bato-adv
کد خبر: ۳۰۲۵۵۷

مصلح ناتمام

احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت: در غیاب هاشمی مخالفانش بیش از هر زمان دیگری دچار «بی‌معنایی» خواهند شد. حیات سیاسیِ بسیاری از جناح‌ها سالیانی در موافقت یا مخالفت با هاشمی شکل گرفته بود. او آنتاگونیسمی را شکل می‌داد که از دل آن کنش سیاسی تازه‌ای زاده می‌شد. احمدی‌نژاد بالاترین سمت سیاسی‌ خود را مرهون مخالفتش با هاشمی است. در نبود هاشمی بعید بود احمدی‌نژاد حتی به سمت وزارت دست یابد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۸ - ۲۵ دی ۱۳۹۵
احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت: در غیاب هاشمی مخالفانش بیش از هر زمان دیگری دچار «بی‌معنایی» خواهند شد. حیات سیاسیِ بسیاری از جناح‌ها سالیانی در موافقت یا مخالفت با هاشمی شکل گرفته بود. او آنتاگونیسمی را شکل می‌داد که از دل آن کنش سیاسی تازه‌ای زاده می‌شد. احمدی‌نژاد بالاترین سمت سیاسی‌ خود را مرهون مخالفتش با هاشمی است. در نبود هاشمی بعید بود احمدی‌نژاد حتی به سمت وزارت دست یابد.

ابعاد شخصیت هاشمی چنان متضاد و متناقض است که موافقت‌ها و مخالفت‌های بسیاری را معنا می‌بخشد. موافقان و مخالفانی که ثابت نمی‌ماندند و با موضع‌گیری‌ها‌ي سیاسی‌ او هر بار، ناگزیر به واکنشِ تازه می‌شدند. هاشمی از این منظر، کنشگری سیاسی بود که دیگران را به واکنش وامی‌داشت و شاید این بارزترین ویژگی‌اش بود. مردم نیز در مواجهه با او از این قاعده مستثنا نبودند. یا به او عشق می‌ورزیدند يا از او دوری می‌جستند، البته با این باور که در شرایط بحرانی می‌شود به او تکیه کرد.

برخی این وجهِ شخصیت هاشمی را با قوام مشابهت‌سازی کرده‌اند، اما شاید این قیاس به‌دلیل تفاوت خاستگاه قوام و هاشمی ممكن نباشد. همان‌طور که امیرکبیر کنش سیاسی‌اش چندان قرابتی با هاشمی نداشت. همانندسازی شخصیت‌های تاریخی بیش از آنکه بیانگر تام‌وتمامِ واقعیت باشد، نوعی ادای دین به تاریخ یا ستایش از چهره‌های سیاسی معاصر است. هاشمی، هاشمی است و مقایسه او با خودش به نتیجه بهتری می‌انجامد.

اما ناگفته پیداست، گاه این مقایسه‌ها از سر ناچاری است. هاشمی ماهی لغزنده سیاست است که دم به تله نمی‌دهد و آن دَم که در دست صیاد است می‌لغزد و می‌گریزد و آه و افسوس برجا می‌گذارد. مرگ او نیز نمایش تمام‌عیار شخصیتش بود. در شرایطی که همه منتظر کنش‌های سیاسی او برای انتخابات سال ٩٦ بودند، چشم از دنیا فروبست و چنان ناگهانی رفت که انگار مرگش را خودش برگزیده تا همه را غافلگیر کند و فرصت هرگونه بهره‌برداری سیاسی از شرکت یا عدم شرکت در تشییع‌ پیکرش را از موافقان و مخالفان بگیرد. او حتا مرگ را غافلگیر کرد.

آخرین دیدار ما با هاشمی‌رفسنجانی در آستانه ٩ دی‌‌ماه امسال رخ داد. از طرف روزنامه «شرق» برای گفت‌وگو با او رفته بودیم. دَه دقیقه دیرتر از زمان مقرر آمد. تا وارد سالن شد مانند همیشه، با وقار جلوه کرد. درحالی‌که تلاش می‌کرد به ضعف ناشی از سالخوردگی‌ غلبه کند، روبه‌روی دوربین نشست. بحث انتخابات ٩٦ خون تازه‌ای در رگ‌هایش دواند و طنین صدایش رساتر شد: «آقای روحانی مصمم است بیاید.» با هرگونه نگاه و تحلیل که به نیامدن روحانی ختم می‌شد با جدیت مخالفت می‌کرد و محکم و استوار از پیروزی روحانی می‌گفت. گویی، درباره خودش سخن می‌گوید و هم‌اوست که قرار است سکان ریاست‌جمهوری را بر عهده بگیرد. یکی دو سؤال دیگر مانده بود که وقت‌مان تمام شد اما او مانع قطع گفت‌وگو شد و به اطرافیانش یادآوری کرد دَه دقیقه دیرتر آمده و نباید آن تأخیر را نادیده گرفته و به حساب ما بگذارند، پس مصاحبه ادامه یافت.

در هر دیدار مطبوعاتی با هاشمی‌رفسنجانی ناخودآگاه به یاد شکست سال ٨٤ می‌افتادم. ما برای شکست آماده نبودیم، اما شکست خوردیم. شکستی که موجب شد، همه جریان‌های سیاسی با هم متحد شوند. اتحادی که نشئت‌گرفته از غرور شکسته ما بود. ما یعنی مردم، آنان یعنی سیاست‌مدارانی که ما منتقدشان بودیم. حالا ما به آنان نزدیک می‌شدیم، یا شاید آنان به ما نزدیک می‌شدند. بی‌پناهی و هراس را تجربه می‌کردند. بعد از آن اتفاقات زیادی افتاد که ما غرور ازدست‌رفته‌مان را بازیابیم و آنان یقین گمشده‌شان را.

این‌بار از سر فرصت‌طلبی به یکدیگر روی نیاورده بودیم. از سر نیاز به جبران آنچه از دست داده بودیم، کنار هم نبودیم. هیچ‌کس به دنبال جایگاه و منزلتی نبود. ما با ترس‌ها و ناامیدی‌هایمان، «مردم» شده بودیم. برای هاشمی مصلحت‌ها رنگ نباختند، اما مصلحت‌های دیگری جای قبلی‌ها را گرفتند: مصلحت مردم، مصلحتِ‌ بودن با مردم. هاشمی‌ تازه‌ داشت این مصلحت‌ها را می‌چشید و مزه‌مزه می‌کرد. مردی پر از تضادها و تنش‌ها، که گویا در آخرین سال‌های پایانیِ عمر راهش را بازیافته بود، و اینک می‌دانست با چه‌چیز می‌شود به تضادها و تناقض‌‌ها غلبه کرد.

با بازگشت به مردم، در پیوند با حرمان و ناامیدی آنان و اینکه همواره باید چراغی را در جایی برایشان روشن نگاه داشت، حتا در دوردست‌ها، بر سر قله‌ای دور، حتی اگر پاهای سالخورده توان رفتن به آنجا را نداشته باشد. اگر زندگی هاشمی‌رفسنجانی حیرت‌انگیز نبود، مرگش چنان حیرت‌انگیز رخ داد که همه موافقان و مخالفانش را پای پیکر بی‌جانش کشاند. او با مرگ خود نوعی تلاقی سیاسی را رقم زد و خالق سیاست شد. سیاستی که شاید در آینده تناقضات و تضادهایش عیان‌تر شود.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین