حسین پاینده(استاد دانشگاه و مدرس حوزه نقد ادبی و سینما) معتقد است: جامعهای که درحال پیشرفت علمیو گذر به مدرنیسم است؛ اگر در حوزه نظریه فرهنگی مسئله داشته باشد؛ با بحران مواجه میشود.
پاینده با اشاره به لزوم توجه به نقد آثار هنری و آموزش در جامعه امروز به ايلنا گفت: امروز ما از یک جامعه کم و بیش سنتی به یک جامعه کم و بیش مدرن و حتی پسامدرن حرکت میکنیم. در این میان؛ فرهنگ یک معضل اساسی در جامعه درحال گذار به مدرنیت است. هرچند رشد فناوری و دستآوردهای علمی برای من خوشحالکننده و قابل ستودني است اما به یاد داشته باشیم جامعهای که ازنظر فرهنگی مشکل داشته باشد؛ با صرف دستآوردهای علمی نمیتواند به جایی برسد. لذا بسیار مهم است که ما در حوزه سينما؛ نسل جدیدی از پژوهشگران سینما را بپرورانیم تا از سطح فعلی مقالات بتوانیم به یک سطح عالیتر حرکت کنیم.
پاينده با اشاره به وضعیت نقد ادبیات و سینما در ایران گفت: به نسبت وضعیت نقد ادبیات و تئاتر، وضعیت نقد سینما در ایران بسیار بهتر است. امروز نقد سینمایی در تلویزیون و مجلات سینمایی جایگاه خوبی دارد اما در حوزه ادبیات اصلا اینگونه نیست. نوع نقدي هم كه در اين حوزه رايج است بجاي علمي بودن؛ بیشتر غیرعلمی است كه دربرگيرنده عقاید شخصی است.
به اين همه پاينده فضای نقد سینمایی را مثبت نميداند. ميگويد: بنظر میآید بهرغم اقبال زیاد به فیلم و سينما؛ بخصوص سینمای داخل کشور و رواج برنامههای نقد فیلم در همه جا؛ نقد در صدا و سیما از یک ضعف اساسی رنج میبرد و آن پرداختن به پیام و جنبههای اجتماعی فیلم به اين بهانه كه مصالح فيلم درنظر گرفته شود.
پاینده ادامه داد: هر اثر هنری براساس مديوم خود از یک مصالحی برخوردار است. یعنی از نقاشی، رنگ و بوم و مصالح خاصي كه اصطلاحا در ادبیات براي آن واژه مصالح را مورد استفاده قرار ميدهند، در فیلم؛ نور، صدا و تصویر جزو مصالح آن است؛ بنابراین منتقد نمیتواند چشمش را به روی مصالح فیلم ببندد و فقط درباره پیام فیلم صحبت کند و اگر کسی در مقام منتقد؛ این کار را بکند به فیلم نپرداخته است.
وی ادامه داد: امروز در اکثر برنامههای صدا و سیما میبینیم صاحب اثر و معنای اجتماعی فیلم بسیار مهم تلقی میشود و آنچه مورد توجه قرار نمیگیرد دکوپاژ، کارگردانی و هنر کارگردان است درحالیکه اصل فیلم تبدیل فیلمنامه مکتوب با یک دستورالعمل معین توسط فیلمبردار و با رهبري کارگردان است. حال چگونه میشود یک فیلم را نقد کرد بدون آنکه به میزانسن و دکوپاژ آن پرداخته شود؟! علاوه براین؛ طراحی صحنه و لباس و موسیقی فیلم نیز از عناصری است که در هر فیلمي مهم است و منتقد فیلم باید به موسیقی، تیتراژ، نورپردازی فیلم نيز بپردازد.
پاینده در پاسخ به این سوال که امروز عدهای معتقدند؛ نقد فیلم به دلیل ضعیف بودن نقد ادبیات در ایران است، افزود: من هیچ تمایزی بین نقد ادبیات و نقد سینمایی قائل نیستیم البته مصالح فیلم خاص خودش است و مصالح ادبیات نیز خاص خودش. به همين ميزان در روشهای نقد نیز بطور مثال وقتی از نقد روانکاوانه داستان کوتاه و یا نقد فرمالیستی استفاده میکنیم؛ همان راهی را که در ادبیات میرویم بهعنوان مبنا در فیلم نیز قابل استفاده است و فقط یک تفاوت دارد و آن؛ اینکه منتقد به فراخور مدیوم موردنظر و با واسطه باید برخی ویژگیها را لحاظ کند.
پاينده با ذكر مثالي؛ اين موضوع را توضيح داد: مثلا در نقد یک نقاشی باید به ترکیببندی رنگها درکنار هم توجه کرد اما درک زیباییشناختی از یک تابلوی نقاشی و درک یک شعر از لحاظ زیباییشناختی باهم تفاوتی ندارند.
به اعتقاد اين منتقد، ما در نقد ادبی بسیار عقبتر از سینما هستیم زیرا در دستگاههای علوم انسانی و نهادهاي رسمي كشور؛ نقد ادبی جایگاه خود را پیدا نکرده است حال آنكه در دانشگاههای هنرهای دراماتیک؛ نقد سینما حیطه وسیعتری را برای خودش تعریف کرده است. بنابراین وضعیت نقد در سینما بهتر است اما برای اینکه نقد فیلم پا بگیرد باید نقد ادبیات جدی تلقی بشود.
پاینده درباره تاثیرگذاری نقد سینمایی بر هنر سینما نيز گفت: امروز نسل جدید فیلمسازان ما؛ نسل بسیار خودآگاهی هستند. بطور مثال در سه گانه اصغر فرهادی؛ تلاشهای کاملا آگاهانه و سیستماتیک برای کاویدن فرهنگ طبقه متوسط میبینیم. زمانی که نقد پا بگیرد چنین کارگردانهای بااطلاع از نظریههای جدید؛ به هنر خود اضافه میکنند زیرا هنر براساس شهود است و نه تضییع. یعنی یک فیلمساز براساس نظریه روانکاوی فیلم نمیسازد ولی اگر نظریه روانکاوی را بداند شخصیتپردازی در فیلم وی به مراتب قویتر از فردی میشود که هیچ اطلاعي از روانکاوی ندارد.
وی بازهم با ذكر مثالي بيان كرد: داریوش مهرجویی که کتابی درباره يونگ ترجمه کرده؛ قطعا در آثار خود هم از نظریههای يونگ استفاده میکند. در این میان نقد میتواند تاثیر بسیاری در بهتر شدن فیلمهای کارگردانها بگذارد زیرا نقد درست باعث میشود کارگردان با یک دیدگاه جدید آشنا شود.
پاینده؛ لزوم خالی بودن فضای نقد از حب و بغض را مهم دانست و افزود: اگر یک منتقد حب داشته باشد؛ در نقدهای خود دائم از کارگردان خاصي تعریف میکند و اگر بغض داشته باشد؛ دايم از كارگردان خاصي انتقاد ميكند. لذا منتقد باید از این دو حس عاری باشد تا نقد خوب بکند.
پاینده درباره آسیب اصلی جلسات نقد گفت: یکی از آسیبهای بزرگ پرداختن به کیش شخصیت است و این امر نیز از آنجا ناشی میشود که شخصیت آدمها از کار آنها بسیار مهمتر است. متاسفانه درعرصه نقد فیلم؛ ما با این مشکل مواجه هستیم و در بسياري از مواقع بجای آنکه به هنر کارگردان در فیلم بپردازیم؛ دائم به این فکر میکنیم و میپردازیم که فیلمساز در فیلمهای قبلی چگونه بوده یا در فلان جشنواره چگونه رفتار کرده يا چه جوایزی گرفته است.
وی ادامه داد: من همیشه این اصل را در نقد فیلم رعایت میکنم و فقط به خود اثر میپردازم زیرا ممکن است من از لحاظ ایدئولوژیک با سازنده یک اثر همفکر نباشم یا اینکه مواضع غیرهنری وی را تایید نکنم اما اين لزوما به آن معنا نيست كه فيلم او؛ فيلم خوبي نباشد.
پاينده بازهم در مثالي گفت: من در یکی از کتابهایم به نقد فیلم سلام سینما ساخته محسن مخملباف بهعنوان یک فیلم پست مدرن پرداختهام اما هرگز به مواضع سیاسی و دیدگاههای کارگردان آن توجه نکردم به دو دلیل. اول آنکه؛ من به دیدگاه سیاسی وی اشراف دقیق ندارم و دوم آنکه؛ اگر من در حوزه سیاسی درباره حرفهای وی سخنی بگویم؛ ارزشی ندارد.
وی ادامه داد: معضل دیگر در حوزه نقد فیلم این است که متاسفانه یک فیلم خوب به دلیل دستهبندیهای دوستانه یا گروهی؛ مغفول میماند و یک فیلم غیرخوب بزرگ میشود. حال آنكه اگر نقد فیلم عاری از این دو ويژگي باشد، جريان نقد در مسير بسیار مثبت صورت ميگيرد.