bato-adv
کد خبر: ۲۹۷۴۴۱
گفت و گو با خانواده قربانیان و شاهدان حادثه قطار تبریز -مشهد

داغ هفت خوان با پول سرد نمی شود

فریاد‌های دلخراشی می‌زند. وقتی با او صحبت می‌کنی دلت به درد می‌آید. آن‌قدر گریه کرده که به‌سختی نفس می‌کشد. گاهی فریاد می‌زند و گاهی آهسته اشک می‌ریزد. در میان همه صحبت‌هایش وقتی می‌پرسم چه درخواستی داری، می‌گوید: «من فقط برادرم را می‌خواهم. برادرم را به من برگردانید.» گریه می‌کند و ضجه می‌زند. هنوز باور نکرده که تنها برادرش به جای زیارت در میان شعله‌های آتش قطار سوخته و جان باخته است. حادثه تلخ و دردناک‌تر از آن‌ است که آرزو بتواند به خودش مسلط شود و آرام بگیرد. در میان اشک‌هایش می‌گوید: «فقط همین برادر را داشتم. یعقوب در خانواده ما عزیزتر از آنی بود که فکرش را بکنید. او تک پسر بود و برای پدر جانبازم ارزش دیگری داشت. مادرم هم چند ‌سال پیش جان باخته بود.»
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۲ - ۰۹ آذر ۱۳۹۵
فریاد‌های دلخراشی می‌زند. وقتی با او صحبت می‌کنی دلت به درد می‌آید. آن‌قدر گریه کرده که به‌سختی نفس می‌کشد. گاهی فریاد می‌زند و گاهی آهسته اشک می‌ریزد. در میان همه صحبت‌هایش وقتی می‌پرسم چه درخواستی داری، می‌گوید: «من فقط برادرم را می‌خواهم. برادرم را به من برگردانید.» گریه می‌کند و ضجه می‌زند. هنوز باور نکرده که تنها برادرش به جای زیارت در میان شعله‌های آتش قطار سوخته و جان باخته است. حادثه تلخ و دردناک‌تر از آن‌ است که آرزو بتواند به خودش مسلط شود و آرام بگیرد. در میان اشک‌هایش می‌گوید: «فقط همین برادر را داشتم. یعقوب در خانواده ما عزیزتر از آنی بود که فکرش را بکنید. او تک پسر بود و برای پدر جانبازم ارزش دیگری داشت. مادرم هم چند ‌سال پیش جان باخته بود.»

به گزارش شهروند، باز هم اشک امانش نمی‌دهد و به هق‌هق می‌افتد. چند دقیقه بعد ادامه می‌دهد: «برادرم ٢٣‌سال داشت. همراه ٧ نفر از دوستانش برای زیارت به مشهد می‌رفت. می‌خواستند به پابوس امام رضا(ع) بروند. خیلی برای این سفر اشتیاق داشت. اما هنوز به آنجا نرسیده خبر فوتش را به ما دادند. برادرم به همراه دوستانش در این قطار سوختند و خاکستر شدند. حالا به ما می‌گویند درخواستتان چیست. بیمه هستید و ‌هزار وعده دیگر؛ ولی اینها چه فایده‌ای دارد؛ مگر برادرم بر می‌گردد. من فقط برادرم را می‌خواهم. برادر جوانم که قرار بود ازدواج کند. تنها درخواستم استعفای وزیر است؛ همین و بس. ما چیز دیگری نمی‌خواهیم. مرگ برادرم زندگی همه ما را نابود کرده و هنوز هم باورم نمی‌شود که به همین راحتی تنها برادرم را از داده‌ام؛ کاش نمی‌رفت».

تمام دوستانم رفتند
همگی با هم دوست بودند. یک تیم ١٠ نفره از خادمان هیأتی در تبریز که به زیارت امام رضا(ع) می‌رفتند. بدون همسرانشان به این سفر رفته بودند. مسافران واگن ٣ و ٤ بودند. جوان و پیر در میانشان دیده می‌شود. تنها ٢٥‌سال داشت. کریمیان که از دوستان این ١٠ نفر و خود نیز یکی از خادمان همان هیأت است، درباره حادثه‌ای که برای دوستانش رخ داده، می‌گوید: «تمام دوستانم رفتند. همه‌شان را از دست دادم. ما همه از خادمان هیأت شاهزاده علی‌اصغر در تبریز بودیم. سیامک و ناصر دو برادر بودند که یکی از آنها ٣٥ساله و دیگری هم ٣٠ بود. آنها به همراه وهاب شوهرعمه ٦٠ساله و سعید پسرعمه ٢٥ساله‌شان با هم به این سفر رفته بودند. همگی در واگن ٣ بودند که در میان شعله‌های آتش سوختند.

سیامک مداح هیأتمان بود و بقیه از دیگر خادمیان این هیأت بودند. ما همگی با هم دوست بودیم و در محله و هیأت همیشه در کنار هم بودیم. بقیه هم که در واگن ٤ بودند، همگی با همین تیم بودند که در هیأت محله‌مان خدمت می‌کردند. آنها هم بدون خانواده و همسرانشان به این سفر رفته بودند که خودم مجبور شدم به تمام خانواده آنها اطلاع بدهم. آنها سوختند و خانواده‌هایشان منتظرند تا ببینند مقصر اصلی کیست؛ چرا باید به همین راحتی عده‌ای بسوزند و چندین خانواده داغدار شوند.»

تازه از کربلا رسیده بودم که خبر فوت همسر و فرزندم را دادند
حادثه دردی عمیق را در دلش گذاشته است؛ دردی که هیچ درمانی برایش پیدا نمی‌کند. تازه از سفر کربلا آمده بود، همسر و تنها فرزندش راهی مشهد شده بودند. او به خانه رسید که خبر را دادند؛ خبر تلخ و دردناک. هر دو را از دست داده بود. حالا فقط حسرت و درد برایش مانده و داغی که با صدای گرفته‌اش سعی می‌کند آن را روایت کند: «به مناسبت ایام اربعین به کربلا رفته بودم. روز حادثه به خانه‌ام در تبریز برگشتم. همسر و تنها فرزندم تازه راهی مسافرت شده بودند. پسر ٦ساله‌ام به نام رضا که خدا بعد از ١٢‌سال آن را به ما بخشیده بود. چندین‌ سال بود که در آرزوی فرزند به سر می‌بردیم.

امیدمان را از دست داده بودیم که رضا به دنیا آمد. پسر بامزه و شوخ طبعم که در این ٦‌سال با آن کارهای شیرینش حسابی خودش را در دل ما جا کرده بود؛ اما یک سفر او را از من گرفت. مادرش رار هم همین‌طور؛ هنوز هم باورم نمی‌شود. عزیزترین کسانم بودند. مسافران واگن نخست بودند که سوختند. پسرم سوخت. همسرم سوخت و من هم از داغی که از دوری آنها در دلم مانده می‌سوزم.

گویا همسر و پسرم، با سه خانم دیگر در آن واگن حضور داشتند. همسرم خادم هیأت عزاداران قاسمیه شتربان تبریز بود. سه خانم دیگر هم از خادمان همان هیأت بودند. من خودم تازه ساعت ٨:٣٠ رسیدم که دوستم خبر این حادثه را داد. می‌گفتند عده زیادی زنده مانده‌اند. دعا می‌کردم که همسر و پسرم هم در میان نجات‌یافتگان باشند؛ اما این‌طور نشد. همسرم به همراه رضا و سه نفر از دوستانش جان باخت و هرگز به حرم امام رضا(ع) نرسید. حالا هم هر کس چیزی می‌گوید. باید به انتظار نشست تا ببینیم تکليف چه می‌شود.»

روایت مسافران واگن شماره ١١
امین یکی از نجات‌یافتگانی است که آن روز به مشهد رسید. به همراه دوستش راهی مشهد شده بودند. مسافران واگن ١١ قطار تبریز- مشهد بودند. او که از آن روز سخت خاطره‌ای تلخ در ذهنش مانده است، با یادآوری آن روز به «شهروند» می‌گوید: «من و مجتبی دو نفری می‌خواستیم به مشهد برویم. در واگن شماره ١١ بودیم و لحظه حادثه خوابیده بودیم. ناگهان صدای وحشتناکی را شنیدیم و از خواب پریدیم. چند دقیقه بعد متوجه این حادثه شدیم. خیلی وحشتناک بود. مجروحان خودشان را از قطار به بیرون پرت می‌کردند و واگن‌ها یک تا ٤ آتش گرفته بود. همه ترسیده بودند و یک به یک از قطار خارج می‌شدند تا این‌که مسئولان قطار واگن‌های آتش‌گرفته را جدا کردند.

واگن‌ها در محل حادثه ماندند تا تیم‌های امداد به سراغشان بیایند. دوباره ما به همراه مجروحان حادثه سوار واگن‌ها شدیم و قطار به سمت ایستگاه هفت‌خوان حرکت کرد تا به آنجا برسیم دو ساعتی طول کشید. در این میان خانواده‌هایمان که متوجه این حادثه شده بودند با ما تماس مي‌گرفتند اما موفق به صحبت نمی‌شدند؛ برای همین حسابی نگرانمان شده بودند تا این‌که به ایستگاه هفت‌خوان رسیدیم و توانستیم با آنها صحبت کنیم. همه ترسیده بودند و در آن میان چون به ایستگاه هفت‌خوان رفته بودیم، ندیدیم که مأموران و امدادگران چه زمانی به سر صحنه رسیدند. با این حال در آنجا منتظر ماندیم و چون هوا سرد بود کسانی که مصدومیت جزیی داشتند و لباس‌هایشان سوخته و پاره شده بود، از قطار یک پتو با خودشان برداشته بودند.»

او ادامه می‌دهد: «خلاصه هر طور شده بود ساعت ٨ شب به مشهد رسیدیم. در آنجا به ما گفتند که یا پتوها را پس بدهید و یا پولش را حساب کنید. خیلی تعجب کردیم. با این حال گفتیم ما کلی سردرگم شدیم و به خاطر این سرگردانی باید به ما غرامت بدهید. آنها هم گفتند همین که به شما غذا دادیم خودش یک غرامت محسوب می‌شود. خلاصه این‌که کلی اذیت شدیم تا بالاخره به مشهد رسیدیم. این را هم بگویم که ما جزو معدود کسانی بودیم که آن روز به مقصدمان یعنی مشهد رسیدیم.»

اعلام زمان تشییع پیکر جان‌باختگان قطار
اینها در حالی است که به گفته مسئولان قرار است پیکرهای جان‌باختگان حادثه صبح چهارشنبه در تبریز تشییع شود. بر اساس این اطلاعیه، مراسم شام غریبان جان‌باختگان این حادثه نیز همان روز از ساعت ۱۵ الی ۱۷ در مسجد طوبی تبریز برگزار می‌شود. به گفته فرماندار تبریز پیکر ٤٩ تن از جان‌باختگان حادثه قطار تبریز-مشهد دیروز وارد تبریز شدند.

بازداشت لکوموتیوران  فراری قطارسمنان‌-‌مشهد
همچنین گفته می‌شود که لکوموتیوران قطار سمنان‌-‌مشهد بازداشت شده است. قاضی آسیابی، دادستان سمنان در این‌باره گفت: «در ادامه رسیدگی به پرونده برخورد دو قطار مسافربری و انجام تحقیقات، بامداد روز یکشنبه با اعطای نیابت قضائی به دادستان شاهرود، یک نفر دیگر از عوامل این حادثه بازداشت شده است. فرد دیگر لکوموتیوران قطار سمنان‌-‌مشهد است که پس از حادثه متواری شده بود. این فرد در محلی مخفی شده بود که با شناسایی محل اختفای‌اش وی بازداشت و روانه زندان شد.» حالا با دستگیری راننده لکوموتیو تعداد بازداشت‌شدگان این حادثه به ٤ نفر می‌رسد. قاضی آسیابی تأکید کرد که تحقیقات تکمیلی در حال انجام است.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو