bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۲۲۶۵۴

"می‌بینم" "وسوسه می‌شوم" آنگاه "می‌کُشم"

در نوشتار ذیل سعی خواهم نمود تا به شیوه‌ای موجز با تشریح هرکدام از افعالی که در عنوان مطلب درون گیومه قرار گرفته‌اند نقش و تاثیر هرکدام در قتل آتنا را تبیین نمایم.
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۲ - ۲۶ تير ۱۳۹۶
فرارو- آرمان شهرکی؛ در نوشتار ذیل سعی خواهم نمود تا به شیوه‌ای موجز با تشریح هرکدام از افعالی که در عنوان مطلب درون گیومه قرار گرفته‌اند نقش و تاثیر هرکدام در قتل آتنا را تبیین نمایم.

الف)دیدن

دیدن شنیدن بوییدن و سایر حواس آدمی نقشی بی‌بدیل در کنش‌ها‌ فعالیتها و مهارتهای او دارند. این تواناییها از خلال بدن و توسط بدن، جهان اجتماعی انسان را شکل داده و از طریق آن شکل نیز می‌پذیرند.
 
انسان از طریق بدن و ابزارهایی که بدن مالک آنهاست به باشنده‌ای در جهان being-in-the-world بدل شده و مستمرا می‌شود یا درحال شدنbecoming است.
 
حتی آگاهیِ consciousness آدمی نیز چیزی نیست جز نوعی ارتباط حسّانی sensual relationship با جهان پیرامون و محیط اطرافش، به تعبیری امروزه دوگانه‌ی معروف دکارتی که بر جهان یا اقلیم مستقل و دست‌نایافتنی درون transcendental inner world صحّه می‌گذاشت از اساس زیر سوال است.
 
قاتل، آتنا را "دیده" و این دیدن، به دلیل "مکان" location خاص رنگرزی‌اش که در مجاورت با مکان کار پدر آتنا بوده هرروزه تکرار می‌شده است. 
 
فضا space نیز چونان یک متغیر تاثیرگذار، محیط اطراف قاتل را با حضور مداوم آتنا نشان‌گذاری می‌کرده است.
 
کودکان بی‌پناهی در راه رفتن به مدرسه یا بازگشت از آن و دکانی یا خانه‌‌ای تیره‌وتار و امن و فرهنگی واپس‌مانده در این دیار که هرخانه‌ی مسکونی را با خُرده‌شیشه‌ها فنس‌ها سیم‌های خاردار بالای دیوار به دژی مستحکم بدل می‌سازد نوعی چاردیواری اختیاری شکنجه‌آور بریده از جهان بیرون، یک قتل‌گاه.

تکرار در دیدن، آگاهی قاتل را به‌سوی آتنا معطوف ساخته است. در فلسفه‌ی پدیدارشناسی، آگاهی انسان همواره آگاهی به چیزی است یا آگاهی از چیزی.
 
آتنا در دیدگاه قاتل نه یک اُبژه‌ی محض یا چونان یک شی که عینیست حاضر شده در آگاهی که ذهن قاتل را به خویش ملتفت ساخته است. این عین دارای ویژگیهایی بوده که بسیاری روایت‌های کلان ارزشی را در ذهن قاتل کم‌رنگ ساخته به محاق برده ویژگیهایی همچون: دختر بودن و کودک بودن که هردو "بی‌پناه بودن" و "قربانی جنسی بودن" را در وجود قاتل با "آتنا بودن" پهلوی هم قرار داده.
 
التفات ذهن به‌سوی عین و ایجاد آگاهی‌ای از جنس "به‌دام‌افکندن" در تمامی قاتلان سریالی و افراد دارای سوءپیشینه مصداق دارد. از همین روست که کثیری از آنها در پیله‌ای خودساخته از انزوا به‌سر می‌برند چراکه تمامی جهان آنها در ارتباطی کشنده با قربانیانشان "پُر می‌شود". تنها زیستن و تنها بودن قاتلان سریالی در فیلمها و آثار ارزنده‌ای همچون هفت ساخته‌ی دیوید فینچر و سکوت بر‌ّه‌ها به کارگردانی جاناتان دمیِ فقید وجه بارز زندگی آنهاست.

ب) وسوسه شدن
آدمی در هرکجای این کره‌ی خاکی که باشد وسوسه می‌شود. وسوسه چیست و به‌ چه معناست؟ نوربرت الیاسِ جامعه‌شناس فرایند "متمدن‌شدنِ" انسان را تشریح کرده است. آنجا که شهروند متمدن با نوعی خویشتن‌داری و کف‌نفس بوده که شالوده‌ی تمدن را بنانهاده. و فروید به زیبایی این فرایند کلان اجتماعی یعنی متمدن شدن را به نوعی احساس روانی از جنس ناخشنودی dissatisfaction پیوند زده است.
 
وسوسه شدن از این حیث یعنی متمدن نبودن که خود به معنای  این است که نتوانی بر خشنودی یا لذت برخاسته از یک موقعیت خاص که چه بسا به بهای آزار دیگران تمام می‌شود مهار بزنی و از آن صرف‌نظر کنی. این یک توانایی know-how است که از ادراک خاص موقعیت در آگاهی قاتل برمی‌خیزد و با آن پیوند دارد.
 
در این میان لذت جنسی یکی از مهمترین‌ و قوی‌ترین لذات آدمی است. سکسوآلیته یکی از ابعادِ بودنِ ما در جهان است به‌نحویکه ادراک ما و زیست موتور motor life ما به‌نحوی جنسی ساختار یافته. در این میان و اگر در نظر بگیریم که همگی ما عاملینی تن‌یافته embodied agents هستیم؛ جنسی بودن دلالت‌های دیگری نیز خواهد داشت: به‌چالش طلبیدن ارزش‌ها قانون عرف و کلان‌روایت‌هایی همچون بسته‌های دینی که همگیشان به‌نوعی حدزدن بر تمایلات جنسی توصیه کرده و فرمان می‌دهند.
 
کشف تن دیگری و تجاوز به آن که محرمانه‌ترین مایملک‌اش هست هم لذت به‌بار می‌آورد و هم با فراتررفتن از عرف قانون و اندرزهای دینی نوعی تابوشکنی است. لذت جسمانی و تابوشکنیِ همراه با آن است که به وسوسه دامن می‌زند و در محیطی نامتمدن قاتلی را به‌سوی قربانی بی‌پناهش که می‌تواند به احتمال زیاد یک زن یا دختربچه‌ای باشد سوق می‌دهد.
 
بی‌اخلاقی و نامتمدن‌وار زیستن با مذهبی بودن یا متدین‌بودن یا مومن بودن نسبتی عکس دارد و لذا بسیاری از مفسرین و تحلیل‌گرانی که جامعه‌ی ایرانی را جامعه‌ای دینی می‌پندارند سخت در اشتباه‌اند و دلایل‌ و قرائن‌اش البته فراوان و علت‌هایش نیز خود حدیث مفصلی‌است که در مجال کوتاه این نوشتار نمی‌گنجد. اینکه ایرانی‌ها زود "وسوسه می‌شوند" می‌تواند در حد یک فرضیه‌ی علمی مطرح شود.

ج)کشتن
کشتن پس از آزار جنسی‌دادنی که خود از پی وسوسه آمده  بسیار محتمل است. کشتن در اینجا سه وجه دارد: نخست، به ماهیت خاص کنش جنسی مردانه مربوط است که ناگهان به اوج می‌رسد و چنین اوجی در تقابل با غیریت خویش یعنی حضیض وجودی که اُبژه‌ی میل شده یعنی آتنا معنی می‌یابد و نهایتِ حضیض، مرگ است که رهاورد کشتن است.
 
درثانی، کشتن از توانایی برای کشتن بر‌می‌خیزد و اگر تن body منبع یکی از توانایی‌های عمده باشد یعنی زور جسمانی و هم ابزار کاربرد توانایی باشد این امرِ واقعی است که مردان همواره از زنان تواناترند و اگر چنین مردانی در محیط یا پیرامونی زیست کنند که نامتمدن باشد محتمل است که از این توانایی برای سرکوب زنان بهره برده و تمامی دستگاه فکری و ادراکی خویش را به‌گونه‌ای سامان دهند که توجیهات منطقی و عقلانی نیز برای سرکوب و کشتار بتراشند. تحقق زورجسمانی مردانه بر کودکی ضعیف‌الجثه و معصوم همواره آسان است. ثالثا، کشتن در اینجا از وجهی تکنیکی نیز برخوردار است و منظور محو جنازه یا جسد است برای رهایی از مجازات.

سعی می‌کنم مطالب را در یک جمع‌بندیِ فشرده مرور کنم:
-دیدن و یا سایر کنشهای حسّانی بخشی غیرقابل انکار از وجود آدمی و در ارتباطی تنگاتنگ با اندیشه و کنش اوست. نقش بدن در اینجا و نیز بدن خاص مردانه بسیار مهم و مورد مناقشه است.

-وسوسه شدن در محیطی نامتمدن و غیرمتدین قدرت مانور بیشتری دارد. وسوسه با نوعی لذت و تابوشکنی همراه است و غالبا به آزار دیگری و صدمات روحی و روانیِ تروماتیک منجر می‌شود حتی اگر رضایتی در میان باشد بازهم ناخشنودی به ‌بار خواهد آمد.

-کشتن هم با مردانگی ارتباطی وثیق دارد هم با کنش جنسی مردانه و هم با زور جسمانی مردان. از این نظر و در تن‌یافتگی خشن و جنایت‌بار مردانه، بدن body به  جنازه corpse یا محموله‌ای از گوشت meat تنزل وجودی می‌یابد. بسیاری از جنگ‌آوران، متجاوزان و قاتلین سریالی مرد بوده؛ هستند و خواهند بود. مردان همه‌نوعی علم به بار آورده‌ خلق نموده‌اند فی‌الجمله علم تجاوز جنگ و کشتار.
 
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو