فرارو- فریتز شاپ- با سقوط شهر حلب، دولت بشار اسد باری دیگر دومین شهر بزرگ سوریه را کنترل میکند. اما آیا برقراری صلح و آشتی در این کشور ممکن است؟
به گزارش
فرارو به نقل از اشپیگل، در یک روز سرد و در محلهای ویران در شرق حلب، پنج مرد روبروی یک مغازه قصابی در یک بشکه نفت آتش روشن کرده و دور آن ایستادهاند.
شلوارهایشان کثیف است و دوده صورتهایشان را سیاه کرده. مدتها است که به آب دسترسی ندارند. هر روز بعدازظهر، دورهم جمع میشوند و با سوزاندن پایهی میزها و صندلیهایی که از خرابهها مییابند، خود را گرم میکنند. در خانههایشان یا آنچه از خانههایشان باقیمانده، سیستم گرمایشی ندارند.
اما "احمد توبال" صاحب مغازه میگوید بالاخره ترس و هراس از بین رفته است. بیش از چهار سال بود که گروههای شورشی مختلف محله "الشعار" را کنترل میکردند، اما اخیراً جتهای روسیه و سوریه نیمی از شهر را ویران کردند تا شورشیان را از منطقه بیرون کنند.
اکنون شورشیان و حامیانشان شهر را ترک کردهاند و پس از پیروزی دولت، تنها طرفداران بشار اسد در آنجا ماندند. توبال، مردی کوتاهقد با چشمانی خسته، میگوید: "بمبارانها برای بیرون راندن افراطیها لازم بود. وگرنه هرگز حلب را ترک نمیکردند." مردهای دیگر هم با او موافقت کردند و گفتند: "واقعاً خسته شده بودیم. فقط میخواستیم جنگ تمام شود. حتی اگر به قیمت ویران شدن تمام زندگی و داراییهایمان تمام میشد."
با سفر به سوریه که اکنون با کمکهای روسیه و ایران تحت کنترل دولت اسد بازگشته، حس میکنیم به جهانی آخرالزمانی واردشدهایم. کامیونهای بزرگ برای خرابههای حلب آب میآورند و سربازان روسی مسلح و سوار بر وسایل نقلیه نظامی در خیابانها گشت میزنند. اسد دائماً در برنامههای تلویزیونی نشان داده میشود، اما هنوز هم میتوان ترس را در چشمان بسیاری از ساکنین دید.
سفر ما به سمت سه تا از بزرگترین شهرها در شمال و غرب سوریه ادامه پیدا میکند: حلب، لاذقیه و حمص. حلب نماد بمبارانهای بیامان شده است. لاذقیه که دژ دولت در ساحل مدیترانه محسوب میشود، تحت تأثیر جنگ داخلی قرار نگرفته و هنوز هم مقصد محبوبی برای سفرهای تابستانی است. و حمص که زمانی مرکز قیامها بود، نابودشده و در حال حاضر به مدل بازسازی دولت تبدیلشده است.
زمانی که خبرنگاران در سوریه سفر میکنند، نمیتوانند آزادانه هر جا که میخواهند بروند. تنها مجاز به بازدید از مکانهایی هستیم که برای آنها از دمشق مجوز رسمی صادرشده است. بعلاوه، تنها میتوانیم با افرادی که مورد تأیید دولت هستند مصاحبه کنیم و هر دیدار دیگری باید در خفا صورت گیرد. معمولاً مراقبین دولت خبرنگاران را همراهی میکنند.
برای خبرنگاران بینالمللی در حلب تنها یک مراقب وجود دارد؛ بنابراین معمولاً میتوان بدون نظارت با مردم صحبت کرد. اما برعکس در لاذقیه، خبرنگاران اسکورت نظامیدارند و در حمص نیز دو مراقب حضور دارند. اما حتی زمانی که مراقبین نیستند، نمیتوان مطمئن بود آیا مردم دارند نظر واقعی خود را میگویند با از روی ترس حرف میزنند.
واضح است که دولت میخواهد بازدیدکنندگان به این نتیجه برسند: بشار اسد تنها کسی است که میتواند صلح و آرامش را به کشور بازگرداند. اما مردم چه نظری دارند؟ موانع بر سر راه آشتی و بازسازی چه چیزهایی هستند؟
حلب احمد توبال میگوید: "اینجا در گذشته محلهای کاملاً امن بود. تا اینکه آنها (شورشیان) آمدند." احمد تکه چوبی را با پایش میشکند و آن را در بشکه نفت میاندازد. اوایل ماه رمضان 2012 بود که جنگ به محله او کشیده شد. در مقابل خانهاش، یک مبارز نقابدار به ماشینی در حال عبور سلاح ضدتانک شلیک کرد و چهار سرنشین ماشین در آتش سوختند. چهرههایشان هنوز قابلشناسایی بود و این صحنه تا به امروز از ذهن احمد بیرون نرفته است.
او به فروشگاه رفت و برای خود، همسر و دو فرزندشان نان، تخممرغ، برنج و روغن خرید. خانواده او تا بیست روز از خانه خارج نشدند. اما زمانی که مواد غذاییشان تمام شد، باید راهی پیدا میکردند که در جنگ زندگی خود را بگذرانند.
بسیاری از شورشیانی که حلب را اشغال کردند، از مناطق اطراف شهر بودند و از گروههای مختلف (برخی افراطی و برخی میانهرو) میآمدند. در سالهای اخیر با گذر زمان، بسیاری از این گروهها رادیکالتر شدند.
تروریست ها خیلی زود مصرف سیگار و مشروبات الکلی را ممنوع کردند. اما توبال میگویند این ممنوعیت او را ناراحت نکرد زیرا خودش فردی مذهبی است. اما چند هفته بعد که رهبر تروریست ها با یک کلاشینکف در نماز جماعت روز جمعه حاضر شد، دیگر برای توبال قابلتحمل نبود. دیگر به مسجد نرفت و بچههایش را به مدرسه نفرستاد تا توسط داعشیها شستشوی مغزی نشوند.
در لحظهای که توبال و چهار مرد دیگر خود را دور بشکه نفت گرم میکنند، صدای حملات هوایی در دوردست شنیده میشود. مرد کوتاهقدی به آنها نزدیک میشود. ابتدا لبخند میزند و سپس گریه میکند. چند کلمه نامفهوم میگوید و سپس به شعلههای آتش خیره میشود. یکی از مردها میگوید: "این محمد است. به خاطر بمبارانها عقل خود را ازدستداده است." محمد گریه میکند، میخندد و سپس دوباره گریه میکند؛ از آنها دور شده و در تاریکی ناپدید میشود.
غرب حلب که تمام مدت تحت کنترل دولت بود، نسبتاً سالم مانده است. اما نیمه شرقی شهر و بخش تاریخی آن در مرکز، تحت کنترل شورشیان بود و اکنون چیزی جز بناهای یادبود جنگ، چیزی از آنها باقی نمانده است. بااینحال، مردم دارند به محلههای نابودشده بازمیگردند، مغازه باز میکنند و در آپارتمانهای سرد و نیمه ویران اثاثیه میبرند.
بازی در کنار کپسولهای خالی سربازان روسی ساختمانها را از مین پاکسازی میکنند و سنگرهای بزرگی که با اتوبوسها ایجادشدهاند را برمیدارند. تلههای انفجاری دستساز تروریست ها در کنار خیابانهای کوچک باقیمانده و کودکان در کنار کپسولهای گاز خالی بازی میکنند.
برق شهر تنها از ژنراتور تولید میشود. خیابانها غرق در آوار ساختمانها است و همهچیز با لایهای از خاکستر و گردوغبار پوشانده شده است. گاهی اوقات افرادی در خیابان میایستند؛ ساکت، گمشده و غمگین. بازماندگان بیهدف.
تا ماه دسامبر، محله سکونت توبال توسط "جبهه فتح الشام" اداره میشد که یک گروه شورشی افراطی است و با توجه به آمار سازمان ملل، ده درصد از تروریست های حلب را شامل میشود. عبارت "به ارتش فتح بپیوندید" با حروف درشت بر روی دیوارها نوشتهشده است.
توبال میگوید: "آنها برای هر چیزی فریاد "اللهاکبر" سر میدهند. وارد مغازهها میشدند و صاحبان را کفار میخوانند و همهچیز را مصادره میکردند. به زنان میگفتند شما همسر افسران پلیس هستید. سپس با فریاد اللهاکبر آنها را میگرفتند. بهتدریج مبارزان بیشتر و بیشتری وارد شهر شدند و از تعداد مبارزان سوری در میان آنها کم شده بود." افرادی که بهطور منظم به مسجد نمیرفتند به 15 سال زندان محکوم میشدند.
توبال گفت یکی از آشناهایش را به دلیل خرید سیگار به ضرب گلوله کشتند. یک جوان قهوهفروش را اعدام کردند چون جلویشان ایستاد و گفت هیچکس نمیتواند در این مغازه نسیه خرید کند.
تاریخ را فاتحان و برندهها مینویسند و اکنون تمام مردم محل ادعا دارند مخالف تروریست ها بودند. کسانی که دیدگاه متفاوتی دارند، یا ساکتاند و یا از آنجا رفتهاند. اما بشار اسد همیشه حامیان زیادی در حلب داشت و به همین دلیل است که ساکنان منطقه احساس آرامش میکنند و خیالشان راحت است. معتقدند جنگ از مناطق خارجی به منطقه آنها آمد. توبال میگوید: "آنها محل زندگی ما را اشغال کردند."
لاذقیه بااینکه تا لاذقیه تنها 144 کیلومتر فاصله است، اما سفر به آنجا 5 ساعت طول میکشد. انگار به دنیای دیگری سفر میکنید.
اتوبوس، اتومبیل و ماشینهای نظامی در تنها خیابانی که حلب را به لاذقیه وصل میکند، پشت سر هم صف میکشند. نیروهای داعش فاصله زیادی با شرق حلب ندارند و شورشیان هم بخشی از مناطق غرب را تحت کنترل دارند.
جاده از روستاهای ویران و خالی عبور میکند و به دریاچه "جبول" میرسد. اتوبوسها و ماشینهای نظامی سوخته شده مانند کاکتوس از خاک قهوهای و بیثمر سر برآوردهاند. ارتش در نزدیکی جاده و بر روی تپهها، با قراضه ماشینها سنگر درست کرده است.
لاذقیه در نزدیکی کوههای ساحلی قرار دارد و اوضاع مانند همیشه آرام است. در امتداد کورنیش (جادهای که بر لبه پرتگاه ساختهشده)، مردها مثل هر روز تورهای ماهیگیری خود را باز میکنند. خانههای ویلایی تازه رنگشدهاند، مغازهها شلوغاند و مسئولان شهرداری ساعت کار فروشگاهها را بیشتر کردهاند.
مهمترین شهر بندری سوریه به سواحل زیبا و هتلهای شیکش معروف است و نیروهای روسی از این شهر محافظت میکنند. روسها در سال 2015 در این شهر پایگاه هوایی ایجاد کردند. این شهر تنها در اوایل درگیریها و برای مدت کوتاهی درگیر جنگ شد. این شهر قلب علویها محسوب میشود.
"غیث سلمان" بر روی یک صندلی راحتی در هتلی پنج ستاره نشسته است. موهای کوتاه دارد، پیراهن و شلوار آدیداس به تن کرده و بسیار عصبانی است. میگوید: "چرا کل دنیا از ما ناراحت است؟ فقط به خاطر اینکه مردم در حلب میمیرند، ما هم نباید زندگی کنیم؟" زمانی که در نوامبر گذشته حلب تحت بمب بارانهای شدید بود و هزاران نفر آواره شدند، سلمان میزبان دومین هفته مد سوریه در لاذقیه بود. کارکنانش از میان مدلهای محلی بهترینها را انتخاب کرده بودند و طراحان جوان لباسهای خود را عرضه میکردند. رسانههای عربی از این رویداد انتقاد کردند. او میگوید: "چرا باید به حلب علاقهمند باشم؟"
دو مراقب محلی که همراه ما هستند پشت سلمان نشستهاند و با جدیت یادداشتبرداری میکنند. اما لازم نیست نگران سلمان باشند. سلمان میگوید: "رسانههای عربی دروغ میگویند تا به اسد آسیب بزنند. داستانها درباره کشتار مردم در حلب توسط بمبارانها دروغ است. این شایعات را مخالفان دولت پخش کردهاند." مراقبین به نشانهی تأیید سر تکان میدهند. "سربازان میمیرند تا ما بتوانیم زندگی کنیم. اگر چیزی به آنها مدیون باشم، آن چیز خوب زندگی کردن است."
با تاریک شدن هوا، سلمان به "کافه مسکو" میرود. روسیها در این کافه نیازی نیست پولی پرداخت کنند زیرا مالک کافه به خاطر برقراری "صلح" از آنها بسیار سپاس گذار است. او در سال 2011 که برای اولین بار روسیه تحریمهای سازمان ملل علیه سوریه را وتو کرد، این نام را بر کافهاش گذاشت. افسران نظامی روسیه نیز در مقابل یک یونیفورم به او هدیه دادند.
مبارزان جنگی در سوریه، از دیدگاه برخی مردم جنایتکار و از دیدگاه برخی دیگر قهرمان هستند. سلمان روسها را هم دوست دارد. به لطف حضور آنهاست که مدلهایش میتوانند در مراسم مد شرکت کنند.
چشمانداز دولت برای آینده را میتوان در حمص دید. بزرگراه در امتداد ساحل پرجمعیت به سمت جنوب ادامه مییابد و از کنار روستاهای سالم، باغهای پرتقال و گلخانهها عبور میکند. لباسهای شسته شده را در پشتبامها آویزان کردهاند تا با نسیم مدیترانهای خشک شوند. جاده از "طارطوس" عبور میکند که ناوگان روسیه در آن واقعشده است. علویهایی که آنجا زندگی میکنند افراد زیادی را در ارتش ازدستدادهاند. اما هیچ اثری از جنگدیده نمیشود.
سپس جاده به سمت شرق و قلههای پوشیده از برف در دوردست میرود. هرچه به حمص نزدیکتر میشویم، بیشتر در گودال جنگ فرومیرویم.
حمص زمانی مرکز قیام سوریه بود و امروزه نزدیک به دو-سوم شهر ویرانه است. چند هفته پس از آغاز تظاهرات مسالمتآمیز در "درعا" در مارس 2011، مردم در حمص به خیابانها ریختند (نیمی از جمعیت حمص سنی هستند). دولت با تظاهرکنندگان با خشونت برخورد کرد و این شهر به مدت سه سال مرکز درگیریها بود. بااینکه در ماه مه 2014، به اکثر شورشیان اجازه داده شد از شهر را ترک کنند. از آن زمان تاکنون کنترل منطقه دست دولت است؛ بهجز منطقهای کوچک از شهر که در دست شورشیان است و دولت اسد برای آتشبس با آنها توافق کرده است. همانطور که بعدها در حلب دیده شد، تمام منطقه آنقدر شدید بمباران شد که اکنون تنها اسکلت ساختمانها باقیمانده و غیرقابلسکونت است. دولت اسد قصد دارد با کمک یکی از برنامههای سازمان ملل متحد، شهر را بازسازی کند.
منبع: اشپیگل
ترجمه: وبسایت فرارو