صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

حزب جمهوری خواه در طول جنگ جهانی دوم به شدت انزواطلب بود و تمایلی به درگیر شدن امریکا در هیچ گونه درگیری خارجی ای را نداشت. آن خط فکری بار دیگر به حزب جمهوری خواه بازگشته است. لفاظی ترامپ با شعار "نخست امریکا" بازتاب دهنده سخنان انزواگرایان پیش از جنگ جهانی دوم یعنی افراد مانند "چارلز لیندبرگ" است که با ورود ایالات متحده به جنگ مخالف بودند. در هر صورت قطبی شدن امروز سیاست امریکا به قدری عمیق است که بسیاری از جمهوری ‌خواهان به طور غریزی عملا از هر اقدامی که یک دولت دموکرات در قبال چین انجام دهد انتقاد می ‌کنند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۹ - ۱۷ تير ۱۴۰۲

فرارو- فرانسیس فوکویاما؛  نظریه پرداز سیاسی و نویسنده کتاب معروف "پایان تاریخ و آخرین انسان"؛  ایالات متحده و چین در سالیان اخیر برای نفوذ در اقیانوس آرام جنوبی تلاش کرده اند. چین سال گذشته یک پیمان امنیتی با جزایر سلیمان امضا کرد که این نگرانی را به وجود آورد که پکن یک پایگاه نظامی در آنجا به دست خواهد آورد. "جو بایدن" رئیس جمهور ایالات متحده برای مقابله با این اقدام چین پس از نشست سران جی – 7 در هیروشیما قرار بود از پورت مورسبی پایتخت و بزرگترین شهر پاپوآ گینه نو بازدید کند تا توافق نامه دفاعی امضا نماید توافقی که به ایالات متحده امکان دسترسی به پایگاه نظامی در آن منطقه از جهان را می داد. با این وجود، این سفر انجام نشد زیرا بایدن برای مذاکره با "کوین مک کارتی" رهبر اکثریت جمهوری خواه مجلس نمایندگان بر سر افزایش سقف بدهی و جلوگیری از عدم پرداخت بدهی های کلان خود فورا به واشنگتن بازگشت.

به گزارش فرارو به نقل از امریکن پِرپِس؛ در نهایت تا پایان ماه مه توافقی حاصل شد و از نکول (اعلام ناتوانی در پرداخت بدهی) جلوگیری به عمل آمد با این وجود، کلیت این تحولات به خوبی نشان می دهد که قطب ‌بندی سیاسی در ایالات متحده سیاست خارجی این کشور را تضعیف می کند. هیچ رئیس‌ جمهوری از ایالات متحده پیش از این هرگز از پاپوآ گینه نو بازدید نکرده بود و انتظارات زیادی در مورد سفر بایدن و حضور رهبران منطقه ای دیگر برای این رویداد در پورت مورسبی وجود داشت. علیرغم آن که توافق نامه امنیتی در نهایت توسط "آنتونی بلینکن" وزیر خارجه امضا شد احساس ناامیدی قابل لمسی در منطقه وجود داشت مبنی بر آن که رئیس جمهور ایالات متحده نتواند به وعده خود عمل کند و قادر به توجه به این بخش استراتژیک جهان نباشد.

 در حالی که روابط با پاپوآ گینه نو به طور جبران ناپذیری آسیب ندیده مسائل بسیار مهم تری در سیاست خارجی امریکا در معرض خطر قرار دارند. بزرگترین بحران جاری امروز تهاجم روسیه به اوکراین است جایی که یک حمله متقابل مورد انتظار اوکراین برای آزادسازی بخش هایی از آن کشور که توسط روسیه اشغال شده در اوایل ماه ژوئن به طور جدی آغاز شد. علیرغم مشکلات داخلی اخیر بر سر قیام نافرجام تحت رهبری "یوگنی پریگوژین" رئیس گروه واگنر "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه معتقد به پیروزی در این مبارزه است. او می خواهد دستاوردهای خود در اوکراین را برای مدت طولانی حفظ کند تا دونالد ترامپ در سال 2024 به کاخ سفید بازگردد.

ترامپ رهبری تغییر نگرش محافظه‌ کارانه جمهوری‌ خواه نسبت به روسیه را بر عهده داشته است. جمهوری ‌خواهان به شدت از اوباما رئیس ‌جمهور اسبق امریکا به دلیل نرم بودن بیش از اندازه رویکردش در قبال روسیه و ابراز تمایل او برای مذاکره به منظور بهبود روابط واشنگتن و مسکو انتقاد کرده بوده اند. از آن زمان به این سو اما جناح طرفدار ترامپ در حزب جمهوری خواه در عمل رویکرد خود را تغییر داده و امروز مسکو را دوست خویش قلمداد می کند. ترامپ این واقعیت را دوست دارد که پوتین یک رهبر "قوی" است و بسیاری از رای دهندگان اونجلیکال (انجیلی) مسیحی نیز پوتین را یک رئیس جمهور "مسیحی" قلمداد می کنند. در مقابل، آنان "ولودیمیر زلنسکی" رئیس جمهور اوکراین را متهم به حمایت از دستورکاری لیبرال و حامی حقوق همجنسگرایان در کشورش کرده اند. البته این اتهامی مهمل است که به او نسبت داده می شود. پوتین به سختی یک مسیحی متدین یا یک فرد صلح طلب است. با این وجود، محافظه کاران امریکایی امروزه در دنیای اطلاعاتی جداگانه زندگی می کنند که در آن مبانی و پیش فرض ها با حقایق بدیل و نادرست شکل گرفته است. اگر ترامپ در سال آینده به منصب ریاست جمهوری بازگردد اوکراین واقعا با مشکل مواجه خواهد شد.

ظاهرا توافق حزبی بیش تری در مورد سیاست در قبال چین وجود دارد. بایدن بسیاری از ابتکار عمل های ترامپ در قبال چین را ادامه داده و از بسیاری جهات از دستور کار او نیز فراتر رفته است. ایالات متحده در حال جدا کردن خود از چین در زمینه های خاصی مانند نیمه هادی ها، باتری ها، خاک های کمیاب و سایر کالاهایی است که سیاستگذاران واشنگتن معتقدند اهمیت استراتژیک دارند بایدن هم چنین بسیاری از موانع تجاری را که برای اولین بار توسط ترامپ ایجاد شد حفظ کرده و سیاست صنعتی "نخست امریکا" را برای تداوم تولید در خاک ایالات متحده ترویح کرده است. دموکرات ها از بسیاری جهات در رقابت با جمهوری خواهان بر سر این که چه کسی می تواند در قبال چین تندروتر باشد به سر می برند. یکی از دلایلی که جمهوری‌ خواهان بر اساس آن از کمک به اوکراین انتقاد کرده‌اند این است باعث کاهش ذخایر تسلیحاتی ایالات متحده می شود ذخایری که امریکا در صورت درگیری با چین به آن نیاز خواهد داشت.

با این وجود، این همگرایی آشکار سیاست خارجی می تواند فریبنده باشد. تنها مهم ترین نقطه کانونی برای درگیری استراتژیک با چین تایوان است و به هیچ وجه مشخص نیست که جمهوری خواهان محافظه کار از دفاع نظامی ایالات متحده از آن جزیره حمایت کنند. حزب جمهوری خواه در طول جنگ جهانی دوم به شدت انزواطلب بود و تمایلی به درگیر شدن امریکا در هیچ گونه درگیری خارجی ای نداشت. آن خط فکری بار دیگر به حزب جمهوری خواه بازگشته است. لفاظی ترامپ با شعار "نخست امریکا" بازتاب دهنده سخنان انزواگرایان پیش از جنگ جهانی دوم یعمی افراد مانند "چارلز لیندبرگ" است که با ورود ایالات متحده به جنگ مخالف بودند. در هر صورت قطبی شدن امروز به قدری عمیق است که بسیاری از جمهوری ‌خواهان به طور غریزی عملا از هر اقدامی که یک دولت دموکرات در قبال چین انجام دهد انتقاد می‌ کنند.

سیاست امریکا در قبال چین در آینده بسیار پیچیده خواهد بود. در حال حاضر نیز گفته می‌ شود که لفاظی‌ های ضد چینی در واشنگتن از کنترل خارج می ‌شود و به وضعیت بسیار خطرناکی منجر خواهد شد که در آن درگیری آشکار بین دو کشور را احتناب ناپذیر می سازد. ایالات متحده باید خطوط ارتباطی با پکن را باز نگه دارد و در عین حال محکم و متحد باشد. اگر دو حزب امریکا مدام در موضع گیری ضد چینی از یکدیگر پیشی بگیرند دستیابی به چنین هدفی آسان نخواهد بود.

تحول عجیبی در سالیان اخیر در امریکا رخ داده است. پیش تر اجماع گسترده ای در مورد آنچه "استثناگرایی آمریکایی" نامیده می شد وجود داشت یعنی این اعتقاد که دموکراسی آمریکایی نماینده نیروی خیر در جهان است که باید به عنوان الگویی برای سایر کشورها باشد. در گذشته این چپ افراطی بود که با این دیدگاه مخالف بود و ایالات متحده را کشوری متجاوز و امپریالیستی قلمداد می کرد. این دیدگاه اکنون به سوی راست افراطی سوق یافته جایی که بسیاری از محافظه کاران اکنون بر این باورند که آمریکا کشوری خطرناک است که مسئول گسترش ارزش‌های لیبرال در سراسر جهان می باشد. من در کتاب تازه خود تحت عنوان "لیبرالیسم و نارضایتی های آن" به این نکته اشاره کرده ام که چگونه بی اعتمادی به علوم طبیعی مدرن که با متفکران پست مدرنیستی مانند "میشل فوکو" آغاز شد در طول پاندمی کووید نیز به سوی جناح راست گرایش پیدا کرد. بسیاری معتقدند که آمریکا با یک بحران وجودی مواجه است. مخالفان در داخل کشور تهدیدی جدی تر از هر قدرت خارجی هستند. انتخابات ریاست جمهوری سال آینده که دونالد ترامپ شانس واقعی برای پیروزی در آن دارد تعیین خواهد کرد که آیا این دیدگاه ها در سیاست خارجی ایالات متحده گنجانده شده اند یا خیر. این رقابتی است که هر متحد آمریکا در آن سهمی عمیق خواهد داشت.

علیرغم آن که قطبی شدن فضای سیاسی امریکا یک آسیب پذیری جدی برای این کشور محسوب می شود امریکا از جنبه های دیگر بسیار خوب عمل می کند. اقتصاد این کشور در مقایسه با سایر دموکراسی ها در اروپا و آسیا به طرز هوشمندانه ای از رکود ناشی از کووید بهبود یافته است. در این میان، چین به شکل قابل توجهی با کُندتر شدن رشد اقتصادی مواجه شده است. هم چنین، آمریکا با نوآوری های جدید شگفت انگیز خود در هوش مصنوعی کماکان از نظر فناوری پیشتاز است.

ارسال نظرات
امين ميرزائى
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۴/۱۷
بعدِ فروپاشی ِ شوروی فوکویاما میگفت قراره همه چی یه دست بشه ليبرال بشن همه ... یه دست که نشدن هیچ ، افتاده ن به جونِ همدیگه !!!!!!!!
ناشناس
۰۸:۳۱ - ۱۴۰۲/۰۴/۱۷
بر خلاف نظر فوکو یاما،به علل متعدد و دلایل حسی فروپاشی اقتصادهای مدل انباشت به شدت قطبی کنونی تا 2025 محتمل است.
ناشناس
۰۸:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۴/۱۷
همیشه در تاریخ خواندیم که بعد از جنگ جهانی دوم و ویرانی اروپا و انگلیس و المان و اسیا و روسیه و... امریکا به قدرت اول دنیا با فاصله زیاد تبدیل شد. ما در انزمان زندگی نکردیم. ولی حالا بعد از حمله پوتین و شکست راهبردی روسیه در باتلاق اکراین و بخصوص بعد از شورش وفادارترین نیروی پوتین علیه او و معلوم شدن این نکته که اروپا بدون امریکا هیچ قدرت و اراده نظامی یا سیاسی ندارد و از انطرف چین که کاملا ماستها را کیسه کرده و همش صحبت از ژست سیاسی اما همکاری عملی اقتصادی با امریکا می کند می توانیم بگوییم دقیقا به دنیای بعد از جنگ جهانی دوم رسیدیم. دنیایی که در ان باز امریکا قطب اصلی سیاسی اقتصادی و نظامی است و فقط باید در اوهام بود که دیگر روی روسیه یا حتی چین حسابی باز کرد. وقتی روسیه در باتلاق اکراین داره دست و پا میزنه دیگه تکلیف نوچه های پوتین در کره شمالی و ونزویلا و روسیه سفید و کوبا و .... مشخصه و صحبت در مورد خطرات انها وقت هدر دادن‌.

البته دوستان شرق گرا خواهند گفت که چین بزرگترین اقتصاد را دارد و فلان و بهمان. ولی این دوستان نیازی نیست که ما را قانع کنند فقط این سوال را از خودشان کنند که چرا چین حتی یک تحریم ایران توسط امریکا را علنا زیر پا نمیگذارد و در تمام ۵ سال اخیر گمرک چین واردات نفت از ایران را صفر اعلام کرده یا چرا چین حتی یک گلوله ساچمه ای به متحد! فابریک خود یعنی روسیه نداده و حتی یک گلوله به طرف تایوان که مسئله ان را حیثیتی میداند شلیک نکرده؟ ابر قدرت بودن معنا اکادمیک داره. چین هرگز نه تنها ابرقدرت نیست بلکه حتی برای اداره کشورش همچنان متکی به علم و تخصص و سرمایه گذاری آمریکا و غرب داره