bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۳۳۵۶۳

عباس عبدی؛ به حق چيزهای نشنيده

برخي مواقع فكر مي‌كنم كه شنيدن يا ديدن چيزهاي عجيب و غريب، فقط مخصوص جامعه خودمان است، ولي به ظاهر چنين نيست و هر گوشه‌يي از اين كره خاكي را نگاه مي‌كنيم، موارد عجيب و غريب هست و ديده مي‌شود، فقط ممكن است شدت عجيب بودن و تعداد آنها كمتر از اينجا باشد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۹ - ۰۹ آذر ۱۳۹۱

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
برخي مواقع فكر مي‌كنم كه شنيدن يا ديدن چيزهاي عجيب و غريب، فقط مخصوص جامعه خودمان است، ولي به ظاهر چنين نيست و هر گوشه‌يي از اين كره خاكي را نگاه مي‌كنيم، موارد عجيب و غريب هست و ديده مي‌شود، فقط ممكن است شدت عجيب بودن و تعداد آنها كمتر از اينجا باشد.

آخرين نمونه‌يي كه براي من جالب بود، انتخاب رييس براي شوراي ملي سوريه در نشست مخالفان رژيم اسد در قطر است. در ابتدا متذكر شوم كه اطلاع دقيق و حتي غيردقيقي از افراد شركت‌كننده در اين نشست و گرايش‌هاي آنان ندارم، ولي از آنجا كه قطر ميدان‌دار اين جريان است، مي‌توان فهميد كه از پشتوانه سياسي قابل توجهي بايد برخوردار باشد. ولي نكته عجيب و شنيدني ماجرا كجاست؟

آن جنبشي كه به نام بيداري عربي در تونس، مصر، ليبي و تا حدي يمن، با شدت زيادي ديده شد و به نتيجه رسيد و در ساير كشورها مثل عربستان، اردن، بحرين، عمان و مراكش نيز رخ داد، با حمايت امريكا و غرب مواجه شد. در دو مورد تونس و مصر، برداشتن حمايت‌هاي قبلي امريكا و غرب از روساي جمهوري آنها، براي سقوط بن‌علي و مبارك كافي بود، در ليبي هم دخالت موثر نظامي غرب موجب سقوط قذافي شد، والا احتمال چنداني نمي‌رفت كه مخالفان پيروز شوند.

در تونس و مصر، شروع‌كنندگان حركت انقلابي هم نيروهاي متمايل به غرب و ليبرال‌ها بودند، نيروهايي كه اصطلاحا فيس‌بوكي هستند و آنان بودند كه ميدان تحرير قاهره را فتح كردند و تا سقوط مبارك در آنجا حضور داشتند. ولي نتيجه اين سه انقلاب چه شد؟ در تونس حزب اسلامگرا اكثريت را به دست آورد و انتظار بيهوده‌يي نيست كه اسلامگراهاي سلفي كم‌كم قوي‌تر شوند و لرزه بر اندام طبقه متوسط و متمايل به غرب در تونس بيندازند.

در مصر، اكثريت قاطع مجلس در اختيار اسلامگراها قرار گرفت، رييس‌جمهور از آنان شد و در هيات تدوين قانون اساسي هم اكثريت را دارند. با اين حال هنوز هم به اين حد از سهم راضي نيستند و بخشي از گروه‌هاي تندروتر آنان چندي پيش تظاهرات گسترده‌يي را در اعتراض به كم‌توجهي به مساله شريعت در قانون اساسي در ميدان تحرير برگزار كردند و در اين مدت يك سال و اندي هم كه گذشته، برخورد و درگيري ميان سلفي‌ها و قبطيان يا مسيحيان مصر، ابعاد جديدي را از نتايج اين جنبش‌ها نشان داد؛ برخوردهايي كه در گذشته سابقه نداشته است.

در ليبي قضيه جالب‌تر است. ترديدي نيست كه نيروهاي مخالف قذافي بدون حمايت غرب هيچ شانسي براي پيروزي نداشتند، ولي پس از پيروزي وقتي كه فرصت به دست آوردند در سالگرد 11 سپتامبر، با پرچم بن‌لادن و القاعده به سفارت امريكا حمله كردند و سفيرش را به همراه چند تن ديگر كشتند و در حال حاضر هم مشكل بنيادگرايان سلفي در اين كشور هر روز عميق‌تر مي‌شود.

سوريه وضعيتي كاملا متفاوت دارد. به دلايل متعدد، اصلي‌ترين مخالفان سوريه كه با حكومت و ارتش آن مي‌جنگند و مي‌كشند و كشته مي‌شوند، نيروهاي اسلامگرا هستند و اتفاقا از نيروهاي غيرمذهبي و لاييك در ميان آنان چندان خبري نيست، حداقل در اين مرحله از مبارزه و جنگ، آنان يا به حاشيه رفته‌اند، يا اصولا از مبارزه حمايت نمي‌كنند. ترس مسيحيان و اقليت‌ها و نيروهاي غيرمذهبي از عوارض آنچه در تونس و مصر ديده‌اند، كافي است كه آنان را نسبت به روند امور در سوريه محتاط كند.

اين نكته‌يي است كه در عراق هم شاهد آن بودند؛ عراقي كه نظاميان امريكايي آنجا را در اختيار خود داشتند، ولي تعداد قابل توجهي از مسيحيان مجبور به ترك عراق شدند و تعدادي هم كشته و منزوي شده‌اند. روشن است كه در مقايسه با وضعيت كشورهاي ديگر، در صورت پيروزي اسلامگرايان مخالف حكومت سوريه، هيچ جايگاهي براي گروه‌هاي غيراسلامگرا قابل تصور نيست.

ولي برخلاف همه اين بديهيات شوراي ملي سوريه در قطر تشكيل جلسه مي‌دهد و پس از انتخابات، آقاي جرج صبرا كه يك مسيحي قبلا كمونيست بوده را به رياست خود برمي‌گزيند! و جالب اينكه پس از انتخاب شدن اعلام مي‌كند كه اين انتخاب نشان‌دهنده ماهيت غيرفرقه‌يي اين شوراست! گويي اگر در يك جمع بسته و در هزاران كيلومتر آن طرف‌تر از كشور سوريه، و تحت فشارهاي سياسي و مالي كشورهاي ديگر، يك كمونيست سابق و مسيحي، رييس شورا شود، در ماهيت آنچه در ميدان نبرد و درگيري از حلب تا درعا مي‌گذرد تفاوتي ايجاد مي‌كند؟

چگونه ممكن است، در ليبي و تونس و مصر، اسلامگراها براي كساني كه در جنبش بوده‌اند و حتي از آنان پيشگام‌تر هم بوده‌اند، حق چنداني قايل نشوند، آنگاه بتوانيم در سوريه كه ده‌ها هزار نفر كشته داده و تقريبا در همه جا نيروهاي سلفي و القاعده‌يي جهان عرب در آنجا حضور دارند، امكان آن باشد كه يك مسيحي سابقا كمونيست، از اعضاي كادر رهبري آنان باشد؟!

همان‌طور كه نوشتم، من از جزييات اين گروه‌ها و افراد اطلاعي ندارم، و اين را هم مي‌دانيم كه در ادامه اين انتخاب، شوراي بالاتري از اين گروه به رهبري يك روحاني اهل سنت تشكيل شد، ولي وقتي كه از فراز اين جزييات به مساله نگاه مي‌كنيم، هيچ تناسبي ميان ميدان جنگ و سياست فوق نمي‌توانيم ببينيم، مگر آنكه اين شورا را ويترين جلب كمك‌هاي خارجي براي مبارزه عليه سوريه بدانيم، كه كارايي آن حداكثر تا زماني است كه بتوانند رژيم سوريه را براندازند، و پس از آن بايد هر كدام از اعضا دنبال كار خودشان بروند.

هر چند نيروهاي درگير در ميدان نبرد سوريه، به اين تاكتيك هم اعتنا نكردند و در حلب اعلام كردند كه اين شورا را به رسميت نمي‌شناسند. با اين وصف، به نظر مي‌رسد انتظار زيادي نسبت به بهبود اوضاع سوريه در كوتاه‌مدت نبايد داشت، زيرا سياست و انتظارات دولت‌هاي مخالف بشار اسد چندان با واقعيت موجود در عرصه جنگ داخلي سوريه تطابق ندارد و اين احتمال وجود دارد كه براي به زانو در آوردن اين مخالفان اجازه دهند كه فشارهاي بيشتري را از جانب حكومت سوريه متحمل شوند.


bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو