bato-adv
کد خبر: ۱۳۰۵۸
سخت ساده است و پيچيده نيز هم

افسردگي به مثابه سرماخوردگي هاي رواني

تاریخ انتشار: ۲۲:۴۳ - ۲۳ تير ۱۳۸۷

هزار ساعت پيش روي توست، براي زيستن اما هيچ کدام از اين ثانيه ها، متعلق به تو نيست اگر افسرده باشي.

خيلي اهميتي ندارد که اين جمله را يک فيلسوف مرده گفته يا فيلسوفي که قرار است به دنيا بيايد. مهم تعداد آدم هاي افسرده ساکن روي کره زمين است که هر روز بر تعدادشان افزوده مي شود؛ آدم هاي ناراضي و معترض و خسته. 

ناراضي بودن از آنچه هست و آنچه نيست، شايد يکي از مهم ترين علل براي زايش افسردگي باشد. ناراضي بودن از خود، از ديگران، از سايه خود، از سايه ديگران، ناراضي بودن از ميزان و سهميه ديگران، آن هم بدون توجه به ميزان تلاش ها، اهداف و برنامه هاي کوتاه مدت و بلندمدت، همه اينها مي توانند بستر مناسب و ايده يي براي شکوفايي افسردگي در ميان آدم هايي باشد که به يوگا و مديتيشن به عنوان تکنيک هاي مترقي زيستن در دنياي مدرن اعتقاد دارند، اما همچنان ترجيح مي دهند افسرده باقي بمانند و با اين ژست يا بيماري، به زندگي خود ادامه دهند.

اگر بپذيريم افسردگي يک شيوه فرار، يک راه اعتراض و يک مجال براي نديدن و ديده نشدن باشد، آن وقت مي توانيم افسردگي با علت و بي علت همه مردم هزاره سوم را توجيه کنيم.

افسردگي مجالي است براي اثبات اعتراض، اعتراض به حقي که ضايع شده و بازخوردي است به رفتار آدم ها؛ آدم هايي که ترجيح مي دهند منافع شخصي خود را در اولويت قرار دهند تا منافع جمعي را.

افسردگي يک راه فرار است. راه فرار براي متوقف شدن، نجنگيدن، رسوب کردن، خاموش شدن، پنهان شدن، حق به جانب شدن و بعد در کنار همه اينها، چند برابر ديده شدن و مطرح شدن. هميشه کسي که حقي از او ضايع شده، اگر دچار افسردگي شود، بيشتر مورد توجه اطرافيان قرار مي گيرد تا کسي که بدون ارائه واکنش هاي منفي، به روند عادي زندگي خود ادامه مي دهد و سعي مي کند حق ضايع شده خود را از مسير و مجال ديگري به دست آورد. آيا نفر اول که افسرده است ناتوان تر و زيرک تر اما محاسبه گرتر است و نفر دوم ساده تر و قوي تر؟

اما ميان همه تصورات ما از مفهوم افسردگي، معاون مطالعات و تحقيقات سازمان ملي جوانان متفاوت تر به تعريف افسردگي نگاه مي کند. از منظر او «افسردگي، سرما خوردگي رواني است». محمد اسحاقي از يک سو به فراگير بودن افسردگي و اپيدمي آن و از سوي ديگر به قابليت درمان اين بيماري اشاره دارد اما در عين حال مي گويد؛ «افسردگي رايج ترين اختلال رواني است که به نوعي سرماخوردگي روحي مي ماند. همان طور که بسيار پيش مي آيد سرما بخوريم و ممکن است در هر وضعيت و شرايط روحي که باشيم، حال و حوصله نداشته باشيم، همان طور که پس از بروز سرماخوردگي به سراغ درمان مي رويم، درباره سرماخوردگي رواني هم بايد به مساله درمان توجه مناسب داشته باشيم.»

اما نکته جالب تر اينجاست که اسحاقي شيوع افسردگي و اختلالات رواني را قابل پيش بيني مي داند اما در مقابل بر اين باور است که «در فرهنگ ما نسبت به روش هاي درمان افسردگي مثل مشاوره و مراجعه به روانشناس و... ديد خوبي وجود ندارد و در اين باره به لحاظ فرهنگي مشکل داريم اما نبايد فراموش کرد که تکرار علائم اين سرماخوردگي رواني مي تواند به افسردگي حاد منجر شود و نشانه ها و علائم ناخوشايند افسردگي هاي مقطعي را به نشانه هاي پايدار و نهادينه بدل کند.»

تاکيد او بر فراگير بودن مساله از يک سو و اشاره اش به مشکلات عديده يي که در مواجهه با آن پيش روي متوليان امور اجتماعي و فرهنگي کشور است از سوي ديگر اهميت پرداخت دقيق به مساله را روشن تر نشان مي دهد. به رغم رواج اين بيماري- اعم از نوع سطحي و گذري آن (مينور) و نوع حاد (ماژور) - در ميان جامعه و به ويژه جوانان، حتي آمار قابل استنادي در دست نيست، چرا که دسترسي به آمار از طريق ارائه اطلاعات از سوي مراجع مرتبط، نظير مراکز مشاوره و درمان ممکن است که با توجه به اشاره معاون سازمان ملي جوانان و آنچه حاصل شناخت همه ما از رويکرد فرهنگي غالب جامعه نسبت به اين مساله است، خودداري مبتلايان به انواع افسردگي از مراجعه براي درمان مشکل خود، حتي دسترسي به ابزار اوليه براي بررسي و رفع و رجوع نسبي قضيه را مشکل کند. بنابراين اين توقع که در گفت وگو با معاون مطالعات و تحقيقات سازمان ملي جوانان کشور، آماري از مبتلايان جوان به اين بيماري دست دهد، همان اول کار توقع نابجايي نمود و پاسخ صريح به اين موضوع به مطالعات جامع از سوي سازمان بهزيستي و وزارت بهداشت حواله شد. اين در حالي است که برخي آمار غيررسمي- مبتني بر تحقيقات ميداني- آمار مبتلايان به افسردگي در سال 85 را چيزي قريب به 7/7 درصد عنوان مي کند.

در بررسي پديده افسردگي بايد شناخت نسبتاً علمي - سواي شناخت عمومي از اين پديده- ايجاد کرد؛ اگرچه دست آخر پس از برشمردن نشانه ها، سواي عنوان گذاري هاي علمي، نمي توان منکر آن شد که تعريف علمي از اين قضيه، با آنچه تلقي عمومي جامعه از افسردگي است، تفاوت چنداني داشته باشد. با اين حال محمد اسحاقي چهار دسته نشانه براي آنکه يک نفر را بتوان افسرده ناميد، برشمرد و در وهله اول نشانه هاي خلقي را به عنوان اولين و بارزترين نشانه هاي افسردگي چنين تعريف کرد؛ «نشانه هاي هيجاني و خلقي به عنوان بيشترين و بارزترين نشانه هايي که براي افسردگي در کشور ما وجود دارند، از اهميت ويژه يي برخوردارند. احساس غم، نداشتن شادي، بي علاقگي، بي حوصلگي، ناراحتي، احساس يأس، ترس و مجموعه يي از احساسات ناخوشايند که در انسان ظاهر مي شود، همه جزء نشانه هاي هيجاني و خلقي به شمار مي روند. اينکه ظهور و بروز اين نشانه ها بيش از ياد نشانه ها ملموس و دم دستي است، شايد به نوعي اميدوارکننده هم باشد، چرا که با توجه به همين قابليت لمس سريع، افراد خيلي زود به آن واکنش نشان مي دهند و درصدد رفع آن برمي آيند و در اکثر موارد مراجعه افراد به مراکز مشاوره ظهور اين نشانه ها، منشاء اثر بوده و فرد مبتلا را به سوي درمان هدايت کرده است.» به گونه يي که براساس آمار سال 85 سازمان بهزيستي از مجموع 61 هزار و 955 مورد مراجعه حضوري به مراکز مشاوره 4654 مورد مربوط به نشانه هاي خلقي افسردگي بوده است. البته نبايد از اين نکته غافل بود که اصولاً انسان در دوره هاي مختلف به پاره يي از اين احساسات ناخوشايند که جملگي آنها جزء همين نشانه هاي خلقي به شمار مي روند دچار مي شود، اما ابتلاي جزيي به اين نشانه ها دليل کافي براي ابتلاي شخص به افسردگي نيست.

با وجود اين جدي گرفتن بروز اين نشانه ها در ميان افراد براي جلوگيري از نفوذ افسردگي مي تواند مثمرثمر باشد چرا که به عقيده متخصصان تداوم ظهور اين نشانه هاي طبيعي مي تواند در ظهور نشانه هاي ديگر و تثبيت افسردگي موثر باشد. يکي ديگر از اين نشانه ها نشانه هاي شناختي است که ارتباط مستقيمي با نشانه هاي هيجاني و خلقي دارد. اسحاقي نحوه نامناسب و غيرطبيعي مراجعه فرد مبتلا به خود را نشانه شناختي بيماري افسردگي خواند و مشکلاتي از قبيل ضعف شخصيت، کمبود اعتماد به نفس و... را در ادامه دسته دوم نشانه هاي بيماري تعريف کرد. وي گفت؛«فرد مبتلا به افسردگي عموماً نظر منفي نسبت به خود دارد، نسبت به آينده نااميد است، اعتماد به نفس پايين دارد، عزت نفس زيادي براي خود قائل نيست و خود را شکست خورده و محکوم مي بيند، در جريان شکست ها ديواري کوتاه تر از ديوار خود نمي يابد و خود را مسوول شکست مي پندارد و مقصر قلمداد مي کند.»

در اين نوع نشانه ها، قطع و يقين مسائل و مشکلات هويتي نقش تعيين کننده يي ايفا مي کنند چرا که مساله هويت در چگونگي شناخت افراد از توانمندي هايشان نقش موثر و قابل توجهي دارد. بسياري از افراد به خاطر ناآگاهي يا بي توجهي به توانايي هاي بالقوه و حتي بالفعل خود، دچار اين گونه افسردگي مي شوند. معاون سازمان ملي جوانان با اشاره به اين مطالب ادامه داد؛«ادامه اين نشانه ها باعث مي شود فرد دچار يأس و نوميدي شود و به عنوان يک فرد مايوس ميان اطرافيان خود شناخته شود؛ فردي که انرژي منفي از خود ساطع مي کند و به همين خاطر رفته رفته از جمع طرد مي شود چرا که حضور يک نفر مايوس و دلسرد، ميان جمع، جمع را هم دچار همين احساسات منفي مي کند و فضاي نوميدي و يأس و دلمردگي را غالب مي کند که اين هم براي فرد هم براي جمع نگران کننده است. به همين خاطر است که تداوم اين نشانه، غالباً به انزوا و گوشه نشيني و حتي طرد فرد مبتلا از جمع منتهي مي شود.» توضيحات تکميلي اسحاقي درباره نشانه هاي شناختي افسردگي اين بيت را در ذهن تداعي مي کند که فرمود؛ در محفل خود راه مده همچو مني را/ افسرده دل افسرده کند انجمني را...

محمد اسحاقي در پاسخ به پرسشي درباره عوامل تاثيرگذار در بروز اين نشانه ها گفت؛«قاعدتاً علل دو بخش دروني و بيروني دارند. در بخش دروني همان مسائل ذاتي و ژنتيک و ويژگي هاي تربيتي در ظهور نشانه هاي خلقي و شناختي موثرند، اما در بخش بيروني مسائل عمومي نقش عامل دارند. در واقع عدم ايفاي نقش موثر ديگران نسبت به نوجوان و جوان چه از سوي خانواده و چه از سوي جامعه، از يک سو و ايجاد و گسترش فضاي يأس و نوميدي و ايجاد نگراني و اضطراب عمومي در جامعه به طرق مختلف از سوي ديگر باعث بروز نشانه هاي خلقي و شناختي افسردگي در افراد مي شود.»

مساله يي که با توجه به وضعيت عمومي جامعه و کشور ما و مسائل عديده سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي فرهنگي که به خصوص طي چند سال اخير نگراني هايي مثل اشتغال، ازدواج، تحصيل و اميد به آينده، احساس ناامني و... را ايجاد کرده است و تاثيرگذاري منفي آنها به ويژه بر نسل جوان و نوجوان اهميت توجه به آن در تصميم گيري ها و سياستگذاري ها را بيش از پيش روشن مي کند.

نشانه هاي انگيزشي سومين دسته از نشانه هاي افسردگي به شمار مي روند که به نوعي انفعال و کندي در فعاليت ها و رفتارهاي فيزيکي معني مي شوند. به گفته کارشناس اين گزارش، نشانه هاي انگيزشي فرد افسرده به صورت تنبلي مفرط، ناتواني از انجام امور عادي و روزمره و لکنت تدريجي زبان ظهور و بروز پيدا مي کند. محمد اسحاقي ادامه داد؛ «مجموعه اين ناتواني هاي حرکتي با همه بدي هايي که في نفسه دارد، متاسفانه به ناتواني در تصميم گيري هم منتهي مي شود. فرد افسرده که دچار اين دسته از نشانه هاي افسردگي است، بعد از مدتي که احساس کرد انجام درست هيچ کاري از او برنمي آيد و حتي توانايي درست حرف زدن هم ندارد، رفته رفته قوه تصميم گيري خود را هم از دست مي دهد و اين ناتواني از انجام فعل و حتي از تصميم گيري و نيت انجام فعل، قاعدتاً به شکست مي انجامد و طبيعتاً شکست موجب ظهور نشانه هاي اول و دوم مي شود. يعني ناراحتي و ابتلا به احساسات ناخوشايند و بعد نااميدي و از دست دادن اعتماد به نفس و عزت نفس و... پيش مي آيد و اوضاع فرد افسرده با اضافه شدن اين دسته از نشانه ها، خراب تر از پيش مي شود.» آخرين دسته از نشانه هاي افسردگي، جايي است که بيماري رواني و به عبارتي سرماخوردگي روحي با بيماري هاي جسمي همپوشاني پيدا مي کند؛ نشانه هاي جسمي. اين قبيل نشانه ها، علاوه بر اينکه ملموس تر از بقيه هستند، اما به همان نسبت زندگي فرد افسرده را بيشتر مختل مي کنند. «کاهش وزن يا افزايش وزن، کاهش اشتها، افزايش عجيب ميل به خوردن، ناتواني در کسب لذت هاي جسمي، اختلال در خواب و...» همگي مي توانند از جمله نشانه هاي افسردگي محسوب شوند. همان طور که نشاط و شادي دو جنبه دروني و بيروني دارند، افسردگي نيز به همين نسبت دروني و بيروني است. اگر دو سري نشانه هاي خلقي و شناختي را جزء جنبه دروني قضيه فرض کنيم و اگر نشانه هاي انگيزشي را نشانه دروني و بيروني به حساب بياوريم، نشانه هاي جسمي افسردگي از قبيل آنچه ذکر شد کاملاً جزء گروه نشانه هاي بيروني قرار مي گيرد.

بحث درباره افسردگي اما سواي نشانه هاي آن، پيچيدگي ها و جنبه ها و لايه هاي پنهان هم دارد که در گفت وگو با معاون سازمان ملي جوانان به يک مورد آن به اختصار اشاره يي شد.

ميل مبهم در دوره هاي مختلف زندگي به انزوا و گوشه نشيني و تشبه به افسردگي است. اسحاقي درباره اين موضوع گفت؛ «اين قضيه دو جنبه دارد. در دوران نوجواني نوعي نياز به شاخص شدن و بزرگ جلوه کردن وجود دارد. در اين دوره غالب نوجوانان سعي مي کنند به گونه هاي مختلف خود را مطرح کنند. اين قضيه در نوع پوشش ها، آرايش ها، استفاده از ابزار آدم بزرگ ها، حتي سيگار کشيدن و ميل به گوشه نشيني و انزوا به خوبي قابل رديابي است. در واقع اگر اين کارها براي شاخص شدن و پاسخ به نياز به متمايز شدن باشد، بايد به گونه يي هوشمندانه با آن مواجه شد. اگر پاسخ مناسبي به اين نيازها داده نشود، ممکن است به آسيب هاي اجتماعي و گرفتاري منجر شود.» وي البته در ادامه تشخيص رفتارهاي مشکوک به افسردگي نوجوانان را امر مهمي دانست و تاکيد کرد؛ «در صورتي اين رفتارها ادامه داشته باشد، ممکن است نشانه افسردگي باشد و بايد نسبت به آن واکنش مناسب نشان داد، ضمن اينکه نبايد بي توجه از کنار اين موضوع هم گذشت که ادامه رفتار طبيعي نوجوانان به ميل به انزوا براي خودنمايي مي تواند از سوي ديگر به آسيب هاي اجتماعي و گرفتاري منجر شود.»

---

در اينکه افسردگي يک مساله و آسيب جدي براي هر جامعه يي است، ترديدي نيست. نيازي به بررسي تبعات آن نيست، چرا که بازخواني چهار دسته نشانه ها، خود گوياي تبعات فردي و اجتماعي افسردگي در يک جامعه است. به خصوص در جامعه يي که موارد تشديد کننده و کاتاليزورهاي افسردگي، در قالب بروز برخي تعارضات و تناقضات ساختاري، کم نيستند. علاوه بر همه محدوديت هايي که بسياري از منتقدان جامعه شناس در بررسي اين موارد برمي شمرند، نبايد فراموش کرد که بحث مواجهه با مظاهر مدرن نيز، آنچه اهالي سياست از آن به عنوان مظاهر تهاجم فرهنگي ياد مي کنند، در اين ميان نقش تعيين کننده يي ايفا مي کند. در بحث مديريت جامعه و مديريت جامعه جوان بايد همه اين مسائل را مدنظر داشت و در مواجهه با مساله افسردگي به عنوان يک مساله و دغدغه جدي با آمادگي کامل و با توجه به همه جوانب موضوع وارد بحث شد. «آماري قابل اطمينان و محصول تحقيقات ميداني و اطلاعات دقيق آماري، شناخت کامل از نشانه ها و علائم و زواياي آشکار و پنهان انواع افسردگي، آگاهي از عوامل تشديدکننده و انديشيدن به راهکارهاي مناسب و عملي و واقع گرايانه براي مقابله با آنها و...» در مواجهه با افسردگي به مثابه يک مساله جدي بايد نسبت به همه اين مسائل آگاهي کامل داشت.

مجله خواندنی ها