bato-adv
کد خبر: ۳۲۹۴۷۷
صادق میرویسی نیک

عدالت؛ الزام اجتماعی یا تفنن جناحی؟

تاریخ انتشار: ۱۳:۲۶ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۶
صادق میرویسی نیک؛ قوام هر اجتماعی به ارزش و هنجارهای است که جامعه در سایه آن‌ها سامان می‌یابد. ارزش‌ها و هنجارهای که زیست اجتماعی بدون آن‌ها ممکن نیست و سوژه‌های اجتماعی همواره در پی آن‌ها می‌باشند تا سامانی در زندگی بنا سازند. در میان این ارزش‌های اساسی شاید بتواند «عدالت» را نام برد. ارزشی که در واقعیت امر قوام و ثبات یک جامعه منوط به آن است و فقدان آن زمینه ساز تحولات و بی ثباتی‌های اجتماعی است که طنین همان فقدان را گوش زد می‌کنند. فقدانی که در یک تعبیر لکانی شاید انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت ۹۶ میل به ژوئیسانس گم شده آن را دوباره در انسان ایرانی زنده کرد.

انتخاباتی که هرچند تبلیغات یک طرفه آن پیرامون طبقات فقیر در چارچوب یک بازی سیاسی صورت می‌گرفت، اما از قضاء این بازی واقعیتی را آفرید که حاصل آن رأی چشم گیر ۱۶ میلیونی جریان راست بود. رأی که گویا در فضای سیاسی پس از انتخابات از یکسو دستاویز جناح راست شده است تا با تمسک به آن رقیب را در زمین اقتصادی زمین گیر نموده و از ورود به حوزه‌های سیاسی و فرهنگی که آن را حیات خلوت خود می‌داند باز دارد؛ و از سوی دیگر شاید تلنگری برای چپ سیاسی بود تا شاید در ضمن فرار از تله رقیب راست خود، اندکی نیز رنگ اقتصادی به چپ بودگی خود بیامیزد و با کم کردن پژواک صدای آزادی، متوجه صدای عدالت نیز باشد، یعنی همان صدایی که شاید غفلت از آن مهمترین دلیل رویش علف‌های هرزی بود که مانع از رشد بذر آزادی خواهی شدند.

اینکه راست و چپ ایرانی به چه میزان در نگاه خیره خود به «عدالت» صادق هستند نکته‌ای حائز اهمیت، اما خارج از حوصله این سطور است. هر چند اندکی تأمل در گذشته تاریخی این دو جناح شاید ذهن ما را به فهمی ابتدایی از قربانی شدن عدالت در زیر پاهای تعهد طلبی راست و آزادی خواهی چپ رهنمون سازد. اما آنچه که از منظر این نوشتار اهمیت دارد یافتن روزنه‌ای است که شاید بتوان با تمسک به آن بیرون از نگاه‌های ایدئولوژیک راست و چپ ایستاد و از دیدگاه تفکر سیاسی به اهمیت عدالت در واقعیت ایران امروز ورود پیدا کرد. زیرا در تفکر سیاسی عدالت چیزی نیست جر همان کانون سامان بخش هر اجتماعی که سیاست معطوف به آن است.
 
در واقع از دیدگاه تفکر سیاسی عدالت نه یک انتخاب بلکه یک الزام اجتماعی برآمده از زندگی اجتماعی است و همان گونه که رالز بیان می‌کند این ذاتِ شرایط و زیست اجتماعی انسان است که عدالت را به یک ضرورت بدل می‌سازد؛ لذا عدالت بیش از آن که دست آویزی برای نزاع‌ها و گرو کشی‌های سیاسی باشد، باید به عنوان ضروری‌ترین نیاز اجتماعی ایران امروز مورد توجه قرار گیرد و موضوع فکر سیاسی سیاستمداران ما واقع شود.
 
شاید در معاصرتی که ایران امروز در آن قرار گرفته است و مهمترین ویژگی آن‌ها تشویش و دوگانگی فکر سیاسی در واضح دیدن واقعیت‌های ایران باشد، عدالت آن هم در قامت اقتصادی آن مهمترین سرمایه‌ای باشد که بتوانیم با ریختن شن‌های آن در زمین آشفتگی فکری خود موقتاً مکانی برای ایستادن ایجاد کنیم و از فرورفتگی بیشتر جامعه خود اجتناب نمائیم؛ و باز هم شاید مهمترین عامل ضرورت و اهمیت این توجه چیزی جز سبقت امر اجتماعی بر امر سیاسی و نقش آن در شکل بخشی به واقعیت‌های ایران امروز نباشد.
 
واقعیت‌های که بدون آن که منتظر تصمیم‌های گنگ سیاستمداران ایرانی باشند، پرده وجود خود را بر صحنه نمایش فکری آن‌ها می‌افکنند و مجالی برای اجرا شدن آن‌ها باقی نمی‌گذارند. در این فضای شناور و غیر قابل کنترل امور اجتماعی است که عدالت می‌تواند اندکی ترمز بی قراری اجتماعی را بکشد و سایه‌ای ایجاد کند که شاید بتوان لحظه‌ای در زیر آن توقف کرد و به سامان مسائل ایران فکر نمود.

اگر سیاست واقعی آغشته به رنگ تفکر و نه سیاست زدگی باشد، آنگاه صحبت از عدالت نمی‌تواند خط کشی برای تماییز بخشی جناح‌های سیاسی باشد. این ضعف سیاست و تفکر سیاسی و فقدان ارتباط آن با واقعیت‌های جامعه ایران است که عدالت را به کالایی تبلیغاتی در نزاع‌های سیاسی بدل نموده است.

واقعیت آن است که در ایران امروز عدالت تنها سنگ بنای استواری جامعه‌ای است که مردمان آن بیش از هر زمانی در معرض تند بادهای بی عدالتی سیاستمدارانی هستند که در انتزاع از واقعیت‌های ایران تفکر می‌کنند. آنچه که امروز عدالت را به یک نیاز مبرم در ساحت سیاست ایران تبدیل نموده است نه مصادره به مطلوب‌های جناحی بلکه واقعیت اکنون ایران است، و تنها این واقعیت است که می‌تواند پرتو خود را بر چیستی و چگونگی عدالت بیافکند. به عبارت دیگر عدالت به عنوان یک مفهوم ارزشی و اجتماعی نمی‌تواند با یک تعریف و ماهیت جهان شمول وارد تفنن جناحی شده و با گرفتن معنا از آن به جامعه تزریق شود.
 
بلکه در صورت بندی عدالت عکس این قضیه صادق است و این واقعیت جامعه است که ما را به دیدن عدالت فرا می‌خواند و همین واقعیت نیز یگانه مرجع ما در صورت بندی عدالت است. واقعیت‌های امروز ایران، آن را به شدت تشنه عدالت در ابعاداجتماعی و اقتصادی آن نموده است و همین واقعیت ما را فرا می‌خواند که بیرون از نزاع تعهد و تخصص اصولگرایی و آزادی و عدالت اصلاح طلبی به واقعیت عدالت بنگریم.
 
شاید فراتر از این دوگانه باوری‌های ایدئولوژیک عدالت خود همان مبنایی باشد برای تفکر جریان راست و چپ در باب این مسئله که که وضعیت کنونی جناح‌های سیاسی ما چه نسبتی با تعهدگرایی و هویت اصولی و یا آزادی خواهی اصلاح طلبی دارد؟ شاید این فراخوان به تفکر از سوی عدالت بتوان ما را به فهمی علمی و منطقی از ضرورت‌های هویت و آزادی خواهی رهنمون سازد.
 
 

*دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو