bato-adv
کد خبر: ۱۱۸۲۰۵
سرمقاله روزنامه های امروز دوشنبه

سرمقاله: 12 تز در توضيح بحران جهاني اقتصاد

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «سوريه، چالش امپراتوري»، «هشدار به متوليان فرهنگي»، «12 تز در توضيح بحران جهاني اقتصاد»، «رنجنامه اي براي توس»، «لزوم پيگيري مناسب وزارت امور خارجه»، «سوريه و معادله ابهام در اين كشور»، «غنی‌سازی 20 درصدی آری یا خیر؟»، «حکومت‌داری خوب؛ شرط کمک»، «ديپلماسي ذوق زدگي»،«بخش خصوصي و ضرورت اجتناب از رانت‌ها» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۱ - ۱۹ تير ۱۳۹۱

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «سوريه، چالش امپراتوري»، «هشدار به متوليان فرهنگي»، «12 تز در توضيح بحران جهاني اقتصاد»، «رنجنامه اي براي توس»، «لزوم پيگيري مناسب وزارت امور خارجه»، «سوريه و معادله ابهام در اين كشور»، «غنی‌سازی 20 درصدی آری یا خیر؟»، «حکومت‌داری خوب؛ شرط کمک»، «ديپلماسي ذوق زدگي»،«بخش خصوصي و ضرورت اجتناب از رانت‌ها» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: سوريه، چالش امپراتوري
«سوريه، چالش امپراتوري» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد:

سايت activist post در مقاله اي با عنوان «اگر آمريكا در سوريه ببازد، امپراتوري خود را مي بازد» به قلم «توني كارتالوچي» تحليلگر آمريكايي از يك طرح 5 ساله آمريكايي-اسرائيلي براي متلاشي كردن سوريه پرده برداشت. البته اين چند دهمين مقاله مستندي است كه در غرب در رابطه با انگيزه و اهداف اصلي آمريكا و دنباله هاي آن در غرب و منطقه از تسليح و تجهيز تروريست ها عليه دمشق نوشته مي شود.

كارتالوچي در مقاله مستند خود مي نويسد تلاش براي تغيير نظام سوريه به زمان شكست رژيم صهيونيستي از حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه برمي گردد. در آن جنگ رژيم غاصب اگرچه از همه امكانات نظامي در زمين، هوا و دريا استفاده كرد و از آمريكا، فرانسه، انگليس، عربستان و... چك سفيد امضا براي توسل به هر جنايت دريافت كرده بود و به طولاني ترين جنگ خود طي 60 سال اخير مبادرت ورزيد، اما در نهايت به شكست كامل رسيد و در واقع اميد به آينده را به كلي از دست داد. حدود سه ماه پس از پايان اين جنگ يك هيأت 80 نفره تحقيق به سرپرستي وينوگراد تشكيل شد، اين هيأت تركيبي از نيروهاي نظامي، امنيتي، سياسي، قضايي بود و پس از حدود 9 ماه گزارش مستند و كاملي از علل و عوامل شكست رژيم صهيونيستي از حزب الله لبنان ارائه داد و پس از آن در گزارش نهايي بهمن 86 به درستي يافته هاي آن تأكيد نمود، پس از آن بود كه همه فرماندهان عالي و ارشد نظامي، مقامات ارشد امنيتي و مقامات سياسي بركنار شدند. در اين گزارش يك نكته كليدي درباره عوامل خارجي شكست اسرائيل آمده و گوشزد كرده بود كه: «سوريه در فاصله سالهاي 1996- اولين عقب نشيني رژيم صهيونيستي از لبنان- تا 2006- زمان آغاز جنگ 33 روزه- نقش عمده و اصلي در تجهيز و پشتيباني از حزب الله داشته و بدون اين كمك ها شكست اسرائيل در سالهاي 2000- زمان عقب نشيني كامل اسرائيل از لبنان- و 2006 امكان پذير نبوده است.»

كارتالوچي در اين مقاله مستند فاش كرده است كه پس از صدور جمعبندي كميته تحقيق وينوگراد، آمريكايي ها و رژيم صهيونيستي از ميان برداشتن دولت اسد را در دستور كار قرار دادند در اين طرح قرار شد كه بعد از سقوط دولت اسد، جنگ جديدي عليه حزب الله لبنان به راه افتد تا از يك سو شكست 2000 و 2006 جبران شود و از سوي ديگر مقدمه حمله نظامي عليه دولت ايران فراهم گردد. اما اجراي فوري اين نتيجه گيري امكانپذير نبود و از اين رو اجراي آن تا زمان آغاز انقلابات عربي به تأخير افتاد.

كارتالوچي در اين مقاله مستند به نكته مهمتري هم اشاره مي كند و مي گويد: اما شروع انقلاب هاي عربي اگرچه براي اعمال فشار بر سوريه مناسب بود اما خود اين انقلاب ها به چالش بزرگتر از شكست 2006 از حزب الله براي آمريكا و اسرائيل تبديل شد. سقوط حسني مبارك در مصر توازن منطقه را كاملاً به ضرر غرب تغيير داد در حالي كه مهار آن از آمريكا و اروپا ساخته نبود چرا كه مردم مصر دهها سال چنين روزي را انتظار مي كشيدند. براين اساس آمريكا روي سوريه متمركز شد تا بتواند در قبال چيزهايي كه از دست مي دهد، چيزي بدست آورد چرا كه در غير اين صورت، نه تنها خاورميانه بلكه امپراتوري خود را مي بازد.

اين واقعي ترين تصوير مخاصمه كنوني غرب در سوريه است كه اسناد و دلايل و شواهد فراوان از آن پشتيباني مي كند در مورد تحولات سوريه و ناكامي 16 ماهه آمريكا نكات ديگري هم وجود دارد:

1- در يك هفته سه اجلاس براي تغيير سوريه با محوريت آمريكا برگزار شده است اجلاس روز شنبه ژنو، نشست روز سه شنبه قاهره و اجلاس روز جمعه پاريس از يك سو از اهميت سقوط نظام سوريه براي غرب خبر مي دهد و در عين حال از ناتواني غرب پرده برمي دارد. در اجلاس ژنو قرار بود بركناري بشاراسد به تصويب برسد و از آنجا كه 5 عضو دائم شوراي امنيت در آن عضو بودند، زمينه مداخله نظامي عليه سوريه فراهم شود كه با مخالفت روسيه و چين به بن بست رسيد. در نشست قاهره قرار بود مخالفان داخلي بشار اسد كه با اقدام نظامي عليه كشورشان مخالف بودند را به گروه هاي شبه نظامي وابسته به آمريكا ملحق كنند و مخالفان يكدست شوند، اين اتفاق هم نيفتاد و حتي شكاف شبه نظاميان بيشتر شد. در اجلاس پاريس، آمريكايي ها مي خواستند وانمود كنند كه عليرغم مخالفت روسيه، چين، ايران و حداقل 100 كشور ديگر با مداخله خارجي عليه مردم و دولت سوريه، يك اجماع جهاني براي بركناري بشار اسد حول محور آمريكا به وجود آمده است. در اين اجلاس هم حداقل نيمي از كشورهاي جهان غايب بودند و تعدادي از دولت هاي عربي هم كه با اصرار و اجبار آمريكا به پاريس آمده بودند با مداخله خارجي و بركناري دولت بشار اسد مخالفت كردند و در نهايت بيانيه پاريس روي سه موضوع تشديد فشارهاي اقتصادي، كمك به مخالفان مردم و دولت سوريه و تصويب قطعنامه شوراي امنيت عليه سوريه براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل تأكيد كرد. اين موارد اولاً مورد توافق واقع نشده بودند و اجماعي براي آن به وجود نيامد ثانياً موضوعات جديدي نبودند.

و ثالثاً؛ كار به شوراي امنيتي واگذار شد كه در آن چين و روسيه هر قطعنامه متضمن مداخله نظامي عليه سوريه را وتو مي كنند. با اين وصف اجلاس پاريس بار ديگر بن بست آمريكايي ها را به تصوير كشيد.

2- در همان روز برگزاري اجلاس پاريس، كوفي عنان كه نمايندگي شوراي امنيت سازمان ملل و اتحاديه عرب- و در واقع نمايندگي آمريكا، انگليس، فرانسه، عربستان و رژيم صهيونيستي- را بر عهده دارد در مصاحبه با «گاردين» از فشار شديد آمريكا و عواقب آن پرده برداشت. عنان گفت:«رقابت ويرانگر ميان روسيه و غرب شعله ورتر شدن درگيري هاي داخلي سوريه و سرايت آشوب به همسايگان را در پي دارد» در واقع عنان در اين سخنان از يك سو از بن بست عمليات ضدبشار در سوريه خبر داد و از سوي ديگر به همسايگان سوريه- منظور همسايگاني كه در تسليح و تجهيز تروريست ها نقش دارند- هشدار داد كه ادامه وضعيت كنوني بيش از آنكه به ضرر آمريكا و اروپا و يا به ضرر دولت سوريه باشد به ضرر آنان است اين خود اعترافي بزرگ به بن بست راه حل هاي ژنو و پاريس به حساب مي آيد و به عبارت ديگر سخنان عنان، اعتراف صريحي به بن بست هرگونه مداخله خارجي- اعم از مداخله نظامي امنيتي يا سياسي- عليه سوريه است.

3- لحن تند روز سه شنبه كلينتون و تهديد روسيه به مجازات و نيز لحن بسيار تند مك كين عليه روسيه و چين (تهديد به انتقال انقلاب هاي عربي به اين دو كشور) از مخمصه آمريكا در مورد سوريه خبر مي دهند.

اظهارات تند مقامات آمريكايي از يك سو و مقاومت روسيه و چين به خوبي نشان مي دهد كه «تغيير در سوريه» بسيار سخت است و بنظر مي آيد به ميزاني كه «تغيير» در سوريه براي غرب، استراتژيك است براي جبهه مقابل آن «عدم تغيير» استراتژيك است و اين موضوعي است كه مي تواند به يك رويارويي شديد بين المللي منجر شود اما البته جبهه بين المللي و منطقه اي حامي سوريه به خوبي مي دانند كه اصرار بيش از حد آمريكا براي تغيير نظام سياسي دمشق، غرب را دچار شكاف مي كند. چند روز پيش يك مقام فرانسوي هشدار داد كه سوريه مي تواند محور جنگ سرد جديد بين شرق و غرب باشد. اما در اين صورت نيز گره سوريه براي غرب سخت تر مي شود.

4- در صورت بقاء دولت اسد در سوريه، وضع رژيم صهيونيستي از اين هم وخيم تر مي شود چرا كه اگر ثابت شود جبهه بين المللي و منطقه اي حامي اسرائيل قادر به جابجايي قدرت در يك كشور نه چندان قوي هم نيست از آنجا كه وجود رژيم صهيونيستي به خارج وابسته است، بقاء اسرائيل بطور جدي تهديد مي شود بر اين اساس يك مؤسسه معتبر تحقيقاتي آمريكا دو هفته پيش با اشاره به بررسي هاي جامع اعلام كرد كه در سال 2020 ديگر از اسرائيل خبري نخواهد بود. البته ناتواني آمريكا در سقوط اسد فقط بقاء رژيم صهيونيستي را تهديد نمي كند بلكه هر رژيم وابسته به آمريكا در خاورميانه را در معرض فروپاشي قرار مي دهد.

5- غرب و عوامل منطقه اي آن در سوريه با يك تناقض مواجه شده اند چرا كه از يك سو به دليل نفوذ مردمي دولت سوريه، بركناري بشار از طريق سياسي امكان پذير نيست و لذا امنيتي كردن شرايط داخلي سوريه براي غرب يك ضرورت به حساب مي آيد و از سوي ديگر امنيتي كردن فضاي تحولات سوريه به دولت قانوني دمشق امكان مي دهد تا با ابزار نظامي به مقابله با مخالفان مسلح بپردازد كما اينكه اين اقدام در دو نوبت- بهمن و اسفند 90 و خرداد و تير 91- انجام شد و نتيجه آن پاكسازي شهرها و روستاها از مخالفان مسلح بود.

هيچ قانوني وجود ندارد كه بشار اسد را از تعقيب مخالفان مسلح بازدارد كما اينكه هيچ قانوني وجود ندارد كه توسل به جنگ داخلي يا خارجي براي غلبه بر يك دولت را موجه جلوه دهد بنابراين كاملاً واضح است كه اقدام بشار اسد حتي آنگاه كه صدها مخالف مسلح را هدف قرار مي دهد، قانوني و اخلاقي است ولي در نقطه مقابل آن ارسال حتي يك گلوله از سوي كشورهاي آمريكا، انگليس، فرانسه، عربستان، قطر، تركيه و رژيم صهيونيستي غيراخلاقي و غيرقانوني است حتي اگر آن گلوله، يك عنصر نظامي سوريه را هدف قرار دهد. در عين حال ترديدي نيست كه به مرور فضاي اخلاقي بر فضاي غيراخلاقي غلبه مي كند.

6- اجلاس اخير پاريس كه در ادامه سلسله اجلاس هاي ضدسوري بود، نتوانست راه مخالفان مسلح را هموار كند چرا كه مخالفان از انواع حمايت هاي خارجي، برخوردار بودند. پول قطر و عربستان سرازير بود، دولت آمريكا با وقاحت از آنان حمايت مي كرد و سازمان ملل هم در اختيار آنان بود. جالب اين است كه راسموسن فرمانده ناتو يك روز پس از اجلاس پاريس كه روي حمايت نظامي و غيرنظامي از مخالفان سوريه تأكيد شده بود هرگونه مداخله نظامي ناتو عليه سوريه را با تأكيد رد كرد و گفت از نظر ناتو يگانه راه حل سوريه راه حل سياسي است و كوفي عنان ديروز با صراحت اجلاس پاريس را «كاملاً شكست خورده» ارزيابي كرد.

7- عناصر جبهه مخالف بشار اسد، اگرچه روي ساقط كردن نظام سياسي سوريه توافق دارند اما در مورد نظام جايگزين در سوريه هيچ توافقي ندارند. در اين ميان آمريكا، اروپا، رژيم صهيونيستي و عربستان بر محوريت لائيك هاي مسلح تأكيد كرده و با مشاركت اخوان المسلمين و مخالفان داخلي سوريه در حكومت آينده بشدت مخالفند، تركيه و مصر بر محوريت اخوان المسلمين تأكيد مي كنند و با محوريت لائيك هاي مسلح مخالفند، قطر بر محوريت مشترك اخوان و مخالفان داخلي سوريه تأكيد مي كند. تركيه حضور كردهاي مخالف در حكومت آينده را برنمي تابد و حال آنكه غرب روي مشاركت كردها تأكيد دارد.

به عبارت ديگر توافق موجود جبهه مخالفان بشار جنبه سلبي دارد و از اين رو هرگاه سخن از نظام آينده مي شود، اختلافات ميان آنان شدت مي گيرد اين موضوعي است كه در نهايت بخشي از معارضه سوريه- بخصوص اخوان المسلمين- را به سمت توافق با دولت كنوني سوريه سوق مي دهد.

خراسان: رنجنامه اي براي توس
«رنجنامه اي براي توس» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد:

بسياري از ما براي آن چيزهايي که نداريم صدايمان را بلند مي کنيم و گاه فرياد برمي آوريم که چرا نداريم و چرا مسئولان تمهيدي بايسته نمي انديشند. تازه وقتي که فرياد مي کنيم معلوم نيست کسي فريادمان را بشنود يا اگر بشنود معلوم نيست به دادمان برسد و چاره اي بينديشد. از مقوله ناداشته ها و اين که چرا نداريم و چرا بعضي به فکر نيستند بگذريم. اماچقدر بنويسيم، آه بکشيم، حسرت بخوريم که چرا برخي از مردم و برخي مسئولان قدر اين همه داشته هايمان را نمي دانند و کاري بايسته براي پاسداشت و نگاهداشت اين داشته هاي گران مقدار و گرانسنگ انجام نمي دهند. شايد چون از اين داشته هاي گرانمايه و گنج هاي تمام نشدني بسيار داريم، از اين روي قدر نمي دانيم!

شايد چون اين کهن سرزمين صاحب تمدن و فرهنگ پرور از بس بوعلي سينا و ابوريحان و رازي و سهروردي و خيام و خواجو و خرقاني و ملاصدرا و فارابي و سعدي و حافظ و بزرگمهر و شيخ توسي و فردوسي و... دارد آن چنان که بايد قدر نمي دانيم. شايد بسياري مشاهير و مفاخر و دانشمندان ايران زمين باعث شده برخي قدر اين گوهرهاي تابناک درياي معرفت و علم و دانش و شعر و ادب ايران زمين را ندانند و ديگران که يک بطلميوس يا سقراط يا افلاطون يا کنفوسيوس يا گاليله يا نيوتن يا گوته يا شکسپير يا داوينچي دارند آن چنان قدرشناس باشند که هزار و يک کار انجام دهند که نام و ياد و نظريه هاشان را جهاني و ماندگار کنند اما ما با وجود اين همه دانشمند و عالم و عارف و شاعر و هنرمند و بسي ديگر گرانمايگان نه تنها آن چنان که بايد براي معرفي آنان به جهانيان کاري در خور نکرده ايم بلکه گاه بر اثر سهل انگاري و قدرناشناسي قافيه را آن چنان باخته ايم که برخي دانشمندان و ادباي ما را که حتي يک بيت شعر به زبان غيرپارسي ندارند از آن خود مي کنند. نه تنها براي معرفي بزرگان خود به جهان امروز و فردا بايسته کارهايي نکرده ايم بلکه حتي ميراث گرانسنگ تمدني و فرهنگي خود را نيز آن چنان که بايد در معرض شناخت و ديد جهان قرار نداده ايم. کشوري با حداقل هفت هزار سال ديرينه تمدني و فرهنگي و هزاران اثر گرانسنگ تمدني و فرهنگي از جمله تخت جمشد، چغازنبيل، بيستون، ارگ بم، شهر سوخته و آن ابنيه تاريخي و معماري گرانقدر اسلامي ايراني در ميدان نقش جهان و آن بادگيرهاي تاريخي در يزد و ده ها و صدها اثر تاريخي از خانه هاي تاريخي کاشان تا توس بزرگ که اين چنين کوچکش داشته ايم. با اين که توس بزرگ است به بزرگي حکيم فرزانه توس جناب ابوالقاسم فردوسي و بزرگ است به بزرگي بزرگترين حماسه سراي ايران بلکه جهان، بزرگ است به بزرگي پانصد نامدار دانشمند، فرهيخته، اديب و شاعر که از اين خاک برخاسته اند. بزرگ است به بزرگي پاژ که زادگاه مردي حکيم بود و زنده کننده زبان پارسي و فرهنگ ايراني، بزرگ است به بزرگي آرامگاه فردوسي حکيم و بزرگ است به بزرگي شاهکار فردوسي اما برخي از ما و مسئولان، توس، اين خاک دانشمند پرور، عالم پرور و اديب پرور را کوچک انگاشته ايم و در حالي که مي توانستيم اين شهر کوچک را به يک قطب گردشگري و فرهنگي تبديل کنيم، آن را در حد شهرکي ويرانه، شهرکي نه چندان آباد نگه داشته ايم آن هم در حالي که همه فرهيختگان بر بزرگداشت اين سامان تأکيد کرده اند و فرزانه مرد فرهيخته و عالم و اديبي همانند رهبر انقلاب بر آباداني و بزرگداشت آن با نوشتن دستخط در جريان بازديد از اين مکان در سال ۷۵ تأکيد کرده اند اما گويي برخي از مسئولان يا به خاطر شناختي که ندارند يا به خاطر اراده اي که ندارند يا به خاطر فراواني مشاهير و مفاخر و آثار ملي و باستاني افتخارآميز فراواني که داريم و يا... از ياد برده اند که امروز توس مي توانست و مي بايست شهري بين المللي و جهاني و زبانزد عالميان مي بود نه ميراثي فراموش شده و به قول رهبر فرزانه انقلاب غارت شده.

قصه توس قصه پرغصه اي است چراکه هنوز با کارهايي که انجام شده است توس و پاژ به يک هزارم آنچه که بايد تبديل نشده است. شانزده سال از آن تأکيد رهبري عزيز مي گذرد و مسئولان گوناگوني وعده ها داده اند اما امروز سري به توس بزنيم و ببينيم با وجود آن چه که انجام شده فاصله توس با وعده ها و آن چه بايسته است، فاصله و تفاوتي از ثري تا به ثريا است. نمي دانم تا کي و تا چند بايد منتظر بمانيم که توس اين خاستگاه فردوسي حکيم و پانصد فرهيخته و عالم و دانشمند و اديب ديگر به قطب گردشگري در ايران و به شهري جهاني و بين المللي براي جهانيان تبديل شود. از ما که جز نوشتن و فرياد برآوردن براي تحقق آرمان ها و مطالبات اصيل مردمي کاري برنمي آيد تا ببينيم آنان که تصميم سازند و تصميم گير و دستي بر قانون گذاري و اجرا دارند لااقل از اين به بعد براي توس و ديگر مظاهر تمدني و فرهنگي ايران اسلامي چه مي کنند؟

جمهوري اسلامي:هشدار به متوليان فرهنگي
«هشدار به متوليان فرهنگي» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:

222 نماينده مجلس با صدور بيانيه‌اي خواستار برخورد با متجاوزان به شئون اسلامي و حفظ و صيانت از حقوق جامعه و اقتدار نظام شدند. آنها با هشدار نسبت به وضعيت نامناسب موجود فرهنگي از نيروهاي انتظامي و امنيتي خواستند نسبت به مسئوليت خود در زمينه حفظ و ارتقاي امنيت اجتماعي، با افرادي كه عامدانه درصدد تعرض به شئون اسلامي و موضوع عفاف و حجاب هستند، مقابله كنند.

شايد تصور شود هر كس اين روزها درباره معضل بدحجابي بگويد يا بنويسد در اثر افزايش گرماي تابستان به ياد بگير و ببندهاي انتظامي براي مقابله با وضعيت بدحجابي افتاده و درحال پيچيدن نسخه به اصطلاح انتظامي و زمينه سازي جهت فعال كردن "گشت ارشاد" در ميادين و خيابانهاي پررفت و آمد است و يا شايد قصد همنوايي با نمايندگان مجلس را دارد و مي‌خواهد به سياه نمايي بپردازد و يا اينكه تلاش دارد براي منحرف كردن جامعه از مسائل سياسي و مشكلات اقتصادي، افكار عمومي را با طرح موضوع انحرافي سرگرم كند، ولي واقعيت اينست كه ناهنجاريهاي فرهنگي و اخلاقي جامعه آنچنان در سايه تغافل مسئولان به رشد سرطاني رسيده كه نياز به بزرگنمايي نداشته و آحاد مردم اين معضل بزرگ و تأثيرات آن را بر ساير حوزه‌هاي اجتماعي احساس مي‌كنند. اين خطر بزرگ و آسيب‌پذيري فرهنگ ديني و انقلابي به آنچنان وضعيتي رسيده كه از مرحله "احساس خطر" عبور كرده و اكنون به مرحله ايجاد گسل رسيده است...

متأسفانه وضعيت فرهنگي كشور آنقدر شكننده و بحراني شده كه صداي مجلسي‌هاي تازه وارد را هم در آورده و آنها نيز به فكر يافتن راه حلي براي مهار كردن بحران فرهنگي افتاده‌اند. چه بسا كه اگر نمايندگان دوره‌هاي قبل مجلس به عنوان چشم بينا، گوش شنوا و سيستم عصبي حساس ملت به وظايف خود عمل كرده و هشدارهاي لازم را به متوليان فرهنگي داده بودند، امروز ديگر جايي براي اين خون دل خوردن‌ها نبود.

آنچه بيش از همه باعث تأسف و نگراني كارشناسان و دلسوزان فرهنگي است اينست كه معضلات فرهنگي در زمان روي كار بودن دولتي شدت يافت كه با شعار اصولگرايي به قدرت رسيد و دولت‌هاي پيش از خود را متهم به تساهل و تسامح فرهنگي كرد و مردم طبعاً انتظار داشتند دولتي كه با چنين شعاري قدرت را دردست مي‌گيرد بايد بتواند نقايص فرهنگي دولت‌هاي قبل را برطرف ساخته مرهمي بر زخم‌هاي فرهنگي بگذارد نه اينكه بر اين زخم‌ها نمك پاشيده و به گونه‌اي عمل كند كه مردم در سالهاي اخير شاهد تعميق و تشديد بي‌بند و باري فرهنگي، ترويج هرزه گري، بي‌حيايي و بي‌عفافي در سطوح مختلف جامعه باشند.

هر كس كه مدعي مبالغه آميز بودن اين نوشتار است، كافي است همين امروز چند دقيقه‌اي در كوچه‌ها، معابر و خيابانهاي شهرها قدم بزند و نگاهي به محيط اطراف خود بيندازد تا نبض ملتهب فرهنگي جامعه را حس كند و متوجه فاصله زياد بين "واقعيات تلخ جامعه" و شعارهاي زيبا و دهان پركن مسئولين باشد و اين واقعيت را درك نمايد كه در سالهاي اخير چه بر سر فرهنگ و رفتارهاي اجتماعي آمده است.

قطعاً هيچكس نمي‌تواند از وضعيت خروجي تربيتي و فرهنگي مدارس و دانشگاهها اظهار رضايت كرده و ادعا كند كه حركت فرهنگي و پرورشي مراكز آموزشي به سمت كمال و آرمانهاي مطلوب انقلاب است. لازم نيست به بولتن‌هاي ارگانهاي انتظامي و امنيتي دسترسي داشته باشيم تا به وضعيت قرمز فرهنگي پي ببريم، كافي است به آمارهاي اعلام شده و رسمي درباره شيوع ابتذال و تغيير ذائقه فرهنگي نسل جوان، كاهش سن اعتياد و فحشا، شيوع سرسام آور گرايش به الكل و مواد مخدر، فراواني مواد روانگردان، برگزاري پارتي‌ها و محافل مختلط، كاهش دوره زماني كه براي تهيه مواد مخدر صرف مي‌شود و ارزاني باور نكردني آن، افزايش سن ازدواج و فاصله زياد سن بلوغ تا ازدواج، افزايش بيكاري و تبعات و توالي فاسد فرهنگي آن، حضور ناهنجار پسران و دختران با پوشش‌هاي تحريك آميز و آرايش‌هاي غليظ در اماكن عمومي، وضعيت نامناسب زنان كارمند در ادارات دولتي و... مراجعه كرد و پي برد كه همه اينها از علائم جدي سقوط اخلاقي است.

چه بپذيريم و چه از پذيرش واقعيت‌ها طفره برويم، اين واقعيت‌ها هستند كه خود را بر ما تحميل مي‌كنند، از اين رو اكنون با اين واقعيت تلخ روبرو هستيم كه بي‌بندوباري و ناهنجاري‌هاي اخلاقي به يكي از معضلات جدي اجتماعي تبديل شده كه همچون يك فرآيند معيوب و همانند هجوم موريانه، شاكله انقلاب را از درون در معرض تزلزل قرار داده است، همان چيزي كه مراكز تحقيقاتي و پژوهشي اجتماعي از مدتها پيش زنگ خطر آنرا به صدا درآورده بودند.

در ريشه يابي اين معضل طبعاً نقش و مسئوليت دستگاههاي سياستگذار و متوليان اجرايي حوزه فرهنگي بيش از همه مشهود است و بدون تعارف اين نهادها بايد در مقابل انقلاب، مردم و آيندگان پاسخگو باشند.

متأسفانه تا به امروز عليرغم همه شعارهاي زرين و رنگيني كه در امور فرهنگي ارائه مي‌شود، يك برنامه و راهكار شايسته كه نشان دهنده عزم جدي و هماهنگ براي حل مشكلات فرهنگي جامعه باشد و بتوان آنرا در مقاطع مختلف نسبت به اهداف ترسيم شده مورد ارزيابي قرار داد، ارائه نشده و هر راهكاري هم كه تابحال ارائه شده، مقطعي، سليقه‌اي و ناكارآمد بوده است. در عوض شاهد برخي اشتباهات بزرگ در نظام مديريتي كشور در ترويج اباحي گري و شكستن قبح محرمات بوده‌ايم كه عملاً باعث نهادينه شدن اخلاق گريزي و بي‌عفتي در جامعه گرديده و نسل جوان را در انتخاب الگوي برتر دچار ترديد نموده است. از جمله آنها عدم رعايت حجاب و عفاف در ادارات دولتي و همايش‌هاي فرهنگي كه دولت و يا مراكز دولتي شخصاً متولي برگزاري آن بوده و با ترويج و توسعه فرهنگ اختلاط در رسانه ملي، عدم توجه به آموزش‌هاي تربيتي و اخلاقي در مدارس و دانشگاه‌ها و رواج ناهنجاري در سطح عمومي جامعه و عدم برخورد مناسب با آنهاست.

هر چند در نحوه مديريت فرهنگي و مسائل برخورد با ناهنجاري‌هاي اجتماعي با صراحت و قاطعيت معتقديم كه بايد همه ظرافت‌ها و حساسيت‌هاي فرهنگي مورد توجه قرار گيرند ولي سؤال اصلي اينست كه تا چه وقت بايد منتظر ماند كه مسئولين و مديران ما به جامعيت مورد نظر و پختگي در امر تدبير و برنامه ريزي فرهنگي برسند؟ آيا 30 سال زمان براي ارائه راهكار فرهنگي به منظور مقابله با ناهنجاريها كافي نيست كه هنوز هم مردم را به برخوردهاي پخته فرهنگي حواله مي‌دهيم؟!

با توجه به اين قبيل شيوه‌هاي عمل متوليان فرهنگي، افكار عمومي جامعه مي‌تواند به اين نتيجه برسد كه موضوع "لزوم همه جانبه نگري در برخورد با مسائل فرهنگي"، تنها بهانه‌اي براي اتلاف وقت، دست روي دست گذاشتن و محملي براي توجيه كم كاري‌هاي مديران اجرايي و فرهنگي باشد!

طبيعتاً در چنين شرايط نابسامان فرهنگي، اقدام بازدارنده انتظامي در زمينه ايجاد امنيت اجتماعي به تنهايي نمي‌تواند مؤثر واقع شود، بويژه آنكه قوه مجريه هم در عين بي‌برنامگي فرهنگي كه پيامدي جز ناهنجاري فرهنگي ندارد، از مخالفان اصلي برخوردهاي انتظامي است. قطعاً در چنين موقعيتي از مردم متدين، دلسوز، غيرتمند و انقلابي نمي‌توان انتظار داشت شاهد ساكت فراگير شدن برنامه‌هاي توطئه آميز و فسادانگيز داخلي و خارجي باشند. ادامه اين شرايط، پاياني جز لجام‌گسيختگي و هنجارشكني اخلاقي ندارد و عاقبت خوشي را براي انقلاب نويد نمي‌دهد. مردم انقلاب كرده نمي‌توانند شاهد تبديل شدن موضوعات فرهنگي و ساختاري انقلاب به عنوان مطالبات و اولويت‌هاي دست چندم فرعي باشند و از كنار هنجارشكني‌هاي فرهنگي و معضلات اجتماعي با بي‌تفاوتي عبور كرده و عملكرد مسئولان اجرايي و دستگاه‌هاي متولي فرهنگ را حمل بر صحت كنند. انقلاب اسلامي، داراي زيربناي فرهنگي است و تخريب اين زيربنا ضربه مستقيم به اساس انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است. متوليان فرهنگي اين هشدار را جدي بگيرند و بپذيرند كه اگر امروز به داد فرهنگ و اخلاق نرسند فردا دير خواهد بود.
 
رسالت: 12 تز در توضيح بحران جهاني اقتصاد
«12 تز در توضيح بحران جهاني اقتصاد» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجي‌حيدري است كه در آن مي‌خوانيد:

1.سرمايه‌داري با «انباشت سرمايه» ظهور کرد. با اين انباشت، نهادهاي لازم براي شکوفايي يک جامعه متکي بر سوداگري شکل گرفت. آنچه سرمايه را به مثابه خون، در اين پيکر اجتماعي نوين به جريان مي‌انداخت، «مصرف» بود. خون لازم بود و قلب. خون، «سرمايه» بود و قلب، «مصرف».

2.بازار نسبتاً رقابتي، به مثابه عرضه و تقاضاي خودتنظيم، شکل قالب کنش اجتماعي اين دوره را ساخت. کم کم، همه کنش‌هاي انساني، اعم از سياسي و معرفتي و عاطفي و... به هيئت فرمول عمومي عرضه و تقاضا و جستجوي خستگي‌ناپذير صرفه بيشتر غلطيد.

3.تصور بر اين بود که اين مکانيسم عرضه و تقاضا، هميشه کار خود را در بهينه کردن همه توليدها و مصرف‌ها و مبادلات انجام خواهد داد. توليدکنندگان، مصرف‌کنندگان، و نهادهاي مبادله، به مثابه کنش‌گران عقلاني، اين اطمينان را ايجاد مي‌کردند که مکانيسم عرضه و تقاضا، همواره در شرايط بهينه قرار داشته باشند.

4.کار دولت‌هاي مطلقه اروپايي تا ابتداي قرن بيستم، اين بود که يک مرز نفوذناپذير در اطراف دولت-ملت بسازند، تا در يک فضاي امن، اين عقلانيت، امکان شکل‌گيري داشته باشد، و موازنه تجارت داخلي و خارجي را طوري تنظيم کنند که قدرت دولت-ملت را در فضاي عرضه و تقاضاي بين‌الملل، به وضع بهينه برساند.

5.در بحران بزرگ 1929، معلوم شد که سرمايه‌داري نيروهاي توانمندي براي «رفتار غيرعقلاني» دارد که مبادله آزاد و معقول که شرايط «ملت» را در وضع بهينه نگه دارد را به خطر مي‌اندازد. «دولت رفاه»، به عنوان يک برنامه ضد ليبرال حفظ نظام سرمايه‌داري شروع به کار کرد. دولت رفاه، به نام «ملت»، در کار حفظ وضع بهينه در سطح «اقتصاد کلان» بود.

6.کم کم و در دهه هفتاد، معلوم شد که دولت رفاه، متکفل کار عظيمي شده است که ميزان «خردمندي» و «توان انضباطي» در اختيار حال حاضر بشر، کفاف به دوش کشيدن اين همه وظيفه را از تأمين اجتماعي و آموزش و بهداشت گرفته، تا دفاع ملي و محيط زيست و امنيت را پوشش دهد. دولت‌هاي رفاه اسير «ناکارآمدي» و از آن بدتر، «فساد» شدند.

7.تز «نوليبرال» سياست، به منظور تعديل و کوچک‌سازي دولت‌هاي رفاه و متمرکز ساختن آن‌ها بر «فرهنگ»، «سياست» و «انضباط و نظارت» شکل گرفت.

8.ولي بحران تازه‌اي پديدار شد. «محدوديت‌هاي انرژي» خود را نشان داد. کشورهاي صاحب ذخاير انرژي، با درک اين که مزيت‌هاي تملک انرژي تنها تا چند دهه ديگر، آنان را منتفع خواهد کرد، قيمت حامل‌هاي انرژي را طوري افزايش دادند که آن‌ها را در بلندمدت توانمند کند. منابع توليد، به نحو زنجيره‌اي مشمول افزايش بها گرديد، و «مصرف»، کند گرديد. در واقع، ضربان قلب نظام سرمايه‌داري به کندي گراييد. نتيجه، عدم گردش سرمايه و وفور نقاطي شد که ديگر به آن‌ها خون زيادي نمي‌رسيد.

9.در اين ميان، نقاطي که فاقد منابع طبيعي و انرژي بودند، بيش از ساير نقاط، تفاوت را احساس کردند. البته همه احساس خواهند کرد.

10.با چنين صورت‌بندي از مسئله، به عنوان يک تز نظري آزمون نشده، مي‌توان گفت که بحران اخير سرمايه‌داري با پيدا شدن جايگزين قابل و توانمندي براي حامل‌هاي انرژي متعارف تسکين خواهد يافت، البته هيچ تضميني وجود ندارد که ساير ظرفيت‌هاي بحران‌زاي امروز دنيا، با رفع محدوديت انرژي، توان بي‌سابقه‌اي براي نابودي نسل بشر بر روي زمين نيابند.

11.پس، يک پروتکل جامع براي خروج از بحران، بايد شامل هفت مسير برون رفت زير باشد:
•بهبود رفتار غيرعقلاني و ارتقاي اخلاق و حکمت بشري
•حکمراني بخردانه
•ارتقاي انضباط توأم با اخلاق
•فائق آمدن بر موانع کارآمدي حکم‌راني
•دستيابي به شفافيت کامل و رويارويي موفق
با فساد
•يافتن راه‌حل جامعي براي توسعه پايدار، خصوصاً اتخاذ مواضع مطمئني در زمينه منابع انرژي و محيط زيست
•تعبير مجدد از فضل و فضيلت زندگي؛ دستيابي به تعبير مطمئني از «خوب» و «بايد».

12.آنچه از اين نکاتي که گفتيم مهم‌تر است، به رسميت شناختن اين نکته است که هر يک از راه‌حل‌ها به تنهايي، راه حل نيست، و شايد راه را براي بحران‌هاي عظيم‌تر و لاينحل بگشايد.

سياست روز: انقلاب اسلامي مصر در آغاز يا پايان راه؟!
«انقلاب اسلامي مصر در آغاز يا پايان راه؟!» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز است كه در آن مي‌خوانيد:

يكم: پايان يك ائتلاف
صبح ديروز، "ائتلاف جوانان انقلابی مصر" طي يك كنفرانس خبري از پایان فعاليت اين ائتلاف خبر داد. اينان كه متشكل از جوانان انقلابي مستقل و يا نزديك به گروه‌ها و احزاب و نيز فعالان رسانه‌اي به ويژه در عرصه سايبري بودند، از ابتدای انقلاب ۲۵ ژانویه تا روزهاي اخير كه محمد مرسي رئيس جمهور قانوني و منتخب مردم مراسم تحليف را به جا آورد، نقش بارزي در تحولات سياسي-اجتماعي اين کشور داشتند به طوري كه مي‌توان گفت يكي از عوامل اصلي حركت توده‌اي و مدني انقلاب اسلامی در مصر اين ائتلاف بود.

در حالي كه حتي اخوان المسلمين رسماً از فراخواندن مردم به تظاهرات كناره‌ مي‌گرفت و اعلام مي كرد كه از اين تظاهرات حمايت مي كند، اين جوانان و به ويژه ائتلاف جوانان انقلابي بودند كه به ساماندهي تجمعات اعتراضي پرداختند. آنان، با عوامل رژيم مبارك گفتگوهاي انتقادي جدي داشتند و صلابت بعضي از اعضاي اين ائتلاف بود كه در اين گفتگوهاي انتقادي، كمر رژيم پوسيده نامبارك را مي‌لرزاند.

امروز، اين ائتلاف به هر دليل تصميم گرفت به پايان كار خود ادامه دهد. اما گرايش ها و بخش‌هاي مختلف آن حتي در همين كنفرانس رهبري ديروز خود اعلام كرده‌اند كه در قالب فعاليت مدني و قانوني و در صفوف حزبي در صحنه خواهند ماند. اين بدان معناست كه جوانان انقلابي نيز از صحنه كنار نرفته‌اند بلكه ظرفيت اين ائتلاف را براي فعاليت خود پايان يافته مي‌دانند.

دوم: پرسش بنيادين
اين ائتلاف به كار خود پايان مي‌داد يا نه؛ يا جوانان انقلابي در صحنه سياست بمانند يا كناره‌گيري كنند، مصر با يك پرسش بنيادين مواجه است. انقلاب اسلامي پايان يافت يا ادامه خواهد يافت؟ پاسخ به اين پرسش بيش از هر چيز نيازمند آشنائي با ماهيت و فطرت اين انقلاب است. انقلاب، تنها براندازي يك رژيم بر اساس قيام عمومي مردم نيست. بلكه براندازي تنها "وجه سلبي" انقلاب است. حتي اگر كار انقلاب را تنها براندازي يك رژيم بدانيم هم كار انقلاب مصر پايان نيافته است.

سوم: بازماندگان ماقبل انقلاب
عناصر ماقبل انقلاب، همانند عوامل رژيم نامبارك و نيز دست‌هاي استكباري غرب و رژيم صهيونيستي، هنوز در سياست مصر، تركتازي مي كنند. هنوز شوراي نظامي همچنان قدرت را در دست دارد. دست دخالت استكبار همچنان در مصر كوتاه نشده است. در حالي كه مردم مصر "مرسي" را برخلاف خواست آمريكا به رياست‌ جمهوري برگزيدند، اوباما هنوز از اعمال نظر در كابينه او كوتاهي نكرده است. دو روز پيش "ويليام برنز" معاون وزيرخارجه آمريكا وارد قاهره شد. ديروز به ديدار مرسي، شتافت و نامه‌اي از اوباما را به وي داد. هر چند محتواي نامه مشخص نيست اما با درك اغراض آمريكا مي‌توان محتواي آن را حدس زد. برنز با "مراد‌موافي"،‌ جانشين "عمر سليمان" و رئيس دستگاه اطلاعاتي مصر و چند شخصيت ديگر مصري هم ديدار كرده است.

رئيس او هيلاري كلينتون، وزيرخارجه آمريكا هم بار سفر بسته است تا هفته آينده با مقامات مصري ديدار كند. اين در حالي است كه يك پروژه غرب براي مرسي، ناتوان ساختن وي براي تشكيل كابينه است. ايجاد اختلاف بر سر سهم‌خواهي احتمالي بين گروه‌هاي مختلف، ماندگار ساختن "كمال الجنزوري"، ‌نخست وزير منصوب شوراي نظامي،‌ كه تا سه ماه ديگر بر سر كاراست ، كاهش اختيارات رئيس جمهور و... از طرح‌هائي بوده است كه شوراي نظامي و ديگر عوامل استكبار جهاني در مصر تا كنون كليد زده‌اند و در مواردي هم موفق بوده‌اند. به همين دليل مي‌توان گفت هنوز هم انقلاب مصر، در وجه سلبي پايان نيافته است.

چهارم: صاحبان انقلاب در انتظار
اما انقلاب يك وجه ايجابي نيز دارد و آن بناي يك نظام سياسي نو، مبتني بر آرمانهاي صاحبان انقلاب است. بي شك صاحبان اصلي انقلاب مصر، شوراي نظامي، بازماندگان رژيم نامبارك، آمريكا، رژيم صهيونيستي، سران مرتجع عرب كه درآمدهاي نفتي مردم مظلوم خود را در قمار انتخاب "احمد شفيق باختند و... نيستند. بلكه صاحبان اصلي انقلاب اسلامي مصر، مردم مستمند و مستضعفي هستند كه با خون مطهر شهداي خود، دريائي براي غرق كردن فراعنه جديد برپا كردند. صاحبان اصلي انقلاب حاملان شعارهاي اسلام‌خواهان، استقلال‌طلبانه، آزادي‌خواهانه هستند. صاحبان انقلاب همان اراده‌هاي آهنيني هستند كه خط لوله گاز مصر به رژيم صهيونيستي را بارها قطع كردند تا از اين گنج تمام نشدني مصر بهره ببرد نه دشمنان مصر. كساني هستند كه به انتظار گشايش گذرگاه رفح و نجات مردم غزه از محاصره سفاكان نشسته‌اند.

روي كار آمدن مرسي تنها يك نشانه از آرمانهاي صاحبان انقلاب است. آرمان "اختيارمندي مردم در گزينش سران حكومت" با انتخاب مرسي محقق شده باشد. اما اين همه آرمانهاي صاحبان انقلاب نيست. تا تحقق اين آرمانها انقلاب اسلامي مصر يك انقلاب ناتمام است.
   
تهران امروز: لزوم پيگيري مناسب وزارت امور خارجه
«لزوم پيگيري مناسب وزارت امور خارجه» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مهدی دواتگری است كه در آن مي‌خوانيد:

شنیدن اخباری مربوط به برخورد ناشایست پلیس آلمان با عضو سرکنسولگری ایران در فرانکفورت را نباید تنها از منظر یک برخورد غیر متعارف نگاه کرد زیرا از نگاه دیپلماتیک وطبق کنوانسیونهای بین المللی، دیپلمات‌ها دارای مصونیت بوده و امکان تعقیب و بازداشت ندارند و دستگیری آنها مقدور نیست و خلاف کنوانسیونهای بین المللی است.

طبق قراردادهای بین‌المللی اگر یک عضو دیپلماتیک در کشوری مشکل ایجاد کند مراتب باید به کشور اعزام کننده اطلاع‌رسانی شود تا کشور مبدا پیگیر مسائل بوده و طبق قوانین برای عضو خاطی تصمیم‌گیری کند.

اما به نظر می‌رسد سناریوی تنظیم شده در این باره به گونه‌ای پیش رفته که پلیس آلمان بلافاصله پس از اظهارات عنوان شده از سوی شاکی، بدون کسب اطلاع از موقعیت عضو کنسولی ایران وی را مورد ضرب و شتم قرار داده و به اظهارات وی بی‌توجه بوده است. طبق اخبار دریافتی این مسئله نیز بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های این کشور داشته است که دلیل آن باید مورد بررسی قراربگیرد.

هرچند احضار سفیر آلمان برای توضیح برخورد ناشایست پلیس آلمان با عضو سرکنسولگری ایران در فرانکفورت اقدام پسندیده‌ای بود که وزارت خارجه ایران انجام داد، اما به نظر می‌رسد افکار عمومی در این باره هنوز توجیه نشده و این انتظار از دستگاه دیپلماتیک می‌رود که این مسئله را به جد پیگیری کند تا افکار عمومی و نمایندگان درباره این موضوع آگاهی‌های لازم و اخبار درست را کسب کنند.

آنچه در این میان نباید از سوی دستگاه دیپلماتیک ایران نادیده گرفته شود بررسی کار‌شناسی اينگونه مسائل در قبال اعضای دیپلماتیک ایران است.

زیرا به نظر می‌رسد برخی از جریانات و فعالیت‌ها در قبال ایران به صورت برنامه ریزی شده، در حال پیگیری است و بر کسی پوشیده نیست که اينگونه اقدامات برای خدشه دار کردن چهره جمهوری اسلامی ایران به اشکال مختلف و سوژه سازی‌های متنوع طراحی شده است.

بر کسی پوشیده نیست که ایران از فرهنگی غنی برخوردار است و همان‌طور که دستگاه دیپلماسی اعلام کرده است اعضای این دستگاه که به عنوان نماینده ایران در کشور‌های مختلف به سر می‌برند با گزینش‌های مناسب اعزام شده‌اند.

آنگونه که از سوی وزارت امور خارجه نیز اعلام شده است، انتظار افکار عمومی این است که لطمات وارده به عضو سرکنسولگری کشورمان در فرانکفورت در اثر برخورد ناشایست پلیس آلمان و احقاق حقوق نامبرده در دستور کار وزارت امور خارجه قرار بگیرد تا افکار عمومی داخلی و بین المللی نسبت به این مسئله روشن شود.

آفرينش: سوريه و معادله ابهام در اين كشور
«سوريه و معادله ابهام در اين كشور» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد:

در واقع در هفته هاي اخير سوريه با تدوام تنش و چالش روبرو بوده و بازيگران صحنه داخلي و خارجي بحران سوريه نيز همچنان در معادله حل نشده سوريه گرفتار مانده اند . چنانچه از يك سو نشست ژنو به دعوت کوفي عنان نماينده سازمان ملل و اتحاديه عرب در امور سوريه برگزار شد و نمايندگان پنج عضو دائمي شوراي امنيت ؛ سازمان ملل ؛ اتحاديه اروپا؛ ترکيه ؛ قطر؛ عراق و کويت شرکت داشتند و گروه تماس بين المللي درباره سوريه بر سر ورود سوريه به مرحله انتقالي و تشکيل دولت وحدت ملي به توافق رسيدند. اما همزمان نيز اختلاف هايي ميان شرکت کنندگان بوجود آمد.

گذشته از اين نيز كنفرانس روز جمعه (16 تيرماه) در پاريس در باره سوريه هم تفاوتي با نشست هاي سابق در تونس و استانبول نداشت و جدا از برخي تفاهم ها نتوانست راهكاري براي حل بحران در سوريه ارائه دهد و شوراي هماهنگي ملي سوريه (مخالفان غير مسلح سوريه) نيز از شركت در آن خودداري كرد.

در اين حال اگر به بعد ديگري از ابهام موجود در بحران سوريه نگاه كنيم بازيگران داخلي در سوريه است كه دراين حال از يكسو هر چند كشورهاي غربي و اروپايي و بسياري از كشور هاي عربي از شوراي ملي مخالفان مستقر در استانبول حمايت ميكنند اما بسياري ديگر از اقليتها و مردم سوريه هم با اين شورا مخالف هستند.

چنانچه شوراي هماهنگي سوريه شوراي ملي مخالفان در استانبول را در حقيقت نماينده اخوان المسلمين سوريه و ديدگاه هاي افراطي مذهبي آنها عليه پيروان اديان و مذاهب ديگر دانسته است. در اين حال عدم مشاركت حقيقي كردها و تفكرات نژاد پرستانه شوراي ملي مخالفان مستقر در استانبول عليه كردها باعث شده است تا نوع رويكرد كردها به عنوان اقليت سوريه به شوراي ملي مخالفان سوريه همراه با بدبيني باشد. همين نگاه را هم ميتوان درمورد مسيحيان سوريه وعلوي ها نسبت به شوراي ملي مخالفان مستقر در استانبول ديد.

ابهام ديگر نوع نگاه بازيگران عمده بين المللي درمورد سوريه است . در اين بين هر چند طرح صلح عنان نتيجه توافق بين المللي دو طرف اصلي يعني ايالات متحده امريکا و روسيه در سوريه بود اما گروه مخالفان اسد براين نظر است كه تازماني كه سوريه همچنان حاميان منطقه اي وبين المللي دارد عملا غرب و حاميان منطقه اي اسد همچنان از سوريه حمايت مي‌كنند.

لذا پيشنهاداتي مانند حمله ناتو به سوريه و ايجاد منطقه پرواز ممنوع و مداخله نظامي خارج از چارچوب شوراي امنيت و تغييرات گسترده همچون ليبي مد نظر مخالفان منطقه اي و بين المللي دمشق است اما اين رويكرد با واكنش تند دوستان دمشق روبر است امري كه بر ابهام بيشتر بحران در سوريه كمك كرده است.

آنچه مشخص است نياز به تغيير ضرورتي است كه اكنون دولت سوريه به خوبي آن را احساس كرده و تغيير قانون اساسي و برگزاري همه پرسي در اين راستا بوده است در اين حال بايد توجه داشت اگر دو ابهام بزرگ درمورد سوريه يعني چالش هاي مخالفان و وموافقان داخل در سوريه و به عبارتي بازيگران داخلي ادامه داشته باشد و از سويي نيز غرب و متحدان غربي مخالف اسد با روسيه و دوستان سوريه در منطقه و نظام بين المللي وارد مذاکره جدي براي يافتن راه حلي براي برون رفت از بحران موجود نشود در واقع دور زماني نخواهد بود كه دامنه بحران سوريه بعد منطقه اي خواهد يافت و چه بسا جنگ داخلي خونيني سوريه را فراگيرد.

حمايت: غنی‌سازی 20 درصدی آری یا خیر؟
«غنی‌سازی 20 درصدی آری یا خیر؟» عنوان سرمقاله روزنامه حمايت به قلم محمد آشوری تازانی است كه در آن مي‌خوانيد:

موضوع غنی‌سازی 20 درصد جزو‌ پیشنهادهای گروه 1+5 به ایران به شمار می‌رود و تهران نیز آمادگی مشروط خود را برای مذاکره درباره آن اعلام کرده است. با این حال برخی توقف غنی‌سازی را به هیچ وجه به صلاح نمی‌دانند و معتقدند نباید در برابر این خواسته غربی‌ها تحت هیچ شرایطی کوتاه آمد.

نظر عده‌ای دیگر بر این است که به منظور جلب اعتماد 1+5 می‌توان غنی‌سازی 20 درصد را برای مدت کوتاهی متوقف کرد. عده‌ای دیگر هم معتقدند می‌توان در برابر لغو تحریم‌ها و همچنین تأمین سوخت مورد نیاز برای رآکتورها از سوی غرب، بر موضوع تعلیق غنی‌سازی 20 درصد برای مدتی مطالعه کرد و به نتیجه‌ای که برای دو طرف گفت‌وگو قابل قبول باشد، رسید.

به نظر می‌رسد گروه اول که با هرگونه تعامل با غرب در این زمینه، حتی در صورت گرفتن امتیاز مخالفند، باید اندکی تأمل کنند که چرا باید به دلیل سرسختی بی‌دلیل، فشارها را بر خود و مردم افزایش دهیم در صورتی که می‌توان با کیاست و دقت کاری کرد که هم تحریم‌ها لغو شود و هم فعالیت‌های هسته‌ای مانند گذشته انجام شود.نظر دوم مبنی بر تعلیق غنی‌سازی بدون امتیاز گرفتن از غرب هم به هیچ وجه منطقی و عقلانی نیست و مطمئناً مردم هم به این روش اعتراض خواهند کرد. اگر قرار باشد تعلیق غنی‌سازی بدون امتیاز برای ایران انجام گیرد به ضرر منافع و مصالح کشور خواهد بود.

در این صورت این سؤال پیش می‌آید که چرا غنی‌سازی شروع شد که حالا متوقف شود؟ ما غنی‌سازی 20 درصد را آغاز کردیم چون طرف غربی حاضر نشد سوخت مورد نیاز ما را تأمین کند به همین دلیل دانشمندان کشور دست به کار شدند و در مدت کوتاهی به این هدف رسیدند. بنابراین باید در برابر تعلیق غنی‌سازی 20 درصد امتیاز ویژه‌ای از گروه 1+5 گرفت تا فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان با مانعی روبه رو نشود و بتوان مانند گذشته فعالیت کرد و هر روز پیشرفت تازه‌ای در این زمینه داشت.در میان سه نظری که وجود دارد نظر سوم منطقی‌تر و عقلانی‌تر است. چون از یک طرف با تأمین سوخت 20 درصد از سوی غرب هم فعالیت‌های هسته‌ای کشور متوقف نمی‌شود و هم تحریم‌ها که منجر به مشکلاتی غیر قابل چشم‌پوشی شده برداشته خواهند شد و تنش‌ها از بین خواهد رفت.

البته باید خاطر نشان کرد که اولاً باید طرف غربی ضمانت لازم برای تحویل سوخت با غنای 20 درصد را آن طور که ایران می‌خواهد، ‌بدهد و در ثانی، باید تاکید شود که تعلیق غنی‌سازی برای مدتی کوتاه و مشخص است تا در این مدت اعتماد گروه 1+5 به فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران افزایش پیدا کند. افزون بر این، باید خاطرنشان کرد اگر هیچ یک از گزینه‌ها هم عملی نشد، اتفاق خاصی نمی‌افتد و کشور با مشکل غیر قابل حلی روبه رو نخواهد شد.

از ابتدای پیروزی انقلاب تحریم‌ها و تهدیدهای غربی‌ها ضد جمهوری اسلامی آغاز شد و تا به امروز هم ادامه دارد؛ بنابراین این موضوع چیز جدیدی نیست که از آن واهمه داشته باشیم. تحریم‌هایی که تا به امروز ضد کشورمان صورت گرفته نه تنها مانع پیشرفت کارها نشده، در بسیاری از موارد منجر به خودکفایی و فرصت شده‌اند.

بر این اساس، می‌توان به جرئت ادعا کرد که اگر تحریم‌ها نبود کشور در بسیاری از موارد از جمله صنعت به پیشرفت‌هایی که تا کنون به دست آورده است، نمی‌رسید و خودکفا نمی‌شد. مردم هم ثابت کرده‌اند که اگر مسئولان در پیگیری حقوق آنان تلاش کنند و تسلیم نشوند، آنان نیز همه سختی‌ها را تحمل و تحریم‌ها را به فرصت تبدیل خواهند کرد.

شرق: حکومت‌داری خوب؛ شرط کمک
«حکومت‌داری خوب؛ شرط کمک» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم وحيد مژده است كه در آن مي‌خوانيد:

روز شنبه هيلاري كلينتون، وزير خارجه آمريكا در يك سفر غيرمترقبه به كابل آمد. رهاورد سفر كلينتون اعلام اين خبر بود كه ايالات متحده آمريكا از اين به بعد افغانستان را به عنوان پانزدهمين متحدش در خارج از پيمان ناتو مي‌شناسد و اين يعني افغانستان پس از اين مي‌تواند از مزاياي عنايت جديد آمريكا برخوردار شود.

از اين به بعد نيروهاي مسلح افغانستان در خريد جنگ‌افزار از كشور‌هاي عضو ناتو به‌خصوص آمريكا مشكلي نخواهند داشت. ارتش افغانستان نيز با معيار‌هاي پيمان نظامي ناتو هماهنگ خواهد شد. اعلام اين خبر يك روز پيش از اجلاس توكيو مي‌تواند به معني تشويق كشور‌هاي ديگر براي كمك به افغانستان باشد.

در شرايطي كه افغانستان بعد از سال ۲۰۱۴ نياز به ادامه كمك‌هاي مالي جامعه جهاني دارد، به صورت روزافزون نشانه‌هايي از عدم تمايل از جانب كشور‌هاي بزرگ جهان به اين مساله ديده مي‌شود. يك دليل اين امر را مي‌توان ناشي از پيامدهاي منفي بحران اقتصادي در جهان دانست كه به‌خصوص حوزه يورو با آن دست به گريبان است. آمريكا هم مشكلات اقتصادي خود را دارد و در عين حال با توجه به عدم شفافيت لازم در هزينه‌هاي اين كشور در افغانستان در سال‌هاي بعد از 2001، بعد از سال ۲۰۱۴ هر كمكي به افغانستان، از جانب كنگره اين كشور به صورت سخت‌گيرانه‌تري فيلتر خواهد شد.

عامل ديگر دلسردي در كمك به افغانستان را مي‌توان در عدم تحقق خواست‌هاي جامعه جهاني از حكومت «حامد كرزاي» دانست. باوجود تقاضا‌هاي مكرر كشور‌هاي كمك‌دهنده در طول 10 سال گذشته، مبارزه جدي با فساد اداري صورت نگرفت. مشكل «كابل بانك» از ابتدای برملا شدن فساد در آن، به عنوان نمادي از فساد گسترده در حكومت افغانستان هميشه در مذاكرات بين كشور‌ها و نهاد‌هاي كمك‌دهنده از يك طرف و حكومت افغانستان از جانب ديگر مطرح بوده است.

حكومت افغانستان با اين استدلال كه خارجي‌ها هم در فساد اداري در افغانستان دست دارند، اتهام وارده بر خود را با اتهام متقابل به آنها جواب داده و از مبارزه جدي با فساد در داخل حكومت سر باز زده است. با توجه به چنين پيشينه‌اي، در نشست توكيو نيز كشور‌هاي شركت‌كننده هركدام ضمن اينكه وعده كمك دادند اما بر اهميت حكومت‌داري خوب و مبارزه عليه فساد تاكيد كردند و كرزاي هم وعده داد كه در مدت باقي‌مانده دوران رياست‌جمهوري‌اش، اين امر را در راس امور كاري حكومت قرار دهد. اما آيا او واقعا اين كار را خواهد كرد؟ آقاي كرزاي در 10 سال گذشته مبارزه جدي با فساد را در برنامه كاري خود نداشت. يكي از دلايل اين امر اين بود كه او نمي‌خواست ياران همراه خود را آزرده‌خاطر كند.

اكنون كه دو سال از دوران حكومت او باقي است، بعيد است دست به كاري بزند كه بهره‌اش به جانشين او برسد و خلف او با حكومت‌داري بهتر، راه كرزاي در بازگشت به قدرت را براي هميشه سد كند. كرزاي تصميم ندارد براي هميشه از قدرت كنار رود بلكه اميد دارد كه بعد از يك وقفه، مجددا كانديداي رياست‌جمهوري باشد. ياران امروز، در آينده نيز براي او كارآمد خواهند بود. بنابراين نمي‌توان انتظار داشت كه كشور‌هاي كمك‌دهنده، پول ماليات‌دهندگان خود را به حكومتي بدهند كه فساد در آن بيداد مي‌كند.

در سال ۲۰۰۱ واقعه يازدهم سپتامبر و هراس غرب از تهديد القاعده موجب شد تا آمريكا اجماعي را براي نبرد در افغانستان سروسامان دهد. امروز با كاهش اين تهديدات، اجماع مذكور رو به ضعف نهاده است. «فرانسوا اولاند» كانديداي سوسياليست‌ها در انتخابات وعده مي‌دهد كه اگر پيروز شود، نيروهاي فرانسوي را تا پايان سال ۲۰۱۲ از افغانستان خارج مي‌كند. او به پيروزي مي‌رسد و به وعده خود نيز وفا مي‌كند. كشته شدن «اسامه بن‌لادن»

يك پيروزي مهم براي آمريكا و متحدان اين كشور در مبارزه عليه تروريسم تلقي شد و اين اقدام، نگراني از خطر تروريسم را در اين منطقه از جهان كاهش داد. از جانب ديگر در طول 10سال گذشته چالش‌هاي القاعده در برابر دنياي غرب رو به ضعف نهاده است. اين مساله هم در كم شدن علاقه دنياي غرب به افغانستان مي‌تواند موثر تلقي شود. از نظر آمريكا و غرب، طالبان افغان به عنوان يك گروه جنگجو در مرزهاي ملي افغانستان مطرح هستند و هيچ‌گاه تهديدي مستقيم عليه منافع آمريكا و غرب در سطح بين‌المللي تلقي نشده‌اند. تنها مشكل غرب با طالبان افغان اين است كه آنها بايد رابطه خود را با القاعده قطع كنند. پس طالبان از نظر آمريكا دشمن دايمي و بين‌المللي نبوده و حتي مي‌توان با كنار آمدن با اين گروه، از آن براي حفظ منافع غرب در اين منطقه حساس از جهان سود برد.

به همين دليل است كه آمريكا زندانيان طالب را از زندان آزاد مي‌كند و نام عده‌اي از آنان
را از ليست سياه خارج كرده و در ‌‌نهايت تصميم به مذاكره و تفاهم با طالبان گرفته است. دليل ديگري را هم مي‌توان به دلايل فوق اضافه كرد؛ در طول هفت ماه گذشته راه تداركاتي ناتو از مسير پاكستان مسدود بود.

اين اقدام پاكستان به وضوح نشان داد كه افغانستان كشوري نيست كه به سهولت قابل دسترس باشد. دسترسي به افغانستان بدون دادن امتياز
به كشورهاي همسايه آن، سخت دشوار و پرهزينه بوده بنابراين هزينه‌هاي جانبي كمك به افغانستان مي‌تواند از هزينه‌هاي اصلي به مراتب بيشتر باشد. در كنفرانس توكيو به اين مساله هم اشاره‌هايي شد.

شايد حكومت افغانستان زياد از اين وضع نگران نيست زيرا گمان مي‌كند كه بعد از امضاي توافق‌نامه استراتژيك با آمريكا، كمك به افغانستان ادامه خواهد يافت. اما از وضع افغانستان بعد از سال ۲۰۱۴ به‌خصوص كاهش كمك‌هاي اقتصادي به اين كشور، آمريكا بيش از كرزاي نگران است. به همين دليل در آخرين مهلت باقي‌ مانده تا برقراري كنفرانس توكيو، هيلاري كلينتون رنج سفر به كابل را بر خود هموار كرد تا اهميت افغانستان را به عنوان يك متحد غيرناتويي ناتو به جهان اعلام كند. ولي دادن چنين مقامي به افغانستان براي تشويق كشور‌هاي كمك‌دهنده به ادامه كمك به افغانستان كافي نيست.

افغانستان نيازمند حكومت‌داري خوب و تامين صلح و ثبات است تا كمك‌هاي جامعه جهاني بتواند در وضع اين كشور تغييري مثبت وارد آورد. اين درست‌‌ همان چيزي است كه كشور‌هاي كمك‌دهنده را به تعهدات‌شان ترغيب خواهد كرد. اعطاي عنوان متحد غيرناتويي ناتو به افغانستان كه در گذشته مصر، اسراييل، پاكستان، كره‌جنوبي، كويت و... هم از آن برخوردار بودند، چه‌دستاوردي براي كشوري آسيب‌پذير چون افغانستان خواهد داشت؟ اگر اين كار به معني حركت خزنده ناتو به سوي مرزهاي آسياي ميانه و چين تلقي شود، آيا روسيه و چين خاموش باقي خواهند ماند؟

مردم سالاري: ديپلماسي ذوق زدگي
«ديپلماسي ذوق زدگي» عنوان سرمقاله روزنامه مزردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن مي‌خوانيد:

گويي همين ديروز بود که پيام تبريک بالاترين مقام اجرايي ايران اسلامي به حامد کرزاي براي پيروزي در انتخابات جنجالي 88 افغانستان خبرساز شد. در روزهايي که همه کشورها با ديده ترديد به ابقاي کرزاي مي‌نگريستند و در حالي که عبدالله به عنوان شاگرد مکتب احمدشاه مسعود بهتر مي‌توانست با تهران تعامل داشته باشد، حمايت تمام قد پاستور از کرزاي در ميان تاييد بروز تقلب، براي وي اعتبار و منزلت دو چندان آفريد. متاسفانه در طول چند سال گذشته زمزمه دخالت مستقيم واشنگتن مطرح شده است. اگر عبدالله از رقابت کنار نمي‌کشيد و کرزاي شکست مي‌خورد چه کسي پاسخگوي ذوق زدگي ديپلماتيک بود؟! علامت سوال در مقابل موضع‌گيري دولت دهم زماني بزرگتر مي‌شود که کرزاي به عنوان وکيل مدافع ايالات متحده به خوبي ايفاي نقش مي‌کند.

دولت افغانستان زماني که پاي پيمان استراتژيک با پنتاگون را امضا کرد، علناً منافع ايران اسلامي در منطقه را به چالش کشيد. کابل تنها در روزهايي که نيازمند دست گرم ايراني‌ها بود، لب به انتقادات آتشين گشوده است و از چند کلمه هرگز فراتر نرفته است. در ذهن برخي دولتمردان افغانستان که متهم به فساد مالي هستند، کاخ سفيد به عنوان يک حامي دلسوز که براي مبارزه با طالبان و حضور در مرزهاي ايران ناز آنها را مي‌کشد، تصوير يک ناجي ترسيم کرده‌اند.در سفر ناگهاني هيلاري کلينتون به کابل و تعريف و تمجيدهاي وي از دولت حامد کرزاي، افغانستان لقب استراتژيک ترين متحد ايالات متحده را در بين کشورهاي غيرعضو ناتو از آن خود کرد تا مزد خدمات خود را به غرب دريافت کرده باشد.

البته در اجلاس توکيو هم 16 ميليارد دلار براي چرب کردن سبيل مقامات افغان اختصاص يافت، در بلبشوي تروريسم طالبان و القاعده نيز سهم‌خواهي‌هاي قبيله‌اي در اين کشور معلوم نيست چه مقدار از اين پول گزاف صرف زخم‌هاي دردناک اين کشور رنج کشيده خواهد شد؟در ميان سريال غش‌هاي گاه و بي‌گاه مقامات آمريکايي و افغان در آغوش يکديگر، جريانات مشکوک ضدايراني با رويکرد ناسيوناليستي هر روز پررنگ‌تر مي‌شود. مخالفت با برگزاري همايش انديشه‌هاي امام خميني (ره) در 15خرداد و تجمعات توهين آميز به مقامات عالي رتبه ايراني را در افغانستان مي‌توان به عنوان سندي بر اين مدعا دانست.

البته نبايد از نظر دور داشت که مهره‌هاي غرب گراي افغانستان به نارضايتي برخي شهروندان پناهنده اين کشور در ايران اسلامي و نحوه غلط اجراي اخراج اتباع افغان نيز متوسل شده‌اند. معارضين جمهوري اسلامي در اين کشور همسايه با تحريک احساسات ملي‌گرايانه و ادعاي برخورد خشونت‌آميز پليس ايران سعي دارند بر وجهه ايران خدشه‌ وارد کنند. غافل از آن که ملت افغانستان در طول سالهاي جنگ اين کشور براي ساليان سال به آغوش گرم مردم ايران پناه آورده بودند.

ذوق زدگي ديپماتيک تهران به پرونده افغانستان محدود نمي‌شود. برخورد با نفوذ سلفي‌ها در ميان بيداري اسلامي که با نقشه راهبردي رياض صورت مي‌گيرد نيز از سوژه‌هايي است که ظرف چند سال آينده نمود خواهد يافت. ذوق زدگي تهران براي پيروزي محمد مرسي واخوان المسلمين در مصر را مي‌توان به عنوان يک نمونه پيش کشيد. البته که بايد به نظر و راي مردم سرزمين فراعنه احترام گذاشت اما نقل و نبات پاشيدن براي يک اخواني تمام عيار بدون در نظر گرفتن احتمال چرخش مواضع اين حزب، مي‌تواند تبعات ناخوشايندي بر افکار عمومي بگذارد. پس از جنجالي که رسانه‌هاي غربي عليه يک خبرگزاري ايراني در رابطه با مصاحبه محمد مرسي به راه انداختند و همراهي سخنگوي رئيس‌جمهوري جديد مصر، دعوت و تماس تلفني رئيس‌جمهوري ايران بايد با احتياط صورت مي‌گرفت.

اخواني‌ها که رسما اعلام کردند به تمام تعهدات بين‌المللي ديکتاتوري حسني مبارک از جمله کمپ ديويد وفادار خواهند بود؛ نيم نگاهي به فرامين دربار آل‌سعود دارند. نخستين سفر روساي جمهوري کشورهاي جهان نشان از نقشه راهبردي آنها دارد. روساي جمهوري ايالات متحده معمولا در نخستين سفر خارجي خود ميهمان لندن مي‌شوند يا در اجلاس ناتو حضور مي‌يابند، بريتانيايي‌ها هم از همين سياست تبعيت مي‌کنند. در آخرين نمونه اروپايي فرانسوا اولاند به ديدار آنگلا مرکل رفت. محمد مرسي، رئيس‌جمهوري مصر نيز طبق برنامه اعلام شده عازم عربستان خواهد شد تا ميهمان شخص ملک عبدالله شود؛ اين رخداد را مي‌توان به عنوان تاکيد بر پيمان استراتژيک رياض- قاهره و دريافت پول‌هاي کلان اين کشور براي پروژه‌هاي روي زمين مانده مصر تلقي کرد. فعل آمدن يا نيامدن مرسي به تهران آنچنان تغييري در روابط ايران- مصر نمي‌‌گذارد، اما احتمال غيبت مرسي در اجلاس سران عدم تعهد مي‌تواند سوژه‌اي ناب براي به چالش کشيدن اقتدار جمهوري اسلامي ايران توسط معاندين فراهم کند.

بي‌تفاوتي مقامات ديپلماتيک تهران در مقابل اظهارات تند ضدسوري محمد مرسي هم جاي تامل دارد.فارغ از تمام انتقاداتي که به شخص بشاراسد وارد است، سوريه امروز ميدان نبرد سلفي ها با همراهي و پشتوانه عربستان سعودي است. آيا حمله لفظي محمد مرسي به رئيس‌جمهوري سوريه در اجلاس قاهره را نمي‌توان در راستاي سياست‌هاي خصمانه رياض تلقي کرد؟ متاسفانه در همين چارچوب دولت‌هاي تحت نفوذ سلفي ها که پس از سقوط ديکتاتوري عرب روي کار آمده‌اند نيز سعي بر ايفاي نقش در پازل سعودي‌ها دارند. ذوق‌زدگي ديروز و اين روزهاي تهران، فردا سوال‌هاي مبهمي را پيش‌روي مردم قرار مي‌دهد. پرونده قطور ذوق‌زدگي و شتاب‌زده بودن ديپلماسي تهران محدود به اين موارد نمي‌شود.

برخورد مقامات دولت برزيل با رئيس‌جمهوري ايران در جريان سفر او به اجلاس ريو+20 نشان داد که سياست کشورهاي آمريکاي لاتين تا چه حد متزلزل و ناپايدار است. سفرهاي سريالي مقامات دولتي ايران به کشورهاي اين حوزه و دلخوشي به ژست‌هاي پوپوليستي رايج در اين کشورها هم ممکن است به سرمايه‌هاي ملي ما ضرر وارد کند. فارغ از تمام نام‌ها و عناوين؛ دولت‌هاي مختلف بايد بدانند، آنچه که امروز در دست دارند ميراث گرانبهاي اقتدار جمهوري اسلامي است که وارد آوردن هر خدشه به آن به عنوان يک خيانت نابخشودني در تاريخ ثبت مي‌شود و هر لغزش ديپلمات‌ها و مقامات ايراني مي‌‌تواند ضايعه جبران‌ناپذيري برجاي بگذارد.

آرمان: حرکت کند بازار کار
«حرکت کند بازار کار» عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حمید حاج‌اسماعیلی است كه در آن مي‌خوانيد:

روز گذشته در حالی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از بهبود وضعیت اشتغال در کشور نسبت به سال‌های قبل سخن گفت که تاکنون شفاف اعلام نشده براساس کدام شاخص‌ها این بهبود حاصل شده است. ما طی سال‌های اخیر جدی‌ترین مسائل مربوط به بیکاری و اشتغال را پس از جنگ تحمیلی داشته‌ایم. علت آن هم بخشی به تحریم‌های اقتصادی و بخشی هم مربوط به داخل بوده است. تحریم‌ها باعث شده‌اند مراودات ما با کشورها برای اعزام نیرو با مشکلاتی مواجه شود و درعین حال بخشی از مشکلات ما هم ناشی از شرایط داخلی بوده است.

یکی از آنها شیوه اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها و مسئله دیگر نبود برنامه‌ریزی درازمدت درخصوص حمایت از تولید بوده است. شاهد بودیم که بیشترین تلاش دولت نهم در زمینه اشتغالزایی مربوط به اجرای طرح بنگاه‌های زودبازده بود که به دلیل فراهم نبودن زیرساخت‌ها در حد انتظار موفق نشد و در دولت دهم هم مشاغل خانگی مطرح شد که آن هم امکان موفقیت نیافت.

بنابراین در بازار کار، تغییر مهمی انجام نشده است. مگر اینکه از کارهای عمرانی به مشاغلی رسیده باشیم که البته این‌ نوع مشاغل در گذشته هم بوده است. حتی درمورد مسکن مهر هم باید اشاره کرد که با وجود اجرای این طرح، ساخت و ساز بخش خصوصی تا حدی به تعطیلی گرایید. علاوه بر این، طی سال‌های اخیر مشکلات دیگری نیز داشتیم و آن افزایش واردات بود. برنامه اصل 44 که می‌توانست اشتغالزا باشد به صورت مناسب اجرا نشد چرا که اگر این برنامه به صورت مناسب اجرا می‌شد ظرفیت بخش تعاون از چهار درصد فعلی باید بیشتر می‌شد و به 25 درصد مورد اشاره در برنامه می‌رسید.

در واقع آنچه ما در خصوصی‌سازی شاهد بودیم این بود که واگذاری‌ها همراه با یک‌سری مسائل مبهم بود. نرخ رشد اقتصادی کشور طی‌ سال‌های اخیر حداکثر سه یا چهار درصد بوده و اعلام نرخ‌های بیکاری با پشتوانه علمی روشنی همراه نبوده است. بحث این است که مسئولان براساس چه برنامه‌ای مدعی ایجاد شغل هستند. ملاک‌هایی مانند توسعه بنگاه‌ها، میزان تولید، میزان رشد اقتصادی و نرخ بهره‌وری، نشان‌دهنده وضعیت مناسب و قابل دفاعی نیست.

از سوی دیگر نرخ‌های سود تسهیلات بالاست و واحدهای کوچک نمی‌توانند از این تسهیلات استفاده کنند. این در شرایطی است که اکنون بازار کار منقبض است و مشاغل خردی مانند تولید کیف و کفش با مشکلاتی مواجه هستند. به نظر می‌رسد برخی مسئولان برای موفق نشان دادن عملکرد خود در بحث ایجاد اشتغال کمی اغراق می‌کنند. به نظر می‌رسد برای قشر تحصیلکرده جامعه اعم از زنان و مردان شغل مناسب ایجاد نشده، لذا نقش‌آفرینی در عرصه اشتغال با موانعی روبه‌روست.

ابتكار: طنابي که به مو رسيده اما پاره نشده‌ است؟
«طنابي که به مو رسيده اما پاره نشده‌است؟» عنوان يادداتش روز روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد:

تنش ميان ايران و غرب بر سر پرونده هسته‌اي به اوج خود رسيده‌ و دامنه اين تنش‌ها، بيم و هراس يک جنگ تمام‌عيار را براي کارشناسان به همراه آورده‌است. غرب آخرين حربه‌هاي غيرنظامي خود -تحريم نفت و بانک مرکزي- را به مرحله اجرا گذاشته‌است و همچون کسي که ضربه خود را وارد آورده، از دور و در حالي که چندروزي است تحرک چنداني ندارد، نظاره‌گر تأثير ضربه بر حريف است.

در نقطه مقابل، اما ايران در تلاش است که بازي را به هم بزند و از قمار”رقيب‌ساخته"، خارج شود، بنابراين شاهد تکاپو و تحرک بسيار زيادي در اين طرف ماجرا مي‌باشيم. ايران همزمان در حال تجربه کردن گزينه‌هاي مختلفي است. ميانگين عملکرد برگ‌هايي که در دست ايران مي‌باشد، بيانگر اينست که ما در حال گذار از مرحله تهديدهاي ديپلماتيک به تهديدهاي عملي به سر مي‌بريم. با انتشار متن مذاکرات مسکو و کارشناسان در استانبول، تصويري شفاف از آنچه دو طرف مطالبه دارند، به دست آمده‌است.

در اين راستا معلوم گرديد که طرف ايراني براي عبور از مرحله”رويارويي"، حاضر به توقف غني‌سازي 20 درصد و گسترش بازرسي‌هاي آژانس مي‌باشد و حتي‌ امکان مذاکره پيرامون مبادله اورانيوم با غناي 20 درصد را نيز فراهم آورده‌است و در مقابل، خواهان به رسميت شناختن حق هسته‌اي خود و همچنين، خواهان لغو تحريم‌ها مي‌باشد.

بنابراين اصل آمادگي و مطالبات به هم نزديک شده‌ اما نکته‌اي محوري که همچنان پرونده را لاينحل باقي گذاشته‌است اينکه؛ طرف غربي مدعي است ابتدا ايران مي‌بايست اين اقدامات را يکطرفه به انجام برساند، آنگاه طرف غربي پيرامون مطالبات ايران به مذاکره و چاره‌انديشي مي‌پردازد.

طبيعي است که طرف ايراني اين نوع شرط‌گذاري را يک قمار مي‌بيند که تمکين در برابر آن، ممکن است به مطالبات پايان‌ناپذير غربي‌ها شبيه آنچه در ليبي وعراق رخ نمود، بينجامد. بر اساس آنچه گفته شد، در شرايط کنوني شاهد بي‌تحرکي در طرف غربي مي‌باشيم، گويي آنان هيچ عجله‌اي براي تعيين تکليف ندارند اما به دلايل ذکر شده، اين ايران است که بي‌تاب پاسخ به حرکتهاي غربي‌هاست. آنچه امروز به صورت جدي روي ميز ايران مي‌باشد و غرب نيز هراسناک آن است، عبارتند از:

1- خروج از معاهده پروتکل الحاقي و تعليق مذاکرات و ادامه غني‌سازي با غناي دلخواه.

2- تشديد حضور نظامي در تنگه هرمز و نظارت بر رفت‌وآمدها در اين تنگه به عنوان گام اوليه در جهت مسدود کردن تنگه.

3- ارتقاي آمادگي دفاعي چنانچه بخشي از آن را در مانور موشکي عظيم سپاه در هفته گذشته شاهد بوديم؛ مانوري که با نمايش نسل جديد موشکها با ميانگين برد تا قلب تل‌آويو، صورت پذيرفت.

4- پيدا کردن بازارهاي جايگزين براي دور زدن تحريم‌ها و تضمين فروش نفت آنچنان‌که مطابق برخي اخبار، در اين جهت موفقيت‌هايي نيز به دست آمده‌است.

5- پرونده هسته‌اي ايران و موضوع سوريه به مرور زمان، بهانه تشديد نظام دوقطبي گرديد که بستر نظام بين‌الملل را به طرف آرايش دوقطبي دوران جنگ سرد سوق مي‌دهد. ايران در تدارک تقويت قطب روسيه، چين و ايران مي‌باشد که در صورت شکل‌گيري، امکان تغيير در آرايش نهايي وجود خواهد داشت.

6- ايران از امکاني که در اختيار دارد براي به هم ريختن معادلات آمريکا در افغانستان، عراق و سوريه بهره خواهد برد.

به هر حال رويارويي غرب و ايران همچون طنابي است که درنتيجه فشار دوطرف به نازکي مو رسيده اما هنوز پاره نشده‌است و البته دو طرف به همراه تمام دنيا، دل‌نگران و هراسناک پاره شدن آن مي‌باشند. در اين شرايط نيز هيچ‌کدام حاضر نيستند که سر طناب را رها کنند و درعين حال به خاطر بيم از پاره شدن، طرفين از فشار نهايي پرهيز دارند.

دنياي اقتصاد: بخش خصوصي و ضرورت اجتناب از رانت‌ها
«بخش خصوصي و ضرورت اجتناب از رانت‌ها» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن مي‌خوانيد:

ابلاغ سياست‌هاي كلي اصل 44 قانون اساسي و تلاش مجلس براي تصويب قانون خصوصي‌سازي، ناكارآمدي نسبي سيستم دولتي در تنظيم فعاليت‌هاي كلان اقتصادي و تمايل روزافزون فعالان بخش خصوصي براي بيرون آمدن از سايه دولت از عوامل عمده‌اي هستند كه راه را براي تلاش بيشتر فعالان اين بخش هموار كرده است. برگزاري همايش «چالش‌هاي توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني» را كه امروز با حضور گروهي از اقتصاددانان و فعالان صنعتي و اقتصادي برگزار مي‌شود، مي‌توان تلاش بخش خصوصي در مسير ياد شده تلقي كرد.

همراهي قابل اعتناي هيات‌رييسه اتاق‌هاي بازرگاني در راه عبور از اقتصاد دولتي و نشان دادن توانايي‌هاي بخش خصوصي نيز اين پازل را تكميل مي‌كند. بخش خصوصي ايران در راه پيش رو اما با چند موضوع و مانع مواجه است كه ناديده گرفتن يا كم‌اهميت پنداشتن آنها تلاش‌ها را بي‌اثر خواهد كرد. برخي از اين مسائل به طور خلاصه در ادامه آمده است:

الف – دستگاه‌هاي دولتي با هر گرايش سياسي در زمان‌هاي سخت به بخش خصوصي توجه مي‌كنند و مي‌خواهند كه با كمك آنها از روزهاي سخت عبور كنند. اين چيزي است كه اگر بخش خصوصي آن را نبيند و با درايت كافي به آن توجه نكند، حتما با دردسر مواجه مي‌شود.

به اين معني كه دستگاه‌هاي دولتي ممكن است در روزهاي سخت، بخشي از وظايف حاكميتي را بر دوش تشكل‌هاي بخش خصوصي بيندازند، اما به اندازه كافي به آنها اختيار ندهند. در اين شرايط است كه اگر فعاليت‌هاي اقتصادي - به ويژه آن بخش از فعاليت‌ها كه با خوراك و پوشاك مردم مرتبط است - به سمت نامساعد شدن پيش رود، بخش خصوصي هدف قرار مي‌گيرد و كاستي‌ها و كژي‌ها به فعالان بخش خصوصي نسبت داده مي‌شود.

در اين روزها كه تامين برخي كالاها با مشكلاتي مواجه شده است مي‌بينيم كه دولت پاي بخش خصوصي را به ميدان مي‌كشد. پذيرفتن وظايف حاكميتي از سوي بخش خصوصي - به هر اندازه - دردسرساز و فسادزا است و بخش خصوصي در اين عرصه بايد از احتمال بروز هرگونه شبهه و فسادي جلوگيري كند.

ب- تخصيص ارز با نرخ‌هاي متفاوت، تخصيص تسهيلات بانكي به صورت بخشي و دستوري، دادن اختيارات توزيع كالاهاي اساسي و مواد اوليه و واسطه‌اي به فعاليت‌هاي گوناگون توسط دولت در اين روزها به مساله‌اي ويژه در تعامل ميان تشكل‌هاي بخش خصوصي و دولت تبديل شده است.

واقعيت اين است كه تفاوت نرخ‌ها در بازار آزاد و بازار رسمي ارز، پول، كالا و رانت‌هاي احتمالي در اين بازارها بسيار فريبنده است.

غفلت بخش خصوصي حتي در اندازه‌هاي كوچك و غلتيدن به سمت استفاده از رانت‌ها دامي است كه به طور طبيعي پيش‌پاي بخش خصوصي پهن شده است و اگر ديده نشود، مشكلات متعددي فراهم خواهد كرد. برخي از مخالفان بخش خصوصي هر لغزش كوچكي از سوي بخش خصوصي را در بوق گذاشته و براي تخريب از آن استفاده خواهند كرد. بخش خصوصي اكنون در مقطع تاريخي خاصي قرار گرفته است كه اگر هوشمندانه، متحد و زيركانه از اين مقطع عبور كند آينده روشني براي رشد اين فعالان ديده مي‌شود.

جهان صنعت: مقایسه نادرست
«مقایسه نادرست» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم دکتر مهدی تقوی است كه در آن مي‌خوانيد:

روز گذشته مسوولان اقتصادی در همایش گزارش جهانی سرمایه‌گذاری خارجی، گزارشی از جذب سرمایه‌گذاری خارجی در ایران ارایه کردند که از چند لحاظ دارای ابهاماتی بود.کسب رتبه سوم در جذب سرمایه‌گذاری خارجی در خاورمیانه توسط ایران یکی از مواردی بود که در این همایش مطرح شد اما به دست آوردن رتبه سوم در خاورمیانه اصلا مهم نیست چراکه کشورهای خاورمیانه مانند کویت، عربستان و... کشورهای سرمایه‌پذیر نیستند و بیشتر در کشورهای دیگر سرمایه‌گذاری می‌کنند بنابراین رتبه سوم بین چنین کشورهایی کار سختی نیست که بتوان به آن افتخار کرد.

از سویی جذب 1/4 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی در سال 90 در مقیاس جهانی دارای اهمیت چندانی نیست و میانگین رشد کشورمان باز هم از دنیا عقب است.1/4 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی رقم بسیار ناچیزی است اما نکته قابل تامل این است که چه جذابیت‌هایی برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی در ایران وجود دارد در حالی که بسیاری از سرمایه‌گذاران ایرانی حاضر به سرمایه‌گذاری در ایران نمی‌شوند و با افت شدید سرمایه‌گذاری داخلی بسیاری از صنعتگران ما ورشکسته شدند.به طور طبیعی سرمایه‌گذاران ترجیح می‌دهند در کشوری سرمایه‌گذاری کنند که منابع کارآمد و تکنولوژی‌های پیشرفته داشته باشد اما در ایران بسیاری از این پارامترها را نداریم.

با این حال مسوولان می‌گویند در جذب سرمایه‌گذاری خارجی رشد داشتیم اما این رقم چشمگیر نیست و در مقیاس جهانی دارای اهمیت چندانی نیست.نکته بعدی جایگاه اقتصادی ایران در جهان است که گفته شده جزو 20 کشور برتر دنیاست و جالب‌تر اینکه از هلند و استرالیا هم بالاتر است.اما کشور صنعتی هلند از لحاظ هیچ شاخص اقتصادی با ایران قابل مقایسه نیست.

از لحاظ اقتصادی کشورها به چهار گروه تقسیم می‌شوند؛ یک دسته کشورهایی هستند که سال‌هاست هیچ تغییر اقتصادی نداشتند که به آنها کشورهای ساکن و  راکد گفته می‌شود.

دومین دسته کشورهایی هستند که تازه شروع به صنعتی شدن کردند که به آنها کشورهای ماقبل خیز می‌گویند و سومین دسته کشورهای در حال خیز هستند که دارای رشدهای اقتصادی بسیار بالایی هستند. و دست آخر کشورهایی هستند که چند سالی است که صنعتی شده‌اند، یعنی در اقتصاد به مرحله اشباع رسیده‌اند و رشد اقتصادی این کشورها بسیار ناچیز است.

 بنابراین ما نمی‌توانیم کشورمان را با هر کشوری مقایسه کنیم و بگوییم اقتصاد کشورمان از هلند و استرالیا بالاتر است چراکه از لحاظ شاخص‌های اقتصادی اصلا در حد مقایسه نیستند.

نکته جالب دیگری که دیروز توسط معاون اول رییس‌جمهور مطرح شد، وابستگی اقتصاد ایران به نفت است که به گفته ایشان تنها 10 درصد از اقتصاد کشورمان به نفت وابسته است اما به عقیده من کارشناس وابستگی اقتصاد ایران به نفت سال‌های سال است که بسیار بیشتر از 10 درصد است و یکی از مشکلاتی که هر ساله دولت در بودجه‌ریزی سالانه دارد، وابستگی شدید بودجه به نفت است و براساس آمارها بیشتر هزینه‌های دولت از درآمدهای نفتی تامین می‌شود.

گسترش صنعت: انتخاب گزینشی صنایع برای تحقق صادرات‌گرایی
«انتخاب گزینشی صنایع برای تحقق صادرات‌گرایی» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم مهدی رضایی است كه در آن مي‌خوانيد:

توسعه اقتصادی با شاخص‌های مختلفی سنجیده می‌شود و چگونگی ارتقای سطح رفاه مردم را مورد توجه قرار می‌دهد. نظریات مختلف راجع به چیستی توسعه اقتصادی، منجر به راهبردهای گوناگونی برای نیل به توسعه اقتصادی شده است که یکی از این راهبردها،

راهبرد توسعه صنعتی است. سیاست‌گذاران در این راهبرد برای رسیدن به اهداف توسعه‌ای، جایگاه ویژه‌ای را برای بخش صنعت قائل‌اند. کشورها بر حسب شرایط اقتصادی- اجتماعی خود و نیز شرایط اقتصاد جهانی، سعی در رونق این بخش از طریق رویکردهای مختلف داشته‌اند؛ تقریبا همه اقتصاد‌های تازه ‌صنعتی و کشورهای نوظهور، از رویکرد صادرات‌گرایی برای صنعتی‌شدن استفاده کرده‌اند و می‌کنند. در این رویکرد، سعی می‌شود تا با برنامه‌ریزی، مقدار نرخ رشد صادرات محصولات صنعتی با هدف بهبود سایر شاخص‌های توسعه‌ای، نظیر اشتغال و رشد اقتصادی، افزایش یابد.

انتخاب گزینشی صنایع برای تحقق صادرات‌گرایی منابع مالی برای هر کشوری محدود است، این امر در مورد کشورهای در حال توسعه‌ دارای صادرات تک‌محصولی و مواجه با محدودیت منابع ارزی چشمگیر‌تر است. بنابراین بیشتر نظریه‌های اقتصادی پیشنهاد می‌کنند تا به جای هدف‌گذاری تمام صنایع، برخی از آنها برای سرمایه‌گذاری و تشویق صادرات، مدنظر قرار گیرند. بر این اساس، از برنامه سوم توسعه اقتصادی-اجتماعی به بعد، صادرات‌گرایی و تشویق صادرات محور سیاست‌های اقتصادی ایران قرار گرفت و همچنان در برنامه پنجم توسعه نیز به این امر، توجه ویژه‌ای شده است.

یکی از ابزارهای گزینش صنایع برای سرمایه‌گذاری تشویق صادرات، سنجش و اندازه‌گیری شاخص «مزیت نسبی صادراتی» آنهاست.. این شاخص سهم نسبی صادرات هر محصول در یک کشور را نسبت به کل صادرات جهانی آن محصول نشان می‌دهد. به‌طور طبیعی، ایران در محصولاتی که از نفت‌خام و فرآورده‌های آن و مواد معدنی به‌عنوان مواد اولیه تولید، استفاده و ایجاد ارزش افزوده می‌‌کنند، مزیت نسبی دارد.

اما نمی‌توان فقط به این شاخص برای هدف‌گذاری صنایع اکتفا کرد و براین اساس، منابع مالی را به سمت آنها سوق داد؛ بلکه می‌باید سایر مولفه‌ها را نیز در نظر داشت. نظریه‌پردازان اقتصادی معتقد‌ند که در کنار مزیت نسبی یک محصول، سهم آن محصول در صادرات جهانی و رشد صادرات جهانی آن نیز مهم است.

بر این اساس، ضمن این‌که ایران در صادرات محصولات حاصل از فعالیت‌های صنعتی «تولید فرآورده‌‌های نفتی تصفیه شده»، «تولید مواد شیمیایی اساسی به‌جز کود و ترکیبات ازت»، «تولید مواد پلاستیکی به شکل اولیه و ساخت لاستیک مصنوعی»، «تولید فلزات اساسی گرانبها و فلزات اساسی غیر‌آهنی»، مزیت نسبی در صادرات دارد، سهم محصولات این فعالیت‌ها در کل صادرات جهانی و نیز نرخ رشد صادرات این محصولات در سطح جهانی در چند سال اخیر بالا بوده است.

بنابراین برای موفقیت برنامه‌های مشوق صادرات در ایران، ‌باید برای این چهار صنعت جایگاه ویژه‌ای قائل شد و این چهار فعالیت را در رتبه‌های نخست هدف‌گذاری تامین مالی برای افزایش تولید و صادرات قرار داد. منابع مالی و ارزی برای هر کشوری از‌جمله ایران محدود است و سیاست‌گذاری عقلایی حکم می‌کند که بر‌اساس شاخص‌های مناسب، سرمایه‌گذاری را به سمت صنایعی که در نیل به اهداف توسعه‌ای ایران موثرند، سوق داد.

آمار و ارقام  حاکی از آن است که مسئولان سیاست‌گذاری اقتصادی کشور، از این موضوع تبعیت کرده و به رونق این صنایع، همت گمارده‌اند. نرخ رشد صادرات ایران در محصولات تولیدی این صنایع در سال‌های گذشته نسبت به سایر  فعالیت‌ها بالا بوده است، به نحوی‌که نرخ رشد متوسط سالانه صادرات محصولات چهار فعالیت صنعتی «تولید فرآورده‌‌های نفتی تصفیه شده»، «تولید مواد شیمیایی اساسی به‌جز کود و ترکیبات ازت»، «تولید مواد پلاستیکی به شکل اولیه و ساخت لاستیک مصنوعی»، «تولید فلزات اساسی گرانبها و فلزات اساسی غیر آهنی»، در سال‌های ۱۳۸۷-۱۳۹۰ به ترتیب ۳۴/۲، ۹/۲، ۴۴/۱ و ۲۲/۸ درصد بوده است.

باید توجه کرد که تامین مالی پروژه‌های صنعتی موثر در اهداف صادرات‌گرایی، ابزار لازم و کافی نیل به این اهداف نیستند، بلکه سایر ابزارها و تمهیدات، حتی ممکن است نقش مهم‌تری را در این وادی ایفا کنند، ازجمله می‌توان به راهکارهایی نظیر بهبود محیط کسب‌و‌کار، کنترل تورم، تثبیت نوسانات نرخ ارز و بهبود زیرساخت‌ها و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی. تجربیات کشورهای موفق صنعتی، اعم از آنهایی که رویکرد تشویق صادرات را پی گرفتند یا آنهایی که جانشینی واردات را برگزیدند، نشان می‌دهد که قبل از هر اقدامی برای هدف‌گذاری صنایع، ‌باید مخاطرات اقتصادی را کاهش داد و در کنار تامین مالی طرح‌های صنعتی اولویت‌دار، از مشارکت خارجی برای ارتقای سطح فناوری و پر کردن خلاء ارزی برای انجام پروژه‌های صنعتی، استفاده کرد.

منبع: جام جم
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv