bato-adv
کد خبر: ۲۹۷۸۵۳
ورود سیاست بین المللی به دوران تعلیق

پیامدهای شبح ترامپ و پیروزی پوپولیسم راستگرا

زمانی که ترامپ وارد رقابتهای انتخاباتی شد، نیویورکر در یک تصویرسازی او را در قامت «دختر شایسته»ای تصویر کرد که روی صحنه درحال نمایش اندام ناموزون خود است، در جریان رقابت با کلینتون و زمانی که او با سلسله رسواییهای پیدرپی روبهرو شده بود، تایم او را به شکل یک بستنی شکلاتی در حال آب شدن تصویر کرد و وقتی از اوباما درمورد پاسخش به انتقادهای ترامپ سؤال شد، او با خندهای ملیح واکنش داد تا نشان دهد منتقد را جدی نگرفته است.
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۳ - ۱۵ آذر ۱۳۹۵
فرارو - دکتر حجت کاظمی*؛ زمانی که ترامپ وارد رقابتهای انتخاباتی شد، نیویورکر در یک تصویرسازی او را در قامت «دختر شایسته»ای تصویر کرد که روی صحنه درحال نمایش اندام ناموزون خود است، در جریان رقابت با کلینتون و زمانی که او با سلسله رسواییهای پیدرپی روبهرو شده بود، تایم او را به شکل یک بستنی شکلاتی در حال آب شدن تصویر کرد و وقتی از اوباما درمورد پاسخش به انتقادهای ترامپ سؤال شد، او با خندهای ملیح واکنش داد تا نشان دهد منتقد را جدی نگرفته است.

اکنون ترامپ درحالی به کاخ سفید میرود که پشت سرش لشگری مغموم از شکست خوردگان نظاره گر او هستند: سیاستمداران در دو حزب اصلی، رسانه های عمده و هالیوود، مؤسسه های نظرسنجی، روشنفکران، مراکز دانشگاهی و اندیشکده ها، متخصصان و تحلیل گران سیاسی و اقتصادی، طبقه ي متوسط صاحب مهارت آمریکایی و نهایتا استخوان خرد کرده های سیاست در اقصا نقاط جهان.

این رویداد چگونه اتفاق افتاد؟پیامدهای آن برای سیاست بین المللی چیست؟ تاثیرات احتمالی آن بر نحوه تعامل آمریکا با ایران چگونه خواهد بود؟

این مقاله می کوشد تا پاسخی به این سوالات باشد.

   وقتی گمان میکنی برنده ای!

چیزی حدود دوسال قبل، وقتی رقابتهای درون حزبی در ایالات متحده برای تعیین نامزدهای نهایی آغاز شد، یک ارزیابی شتابزده هم نشان میداد که کفه ي ترازو به نفع دموکراتها سنگین است. جمهوری خواهان همچنان زیربار سنگین دورهي فاجعه بار جورج بوش پسر به اردوگاه آشفته ای شبیه بودند که وجه مشخصه ي چهره های حاضر درمیان آنها عدم محبوبیت و سخنان نابخردانه بود. اما درسوی دیگر میدان، اوباما وجهه ای از یک رئیس جمهور نسبتا موفق را نشان میداد که توانسته بود ضمن خارج کردن آمریکا از دو بحران منطقه ای(عراق و افغانستان) به فرایند گذار از بحران اقتصادی سال2008 کمک فراوانی بکند.

آمریکا شاهد افزایش رشد اقتصادی به حدود چهاردرصد و کاهش نرخ بیکاری به رقمی در حدود پنج درصد بود. مهمتر از همه ي اینها اما گل سرسبد دموکراتها، هیلاری کلینتون بود. چهره ای شناخته شده در محافل سیاسی و اقتصادی ایالات متحده و عرصه ي بین المللی، اولین وزیرخارجه ي زن در تاریخ آمریکا و چهره ای که میتوانست یادآور دوران طلایی دهه ي90 برای آمریکاییها باشد.

او برای دموکراتها چنان کامل و بی نقص بود که اعضاي كنوانسيون حزبي ترجیح دادند تا بدون شنیدن حرفهای برنی سندرز، رأی های خود را به سبد کلینتون واریز کنند. در چنین شرایطی بود که بارها گفته شد کلینتون بیش از آنکه دغدغه ي رقابتهای انتخاباتی را داشته باشد، درحال آماده کردن تیم خود برای اداره کردن دولت آینده ي آمریکاست.

   ظهور پدیدهي ترامپ!

برجسته شدن ترامپ در رقابتهای انتخاباتی، بیش از آن که نتیجه ي جدی تلقی کردن او باشد، محصول تیتر شدن حرفهایی بود که حتی در مقیاس کمیپن جمهوری خواهان هم نامعقول ارزيابي  میشد. اما هرچه زمان گذشت و چهره هایی چون جب بوش و مارک روبیو توخالی بودن خود را بیشتر از قبل نشان دادند، خلأ موجود را مردی پرکرد که تنها سابقه ي او برگزاری مسابقات زیبایی و مشتی حرفهای توخالی و فاقد پشتوانه بود. درحالی كه  رسانه ها و متخصصان با ترکیبی از تمسخر و انتقاد به حرفهای«پرت» ترامپ امید داشتند تا بادکنک او بترکد و مشت او در میان توده ي حامیاش باز شود. اما انتظارها به سر نیامد و ترامپ به کمک«مردم معمولی» حامی اش، خود را به حزب تحمیل کرد.

حضور او در رقابت حتی خیال دموکراتها را راحتتر از قبل کرد. تصور آن بود که رقابتهای میان دو کاندیدا از سنخی دیگر است و عامل موفقیت در رقابتهای درون حزبی، به عامل شکست در رقابت با رقیب اتوکشیده و دارای شناخت دقیق از اقتصاد، سیاست و مناسبات بینالمللی بدل خواهد شد. همه چیز هم تا روزهای آخر مؤید چنین تحلیلی بود. وقتی نوار صوتی او پیرامون آزار زنان منتشر و سازوکارهای انتخاباتی از سوی او زیرسؤال رفت، همه ي مؤسسات نظرسنجی فاصله ي دورقمی کلینتون را از رقیب گزارش کردند. اگرچه این فاصله در روزهای منتهی به انتخابات کمتر شد و در روز قبل از انتخابات به رقمی بین يك تا دو درصد رسید، ولی همه چیز حاکی از آن بود که کلینتون به کاخ سفید خواهد رفت. اگر غیر از این بود، مجله ای مانند تایم 120هزار نسخه ي مجله ي خود را براي زدن عکس کلینتون به عنوان پیروز رقابت انتخاباتی حرام نمیکرد.

   در جست وجوی یک تبیین  
 
چرا ترامپ پیروز شد؟ این سؤالی است كه تقریبا تمام جهان در مواجهه ي با «شوک ترامپ»از خود میپرسند. قانع کننده ترین تحلیل از نگاه من، رویکردی است که پدیده ي ترامپ را حلقه ای از یک زنجیره ي گسترده ي «گردش به راست» در سیاست جوامع غربی قرار میدهد.

چندسالی است که راستگرایان در کشورهای مختلف اروپایی دوران شکوفایی خود را طی میکنند، پیروزیهای متوالی این گروه ها گرچه تا مدتی قبل ابعادی محدود داشت اما وقتی موج به بریتانیا رسید واکثریت شهروندان این کشور به برگزیت رأی مثبت دادند،گردش به راست آثار انقلابی خود را آشکار کرد.

ترامپ در رقابتهای انتخاباتی خود گفته بود که رأی به او چیزی مشابه برگزیت خواهد بود اما با پیامدهایی پنج برابر آن رویداد. پدیده ي ترامپ، رأی آمریکاییها به او و صعود ناباورانه ي او به رأس قدرت سیاسی ایالات متحده چیزی متفاوت از روند فوق نیست.

پدیدهای برآمده از ناامیدی و عصیانیت توده. اما ناامیدی از چه کسی و عصبانیت از چه کسی؟برای بیش از دودهه جهانی شدن،تعرفه زدایی،سیالیت سرمایه، قدرت گیری شرکتهای چندملیتی، افول موقعیت نیروی کار، ارتقای موقعیت زنان، فرسایش حاکمیت و مفهوم ملت، شکل گیری مفهوم شهروندی فراملی و جامعه ي مدنی جهانی، افزایش روند مهاجرت، شکل گیری رژیم های بین المللی قدرتمند در حوزه ي محیط زیست، حقوق بشر و کمکهای بشردوستانه و نهایتا ستایش تنوع و کثرت گرایی ارزشی و فرهنگی سکه ي رایج همه ي محافل علمی و سیاستگذاری بوده است.

تصور اولیه در غرب این بوده و هست که بسط چنین الگوهای هنجاری و نهادی در مقیاس جهانی معنایی جز نهادینه کردن نظم آمریکایی-غربی در جهان و ادغام سایرین در بازی موردنظر غرب ندارد. اما این ماجرا رویه ي دیگری هم دارد.

 جهانی شدن به رغم تمام مزایای آن برای غرب، با روندی همراه بوده که فرید زکریا از آن به«ظهور دیگران» یاد میکند.چین، هند، برزیل، کره، مکزیک و... در دو دهه ي گذشته منافع فراوانی از روندهای جهانی شدن برده اند. بخشی از این فرایند به معنای انتقال حجم عظیمی از سرمایه، شغل و فرصتهای اقتصادی از جوامع غربی به اقتصادهای نوظهور بوده است.

 همچنین جوامع غربی طی یک دهه ي گذشته با روند مداومی از مهاجرت قانونی و غیرقانونی مواجه بوده اند. بحران در جوامعی چون خاورمیانه و آفریقا به این روند دامن زده است.

مبنای اجتماعی راست جدید در واکنشی همه جانبه به این گفتمان مسلط، حاملان و نیروهای اجتماعی و نهادهای حامی آنها شکل گرفته است. راست جدید غربی بر مدار نوعی جهت گیری ضدجهانی شدن، حمایت از سیاست نئومرکانتیلیستی، مخالفت با فرایند سیالیت سرمایه، تأکید بر احیاي مفهوم حاکمیت ملی، احیای مفهوم ملت و تمایز«ما» در برابر«دیگری»، مخالفت با ایده ي مهاجرت، دفاع از مردسالاری،نفی کثرت گرایی فرهنگی و ارزشهای دیگران بنا شده است.

راست جدید، در تمایز با گرایشهای متعارف و سیاست حزبی نهادینه شده، بر سیاق جریانهای پوپولیستی بر فساد سیاستمداران و چهره های شناخته شده و حرفهای ها تأکید میکند.

دو شعار اصلی برگزیت و ترامپ یعنی «کنترل را بازگردانید» و «میخواهم کشور من برگردد» بازتابی از این روح زمانه در نزد توده ای است که دل خوشی از روندهای دو دهه ي گذشته ندارند.

تحلیل نتایج انتخابات در بريتانيا و آمريكا نشان داد که هر چقدر یک فرد دارای ویژگیهایی چون سفیدپوست، روستایی-شهرستانی، موقعیت اقتصادی و شغلی متوسط به پايین، پايین یا مستمری بگیر، دارای تحصیلات کمتر و نهایتا سن بالاتر باشد احتمال بیشتری دارد که به برگزیت و ترامپ رأی مثبت داده باشد.

 درمقابل گروههای دارای ویژگیهایی چون تعلق به گروه های نژادی و قومی، ساکنان شهرهای بزرگ، دارای موقعیت اقتصادی متوسط، دارای تحصیلات بالاتر و نهایتا جوانتر باشد، به احتمال بیشتری به عدم خروج از اتحادیه ي اروپا و کلینتون رأی داده اند. معنای این سخن آن است که نوعی خیزش حاشیه (سفیدپوست) علیه متن صورت گرفته است.

اکنون که به مسیر طی شده ترامپ نگاه میکنیم، به این نتیجه گیری میرسیم که گفتمان سیاسی و انتخاباتی ترامپ به رغم ناهنجاری آن، به نحو مشخصی بازتاب نگرانیها، کوته فکریها و دغدغه های این قشر بوده است.

ترامپ در انتخابات از خطر مهاجران و تهدید هویت آمریکایی از سوی آنها، سقوط ایالات متحده، ظهور چین و بهره برداری آن کشور از معاهدات تجارت آزاد، فساد سیاستمداران و فعالان حزبی و رسانه ای حرفه ای، وابستگی آنها به لابی شرکتهای چندملیتی، مفت خوری متحدان آمریکا با هزینه ي مالیات دهندگان آمریکایی، فشارهای ناشی از معاهدات تجارت آزاد و روند صنعت زدایی ناشی از انتقال سرمایه ها به خارج از آمریکا سخن گفت.

 تحلیلگران و رسانه ها کوشیدند تا غیر واقعی بودن این سخنان را به استناد واقعیتها نشان دهند، اما تجربه نشان داد که یک سخن و گفتار سیاسی میتواند به لحاظ مفهومی و علمی از جدیت و اصالت چندانی برخوردار نباشد اما به واسطه ي انطباق به شهود عامه، معادلات واقعی را تغییر دهد.

   ورود به دوران تردید

خوشحال ترین مرد این روزهای سیاست جهانی کسی نیست جز ولادیمیر پوتین. همسایه های آمریکا، اروپاییها، کشورهای شرق آسیا، چین، اعراب، ترکها و... همه خود را رودرروی فردی می بینند که هنری کيسینجر او را «خاص ترین» رئیس جمهور آمریکا میداند.

 وقتی به سیاهه ي سخنرانی های ترامپ در رقابتهای انتخاباتی نگاه میکنیم، تنها چیزی که به دست می آید، مجموعه ای از لفاظی های غریب است که اجرای همه ي آنها یعنی خداحافظی با نظم بین المللی کنونی.

خروج از نفتا(معاهده ي تجارت آمریکای شمالی)، نابودی پیمان مشارکت ترانس پاسیفیک، خروج از پیمان زیست محیطی پاریس، کاهش تعهدات آمریکا در ناتو، معامله با روسیه، تعرفه گذاری 45درصدی در تجارت با چین، لغو برجام، ایجاد محدودیت برای خروج شرکت های آمریکایی، معامله با کره ي شمالی، دیوارکشی در مرز با مکزیک، کاهش تعهدات در حمایت از کشورهای متحد آمریکا در شرق آسیا، فشار به عربستان و متحدان عرب و... همگی نتایجی بحران ساز خواهند داشت.

با عنایت به چنین پیامدهایی است که بسیاری دوست دارند با یادآوری سخنان معروف فرانسوا میتران عنوان کنند بین «ترامپ کاندیدا» و «ترامپ رئیس جمهور» تفاوت زیادی وجود خواهد داشت. یعنی اینکه او بسیاری از شعارهای خود را فراموش خواهد کرد. اگر این سخن را(با شک و تردید) بپذیریم، یعنی ما عملا هیچ چیز در مورد سیاست خارجی آینده ي او نمیدانیم.

یک شاخص برای درک رویکردهای احتمالی او نگریستن به تیم سیاست خارجی اوست.

 تیم ترامپ در حال شکل گیری است و آنچه از این ماهیت انتصاب کنونی و چهره های مطرح بر می آید، آن است که تیم او مجموعه ای ناهنجارتر از تیم سیاست خارجی بوش پسر خواهد بود. آن تیم به رغم همه ي گرایشهای تندو تیز، افرادی شناخته شده و دارای یک بینش بین المللی روشن بودند. تیم در حال شکل گیری ترامپ به این صفت ها شناخته شده نیستند. اما چند ویژگی میان آنها آشکار است: ناآگاهی، عدم انسجام درونی و تندروی.

 ترکیب تندروی متکی بر حماقت با حضور در رأس قدرتمندترین کشور جهان میتواند پیامدهایی خطرناک برای سیاست بین المللی داشته باشد. تیم ترامپ به جای مهار زدن به رویکرد ناهنجار ترامپ در حال تشدید آن است. به همین خاطر است که جهان با پیروزی ترامپ وارد یک دالان تاریک شده که محصول آن نوعی«تعلیق استراتژیک» است. همسو با هنری کيسینجر میتوان گفت که برای زمانی حدودا یکساله، جهان به ایالات متحده چشم خواهد دوخت تا ببيند از گردوخاک برخاسته در واشنگتن چه چیزی خارج میشود.

   
ایران و پدیدهي ترامپ

در جریان رقابتهای انتخاباتی در آمریکا همواره این سؤال مطرح بود که ترامپ یا کلینتون؛ کدامیک برای ایران شرایط بهتری را ایجاد خواهد کرد؟

بسیاری عنوان می کردند به رغم پايین بودن احتمال اقدامات انفجاری، به واسطهي جهت گیری منسجم تر و چندجانبه گرایی راهبردی، فشارهای یک رئیس جمهور دموکرات بر ایران شدیدتر است؛ حال آنکه گرچه برخورد جمهوری خواهان می تواند تند و تیزتر باشد، ولی آنها از قابلیتهای اجماع آفرینی نظیر دموکراتها بی بهره اند و اغلب امکان معامله با آنها آسانتر است.

عنوان می شود که ترامپ تاجرپیشه ای غیر ایدئولوژیک است که توجه اش بیش از هرچیز به داخل آمریکاست، به دنبال معامله با روسیه و فشار بر سعودی هاست و نهایتا اینکه اولویت او مقابله با داعش است تا ایران.

چنین تحلیل هایی بدون هیچ دلیلی اهمیت سخنان انتخاباتی ترامپ را اندک ارزیابی میکنند، به کنگره ای که اکنون به صورت کامل در اختیار جمهوری خواهان ضدایران است بی توجه اند و نهایتا به این نکته توجه ندارند که چهره هایی پیرامون ترامپ  دیده میشوند که ذکر شب و روز آنها دشمنی با ایران است.

با چنین شرایطی وضعیت آینده ي برجام و نحوه ي مواجهه با ایران در چه مسیری پیش خواهد رفت؟

پاره کردن برجام اقدامی است که حتی شخصیت تندرویی مثل باب کورکر از آن طرفداری نمیکند.حتی برنامه ي تعدیل شده ای چون تجدیدنظر از طریق مذاکره ي مجدد هم غیرممکن ارزیابی شده است. امضاکنندگان برجام خواهان احترام به آن هستند و بعید به نظر می رسد ترامپ درپی سرشاخ شدن با همه برسر چیزی باشد که جایگزینی برای آن ندارد.

 ازسوی دیگر ایالات متحده در خاورمیانه با مسائل و اولویتهای متعددی مواجه است که لزوما با یکدیگر همسو نیستند: کاهش مداخله، مقابله با روسیه، تعیین تکلیف وضعیت سوریه، حفظ موازنه و تداوم وضعیت فرسایش قدرتهای منطقه ای در رقابتهای درونی، مقابله با داعش، حمایت از اسرائیل، اتحاد با اعراب، فشار بر آنها برای ایفای نقش فعالتر، حمایت از کردها، مهار ایران، فشار بر متحدان منطقه ای ایران، تثبیت اوضاع در عراق و افغانستان. اینها اولویتهایی هستند که پیگیری آنها در یک سیاست منسجم تقریبا غیرممکن است. چگونه میتوان درپی کاهش مداخله در خاورمیانه، مقابله با داعش، حفظ موازنه میان قدرتهای منطقه ای و تثبیت اوضاع در عراق و سوریه و افغانستان بود و درعین حال درگیری با ایران را افزایش داد؟

آیا این ها به معنای آن است که ترامپ از برخورد با ایران پرهیز خواهد کرد؟

به نظر میرسد که راهی بینابین ستیزه جویی تند آشکار و خارج شدن ایران از تیررس حملات وجود دارد که انتخاب آن امری گریزناپذیر و محصول پیچیدگی اوضاع و محدوديت هاي ايالات متحده  است. این مسیری است که حتی اگر کلینتون هم به کاخ سفید راه می یافت، در مواجهه با ایران در دستور کار قرار میگرفت؛ منتهی با آرایشی دیگر، زبانی نرمتر و حقوقی تر و کوششی از زاویه ي چندجانبه گرایی. زبان جمهوري خواهان تندتر و راديكال تر خواهد بود، ولي به احتمال زياد  رئوس سياست اعمالي تفاوت چنداني با آنچه كلينتون در پي آن مي بود، چندان تفاوتي ندارد.

رئوس این سیاست را میتوان در قالب گزارههای زیر مطرح کرد:

   - توقف «اقدامات دواطلبانه»: منظور اقداماتی است که آمریکاییها مدعی هستند طبق برجام، واشنگتن الزامی به اجرای آنها ندارد و تنها از بابت تسهیل بهره برداری ایران از مزایای اقتصادی برجام صورت میگیرد. معنای این سیاست از میان رفتن بسیاری از شانسها برای بازگشت ایران به مناسبات مالی بین المللی و افزایش شدید ریسک معامله با ایران خواهد بود.

   -  اجرای سخت گیرانه تر برجام و افزایش فشارها در حوزه ي نظارتها: هدف چنین اقداماتی راندن ایران به موضع انفعالی، افزایش ریسک معامله با ایران و جلوگیری از عادی سازی شرایط خواهد بود.

   -  سرمایه گذاری روی موضوعات  غیرهسته ای برای فشار بر ایران: در این بخش به خصوص بحثهای مربوط به برنامه ي موشکی ایران و حمایت از تروریسم از اهمیت زیادی برخوردارند. هدف فعال کردن هرچه بیشتر این حوزه ها، خنثی سازی مزایای حاصل از برجام برای ایران و شکل دادن به فرایندی است که هدف میان مدت آن فرسایش هرچه بیشتر قدرت ایران و هدف نهایی آن مجبور ساختن ایران برای تن دادن به مصالحهه ای موردنظر طرف آمریکایی در حوزه های فوق است.

    - تلاش برای معامله و ائتلاف با دیگر بازیگران برای خارج کردن ایران از عرصه های نفوذ و تأثیرگذاری.

واقعیت آن است که چنین رویکردی ضمن پرهیز از اقدامات پرهزینه ای چون لغو برجام و برخوردهای سخت افزاری، نوعی سیاست مهار سنگین را علیه ایران شکل خواهد داد که سخت مورد پسند سیاستگذاران ساکن واشنگتن و متحدان منطقه ای آمریکا در خاورمیانه است؛ ضمن آن که احتمال کمتری دارد که با مقاومت سخت اروپا، روسیه و چین مواجه شود. همه ي اینها البته با این ملاحظه همراه است که بی تردید زبان سیاسی به کار گرفته شده علیه ایران در ایالات متحده تندتر از قبل خواهد بود.

فرجام سخن: تهدید-فرصت ایران

با هر متر و معیاری، ترامپ پدیده ای نابهنگام است. راستگرایان با پیروزی او امیدهای تازه ای کسب کرده اند، سیاست داخلی آمریکا از همین حالا دوگانگی شدیدی را تجربه می کند، سیاستمداران و ناظران بین المللی در حال رصد تحولات با هدف شناخت بهتر از سیاستهای آینده ي آمریکا هستند.

برای ما این تحول از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ چراکه تعاملات بین المللی ایران تأثیر آشکاری از نحوه ي مواجهه با ایالات متحده می پذیرد. دورانی پرتنش از رابطه ي ایران و آمریکا آغاز شده است. آن چه شانس ایران را برای مواجهه با چالشهای وضعیت جدید و بهره برداری از فرصتها افزایش می دهد، عواملی چون اوضاع بی ثبات خاورمیانه و موقعیت ارتقا یافته ي ایران در صحنه ي تحولات میدانی، اهداف متناقض آمریکا در خاورمیانه، افزایش احتمال درگیری میان آمریکا با اروپا و چین در شرایط جدید و نهایتا انعطاف پذیری قابل ملاحظه ي سیاست خارجی ایران است.

بزرگترین فرصت ایران، حماقت تیم جدید خواهد بود. احمق ها بیش از هر کسی به دشمنانشان کمک می کنند. تجربه ي بوش و تیم او شاهدی بر این نتیجه گیری است.

 آیا تیم ترامپ و دارودسته ي او به همان مسیر خواهد رفت یا آن که از آن ماجرا درس دیگری گرفته اند؟

*استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران

ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۵
آقای دکتر، فرانسوا میتران رو از کجا آوردید؟؟؟ این مطالب خیلی آشنا هستند!
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv