bato-adv
گفت‌وگو با رسول یونان

تک صدایی در ادبیات محکوم به فناست

معتقدم بايد از نوگرايي استقبال كرد و آن را بپذيريم و البته پذيرفتن به معناي تاييد آن نيست. اگر قالب‌هاي جديد را ببينيم و بپذيريم، مي‌توانيم راهكارهاي تازه هم پيدا كنيم. ادبيات ملك خصوصي كسي نيست، هر كسي كه شعر مي‌گويد مي‌تواند شاعر باشد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۷ - ۱۸ تير ۱۳۹۱
 
معتقدم بايد از نوگرايي استقبال كرد و آن را بپذيريم و البته پذيرفتن به معناي تاييد آن نيست. اگر قالب‌هاي جديد را ببينيم و بپذيريم، مي‌توانيم راهكارهاي تازه هم پيدا كنيم. ادبيات ملك خصوصي كسي نيست، هر كسي كه شعر مي‌گويد مي‌تواند شاعر باشد.
 
نام «رسول يونان» را كه مي‌شنوي ياد داستان‌هاي ميني‌مالش مي‌افتي، ياد شعرهاي خوب و ساده‌اش و ياد ترجمه‌هاي تركي‌اش. رسول يوناني كه دوست دارد يك شهروند خوب براي هم‌ميهنانش باشد تا اينكه همه او را به اسم شاعر، نويسنده و مترجم بشناسند.

 يونان از جمله شاعران مترجمي است كه فيلمنامه و نمايشنامه هم نوشته و حتي يك فيلم هم بازي كرده است. فيلمي با عنوان «فلامینگو شماره 13» به کارگردانی حمیدرضا علیقلیان. در اين فيلم علاوه بر يونان، شمس لنگرودی نيز بازي كرده و توانسته در جشنواره‌هاي بين‌المللي جوايزي را نصيب خود كند.

يونان متولد 1348 است و از وي مجموعه‌هاي شعر متعددي به چاپ رسيده است و برخي از آثارش نيز به زبان ارمني ترجمه شده و خود نيز آثار قابل توجهي را ترجمه كرده است. رسول يونان معتقد است هر كسي كه با كلمه آشناست بايد بنويسد، بايد قالب‌هاي مختلف وجود داشته باشد، چارچوب‌ها شكسته شود و راه‌هاي تازه در ادبيات ايجاد شود.

از جمله آثار يونان مي‌توان به مجموعه شعر «روز بخیر محبوب من»، «كنسرت در جهنم» و «من يك پسر بد بودم» اشاره كرد. همچنين از وي مجموعه داستان‌هايي چون «كلبه‌اي در مزرعه برفي»، «فرشته‌ها» منتشرشده است. «يك كاسه عسل»، «روزهاي چوبي» و‌ «تلگرافی که شبانه رسید» از جمله‌ ترجمه‌هاي وي است.
 
شما در حوزه‌هاي مختلف شعر، ‌داستان، ترجمه، نمايشنامه‌نويسي و فيلمنامه‌نويسي فعاليت داشته‌ايد و آثاري از شما به چاپ رسيده است. اگر بخواهيد خود را معرفي كنيد دوست داريد به شما بگويند «رسول يونان شاعر»، «رسول يونان نويسنده» يا...
من رسول يونان پسر محمد هستم. هميشه سعي كردم يك شهروند خوب در جامعه خودم باشم و همه اينها، نام‌هايي است كه در يك رديف برايم قرار دارند و معتقدم كسي كه با كلمه آشنايي دارد مي‌تواند همه كاري انجام دهد و در حوزه‌هاي مختلف و ژانرهاي مختلف پا بگذارد. اين تقسيم‌بندي ايراني است كه اگر فلاني شاعر است بايد تا آخر شاعر باشد.

 اگر در قالب‌هاي مختلف سماجت نداشته باشيم، شكست ما شروع مي‌شود. بسياري از سوژه‌ها هستند كه نمي‌توان به صورت شعر درآورد؛ بنابراين داستان مي‌شود. حال اگر بگوييم فقط شعر، پس تكليف سوژه داستاني چيست؟ كلمات ممكن است شعر، فيلمنامه يا نمايشنامه شوند و گاه ممكن است اشك و آه شوند. بنابراين اين تقسيم‌بندي را قبول ندارم.
 
بنابراين با افرادي كه مي‌گويند، فلان شاعر يا نويسنده از اين شاخه به آن شاخه مي‌پرد و تكليفش با خودش مشخص نيست كه شاعر است يا نويسنده یا مترجم، موافق نيستيد؟
بعضي‌ها خيلي حرف مي‌زنند و به جاي اين صحبت‌ها بايد در رشته خود تلاش بيشتري كنند. در ادبيات يك ژانر نامحسوس به نام حرف زدن و امر و نهي كردن وجود دارد كه اگر اينها به بار ننشست، نقد مي‌كنند.

موفقيت و عدم موفقيت هر فردي در هر كاري طبيعي است و ديكته نانوشته غلط ندارد؛ بنابراين بايد نوشت و در هر حوزه‌اي كار كرد تا به نتيجه رسيد. از داستان به شعر آمدم. نوشتن، ‌نوشتن است و بايد نوشت.
 
با اين حال فكر مي‌كنم كسي كه در همه حوزه‌ها فعاليت داشته و موفق است بايد استعداد خوبي داشته باشد و شما فرد بااستعدادي هستيد؟
نه، استعداد در این زمینه دلیل نیست و باید بيشتر تلاش كرد. من سال‌ها مطالعه كردم و نوشتم تا ورزيده شوم، زياد مي‌نويسم و كمتر چاپ مي‌كنم.
 
اين كه نقد می‌شود هر كسي شعري مي‌گويد و كتابي چاپ مي‌كند، نام خود را شاعر گذاشته است، به نظر شما آيا اين خوب است يا بد؟
ادبيات ملك خصوصي كسي نيست، هر كسي كه شعر مي‌گويد مي‌تواند شاعر باشد. معتقدم همه مي‌توانند كتاب چاپ كنند حتي اگر مخاطب نداشته باشند. اما اگر مخاطب نداريم تقصير را گردن ديگران نيندازيم و بايد خودمان را اصلاح كنيم. باز هم مي‌گويم ادبيات ملك خصوصي نيست و همه مي‌توانند بسرایند و بنویسند و كتاب چاپ كنند.
 
شما ترجمه هم مي‌كنيد؛ مي‌خواهم از اين سئوال شروع كنم كه آيا شعر ترجمه‌پذير است؟
شعر ترجمه‌پذير نباشد، بايد چه كار كرد؟ كساني مي‌گويند شعر ترجمه‌پذير نيست و اگر بر اين باورند بايد راه ‌حلي پيدا كرد. برخي مي‌گويند شعر را بايد در زبان اصلي خود خواند، حال من اگر ژاپني و چيني بلد نباشم بايد تا آخر عمر شعر اين دو كشور را نخوانم؟ معتقدم بايد به اندازه تشنگي آب خورد.

وقتي كتاب شعري ترجمه مي‌شود آن حسي كه مترجم با شعر و شاعر كتاب داشته را به طور حتم به خواننده منتقل مي‌كند و اگر از اين احساس 60 درصد نيز منتقل شود خوب است.
 
آيا شاعر بودنتان در ترجمه اشعار ديگران تاثير دارد؟
هميشه شعرهايي را ترجمه مي‌كنم كه به من نزديك بودند و توانستم آن را درك كنم. خاطرم هست يك كتاب از شاعر قبرسي براي ترجمه به دستم رسيد، آن را خواندم به خوبي فهميدم؛ اما اصلا ارتباط برقرار نكردم.

 به همين دليل ترجمه‌اش نكردم و كتاب را براي ترجمه به مترجم ديگري دادم. برخي مي‌گويند يونان تحت تاثير فلان كتاب شعر است در صورتي كه آن کتاب شعر تحت تاثير من بوده چراكه آن را خواندم ارتباط برقرار كرده و بعد ترجمه كردم و در اصل كتاب شعر دوباره سرايي شده است.
 
بنابراين براي ترجمه تعريف خاصي داريد؟
ترجمه شعر بازسرايي در زبان ديگر است.
 
تعريف شما از ترجمه آزاد چيست؟
به‌طور مثال «اسماعيل حاكمي» رباعيات خيام را كه به آلماني ترجمه شد به زبان فارسي برگرداند و ديديم كه اينهايي كه نوشته شده، شعر خيام نيست بلكه برداشت آزاد از شعر اوست. در جهان اين اتفاق مي‌افتد اما معتقدم در ايران اكثر مترجم‌ها به متن وفادار هستند و بحث ترجمه در ايران گاه بر سر یک كلمه است و در ایران كمتر ترجمه آزاد داريم.
 
به بحث شعر بازگرديم، اكثر كساني كه بر اين عقيده هستند در جامعه امروز شعر مخاطب ندارد، دليل آن را نبود شعر خوب مي‌دانند،‌چه نظري داريد؟
من دليل كم بودن مخاطب شعر را عوامل ديگري مي‌دانم، اگر كسي شعر دوست داشته باشد، مي‌تواند كتاب‌هاي شعر خوب را پيدا كند و اين كتاب‌ها هميشه مخاطب خود را دارند. به شخصه هيچ‌گاه با بحران مخاطب روبه‌رو نبودم چرا كه خودم به عنوان مخاطب هر جا كتاب شعر خوب باشد پيدا كرده و مي‌خوانم. ماجرا اين است كه در كل كتاب‌خوان كم داريم.
 
علت اين كم بودن مطالعه و کم بودن کتاب‌خوان چيست؟
عواملي چون گراني، عدم توزيع و پخش مناسب كتاب و در دسترس نبودن كتاب خود از جمله علت‌هاي كاهش مطالعه است و اين عوامل امروزه باعث مي‌شود ما تعداد كتابخوان كمي را هم كه داریم از دست بدهيم.
 
وضعيت شعر كوتاه به چه شكل است و آيا معتقديد كه شعر كوتاه مخاطب خاص خود را دارد؟
خودم را مثال مي‌زنم. وقتي شعري مي‌گويم به كوتاهي و بلندي آن دقت نمي‌كنم، آنچه ساخت ذهنم است، مي‌آيد. گاهي در شعر بلند و گاهي در چند كلمه. شعر در ذهن مي‌تراود. شعر با كلمات ديرفهم و سخت را قبول ندارم و شعر ساده را متفاوت با شعر سطحي می‌دانم. چراكه در شعر ساده، حركت در اعماق است و شعر سطحي همه چيز رو است.
 
با همه اين صحبت‌ها، بنابراين شما براي نوشتن، شعر گفتن و هر كار هنري قائل به چارچوب خاصي نيستيد؟
نوشتن يا خلق اثر هنري كاري از پيش تعيين شده نيست، ادبيات كلاسيك، شعر يا داستان تعريف خودش را دارد؛ اما مي‌بينيم در طول تاريخ اين تعريف مي‌شكند و يك چارچوب ديگر تشكيل مي‌دهد و همين چارچوب خود تغيير ديگري است.
 
معتقدم بايد از نوگرايي استقبال كرد و آن را بپذيريم و البته پذيرفتن به معناي تاييد آن نيست. اگر قالب‌هاي جديد را ببينيم و بپذيريم، مي‌توانيم راهكارهاي تازه هم پيدا كنيم.
 
تك‌صدايي محكوم به فناست. در ادبيات نبايد كسي را تحقير كرد، بايد همه بنويسند و كار كنند تا بازار رقابت نيز شكل بگيرد.

 
منبع: تهران‌امروز

مجله خواندنی ها
مجله فرارو