روايتي كاملا متفاوت با نقش آنان در فرآيند اين پيروزي دارد. به بيان ساده‌تر، سهمي در خوان قدرت طلب نكردن‌، لزوما به معناي سهمي در پهن كردن اين خوان نداشتن، نيست. به تحليل مي‌گويم كه اين پيروزي جز در پرتو نقش‌آفريني موثر و هوشمندانه اصلاح‌طلبان و شخصيت‌هايي همچون خاتمي و رفسنجاني ممكن نبود.

از فرداي پيروزي حسن روحاني در انتخابات شاهد آن هستيم كه چهره‌هاي شناخته‌شده اصلاح‌طلب طي اظهاراتي مشترك نه‌تنها بر اين مساله تاكيد مي‌كنند كه اصلاح‌طلبان هيچ سهمي از آقاي روحاني نمي‌خواهند، بلكه از آن سو مي‌گويند كه بايد به دولت آقاي روحاني كمك كرد. سوال مشخص اين است كه اصلاح‌طلبان پس از هشت سال در متن قدرت بودن و هشت سال حاشيه‌نشيني در قدرت امروز كدام بخش از مطالبات خود را در دولت آقاي روحاني جست‌وجوي مي‌كنند؟ به واقع حمايت اصلاح‌طلبان از آقاي روحاني عقب‌نشيني اصلاح‌طلبان از سقف مطالبات‌شان و تقليل آرمان‌هايشان به‌شمار نمي‌آيد؟
نخست بگويم در عرصه سياست، در هر شرايط بايد با كارتي بازي كرد كه بازي كردن با آن ممكن و ميسور است. به بيان ديگر، در ساحت سياست، جايي براي مطالبات حداكثري نيست. دوم تصريح كنم كه گاهي براي برداشتن يك گام به پيش بايد گامي به پس نهاد و با ديگران در همان مسير كوتاه مشترك همراه شد. سوم بگويم اگر با اين تغيير روزنه‌يي از اميد به روي مردم گشوده شده، اصلاح‌طلبان به راي و مقصود مرحله‌يي خود رسيده‌اند و من‌بعد بايد تلاش كنند كه اين روزنه گشوده باقي بماند. و در آخر بگويم كه در نظر گرفتن مقتضيات «مرحله كنش سياسي» ضرورتا به معناي تقليل و تخفيف آرمان‌ها نيست. اگرچه، شرايط و موقعيت انسان‌ها تا حدود زيادي موضوع اراده آنان است، اما در واپسين تحليل، آرمان‌ها با ظرف شرايط حمل مي‌شوند و با دست شرايط محقق مي‌شوند.

با آغاز كار دولت يازدهم به عقيده شما چه تغييراتي در مناسبات سياسي و اجتماعي حاصل خواهد شد و در اين ميان اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبي با توجه به تغيير دولت چه آينده‌يي را پيش‌روي خود خواهد داشت؟
مي‌دانم كه دولت يازدهم در آغاز يك هزارتوي بسيار ناهموار ايستاده است، اما اين را هم مي‌دانم كه سياست يعني تصميم و تدبير در شرايط فقدان (ناممكني) تصميم و تدبير. بنابراين، آنچه از اين دولت در يك سطح حداقلي انتظار و اميد مي‌رود، پاشيدن رنگ اعتدال و عقلانيت به چهره زمخت و خسته مناسبات سياسي و اجتماعي در جامعه امروز است. در اين شرايط، اگرچه آينده اصلاح‌طلبان سخت به آينده جامعه گره خورده است، اما اراده معطوف به آگاهي و هوشياري آنان، از يك‌سو، و تلاش براي تقرير و تدوين كامل گفتمان اصلاح‌طلبي، از سوي ديگر، و بهره بردن از نوعي سازماندهي و تشكيلات، از جانب سوم، مي‌تواند ترسيم و تعيين‌كننده فرداي آنان باشد.

جغرافياي گفتماني اصلاح‌طلبي آيا با آغاز به‌كار دولت آقاي روحاني در سپهر سياسي ايران مختصات و مشخصات جديدي خواهد يافت يا آنكه بايد مجددا شاهد بازگشت و رجعت به شكاف‌‌ها و جدال‌هاي ميان اصلاح‌طلبان باشيم؟
در هر فرض جبهه اصلاح‌طلبي از نوعي انتظام در پراكندگي، قاعده‌مندي در كثرت و زنجيره تمايزها شكل گرفته است. گفتمان حاكم بر اين جبهه نيز، مبتني بر به رسميت شناختن كثرت است. طبعا در آينده نيز با صورت يا صورت‌هايي از تنوع و تعدد و گوناگوني در فضاي اصلاح‌طلبي مواجه خواهيم بود. اما با آنچه گفتم نمي‌خواهم بر ولنگاري تشكيلاتي و صداها (يا سروصداها) ي متكثر و متقاطع و متوازي و متخالف درون‌جبهه‌يي صحه بگذارم. شديدا معتقدم كه در شرايط كنوني، آقاي خاتمي كه بيش و پيش از هر كس ديگر از اقتدار بيان گزاره‌هاي جدي (به بيان فوكو) در فضاي اصلاحات برخوردار است، بايد دريچه‌يي براي ورود هواي تازه نظري و عملي به خانه سرد و فسرده اصلاح‌طلبان بگشايند و با تمهيد و تدبيري جمعي مسير را براي تحديد و ترميم شكاف‌هاي غيرمتعارف موجود ميان اصلاح‌طلبان هموار كنند. مي‌دانم كه اين مساله، دل‌آشوبه اين ‌روزهاي ايشان نيز هست و گام‌هاي موثري در اين زمينه برداشته‌اند.

اصلاح‌طلبان در طول هشت سالي كه در متن قدرت قرار داشتند چه اشتباهاتي را درحوزه گفتاري و عمل سياسي مرتكب شدند و به نظر جنابعالي آيا اصلاح‌طلبان در دوران پيش‌رو مبتلا به مصايب و مشكلاتي خواهند شد؟ اگر با اين مساله موافق هستيد مصايب و مشكلات پيش‌روي جنبش اصلاح‌طلبي و اصلاح‌طلبان چه خواهند بود؟
قبلا در نقد خود و جريان اصلاح‌طلبي سخن گفته‌ام. اكنون مي‌دانيم كه هزار راه نرفته در پيش داريم، مي‌دانيم از مجال و فرصتي كه تاريخ به ما هديه كرد آن گونه كه بايد و شايد بهره نبرديم، مي‌دانيم آنچه امروز هستيم، نتيجه آنچه ديروز كرديم است و نيز مي‌دانيم كه اين «دانستن»ها دستاوردهاي بسيار گرانسنگي براي جنبش اصلاح‌طلبي در آينده هستند. به هر حال، بسياري از ما اصلاح‌طلبان در كوره تجربه اين ساليان آبديده شده‌ايم و با درايت و هوشياري بيشتري در مسير هموار كردن راه آينده‌مان قرار داريم. اكنون به تجربه و دانش مي‌دانيم چالش‌هاي بسياري در راه آينده ما كمين كرده‌اند، چالش‌هايي همچون فقر نظري و عملي، فقر فرهنگ فعاليت‌هاي منسجم جمعي، فقر چسبندگي تشكيلاتي، ضعف استعداد بهره بردن از ميكروپلتيك و ميكروفيزيك قدرت، و...

نسبت اصلاحات و اصلاح‌طلبان با دولت اعتدالي با چه سبك و سياقي بايد باشد؟
در شرايط كنوني، معتقدم اين نسبت با يك خط تيره كوتاه بايد ترسيم و تعريف شود. اين خط تيره كوتاه، به معناي حفظ مميزه‌ها و جغرافياي متمايزِ گفتماني اصلاح‌طلبي است. اما چنانچه بپذيريم كه «اعتدال» روح اصلاح‌طلبي است، بايد در تئوريزه، تقرير و تدوين گفتمان اعتدال و نشت و رسوب آن در تمامي ساحت‌هاي جامعه، با دولت اعتدالي همره و همراه شويم، مگر خود آنان ما را از باهم بودن و باهم رفتن بازدارند و سرود فاصله و جدايي سر دهند. اكنون و در اين شرايط، نگاه و توجه ما بايد بيش از آنكه متوجه دولت اعتدال باشد، معطوف به جريان و گفتمان اعتدال باشد.

به نظر مي‌رسد كه اصلاح‌طلبان با آغاز فصل نوي سياسي توانسته باشند كه مجددا براي بازيگري سياسي مجوز گرفته باشند. با اين تفاسير اصلاح‌طلبان چه راهكارهايي را براي تغييرات برخي مناسبات حقوقي و اجرايي دارند؟
راهكارهاي اصلاح‌طلبان ضرورتا مي‌بايد از همان جنس حقوقي، قانوني و اجرايي باشد. به ديگر سخن، راهكارهاي اصلاح‌طلبان براي ايجاد برخي تغييرات در مناسبات حقوقي و اجرايي ‌بايد كاملا مدني باشد.

تصميم‌گيران جناح اصلاح‌طلب بايد در دوران جديد و دولت اعتدالي چه ويژگي‌هايي داشته باشند؟ اين قوه عاقله در حال حاضر از منظر شما چه كساني هستند؟
در هر شرايطي، اصلاح‌طلبان بايد آن باشند، آن بگويند و آن بكنند كه به عنوان يك اصلاح‌طلب با تمامي ويژگي‌ها، خصيصه‌ها و شناسه‌هاي متفاوت و متمايز گفتماني و مرامي خود از آنان انتظار مي‌رود. نبايد به اشتياق جذب شدن در پيكره قدرت (در اينجا منظورم دولت است) از خود اصلاح‌طلبي خود عبور كنند و هويت انتقادي خود را زير سايه سنگين پاك‌كن قدرت قرار دهند. نبايد براي دعوت شدن در بارگاه و سراي قدرت نوعي دگرديسي مرامي و منشي داشته باشند. بايد با حفظ تمايز‌هايي كه به آنها هويت و تشخص بخشيده، به نشت و رسوب گفتمان اعتدال‌گرايي ياري رسانند. اصلاح‌طلبان نبايد به اقتضاي شرايط به رنگ شرايط درآمد و با پهن كردن بساط تقليل‌ و تغيير، نوعي اينهماني گفتماني با گفتمان در قدرت پيدا كرد. تصريح مي‌كنم، با اين تاكيدها، نمي‌خواهم بگويم كه اصلاح‌طلبي بايد در قاب و قالب پادگفتمان و منتقد دولت آينده ظاهر شود، بلكه فقط مي‌خواهم نسبت به استحاله گفتماني-هويتي اصلاح‌طلبان هشدار بدهم. در يك كلام، اصلاح‌طلبان بايد با حفظ فاصله انتقادي خود، از هيچ تلاشي براي اجرايي و عملياتي شدن شعارها و پيام‌ها و برنامه‌هاي جريان اعتدال‌گرا دريغ نكنند. در پاسخ به قسمت دوم پرسش شما، بايد بگويم كه از گذشته معتقد بودم نبايد از خاتمي عبور كرد. بايد به او، به درايت و هوشياري و عقلانيت او اطمينان كرد. اگرچه مي‌دانم ايشان سخت انتقادپذير هستند، اما نبايد انتقاد از ايشان را با عبور كردن از وي مترادف فرض كرد.

به نظر شما آيا يك جريان سياسي در آن واحد مي‌تواند هم عضو لاينفك «پوزيسيون» باشد و هم اينكه نقش «اپوزيسيون» را بازي كند؟ به نظر جنابعالي، افرادي را كه اين سياست را دنبال مي‌كنند مي‌توان نخبه سياسي دانست؟ چه آينده‌يي در انتظار چنين افرادي است؟
دقيقا نمي‌دانم منظورتان چيست، اما از منظري فراگير، من «اپوزيسيون در» را عضوي از خانواده پوزيسيون مي‌دانم. «اپوزيسيون در» بر خلاف «اپوزيسيون بر»، اپوزيسيوني قانوني و درون‌نظام است. دل‌آشوبه اين‌نوع اپوزيسيون براي حفظ و اعتلاي نظام به هيچ‌روي كمتر از پوزيسيون نيست.

برخي از اصولگرايان مدعي بودند كه جريان اصلاح‌طلبي مرده است و گفتمان اصلاح‌طلبي هرگز ديگر فرصتي براي در متن قدرت بودن نخواهد يافت؟ به نظر جنابعالي ريشه چنين اظهارنظرهايي از كجا نشات مي‌گيرد؟ آيا به واقع با پيروزي حسن روحاني جريان اصلاح‌طلبي تجديد حياتي دوباره خواهد يافت؟
چگونه مي‌توان از مرگ جريان و جنبش اصلاح‌طلبي سخن گفت زماني كه مرگ اصلاح‌طلبي مرگ جامعه، مرگ انسان، مرگ تاريخ نيز هست. جريان اصلاح‌طلبي، امروز فراتر از فرد يا جمعي از افراد است. جريان اصلاح‌طلبي، امروز فراتر از يك نام است. جريان اصلاح‌طلبي، امروز يك گفتمان است، يك نظام انديشگي است، يك سياست است، يك زيست‌جهان است، يك زبان است، يك شيوه و روش بودن و زيستن است، يك سبك زندگي است يا به تعبير هايدگر، يك‌نوع بودن در جهان (دازاين) است. بنابراين تا تاريخ و انسان و اجتماع هست، اصلاح‌طلبي نيز هست. مرگ جريان اصلاح‌طلبي تنها توهم و آرزوي گمشده برخي از اصولگرايان افراطي است. اين اصحاب توهم و خيال هم در انتخابات اخير به نيكي دريافتند كه اصلاحات به اقتضاي شرايط ققنوس‌وار از خاكستر خود برخواهد خاست و تبديل به روح زمانه خواهد شد. در پاسخ به قسمت دوم پرسش بايد بگويم هيچ گاه از روح نايافته از هستي بخش، نمي‌توان انتظار هستي‌بخشي داشت. اگر جريان اصلاح‌طلبي از حياتي برخوردار نبود، نمي‌توانست روحي تازه به حيات اجتماعي و سياسي بدمد و يك‌بار ديگر تاريخ اين مرز و بوم كهن را ورق بزند.

جناح راست هشت سال با «گفتمان اصولگرايي» مديريت تفكري و اجرايي نظام سياسي را در اختيار داشتند. به نظر جنابعالي مهم‌ترين دستاوردهاي اين گفتمان در حال حاضر امتحان پس داده براي جمهور و نظام سياسي چه بوده است؟ هيبت گفتمان اصولگرايي را به چه چيزي تشبيه مي‌كنيد؟
به اقتضاي منش و مشرب معتدل اصلاح‌طلبي، پاسخ من به اين پرسش صرفا نمي‌تواند رنگ سياه به در و ديوار يك دوران و يك جريان مديريتي بپاشد و با چشماني بسته از كنار سپيدي‌هاي اين دوران عبور كند. اگرچه، در تحليل نهايي، معتقدم هزينه‌هاي مديريتي اين جريان در هشت سال گذشته هزينه‌هاي بسياري را به نظام و جامعه تحميل كرد، اما نمي‌توانم منكر پاره‌يي جنبه‌ها و دستاوردهاي مديريتي دولت گذشته شوم. بديهي است كه در اين مجال قصد ورود به اين فضاي سياه و سفيد مديريتي را ندارم و قبلا در اين مورد سخن گفته‌ام. اما درباره هيبت گفتماني اصولگرايان بايد بگويم كه اگر اين‌روزها دفتر اصولگرايان را بگشاييم و تورقي بكنيم، رنگ‌هاي مختلف، خط‌هاي مختلف، فونت‌هاي مختلف، انشا‌هاي مختلف و ادبيات مختلف، در آن مي‌بينيم. افزون بر اين، بعضي صفحات كنده‌شده، بعضي صفحات را خط‌خورده، و بعضي صفحات را مچاله‌شده، مي‌بينيم. اين‌روزها حال و احوال گفتماني اصولگرايان چندان مساعد نيست. پزشكان اجتماعي و گفتماني بسياري بر بالينش آمده‌اند، اما هر يك بيماري و علل آن را متفاوت از ديگري تشخيص داده و دارويي متفاوت تجويز كرده است. ما براي اين بيمار دعا مي‌كنيم و اميدواريم با تشخيص صحيح درد و درمان، در آينده شاهد روش و منش عقلايي‌تر و معتدل‌تري از سوي اين جريان باشيم.

در انتخابات اخير شاهد آن بوديم كه اصولگرايان در متن قدرت بر سر منافع خود دچار اختلافات ريشه‌يي شدند كه اين مساله گويا از تنگ‌تر شدن دايره خودي‌ها خبر مي‌دهد؛ اولا، به نظر جنابعالي مهم‌ترين عواملي كه باعث تنگ‌تر شدن دايره خودي‌ها مي‌شود، چيست؟ ثانيا، استمرار اين اتفاق چه تبعاتي را مي‌تواند به دنبال داشته باشد؟
در اين مورد نيز قبلا سخن گفته‌ام، اما در بياني فشرده، مهم‌ترين عوامل خصيصه دگرسازي و حذف اصولگرايان را بايد در «گفتمان راست‌كيش، اخترآسا و دگرساز» آنان جست‌وجو كرد. اين جريان، ديرزماني است كه سنگ زندان معصيت‌ها و مصائب گفتمان متصلب و منجمد خود را بر دوش مي‌كشد. رفتار آنان هم‌چون چرخي است در ميان چرخ‌دنده‌هاي كوكي كه يكسره تا ابديت كوك شده‌اند و حركتش را نمي‌شود متوقف كرد يا بر آن تاثير گذاشت. به بيان ديگر، اين چرخ نمي‌تواند بر آن كوك شورش كند و مسير حركتش را تغيير دهد. بنابراين، تا درحال و احوال گفتماني آنان تغييري حاصل نشود، روايت و حكايت دگرسازي و حذف ادامه خواهد داشت و به جايي خواهند رسيد كه هر اصولگرا (منظورم اصولگرايان ارتدوكس‌مشرب و راديكال است) چون صورت خود در آينه ببيند، او را دگر خود مي‌پندارد و در حذف و طرد او درنگ نمي‌كند. اگرچه، نمي‌توان نظام را در سطح و اندازه اصولگرايان تقليل داد، اما تجربه چند دهه گذشته به‌ما مي‌گويد كه از چنين گفتماني بلا خيزد و ‌تر و خشك با هم بسوزاند.
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۵
اقای تاجیک
کمی دندان روی جگر بگدار.
شما که آننقدر تند رفتید بعد مصاحبه کردید چه طور روتان می شود باز هم وارد میدان شوید انگار نه انگار؟
اعتماد چرا این گاف را داد؟
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱