موفقيت اسلامگرايان در انتخابات كشورهاي عربي كه رهبران ديكتاتور آن در اين دوساله سقوط كردهاند، در دنيا مورد تحليلهاي مختلف قرار گرفته است.
اين امر به خصوص بعد از اينكه در مصر سلفيها در مرحله دوم رأيآوردگان قرار گرفتند، باعث نگراني غربيها و حتي مسلمانان ميانهرو شد.
وقتي بعد از پيروزي گروه سلفي در مصر، آنان در يك راهپيمايي علني از اسامه بنلادن رسما اعلام حمايت كردند و خود را پيرو او دانستند، همه كساني كه با تفكر خشونتمحور بنلادن مخالف بودند، اين امر را خطرناك پنداشتند. جداي از حكومتهاي غربي، حتي براي مردم عادي مصر كه همگي در شادي سقوط مبارك ديكتاتور سهيم بودند يا حزب اخوانالمسلمين كه به عنوان اسلامگرايي بيشترين آرا را به دست آورده بودند به نوعي شوك تلقيميشد.
مجموعه اينها از اين ميترسيدند كه بعد از جهاد بزرگي كه جهان اسلام كرد تا اسلامگرايي را از بنلادنيسم جدا كنند، دوباره جهان اسلام با تابلو القاعده و بنلادن شناخته شوند.
اما اگر با توجه به تاريخچه القاعده به پارلماني شدن جريانات افراطي نگاه شود، من معتقدم اين پيروزي حزبي سلفيها تنها راهحل مهار شدن افراطيگري در جهان اسلام است و اساسا غرب و آمريكا با توجه به تاريخچه به وجود آمدن القاعده به دنياي اسلام بايد پاسخگو باشند. آغاز خشونتهاي افراطيگري از الجزاير شروع شد.
وقتي هنوز نه القاعده وجود داشت و نه افغان العرب و نه طالبان، در الجزاير انتخابات شوراي شهر برگزار شد. در آن انتخابات براي اولين بار اسلامگرايان در انتخاباتي سالم به پيروزي رسيدند.
اما دولت وقت الجزاير با حمايت اروپا و آمريكا انتخابات سالم الجزاير را ابطال كردند و بدون هيچ دليل دموكراسي پسندي نگذاشتند كه اسلامگرايان بر كرسيهاي شوراي شهر الجزاير تكيه زنند.
بعد از اين اتفاق تلخ، كساني كه قرار بود در شوراي شهر حلّال مشكلات مردم و طبعا پاسخگوي كارهايشان باشند، براي به دست آوردن حق مسلمشان مقاومت كردند و رويارويي خشونتآميز آغاز شد و در ابتدا تلخترين دوران الجزاير شكل گرفت و طي 10سال ميليونها الجزايري كشته شدند.
بعد از آن پسلرزههاي اين مقاومت و خشونت تحميل شده بر مردم الجزاير به وجود آمدن گروهي بهنام افغان العرب انجاميد. اين گروه، عربهايي بودند كه عمدتا الجزايري و زخمخورده از ابطال انتخابات بودند و از ساير كشورهاي عربي هم يارگيري كردند و به افغانستان رفتند و در نهايت بدنه اصلي القاعده شدند و اتفاقات بعدي اي كه رهبري آن را اسامه بنلادن برعهده گرفت، به وجود آوردند.
اگر در دو دهه قبل غرب و ديكتاتور الجزاير تن به قاعده دموكراسي داده و اجازه ميدادند كه اسلامگرايان حق قانوني خود را به دست بگيرند، خشونتهاي بعدي شكل نميگرفت. هميشه زورگويي و دوگانگي غرب در شعارهاي خودش مشكلات بزرگي ايجاد كرده است.
طبعا اگر اسلامگرايان الجزايري به عنوان پيروز انتخابات در شوراهاي شهر آن كشور جا داده ميشدند و در همين مسير حتي به حوزههاي بالاتر حكومتي دست ميافتند، حركت پارلماني و مردمسالاري جايگزين خشونت ميشد و اين همه خون بيگناه نه در الجزاير و نه در ساير كشورها ريخته نميشد.
اساسا كساني كه در چارچوبهاي رسمي وارد كار سياسي ميشوند به صورت طبيعي قبل از هر چيز در برابر كارها و نظراتشان پاسخگو ميشوند. با اين سابقه تاريخي من بر اين باورم كه موج بيداري اسلامي اخير دنياي عرب كاملا رشديافته شده است و قصد دارند از تجربيات گذشته بهره مثبت بگيرند.
اين بهترين خبر حتي براي مسلمانان ميانهرو و مخالف بنلادنيسم است كه حتي سلفيها و طرفداران بنلادن روي كرسيهاي پارلمان مصر يا هر كشور ديگر عربي بنشينند.
چون وقتي سلفيها وبنلادنيهايي كه فكر ميكردند جز زبان اسلحه، امكان ديگري در اختيار ندارند حزب تشكيل ميدهند و در انتخابات شركت ميكنند، حتما در برابر رفتار خود مسووليت ميپذيرند و خود عامل مهار بنلادنيسمي ميشوند كه فلسفه وجودي اش را خشونت معرفي ميكرده است.
اميدوارم دنيا و بهخصوص غربيها هم به اين بلوغ رسيده باشند كه هيچ مجموعه انسانياي را نميشود با زور و ديكتاتوري نابود كنند. تفكري كه در عصر فعلي، جورج بوش سردمدار آن بود و اين همه به بشريت آسيب وارد كرد.
نميتوان انكار كرد در دنياي اسلام و بهخصوص بخش عربي آن به دليل بن بست بودن همه راهها در برابر زورگوييهاي قدرتهاي جهاني و بهخصوص قلدريها و ستمهاي اسراييل بر مردم فلسطين و بعد از آن اشغال افغانستان و عراق توسط آمريكا و با حمايت اروپا و نيز به دليل فاسد بودن رهبران و دينستيزي آنها افراد زيادي تحتتاثير تفكر بنلادنيسم قرار گرفتند.
اكنون كه با تحولات دنياي عرب و نقش گرفتن دوباره مردم يا رهبران بعضي از كشورهاي عربي سقوط كردهاند يا به صورت جدي متزلزل شدهاند، بهترين فرصت به وجود آمده كه حتي افراطيون اسلامگرا به درون پارلمانها بروند و بيآنكه ناديده گرفته شوند نظراتشان را بگويند و در برابر آن مسووليت بپذيرند.
در هر جاي دنيا اگر مجموعهاي از نيروهاي داخل آن جامعه ناديده گرفته شوند و در دالانهاي قانوني امكان حرف زدن نداشته باشند، حذف نميشوند و فقط افراطيتر ميشوند.
امروز و بهخصوص بعد از برگزاري انتخابات در كشورهاي عربي كه ديكتاتورهايشان سقوط كردهاند بر هيچكس پوشيده نيست كه خميرمايه تحولات عربي اسلامخواهانه است و راهحل پايان جريانات انحرافي و خشونتطلب در جهان اسلام با سمبل بنلادن پذيرش خواست مردم مسلمان در عرصه سياسي اين كشورهاست و اين كار با حضور نمايندگان اين تفكرها در پارلمانهاي عربي امكانپذير است.