bato-adv
کد خبر: ۳۳۸۳۷۳

ناصری: قرآن هنوز مهجور است

ناصری معتقد است که جریان اصلی بازگشت به قرآن دستاورد دوران جدید است که رویکردهای جدیدی به قرآن شکل می‌گیرد؛ قرآن همچنان مهجور است و برای دستیابی به جنبه‌های عقلانی قرآن باید فضای گفت‌وگو و تولید علم باز شود.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۶ - ۰۸ آذر ۱۳۹۶
ایکنا نوشت: عبدالله ناصری، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهراست. تخصصش در حوزه تاریخ اسلام به او اجازه می‌دهد تا به سیر تفسیر قرآن در زمینه حیات مسلمانان بپردازد و سرانجام آن را در دوران مدرن به تحلیل بنشیند. ناصری معتقد است که جایگاه قرآن را در جامعه ایرانی چه در پیشامشروطه و چه پسا مشروطه، مصداق آیه «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا:‌ و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند» (فرقان، ۳۰) است و نسبت قرآن با جامعه ایرانی تحت تاثیر جامعه عمومی اسلامی در دوران پیش مدرن، تحت تاثیر روایات بود.

وی بر آن است که در دوران پیشامدرن و در جهان اهل سنت رویکرد به قرآن متاثر به اهل حدیث بوده و در جهان تشیع هم این ارتباط متاثر از اخباری‌گری بود. از این رو باید در نظام آموزشی و سیاسی ما قرآن به عنوان امری اصلی، در استنباط و صدور حکم، مورد توجه قرار گیرد، وی همچنین معتقد است که روح کلی اسلام روح انسان‌سازی و هدایت بشر است و به تعبیر یکی از علما قرآن کارخانه آدم‌سازی است.
 
مشروح گفت‌وگوی ناصری را در ادامه می‌خوانید:

نسبت قرآن را با حیات انسان ایران پیش از مشروطه و دوران تجدد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ پیش از ادبیات روشنفکرانه و مدرن در ایران، قرآن چه جایگاهی داشته است؟
من اساسا جایگاه قرآن را در جامعه ایرانی چه در پیشامشروطه و چه پسا مشروطه، مصداق آیه «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا:‌ و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند» (فرقان، ۳۰) می‌دانم. نسبت قرآن با جامعه ایرانی تحت تاثیر جامعه عمومی اسلامی در دوران پیش مدرن، تحت تاثیر روایات بود. در جهان اهل سنت رویکرد به قرآن متاثر به اهل حدیث بوده و در جهان تشیع هم این ارتباط متاثر از اخباری‌گری بود. بنابراین می‌شود گفت قرآن سهمی در تحول و توسعه اندیشه و ساختار جامعه ایران نداشته است. اساسا تفاسیر قرآن در سیر نظام حقوقی و نظام اقتصادی که جامعه اسلامی تعریف می‌شود، در مرتبه آخر قرار داشتند و قرآن، روایت، اجماع و عقل، تحت تاثیر رویکرد اخباری‌گری بودند و قرآن به عنوان کتاب وحی مورد توجه قرار نمی‌گرفت.
 
در مسیر استنباط احکام، روایات قطعیت داشتند و قرآن در جایگاه دوم قرار می‌گرفت. معمولا تفاسیر برگرفته از پیشینیان بود و شما نوآوری در این خصوص نمی‌بینید. مثال بارزی که می‌شود بیان کرد این است که تبیان شیخ طوسی تحت تاثیر تفسیر طبری و مجمع‌البیان تحت تاثیر تفسیر تبیان است و این رویکرد به پیشینیان، باعث می‌شود نوآوری در تفسیر و نظام زندگی جایی نداشته باشد و ورود مستقیم و یا تحت تاثیر قرار نگرفتن از تفاسیر پیشینیان کم‌تر مورد توجه باشد.
 
ما در میان تفاسیر سنتی نوآوری کمی را می‌بینیم. تاریخ تفاسیر روندی شبیه بحث اجماع در حوزه فقه طی کرده است است که در آن فقها فارغ از نوآوری به حکم صادر می‌کردند. بنابراین در جهان تسنن و تشیع رویکرد عقلانی و نوآورانه وجود نداشت. برداشت‌هایی که از آیات محکم و متشابه قرآن می‌شود، متضمن آن است که معنای این آیات را تنها معصومین(ع) می‌دانند و این باعث می‌شود تا علما محدود به سنت شوند. ما استثنائاتی مانند مرحوم ملاصدرا را داریم که رویکردی عقلانی و فلسفی به قرآن دارند و مباحثی را در این زمینه مطرح کرد‌ه‌اند.

بازگشت به قرآن؛ دستاورد دوران جدید
اما جریان اصلی بازگشت به قرآن و آوردن قرآن به درون زندگی دستاورد دوران جدید و در ایران دوره بعد از مشروطه است و از این دوره است که شروع می‌شود و رویکردهای جدیدی به قرآن شکل می‌گیرد. شاید این ناشی از این باشد که هر موجودی اراده زیستن دارد و در دوره جدید این جا افتاد که انسان به عنوان تنها موجود ذی‌شعور، می‌تواند اراده فهمیدن هم داشته باشد و این اراده فهم مستقل، سرآغاز تحول جدیدی بود که در درون جهان اسلام شکل گرفت، همان‌طور که این اراده پیش از آن در دنیای غرب در خصوص کتب مقدس مسیحی شکل گرفته بود. در جهان اسلام و تقریبا پیش از مشروطه روند جدیدی در خصوص بازگشت و تفسیر قرآن شکل گرفت که کتاب خداوند، کتاب زندگی و انسان‌سازی است، از این‌رو رویکردها تغییر کرد. آغازگر این مسیر جدید، کمی پیش از مشروطه، با سید جمال‌الدین اسد‌آبادی و سید محمد عبده بود که بر نگاه ایرانی هم تاثیر گذاشت.

با توجه اینکه شما از حاکمیت حدیث در دوره پیش از مشروطه سخن گفتید، آیا بازگشت به قرآن را می‌توانیم واکنش به حدیث گرایی بدانیم؟ اگر این گونه است تبعات این جریان چگونه بود؟ و به چه اشکالی این بازگشت به قرآن رخ داد؟
عامل اصلی جریان نهضت بیداری که در دوران جدید یعنی حدود صد و اندی سال قبل و دوره بعد از استعمار جهان اسلام شکل گرفت، بازگشت به قرآن بود که نهضت «فقط قرآن» را شکل داد. بر این اساس اسلام فقط قرآن است و اسلام روایی و تاریخی که تحت تاثیر اسلام روایی بود و تصویری از اسلام ساخته بود که نسبتی با واقعیت کلام قرآن نداشت، کنار گذاشته شد. نهضت بازگشت به قرآن یا «فقط قرآن»، سرآغاز تحولات علمی، نوشتاری و گفتاری در حوزه قرآن شد و تا امروز ادامه داشته است و بحث‌هایی جدید را در خصوص قرآن ایجاد کرده است.
 
این بحث‌هابه جایی می‌رسد که کانون‌های سنتی جهان اسلام مثل الازهر، آن را کفر‌آمیز می‌خوانند. من آغازگر این جریان را سید‌جمال و سید عبده در جهان اسلام می‌دانم، اما در ایران به صورت مشخص کسی که به این مسئله بها داد، مرحوم شیخ هادی نجم‌آبادی بود. این افراد کسانی بودند که به قرآن توجه بیشتری کرده و حدیث را در مرحله ثانوی قرار دادند و در نظام حوزوی جایگاهی کسب نکردند.

شیخ هادی نجم‌آبادی؛ آغازگر قرآن‌محوری در ایران

شیخ هادی نجم‌آبادی معتقد بود که آموزش قرآن در رأس همه امور باید قرار بگیرد. شیخ هادی تحت تاثیر سیدجمال است، اما سید معتقد بود که اصطلاحات باید از بالا شروع شود، در حالی که نجم‌آبادی به اصلاحات از پایین و با فهم قرآنی اعتقاد داشت. نجم‌آبادی معتقد بود که قرآن بدون حدیث قابل فهم است، شاه بیت سیدجمال‌الدین در اندیشه سیاسی آزادی بود و نجم آبادی به او توصیه می‌کرد که آزادی را از قرآن استخراج کند. اما عقل‌گرایی و نقد خرافات مورد نظر شیخ هادی نجم‌آبادی منشأ تحول و سرآغاز رویکرد جدید به قرآن شد.

شیخ هادی دو شاگرد داشت که راه او را ادامه دادند و مثل خودش در جامعه روحانیت شیعی جایگاهی را کسب نکردند. مرحوم شریعت سنگلجی و سیداسدالله خراقانی جز مشروطه‌خواهان قرآن‌‎محور بودند. مرحوم خراقانی معتقد بود که قرآن خیر مشترک همه فرقه‌هاست و علت نزاع مشروطه‌خواهان و مخالفان را دوری از قرآن می‌دانست. او خیلی روی قرآن متمرکز بود. وی دوره خلفای راشدین را الگو می‌دانست که همین رویکرد باعث شد در جامعه رسمی دینی مهجور واقع شود. خراقانی بر آن بود که روند تفسیری در تاریخ اسلام قابل نقد است و مخاطب قرآن را انسان معاصر می‌دانست و معتقد بود قرآن برای همه قابل فهم است.

شاگرد بعدی نجم‌آبادی شریعت سنگلجی است که تاثیر بیشتری در جهان معاصر گذاشته و کتاب‌هایی مانند «محو الموهوم» و «کلید فهم قرآن» را نگاشت و تلاش کرد که اسلام روایی را مورد نقد قرار داده، اسلام قرآنی را ترویج کند و با رویکردی عقل‌گرایانه تفسیر قرآن فارغ از علوم دیگر را مطرح سازد. بحثی که یک قرن بعد توسط جریان نومعتزلی در جهان عربی مطرح شد و این جریان تفسیر قرآن را فارغ از کلام، فقه، تفسیر و فلسفه را مطرح ساخت. این جریان علت اصلی مشکل مسلمانان فاصله گرفتن از قرآن عنوان کرد.

قرآن و روشنفکران دینی

افرادی مانند بازرگان و طالقانی تحت تاثیر مرحوم شریعت بودند. شریعت در کتاب خود به برخی از روایات نقل شده از ابن‌تیمیه و مذهب حنبلی اشاره کرده است که این باعث شد، برخی از روحانیون او را وهابی بخوانند. مثلا ما می‌گوییم خصر نبی الیاس جزو پیامبران زنده‌اند، در حالی که او این را به لحاظ عقلی نقد می‌کند و آن را با خاتمیت ناسازگار می‌داند، این بحث پیشتر در آثار ابن‌تیمه نیز آمده بود که او به آن استناد می‌کند. واقعیت این است که در جامعه تخصصی ما به خصوص حوزه علمیه دیگر علوم آنچنان به دانش سایه افکنده است که کلام، فقه و تفسیر و رویکرد به قرآن، مانند آموزش فلسفه مورد توجه قرار نگیرد.

علامه طباطبائی با رویکرد فلسفی، عقلانی و قرآنی داشت و مورد اعتراض وارد شد. دیالوگ‌های معروف ایشان با آیت الله بروجردی معروف است که ایشان به علامه توصیه‌های شبه تهدیدآمیز کرده است تا ایشان درس تفسیر را رها کند. هدف علامه از رویکرد فلسفی و عقلانی به قرآن این بود که تفکر عقلانی طلاب افزایش یابد و روندی که تاکنون در ۱۴۰۰ سال مبنی بر رجوع به پیشینیان شکل گرفته بود، متوقف شود.

از بازرگان به عنوان یکی دیگر از نقاط عطف این مسیر می‌توان نام برد. ایشان بیشترین تاثیر را از میرزا ابوالحسن‌خان فروغی گرفته است و او را موسس تفسیر جدید قرآن می‌دانست. بازرگان که دانش آموخته غرب بود، مانند ارکون، جابری و ... با متدلوژی غربی آشنا شد. در خاطرات بازرگان آمده است که رضاخان به دانشجویانی که به خارج از ایران اعزام شده بودند، تاکید کرده بود که تنها صنعت را بیاموزند، اما بازرگان علاوه بر آموزش صنعت به حوزه علوم دینی نیز علاقه‌مند بود و نگاه غرب به دین او را جلب کرد و با اندیشه‌های متدلوژی اثبات‌گرایی که در آن زمان مسلط بود، آشنا شد.
 
وی با رویکردی اثبات‌گرایانه به دنبال اثبات سازگاری علم و دین بود. البته بازرگان قبل از انقلاب معتقد به آمیختگی سیاست و دین بود و در آثارش می گفت از متن دین می‌توان با ضوابط خاص حکومت را استخراج کند، اما بازرگان دوم یا بعد از انقلاب بود که سکولار شد و به این جمع‌بندی رسید که این رویکرد سیاسی که با انقلاب شکل گرفته رویکردی روایت‌محور است.
 
مسیر بازرگان به جایی رسید که در کتاب «پادشاهی خدا» با بررسی آیات قرآن نتیجه گرفت، یک سوم آیات قرآن هدف از رسالت انبیا را آخرت و مسائل معنوی می‌داند و او در پایان عمر، معنوی‌گرا شده بود که البته با رویکرد ملکیات متفاوت است. از این رو بازرگان که برای تحقق سیاست دینی مبارزه می‌کرد به جایی رسید که در کتاب آخرش آخرت و خدا را هدف اصلی بعثت انبیا دانست. تفسیر آقای طالقانی نیز در همین مسیر و متفاوت از تفاسیر سنتی بود.

این رویکرد به قرآن را پس از انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در این دوران قدرت علمی در دست حوزه قرار گرفت، بازگشت به قرآن نتوانست جایی برای خود باز کند و اموری مانند حفظ و قرائت قرآن و مسابقات بین‌المللی قرآن، مورد سرمایه‌گذاری قرار گرفت که جنبه ظاهری داشت و از جنبه‌های باطنی و عقلانی دین حمایتی به عمل نیامد. هر چند رگه‌هایی از نهضت بازگشت به قرآن در نسل جدید حوزه و دانشگاه دیده می‌شود، اما رویکرد سنتی باز حاکم شده و قران در سایه روایت مورد توجه است و به تعبیر شرفی اسلام تاریخی یا حدیثی، اسلام مسلط است.

آیا می توانیم روشنفکران و اندیشمندان جدید مانند علامه طباطبائی، حضرت امام خمینی(ره)، بازرگان، طالقانی، شریعتی، و ... را بر اساس نوع مواجهه‌شان با قرآن، تقسیم کنیم. آیا ایران جدید را می توان بر اساس نگاه به قرآن مورد تحلیل قرار دهیم؟
امام خمینی(ره) مانند علامه طباطبایی، جدا از اینکه رهبر یک نهضت و کشور شد، مانند علامه تلاش کرد تا جلسات تفسیری را شروع کند، اما با فشاری که وجود داشت این کار را متوقف کرد. هر کدام از افرادی که اسم بردید، می‌توانند یک پارادایم از خوانش و قرآنی باشند.

رویکرد‎های جدیدی که بعد از عبدو، امین خولی، فاطمه بنت شاطی، طه حسی و دیگران به دنبال بازگشت به قرآن بود و رویکردهای جدیدی را در پس داشت، در ایران نیز تاثیراتی گذاشته است. امثال نصر حامد ابوزید در جهان سنتی از سوی الازهر تکفیر و مهدورالدم اعلام شد.
 
مباحثی که عبدالکریم سروش مطرح کرده است در حوزه رویکرد جدیدش که در خصوص فرایند وحی، جدید است و البته نظرات مخالف زیادی دارد. هیچ کدام از این روشنفکران در اصالت وحی اختلاف ندارند، اما در فرآیند وحی اختلافاتی وجود دارد؛ برای مثال سروش در خصوص فرایند نزول وحی نظر متفاوتی دارد.
 
به نظر بنده روح کلی سخنان سروش که در کنار تفسیر بحث خواب‌گذاری را مطرح کرده است به درستی درک نشده است. سروش هم اندیشمند دینی است که با توجه به انباشتگی معرفت تاریخی و سنتی ما مورد عکس‌العمل قرار می‌گیرد. بدون شک چه بازرگان، چه مرحوم طالقانی، چه سروش و چه دیگران، مسلمانانی هستند که با اعتقاد به خاتمیت دینی اسلام و اصالت و مرجعیت کلام وحی، از تفسیر قرآن برداشت‌های متفاوتی دارند.

آیات محکم و متشابه از سویی غیرقابل فهم خوانده شده و از سویی قرآن کتابی برای فهم همه اعلام می‌شود. برای مثال در خصوص حروف مقطعه برخی معتقدند که کسی تعبیر ایشان را نمی‌داند و در مقابل کسانی می‌گویند اگر قرآن کتابی است برای همه متقین، معنای قرآن باید برای همه قابل فهم باشد. چه در داخل و چه در بیرون حوزه استنباط‌های جدیدی در خصوص قرآن شده است که اشتراک این جریان‌ها در دادن جایگاه بالاتر به کتاب‌الله در مقایسه با حدیث است. پیش از جریان‌های جدید اسلام روایتی در صدر قرار گفته بود، زیرا به تعبیر سنتی روایات قطعی‌الدلاله و قرآن ظنی‌الدلاله تلقی می‌شد و بنابراین قرآن در ذیل روایت قرار می‌گرفت.

امروزه فناوری جدید و شبکه‌های اجتماعی چون پدیده‌های تاثیرگذاری بر ساحت علم و اندیشه هستند و میدان را باز کرده‌اند، اگر امروز انتشار کتابی نو در خصوص قرآن امکان و اجازه نشر پیدا نکند، می‌تواند در فضای مجازی نشر یابد. باید در نظام آموزشی و سیاسی ما قرآن به عنوان امری اصلی، در استنباط و صدور حکم، مورد توجه قرار گیرد.
 
این جنبه‌های باطنی و عقلانی چگونه باید مورد توجه قرار بگیرد؟ و آیا اساسا این کار ممکن است؟ ما تعبیر واحدی از این امور نداریم که مشخص کنیم جنبه‌های باطنی چه هست؟
گام اول این است که میدان اندیشه باز شود و آزاد‌اندیشی در خصوص مسلم‌ترین، مسجل‌ترین و صحیح‌ترین سند مسلمانی ما که قرآن است، باز شود. این اختیار صورت نگرفته است. شما باید باب اندیشه را آن قدر باز بگذارید تا تولید صورت بگیرد و این امکان داشته باشد که افرادی مانند آیت‌الله سبحانی و مراجع بزرگوار دیگر، سروش و مجتهد‌شبستری و دیگران حرف‌شان را بزنند تا جای اندیشه نو باز شود.

راه سازگاری دین با دموکرسی و توسعه، تنها از این مسیر مقدور است. جنبه‌های باطنی که من می‌گویم از جنس باطنی‌گری اسماعیلی و صوفیانه نیست، منظورم این است که این قرآن همان‌طور که دغدغه علامه طباطبایی بود، فقط وقتی فهمیده می‌شود که در کلیت خودش برداشت شود و نمی‌توان آن را به استناد روایت یا سنت تاریخی فهم کرد؛ از این‌رو علامه تفسیر خود را قرآن به قرآن می‌خواند و این در جهان خارج از ایران جا باز کرد.

خود تفسیر سوره حمد امام(ره) هم برای خیلی از سنت‌گرایان یا اخباریون که تسلط حاکم بر حوزه دینی دارند، مورد قبول نبود و این باعث شد تا امام تفسیر را کنار بگذارد. تفسیر ما در ذیل سنت اجماعی است و شما در آن نوآوری نمی‌بینید و حرف نویی در بین کثیر حرف‌ها وجود ندارد. شاید سیوطی نقطه عطفی بوده و حرفی خاص را زده باشد اما در کل این روند نوآوری متوقف شده است و اجازه نوآوری داده نمی‌شود.

شما فرض کنید مجتهدی با نام علامه شیخ محمدباقر بهبودی که با مقام معظم رهبری هم حجره بوده است، چون مبانی متفاوتی داشت و از اولین کسانی بود که در شیعه صحاح کتب اربعه را منتشر کرد، با محدودیت روبروست. او ترجمه تفسیر گونه‌ای به نام «معانی القرآن» چاپ کرد که دیگر اجازه بازنشر به آن نمی‌دهند. بهبودی از جنس خراقانی، نجم‌آبادی و سنگلجی بود که در نگاه سنتی جاری جایی ندارند، بنابراین مورد توجه قرار نگرفته است و از این رو دیدگاه‌شان از نظر علما شاذ و نادر است. بنابراین اگر نظام فکری و آموزشی کشور بخواهد جنبه‌های عقلانی را مورد توجه قرار دهد، گام اولش تولید فکر و برداشتن هر مانعی از این مسیر است. در عصر ائمه(ع) نیز کسانی نظراتی کفرآمیز می‌دادند، اما ائمه(ع) با ایشان دیالوگ داشتند و ایشان از آزادی پس از بیان نیز برخوردار بودند با روی دادن این اتفاق قرآن راه خود را در زندگی ایران امروز باز می‌کند.
 
برخی سیدجمال را نیای داعش هم دانسته‌اند و گفته می‌شود، برداشت صرفا قرآنی با تعلیق سنت به نوعی بنیادگرایی تبدیل می‌شود. در واقع برداشت انتزاعی موجب می‌شود نظرات شخصی به قرآن تحمیل شود. آیا پیش از فهم قرآن ما نیاز به معیارهایی داریم و آیا رجوع اکتفا به قرآن به بنیادگرایی می‌رسد؟
برای پاسخ به این سوال باید به این پرسش اساسی پاسخ داد که خداوند پیامبران را به چه منظوری مبعوث کرده است؟ با تمرکز در جهان اسلام، بعثت پیامبران همه یک منظور داشته و همه طبق قرآن در مسیر حضرت ابراهیم(ع) بوده‌اند. اگر باور داریم پیامبر(ص) آمده است که انسان بسازد مشکل حل خواهد شد. اگر هدف از بعثت انبیا و اعجاز هدایت انسان باشد و نه تسخیر جهان و مبارزه با دیگری و هر کس در این گزینش میان دین و غیر دین آزاد باشد، پاسخ به این سوال شما مشخص است.

بنیادگرایی که به عنوان حرکتی تاریخی تنها به این جهت با الگو قرار دادن دوران پیامبر(ص) مخصوصا عصر اموی، عباسی و خلفای موروثی و مبنای مشروعیتی برای رفتار سیاسی خودشان قائل شده‌اند و برداشت‌های تقطیعی از قرآن به این رسیده‌اند که جهاد در قرآن، ابتدایی است و نه دفاعی و جریان بنیادگرایی معاصر هم با این مبنا شکل گرفته است. ایدئولوگ این جریان سیدقطب است. سیدقطب ایدئولوگ جریان سلفی سنتی و هم جریان نوسلفی و اخوان‌المسلمین است. پدیده انقلاب اسلامی و شکست اعراب در ۱۹۶۷ به تقویت این اندیشه در جهان اسلام کمک کرد و آن را توسعه داد.

واقعیت این است که روح کلی اسلام روح انسان‌سازی و هدایت بشر است و به تعبیر یکی از علما قرآن کارخانه آدم‌سازی است و منازعه‌ای میان مسلمان و غیرمسلمان، مبنای شرعی نخواهد داشت مگر جایی که حیات یا تمامیت ارضی به خطر بیفتد و باید از خود دفاع کند. در یک جمع‌بندی معتقدم اسلام سیاسی یا بنیادگرایی که امروز تقویت شده، در یک قاب تصویری بر گرفته از ایدئولوگ‌هایی امثال سید قطب است که در چارچوبی از اسلام تاریخی برداشت‌هایی از آیات کرده و حول سه‌گانه حاکمیت و حکومت و جهاد، به بازتولید سنت تاریخی دارالاسلام و دارالحرب پرداخته‌اند. ما باید به دنبال گفت‌وگوی‌ جریان‌های اسلامی در درون جهان اسلام باشیم و متاسفانه با دوقطبی شدن جهان اسلام این روند تحت تاثیر قرار گرفته است.
برچسب ها: ایکنا ناصری قرآن
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین