وحیدسلوکی*؛ دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، مردی که با حمایت لابیهای صهیونیستی و کارتلهای نظامی بدون درک و فهم روشنی از اصول سیاست خارجی وارد کاخ سفید شد، و اکنون اصول دیپلماسی در سیاست خارجی، به بزرگترین چالش مرد اول آمریکا تبدیل شده، که این میتواند پیامدهایی نه فقط برای آبروی تاریخی آمریکا، بلکه چالشهای سیاسی و اقتصادی را برای روسای جمهور آینده آمریکا رقم بزند.
در تاریخ سیاسی آمریکا در روابط با ایران تا قبل از شروع روند مذاکرات هستهای ایران با کشورهای ۱+ ۵، آمریکا با بهانههای واهی، به خصوص پیرامون مسائل هسته ای، با یکه تازی در عرصه بین المللی با توسل به ابزاهای اجبارآمیز و تحریم و تهدید، در تقابل با جمهوری اسلامی ایران، چالشهایی را فراروی ایران فراهم میکرد.
با نوسازی و تغییر رویکرد سیاست خارجی ایران، در دولت یازدهم و استفاده دیپلماسی کارآمد و بکارگیری سیاست خارجی خردمندانه و مدبرانه مبنی بر تنش زدایی و همکاریهای منطقهای و فرامنطقهای، ایران توانست به ارزشیترین منافع ملی در سیاست خارجی دست پیدا نماید.
در واقع دستگاه دیپلماسی توانست با شناسایی خلاهای موجود در روابط با سایر کشورها و معادلات بینالمللی و نیز با درک و شناخت روشنی از استراتژی دیپلماسی آمریکایی، شرایط را به نحو مطلوبی تغییر دهد که آثار آن با گذشت زمان بیش از گذشته نمایانتر خواهد شد.
از جمله دستاوردهای سیاست خارجی تعاملگرایی را میتوان افزایش سطح امنیت ملی دانست، که بر اساس آن با ایجاد آرامش، اطمینان و صیانت از ارزشها و منافع حیاتی، ایران توانست در کنار به رسمیت شناخته شدن حق هستهای، فعالیتهای صلح آمیز هستهای را ادامه دهد و از سوی دیگر مهار هژمونی آمریکا در نظام بین الملل است، به طوری که ایالات متحده همواره بر اساس الگوی راهبردی درازمدت خود، از دیپلماسی برای دخالت در امور کشورها و تنظیم رفتار بازیگران سیاسی، به ویژه ایران در راستای منافع خود استفاده میکرد.
این در حالی است که با تعامل و همگرایی با کشورهای نظام بین المللی و بهره گیری از قدرت دیپلماسی، آمریکا از همراهی متحدان قدیمی خود بازماند و این به وضوح در سخنرانی اخیر دونالد ترامپ درباره اتهامزنی و ادعای دروغین در راستای عدم پایبندی ایران به برجام دیده شد که با واکنشهای محکم کشورهای اروپایی مواجه شد و یا عدم همراهی صندوق بین المللی پول با خواستههای ترامپ در تقابل با ایران قابل مشاهده و درک است.
در واقع آمریکایی که روزی با ابزار دیپلماسی توانست به یک قدرت برتر تبدیل شود که همواره پشتیبانی تمام دنیا را در هر مسئلهای بخصوص در تقابل با ایران دارا بود، حال با توجه به اقدامات ایران و از سوی دیگر رئیس جمهور آمریکا که اصول سیاست خارجی و ابزار آن را نمیداند، همان دیپلماسی به چالشی برای کاخ سفید و تاریخ آمریکا تبدیل شده که انزوای سیاسی و مرگ هژمون قدرت را برای آمریکا در پی خواهد داشت.
ایران توانست با روند مذاکرات هستهای، با هزینه کمتر، اهداف خود را دنبال نماید و به جایگاه واقعی خود در سطوح منطقهای و بین المللی برسد و همین سبب شده تا دشمنان منطقهای و فرامنطقهای را برآشفته کند و در پی استراتژی جدید، به فکر اتحاد با کشورهای عربی در منطقه بیافتند؛ لذا با توجه به آنچه آمد میتوان گفت: عدم آشنایی و اعتقاد ترامپ به دیپلماسی و عدم حضور در ساختار سیاسی، تعاملگرایی به یک فرصت استراتژیک برای ایران تبدیل شده است.
آنچه میتواند این فرصت را برای جمهوری اسلامی نهادینه سازد، ضرورت توجه به روند تصمیم گیری در ایران است. در واقع این میتواندبه عنوان یک مدل مطلوب اثربخش در سیاست خارجی و در راستای منافع ملی، تقابل با آمریکا و در راس آن ترامپ باشد، لذا لازم است توجه به ساختار و روند تصمیم گیری در جمهوری اسلامی ایران در اولویتها قرار بگیرد.
با توجه به فشارهای غیرقانونی و بحرانسازی در سطوح مختلف برای ایران با توجه به درک آنان از اثرگذاری ایران در محیط بین المللی، راهکارهای موثر در تقابل با آنچه گفته شد، پایبندی به تعهدات و قراردادهای بین المللی، گفتگوهای دفاعی و امنیتی کارآمد و مناسب در منطقه استراتژیک غرب آسیا میباشد.
در مجموع میتوان گفت: ایران خواهد توانست با بهره گیری از قدرت نرم و همگرایی در برابر چالشسازیها ایستادگی کرده و به حداکثر منافع ملی دست یابد.