جابر البکر در حال برنامهریزیِ یک حمله تروریستی در
برلین بود، اما او توسط سه پناهجوی سوری به پلیس معرفی شد. اشپیگل با آن سه
شخص و برادر جابر گفتگو کرد تا بیشتر در مورد پرونده اطلاعات جمعآوری
کند. این اتفاق باعث خودکشی جابر و بازجوییهای متعاقب پلیس آلمان شد.
به گزارش فرادید به نقل از اشپیگل،
هانس گئورگ ماسن، رئیس اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی (BfV)، آخر هفته
صدها کاغذ مربوط به بازجوییهای اداره اطلاعات داخلی آلمان را دریافت
میکند. هفته پیش او پروندهای را مشاهده کرد که اطلاعات آن باعث نگرانی
بود. مقامات دستگاه اطلاعاتی آلمان در مورد پرونده جابر البکر از دستگاه
اطلاعاتی ایالات متحده مواردی را دریافت کرده بود.
جابر در 10
ژانویه 1994 میلادی در نزدیکی دمشق به دنیا آمده بود. او در خانه شماره 97
در خیابان "اوستی ناد لابم" در "چمنیتس" زندگی میکرد، گرچه آنجا را ثبت
نکرده بود. حتی گفته شده بود که جابر قرار است در چند روز آینده در فرودگاه
برلین، حمله تروریستی انجام دهد.
درامای جابر داستان
پیرامون دستگیری ناموفق جابر و دستگیری نهایی او توسط پناهجویان سوری و
تحویلش به پلیس یک درامای تمام عیار است
؛ اما بعد که او مقامات ایالت
ساکسونی آلمان تحویل داده شده بود، خودکشی کرد تا آلمان در چند روز بعدی آن
اتفاق، کاملا بهت زده بماند.
در این بین، گروهی از خبرنگاران
اشپیگل و تلویزیون اشپیگل با آن سه پناهجوی سوری که جابر را دستگیر کردند –
و در آلمان به عنوان قهرمان از آنها یاد میشود – در مکانی محرمانه گفتگو
کردند. سرنوشت آن سه نفر و جابر یکی به از مهمترین مسائل این روزهای آلمان
بدل شد: تراژدی جنگ داخلی سوریه؛ ترس از حملات تروریستی در آلمان و امید و
نگرانی پناهجویان سوری و میزبانهای آلمانی.
اگر جابر زنده بود؛ عملکرد شرمآور مقامات قضایی این
داستان البته به دستگاه اطلاعاتی آلمان نیز اشارهای دارد. چنین به نظر
میرسد که جلوی یک حمله مهم گرفته شده؛ حملهای در ابعاد بروکسل و پاریس.
با این حال، عملکرد مقامات قضایی ایالت ساکسونی آلمان شرمآور بود. عملکرد
ناشایست آنها سبب خودکشی جابر شد تا یکی از مهمترین اتفاقات تروریستی چند
سال اخیر آلمان همچنان مبهم بماند.
اگر جابر زنده بود، پلیس آلمان
میتوانست بفهمد که او چگونه وارد آلمان شده؛ چگونه رادیکال شده؛ چگونه
توانسته به آن حجم از مواد انفجاری در آلمان دست پیدا کند و اینکه اصلا
چگونه با داعش ارتباط برقرار میکرده است.
شهادت او میتوانست اطلاعات کمسابقهای را افشا کند. اما با خودکشی جابر، این منبع غنی از اطلاعات دیگر در دست نیست.
سه پناهجوی سوری: احمد، سامی و محمد
سه روز پس از دستگیری سه
روز از دستگیری فوقالعاده جابر توسط آن سه پناهجوی سوری به نامهای
«محمد، سامی و احمد» میگذرد. آنها در آپارتمانی بزرگ در شهر لایپزیگ
نشستهاند و بیم آن دارند که مبادا داعشیها از آنها انتقام بگیرند. آنها
مایل نیستند تا نامشان فاش شود. یکی حتی مایل نیست نام کوچکش را به ما
بگوید و به همین دلیل ما نام "احمد" را برای او انتخاب کردیم. البته آنها
مشکلی در تعریف ماجرا ندارند.
آیا
آنها راحت شدهاند یا مغرور؟ محمد که در سوریه آرایشگر بود، شانههایش را
تکان میدهد و میگوید: «نه. فقط خستهام. واقعا خستهام.» او از شنبه شب
به بعد نخوابیده است.
تشکر شخصی آنگلا مرکل اتفاقات
زیادی از آن روز به بعد رخ داد. رسانههای آلمان لقب «قهرمانان لایپزیگ»
را به آنها اطلاق کردهاند
. آنگلا مرکل هم شخصا از آنها تشکر کرده و برخی
از سیاستمداران آلمانی نیز خواهان اعطای نشان لیاقت به آنها شدهاند.
قهرمانان اما کمتر به خود میبالند. سامی میگوید: «فقط وظیفهمان را انجام دادیم.»
آنها
بیش از هر چیز دوست دارند تا اتهامات جابر پیش از خودکشیاش را از خود
مبرا کنند. جابر گفته بود که آنها همدستش هستند. اما دستگاه اطلاعاتی
آلمان میگوید که این سه نفر با هیچ یک از اقدامات قبلی جابر در ارتباط
نبودهاند. تا این زمان (یکشنبه شب) که اشپیگل در حال انتشار این گزارش
است، پلیس آلمان به چشم شاهد به آن سه نفر نگاه میکند و نه مظنون.
تصویری از جابر البکر
احمد میگوید: «جابر دیوانه است. او میخواست ما را هم بکشد. ما هیچ ارتباطی با او نداشتیم.»
پس
از دو حمله در ورتسبورگ و آنسباخ، پلیس آلمان متوجه شد که پناهجویان
میتوانند تروریستهای بالقوه باشند. ماجرای جابر البکر نیز به این فرضیه
دامن زد. اما اقدامات آن سه قهرمان سوری باعث بر هم خوردن معادله شد.
یک تماس تلفنی مرموز!محمد،
36 ساله، مردی هیکلی است که همسر و 5 فرزندش در سوریه باقی ماندهاند.
احمد، 28 ساله، نیز خانوادهاش را در سوری تنها گذاشته است. او ریش بزی و
موهای فرفری دارد. او در سوریه در رشته مهندسی مکانیک تحصیل میکرد و آرزو
دارد تا درسش را در آلمان ادامه دهد. سامی، 26 ساله، نیز در سوریه راننده
کامیون بود و از طرفداران پر و پا قرص بایرن مونیخ است.
هر سه نفر
در سوریه اهل یک شهر بودند که تابستان پارسال از طریق ترکیه، یونان و
کشورهای حوزه بالکان به آلمان رفتند. اظهارات آنها کمی متناقض است اما
قابل قبول به نظر میرسد.
محمد عصر شنبه 8 اکتبر به جایی دعوت شده
بود که دوستش سامی را نیز با خود برد. ناگهان گوشی او زنگ خورد... بنا به
ادعای هر سه نفر، آن شخص خودش را "خالد" معرفی کرده و مدعی شده که شماره
محمد را از مردی در ایستگاه قطار گرفته است. او گفت که تازه به آن شهر آمده
و به جایی برای خواب نیاز دارد.
برنج و گوشت بره محمد
از سامی خواست تا به دنبال آن شخص برود. بعد مشخص شد که نام او خالد نبوده
و "جابر البکر" است. سامی میگوید که لباسهایش کثیف و موهایش نیز آشفته
بود. آنها سپس برنج و گوشت بره به او تعارف زدهاند که او نیز با ولع
خورده است.
محمد سپس جابر و دوستش سامی را به آپارتمانش در شرق
لایپزیگ برد. کمی بعد هم احمد به آنها اضافه شد
. آنها در آشپزخانه مشغول
صحبت در مورد اوضاع سوریه و شرایط زندگی در آلمان شدند. جابر گفت که در
لایپزیگ به دنبال یک شغل مناسب است. محمد حتی چند لباس به او قرض داد.
آیا آنها نسبت به چنین میهمانی هیچ تردیدی نداشتند؟ محمد میگوید: «واقعا از این جهت به آن مسئله نگاه نکردم.»
اولین اقدام ناموفق پلیس دستگاه
اطلاعات آلمان به خوبی برای دستگیری جابر برنامهریزی کرده بود. او در
آپارتمان شماره 97 خیابان اوستی زندگی میکرد. آپارتمانی بتنی که معماری
آن شبیه معماری کمونیستها بود. جابر مدتی تحت نظر بود تا اینکه مقامات
اطلاعاتی آلمان در روز جمعه گذشته، پلیس ایالتی ساکسونی را در جریان
گذاشتند.
مقابل آپارتمان جابر البکر؛ اولین تلاش پلیس برای دستگیری او ناکام ماند
پلیس
ساعت 9:45 شب در مقابل آپارتمان جابر حاضر شد و شب را کاملا پاسبانی داد.
ساعت 7:04 صبح، یک غریبه کاملا سراسیمه به سمت هدف روانه شد. پلیس یک بار
برای هشدار شلیک کرد، اما آن مرد ناپدید شد.
افسران پلیس میگویند
که نمیتوانستند مستقیم به جابر شلیک کنند زیرا هنوز دقیقا نمیدانستند که
او خود جابر است و اینکه مردم دیگری در صحنه حضور داشتند. تیم تعقیب نیز
ناکام ماند زیرا وزن جلیقههای حفاظتی آنها 30 کیلوگرم بود.
حال
چطور چیزی ممکن است؟ چرا مردی که مظنون به بمبگذاری است، باید به خاطر
سنگین بودن وزن لباس افسران پلیس، به حال خود رها شود؟ افسران باسابقه پلیس
میگویند که چنین روایتی اساسا شبهه آمیز است.
دومین ناکامی پلیس ناکام
ماندن پلیس به همینجا ختم نشد. بنا به اسناد پلیس ساکسونی، فردی "شبیه"
شخص فراری مجددا به آپارتمان بازگشت تا پلیس فکر کند که مظنون برگشته است.
پلیس به آن مجتمع یورش برد و بیش از 30 درب ورودی منزل را شکاند تا آن شخص
را بیابد. اما همچنان هیچ نشانهای از جابر نبود.
پلیس تمام
کشورهای اروپایی به دنبال شخص مظنون بودند؛ در همین حین اما محمد، احمد و
سامی بدون هیچ مشکلی در حال گپ زدن با میهمانشان در لایپزیگ بودند.
استخر جابر
البکر از آنها پرسید که کجا میتواند موهایش را بزند؟ محمد پرسید: «چه
مدلی میخواهی؟» جابر جواب داد: «تا جای ممکن، کوتاه.» محمد ماشین اصلاحش
را از حمام آورد. کمی بعد در ساعت 11 پیش از ظهر، محمد، احمد و سامی برای
سر زدن به یکی از دوستانشان به استخر رفتند. جابر به بهانه خستگی در همان
آپارتمان ماند.
فیسبوک به داد آلمان رسید! تا
همین چند سال پیش فقط 200 سوری در شهر لایپزیگ زندگی میکردند؛ این رقم پس
از جنگ داخلی سوریه به 5000 نفر رسید. احمد از راهپیماییهای ضدمهاجران در
آلمان و نهاد ضد مهاجرتی «پِگیدا» هیچ اطلاعی نداشت. او اما از عدم
استقبال مردم آلمان کاملا آگاهی دارد و میگوید هر وقت آلمانیها سوریها
را میبینند، در را محکم میکوبند. به همین خاطر آنها بیشتر وقت را در
خانه سر میکنند.
پلیس حدود 1.5 کیلوگرم مواد منفجره در آپارتمان جابر پیدا کرد گرچه
در آن روز، رسانههای آلمان از احتمال حمله تروریستی خبر داده بود، اما
محمد، احمد و سامی به آن توجهی نداشته و داشتند در آپارتمان دوستشان
ورقبازی میکردند. عصر همان روز بود که احمد فیسبوکش را باز کرد و خبر را
خواند و یک عکس از مظنون را نیز دید.
درگیری و بستن با سیم برق! انگار
برق شش فاز احمد را گرفته بود. مرد داخل عکس درست شبیه مهمانشان بود. محمد
گفت: «نه او نمیتواند باشد.» آن سه نفر آنقدر به عکس خیره شدند تا شکشان
برطرف شد. او خالد نبود، بلکه جابر بود.
فقط یک افسر نگهبان در
ایستگاه پلیس جنوب غربی لایپزیگ حضور داشت. احمد از چند ماه قبل مطالعه
زبان آلمانی را شروع کرده بود و به سختی توانست ماجرا را شرح دهد. او حتی
قادر نبود سه واژه «تروریست، خانه و کمک» را در قالب یک جمله معنادار کنار
هم بچیند.
چند کیلومتر آنطرفتر، محمد و دوست دیگرشان وارد
آپارتمان شدند. جابر خوابیده بود. محمد کوله پشتی او را باز کرد و محتویاتش
را نگاهی انداخت: یک چاقو و مقداری پول نقد. او نفس عمیقی کشید و به کمک
دوستش سراغ جابر رفت. جابر مقاومت کرد، اما آن دو نفر موفق شدند به کمک سیم
برق، دست و پای او را ببندند.
10000 یورو در ازای حمله تروریستی جابر
البکر به آنها پیشنهاد رشوه داد و گفت که برای این حمله تروریستی 10 هزار
یورو پول دریافت کرده است. او گفت: «هر چقدر که میخواهید بردارید.» محمد
پیشنهاد جابر را رد کرد و گفت: «او تروریست است. ما به خاطر امثال این شخص
از سوریه فرار کردیم. بهترین کار این است که او را به پلیس تحویل دهیم.»
سپس
محمد و دوست دیگرش از جابر البکر عکس گرفته و با واتس اپ به احمد فرستادند
تا او به پلیس نشان دهد. پلیس به اهمیت ماجرا پی برد و درخواست نیرو کرد.
نیم ساعت بعد، آنها وارد آن آپارتمان شدند. سپس چند ساعت بازجویی از
سوریها به عمل آمد و صبح دوشنبه آزاد شدند. در روز پنجشنبه نیز – در
ایالتی دیگر – از آنها بازجویی شد.
جابر دانشجوی مهندسی مکاترونیک بود اشپیگل
با برادر جابر به نام "علاء" تماس گرفت. او 10 سال بزرگتر از جابر بوده و
در "سعسع" در نزدیکی دمشق زندگی میکند. پدر جابر در کار ساخت و ساز است و
از طرفداران بشار اسد محسوب میشود.
جابر البکر علاء
میگوید که جابر جوانی عادی بود. او عاشق کاراته بود و نماز و روزه سرش
میشد. جابر دانشجوی سال سوم مهندسی مکاترونیک بود و در دانشگاه دمشق درس
میخواند.
داعش، تنها دولت مستقل سوریه! علاء
میگوید که جابر پیش از فرار از سوریه در سال 2014 نزدیک به 24000 یورو از
پدرش دزدید. او سپس به شمال آفریقا رفت و از آنجا با قایق به ایتالیا و
سپس آلمان رفت. او در ادامه میگوید: «برادرم جابر در آلمان رادیکال شد.
سپس در سپتامبر 2015 از طریق استانبول به سوریه رفت و به داعش پیوست.»
علاء
میگوید که تلاش کرد تا برادرش را متقاعد کند از داعش خارج شود، اما او
پافشاری کرد که "داعش تنها دولت مستقل سوریه است." چندی بعد نیز ارتباط
جابر با خانوادهاش قطع شد. پس از آن، جابر به آلمان بازگشت گرچه علاء زمان
دقیق آن را نمیداند. علاء فقط میداند در «دو ماه اخیر» به آلمان بازگشته
است.
دروغ است! علاء
سرگذشت تلخ برادرش را باور ندارد و میگوید: «خودم او را بزرگ کردم. این
دروغی بیش نیست.» علاء میگوید که پلیس آلمان خودش جابر را کشته و خودکشی
او را قبول ندارد. اما واقعیت این است که جابر در ایالت ساکسونی خودکشی
کرد.
دستگیری نهایی پلیس
آلمان سرانجام در ساعت 12:42 بعد از ظهر دوشنبه جابر البکر را دستگیر کرد.
دست و پای او توسط احمد و سامی بسته شده بود. به کمک یک مترجم زبان عربی
از او بازجویی به عمل آمد.
جابر تمام اتهامات علیه خودش را انکار
کرد و دیگران را متهم دانست: آن مردی که به او پناه داده و سه سوری که او
را به پلیس معرفی کردند. حدود ساعت 1:30 بامداد، حکم بازداشت صادر شد.
عصر
همان روز او به زندان لایپزیگ فرستاده شد. وکیل جابر «الکساندر هوبنر» گفت
بدون حضور مترجم عربی، امکان بازجویی از او وجود ندارد زیرا او حتی یک
کلمه آلمانی هم نمیفهمد! قاضی پرونده احتمال خودکشی جابر را مطرح کرده
بود، اما از طرف دیگر، او برای زندانیان دیگر نیز یک خطر محسوب میشد. قرار
شد هر 15 دقیقه یک بار به او سرزده شود. جابر به سلول انفرادی فرستاده شد.
معمولا زندانیانی که احتمال خودکشی آنها وجود دارد، به سلول انفرادی
فرستاده نمیشوند. وکیل جابر متوجه شد که او هیچ غذا یا نوشیدنی مصرف
نمیکند.
خودکشی او
یک سوکت برقی را از لامپ سقفی سرقت کرده بود، اما مسئولان زندان فکرش را
نمیکردند که این رفتار او عجیب باشد. سرانجام در شب چهارشنبه کار تمام شد.
آخرین باری که جابر زنده دیده شده بود ساعت 7:30 عصر بود. یک ربع بعد، او
دیگر زنده نبود.
روانشناس بیمارستان تشخیص داد که جابر خودکشی نخواهد کرد، اما او اشتباه کرده بود وکیل جابر البکر میگوید که خودکشی موکلش حاکی از «شکست کامل» در لایپزیگ است.
اما
خودکشی جابر فقط مایه شرمساری زندان لایپزیگ نیست. مرگ او برای دستگاه
اطلاعاتی آلمان نیز مایه ننگ است زیرا آنها از طریق جابر قادر بودند
ارتباطاتش با داعشیها را کنترل کنند. او احتمالا از شبکههای تروریستی و
روشهای برقراری ارتباط داعشیها اطلاعات داشت.
شبکههای ارتباطی داعش در آلمان ورتسبورگ،
آنسباخ، دوسلدورف، شلسویگ-هولستاین و چمنیتس؛ همه این شهرها نشان میدهند
که داعش شبکه ارتباطی خود را در سراسر این کشور بسط داده است.
دستگاه اطلاعاتی و پلیس آلمان نیز قادر به رسیدگی به تمام موارد نیستند، چرا که برخی از اتهامات بیاساس هستند.
مقامات
آلمانی در حالی شرکت در بازی هستند که آخرش بازی را خواهند باخت. اگر به
یک ادعای بیاساس توجه نکنند و بعد انفجار رخ دهد، مورد سرزنش قرار خواهند
گرفت؛ از طرف دیگر نیز اگر به آنها گوش دهند و به تمام افراد بیگناه
حملهور شوند، سپس به خاطر ایجاد جو متشنج در نگاه عمومی توبیخ خواهند شد.
یکی از بازپرسهای خبره آلمانی میگوید: «فشار وارده به ویژه پس از حمله
پاریس بیسابقه است.»
مشکلات پیش رو اداره
مهاجرت و پناهندگان آلمان هیچ تدبیر خاصی برای کنترل پناهجویان ندارد.
آنها برای اینکه حجم کاری را پایین بیاورند، یک پرسشنامه 10 صفحهای به
پناهندگان میدهند. مثلا یکی از سوالات آن این است که آیا شخص متقاضی
پناهندگی در آلمان پیشتر در سوریه عضو گروه شبهنظامی یا مسلح بوده است؟
حال سوال اینجاست که آیا یک عضو داعش به این سوال پاسخ مثبت میدهد؟
جابر
البکر نیز در فوریه 2015 درخواست پناهندگی به آلمان داد و همان پرسشنامه
را پر کرد. هیچ کدام از پاسخهای او جای نگرانی ایجاد نمیکرد. در 9 ژوئن
نیز حق پناهندگی در آلمان به وی اعطا شد. همان دوران حتی اثر انگشت او به
چندین دستگاه اطلاعاتی فرستاده شد، اما هیچ سابقهای از وی یافت نشد.
آن سه پناهجوی سوری آن
سه پناهجوی سوریِ ساکن در لایپزیگ همچنان نمیدانند که در آینده چه رقم
خواهد خورد. محمد حین مصاحبه، سرش را با دست میگیرد. او نمیتواند تصویر
چهره جابر البکر را از ذهنش بیرون کند. آنها به هیچ وجه دوست ندارند به
لایپزیگ بازگردند. احمد میگوید: «در آنجا احساس امنیت نمیکنیم.» احمد
میگوید که هیچ نشان لیاقتی نمیخواهد.
احمد، محمد و سامی فقط یک آرزو در سینه دارند: آنها میخواهند خانوادههایش را از سوریه خارج کرده و به آلمان ببرند.
منبع: Spiegel
ترجمه: وبسایت فرادید