صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۲۹۲۰۷
تحولات جهان عرب نقطه عطفی در توازن قدرت در منطقه خاورمیانه محسوب می شود. پیش از این "توازن قدرت" در منطقه در سطح بازیگران کلاسیک یعنی دولتها صورت می گرفت که آسان تر و سریع تر بود. اما با بروز تحولات عربی "توازن قدرت" همزمان بر محور "پویایی های سیاست داخلی" جوامع عربی و نقش دولت ها صورت می گیرد لذا در ماهیت پیچیده تر و کندتر است.
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۵ - ۲۲ مهر ۱۳۹۱


فرارو- متن سخنراني دكتر كيهان برزگر عضو هیئت علمی و مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در ششمین همايش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران با موضوع "امنیت منطقه ای در پرتو تحولات جهانی" در خانه اندیشمندان علوم انسانی- مورخ 20 مهر ماه 1391


تحولات جهان عرب نقطه عطفی در توازن قدرت در منطقه خاورمیانه محسوب می شود. پیش از این "توازن قدرت" در منطقه در سطح بازیگران کلاسیک یعنی دولتها  صورت می گرفت که آسان تر و سریع تر بود. اما با بروز تحولات عربی "توازن قدرت" همزمان بر محور "پویایی های سیاست داخلی" جوامع عربی و نقش دولت ها صورت می گیرد لذا در ماهیت پیچیده تر و کندتر است.

با بروز تحولات جهان عرب، مسائل سیاسی-اجتمایی داخلی کشورهای عربی مثل دموکراسی سازی، اصلاحات سیاسی، خروج از اقتدارگرایی، سیستم های اقتصادی، حقوق بشر، حقوق جوانان، حقوق زنان و غیره  به عنوان اولویت اصلی مسائل این کشورها تبدیل شده و این  تحول خود جهت سیاست خارجی کشورها در معادلات قدرت منطقه ای را تحت تاثیر قرار داده است.

 تاکنون تجزیه و تحلیل تحولات عربی  عمدتا بر سه محور صورت گرفته است. نخست، محور "مدل و الگو" که منظور این است کدام مدل و الگوی دو کشور ایران و ترکیه در منطقه پیروز می شود. دوم، محور "بازیگر برنده و بازنده" و اینکه کدامیک از بازیگران منطقه ای مثل ایران، عربستان و ترکیه و فرامنطقه ای مثل امریکا و روسیه برنده این تحولات هستند. و سوم، محور "ایدئولوژی" و اینکه از سه ایدئولوژی "بهار عربی"، "بیداری اسلامی" و "لیبرالیسم غربی" کدامیک غالب می شود. 

اما به اعتقاد من محور اصلی تجزیه و تحلیل تحولات عربی باید بر پایه رقابت دولت ها برای افزایش "نقش و نفوذ" خود در چارچوب توازن قوا صورت پذیرد، محوری که کمتر به آن توجه شده ولی روز به روز بر اهمیت آن افزوده می شود. به عنوان مثال، پیچیدگی های بحران سوریه بیشتر به دلیل ترکیب "مسائل و پویایی های سیاست داخلی" سوریه با "مسائل منطقه ای" و نقش کلاسیک دولت ها برای حفظ توازن قدرت است  و  همین موضوع پیش بینی سرنوشت بحران سوریه را بسیار دشوار کرده است.

هر یک از بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای افزایش نقش منطقه ای خود را برای اهداف خاص خود می خواهند. غرب و ترکیه نقش را بیشتر برای افزایش "نفوذ" و کسب رهبری سیاسی می خواهند. ایران، روسیه، چین و حتی عربستان نقش را برای "مهار" تهدیدات و افزایش امنیت. بر این مبنا، محور "مدل" و "ایدئولوژی" و "اقتصاد" همگی به عنوان ابزارهایی برای افزایش نقش بازیگران اصلی در منطقه در چارچوب معادلات قدرت صورت می گیرد.

از این سطح  تحلیل، آینده توازن قدرت در منطقه بر رقابت دو بلوک از بازیگران منطقه ای (1+4)  و بازیگران فرامنطقه ای خواهد بود. در بلوک بازیگران منطقه ای (1+4) چهار بازیگر فعال و اصلی قدرت منطقه یعنی ایران، ترکیه، عربستان و مصر همراه با  اسرائیل به عنوان بازیگر پشت پرده و به ظاهر غیر فعال که منافع خود را از طریق آمریکا پیگیری می کند قرار دارند. در بلوک بازیگران فرامنطقه ای نیز دو بازیگر اصلی آمریکا و روسیه هستند.

در این چارچوب، ویژگی جدید تحولات عربی  تأثیر "پتانسیل داخلی جهان عرب" بر سیاست منطقه ای بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای است. بر این مبنا،  رقابت تمامی بازیگران تأثیرگذار در تحولات جهان عرب بر محور "مهار" تهدید و افزایش "نقش و نفوذ" بوده است. به عنوان مثال، رقابت ایران و عربستان بیشتر بر مبنای "مهار" نقش یکدیگر و  افزایش "نفوذ" است تا  بر محور رقابت شیعه و سنی. عربستان افزایش نقش منطقه ای ایران را به ضرر منافع وامنیت ملی خود می داند. در مقابل ایران افزایش نقش و نفوذ منطقه ای خود را برای رفع تهدیدات امنیت ملی خود ضروری می داند.

رقابت ایران و ترکیه نیز بیشتر بر مبنای جلوگیری از افزایش نقش منطقه ای یکدیگر است. سیاست ترکیه برای بدست گرفتن رهبری سیاسی در منطقه و به خصوص دخالت آشکار در بحران سوریه منافع ژئوپلتیک و توازن قوایی ایران را در منطقه به خطر می اندازد. رقابت یا دوستی بالقوه ایران و مصر نیز بیشتر در خصوص میزان تأثیرگذاری بیشتر و بهتر بر تحولات آینده منطقه است. رقابت ایران با اسرائیل و آمریکا نیز بر مبنای مهار یکدیگر و افزایش نقش و نفوذ قرار دارد.

بنابراین چگونگی تأثیرگذاری پتانسیل های داخلی بر سیاست منطقه ای بازیگران موضوع اساسی  معادلات قدرت در منطقه است. مصر سیاست "تعامل" با تمامی بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای را تحت تاثیر پویائیهای های سیاست داخلی و برای تحقق اهداف دولت دنبال می کند. محمد مرسی رئیس جمهور جدید مصر  به این موضوع آگاه است که برای تحقق هدف اصلی دولت خود یعنی نهادینه کردن نقش اخوان المسلمین در ساخت قدرت و سیاست  مصر، بایستی در پی تحقق ثبات سیاسی، تقویت بنیه های اقتصادی کشور و جلب رضایت طبقه متوسط باشد. به عبارت دیگر خواسته های آنهایی که در میدان "تحریر" انقلاب کردند را در اولویت قرار دهد.

بر این اساس، بازیگری در منطقه را بر مبنای تعامل با تمامی کشورهای منطقه دنبال می کند. مثلاً با عربستان و قطر برای جذب و حمایت مالی این کشورها و با ایران و ترکیه برای دستیابی به ثبات سیاسی در منطقه در تعامل خواهد بود. همزمان مصر به روابط متعادل با آمریکا، روسیه و چین ادامه خواهد داد. در واقع، مصر برای حضور جدی در معادلات قدرت در منطقه و دستیابی به اهداف اقتصادی خود به تعامل با همه  این کشورها نیاز دارد.

ترکیه سیاست کسب  "رهبری سیاسی" در منطقه را دنبال می کند و  سعی دارد  تا از پتانسیل های داخلی جهان عرب در راستای بهره برداری از "قدرت نرم" خود از یک سو و در جهت تقویت روابط اقتصادی با کشورهای عربی و  کسب منافع در منطقه از سوی دیگر بهره برد.

 عربستان نیز به عنوان یک بازیگر محافظه کار سنتی منطقه در پی "مهار" تهدیدات  و حفظ "امنیت" خود است. این کشور سعی می کند تا کمتر تحت تاثیر  پتانسیل های داخلی جهان عرب از قبیل اصلاحات سیاسی، حقوق زنان، نقش جوانان و غیره قرار گیرد و به واقع  از سرایت تحولات عربی به درون مرزهای خود جلو گیری کند. بر این مبنا، سیاست مهار ایران در منطقه و حضور فعال در بحران سوریه و بحرین را با هدف افزایش  امنیت خود پیگیری می کند.

ایران نیز با استفاده از پتانسیل های داخلی جهان عرب به ویژه در مصر و بحرین خواهان سرعت تحولات برای افزایش نقش و نفوذ منطقه ای خود و در سوریه برای مهار تهدید و حفظ توازن قوای منطقه ای خواهان کاهش سرعت تحولات و ورود به روند انتقال سیاسی و اصلاحات بر مبنای حفظ امنیت و ثبات در منطقه است.

اسرائیل بیشتر  در پی حفظ "بقا" خود است. این کشور تحت تأثیر تحولات جهان عرب نگران واکنش منفی سیاست داخلی جوامع عربی به موجودیت اسرائیل و روند صلح اعراب و اسرائیل است. بنابراین سیاست منفعل "صبر و احتیاط" را پیشه کرده و عمدتا از طریق آمریکا خواهان مدیریت تحولات عربی است.

 آمریکا سیاست سنتی افزایش  "نفوذ" و تسط بر جریان های سیاسی-امنیتی و اقتصادی در منطقه را با هدف مدیریت تحولات جهان عرب از طریق دیپلماسی عمومی و ارائه مدل غربی تمرکز بر طبقه متوسط و دمکراسی سازیدر منطقه پیگیری می کند. آمریکا همچنان در انتخاب بین "منافع" و "ارزش ها" به دلیل اصل بودن حفظ امنیت اسرائیل در سیاست خاورمیانه ای این کشور طرف منافع را می گیرد.

بر همین اساس اخیرا آمریکا اعلام کرده که از ارسال سلاح به مخالفین دولت سوریه حمایت نمی کند چون نگران است آنها به دست گروه های افراطی اسلام گرا بیافتد و اینکه در درجه اول امنیت اسرائیل را به خطر خواهد انداخت. بنابراین آمریکا برخلاف شعرهای ظاهری سیاست منفعلی را در بحران سوریه انتخاب کرده چون خواهان بهم خوردن ثبات منطقه ای نیست که منافع آمریکا را به خطر می اندازد.

نهایتا روسیه نیز با استفاده از پتانسیل های داخلی جهان عرب سیاست خواهان افزایش نقش منطقه ای خود برای "مهار" آمریکا در منطقه است. به عنوان مثال مخالفت های روسیه با آمریکا در بحران سوریه، به نگرانی این کشور از احتمال توسعه طلبی ها و افزایش قدرت بازیگری آمریکا در منطقه باز می گردد که می تواند روزی دامن گیر روسیه هم شود.

در این شرایط، همه بازیگران با تمامی ابزارها قدرت ملی خود خواهان افزایش نقش و نفوذ خود بر مبنای مهار و نفوذ هستند. در این میان ظرفیت های سیاست داخلی جوامع عربی بر پیچیدگی های سیاست منطقه ای بازیگران افزوده است.

نتیجه اینکه  در پرتو تحولات عربی نخست، نوعی به هم پیوستگی میان عنصر "سیاست داخلی" و "مسائل کلاسیک و بازیگری دولت ها" ایجاد شده است. به عبارت دیگر، پتانسیل داخلی کشورهای جهان عرب که نقش مهمی در جهتگیری سیاست منطقه ای بازیگران اصلی تحولات جهان عرب دارد.

مثلاً در بحران سوریه توجه بیش از اندازه به مسائل و پویایی داخلی و  در مقابل دست کم گرفتن نقش بازیگران سنتی یعنی دولتها و مسائل امنیت منطقه ای پیچیدگی خاصی را برای حل بحران این کشور ایجاد کرده است.

دوم، دامنه نقش و نفوذ بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای تغییر کرده است.

سوم، راه حل منطقه ای برای حل بحران های منطقه ای تقویت شده است. سیاست های منطقه ای بازیگران تحت تاثیر  پتانسیل های داخلی جهان عرب و تکیه بر روند های مستقل ملی-باعث شده که بازیگران به صورت جدی به راه حل های  منطقه ای برای حل مسائل منطقه ای روی بیاورند.

 اما برای کشور ما ایران، لازم است تا نوعی تعادل در جهت دهی سیاست منطقه ای ایران در برخورد با تحولات عربی صورت گیرد. ضمن اینکه توجه به مسائل حقوق بشر، دموکراسی و حقوق و آزادیهای اجتمایی که کشورمان در آنها در منطقه پیشرو است مهم است همزمان باید به اهمیت و حفظ نقش و جایگاه منطقه ای ایران در قالب معادلات قدرت منطقه ای توجه داشت و اینکه نگذاشت نقش و نفوذ ایران به سادگی توسط سایر بازیگران در منطقه تضعیف شود. مطمئنا یک ایران ضعیف در منطقه نمی تواند معضلات استراتژیک خود را با غرب حل و فصل کند.

ارسال نظرات