bato-adv
کد خبر: ۲۸۶۹۶۹
زیر پوست سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه

اوباما در خاورمیانه چه کرد، چه نکرد؟!

تاریخ انتشار: ۱۳:۲۱ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۵
اوباما در خاورمیانه چه کرد، چه نکرد؟!

فرارو-
مجله آمریکایی فارن پالسي؛ تحلیلی با عنوان "دفاع از اقدامات موازنه ساز خاورميانه اي باراک اوباما " به قلم "آرون ديويد ميلر" کارشناس مسایل خاورمیانه و عضو سابق وزارت خارجه آمریکا، منتشر کرد.

به گزارش سرویس بین الملل فرارو، میلر برای 24 سال -از سال 1988 تا 2003  میلادی- در وزارت خارجه آمریکا خدمت کرده است.

بخشی از تحلیل میلر؛ به گفت وگو های  وی با "رابرت مالی" دستيار ويژه اوباما در شوراي امنيت ملي آمريکا باز می گردد. این گفت و گو ها تقریبا" تصویری روشن از سیاست خارجی دولت اوباما را در منطقه خاورمیانه برای خوانندگان ترسیم می کند.

"میلر " در مقدمه گزارش خود آورده است: براي افرادي که مسئول تبيين سياست گذاري خارجي آمريکا هستند،اغلب تشريح و دفاع از سياست خارجي اين کشور از جمله چالش برانگيزترين جنبه هاي کار در دولت محسوب مي شود. هدف غايي در توجيه و قبولاندن سياست خارجي همواره شاخصه هايي مانند صادقانه بودن، آبرومندانه بودن و پاسخگو بودن آن و در عين حال اطمينان يافتن از اين موضوع است که محور اين سياست خارجي از نکات مورد تاييد گفته شده خارج نشده باشد و البته برقرار ساختن و حفظ اين موازنه و تعادل  هميشه کار ساده اي نيست.

در سال 1989 هنگامي که در دوران تصدي "جيمز بيکر"در وزارت امور خارجه آمريکا کار مي کردم، در جمع گروهي از مخاطبان در ديترويت که اغلب آنان يهودي بودند، سخنراني داشتم. من نهايت تلاش خود را کردم تا اين جمعيت بدبين و حتي گاهي اوقات دشمن را متقاعد سازم که "جرج دبليو بوش " رئيس جمهور و "جيمز بيکر " وزير خارجه سياست هايي را دنبال مي کنند که سرسختانه از اسرائيل دفاع مي کند. آخرين پرسشي که يک مرد کهنسال که رديف آخر سالن نشسته بود از من پرسيد اين بود که اگر همه چيز به اين خوبي که شما توصيف مي کنيد است پس چرا من اينقدر احساس بدي دارم ؟‌

اين روزها دفاع از سياست خاورميانه اي آمريکا  کار ساده اي نيست و به هيچ وجه با صحبت کردن از آن احساس خوبي به آدم دست نمي دهد. "باراک اوباما"‌در حالي که کمتر از شش ماه به پايان دوره رياست جمهوري اش باقيست با چشم اندازي قطعي روبروست.

وي در حالي کاخ سفيد را ترک مي کند که اوضاع خاورميانه از زماني که وي عهده دار رياست جمهوري آمريکا شده بود تا اين زمان به مراتب وخيم تر شده است. با اين همه اگر بخواهيم صادق باشيم بايد بپذيريم که قطع نظر از اقدامات دولت اوباما، تقصير مشکلات کنوني خاورميانه اساسا بر گردن اين ریيس جمهور نيست. بلکه بخش اعظم اين مشکلات به دولت ها و رهبران و نهادهاي فرومانده يا در حال فروپاشي در خاورميانه باز مي گردد که آن را به منطقه اي از هم گسسته و ناکارآمد با مردمي خشمگين تبديل کرده اند چون نتوانسته اند آن نوع اصلاحات مورد انتظار را به اجرا در آورند؛ اعم از اداره مناسب و فراگير و شايسته کشور، پاسخگو بودن در برابر مردم، شفافيت، احترام به حقوق بشر، و در نهايت برابري جنسيتي.

ولي از ديد منتقدان دولت، فقدان رهبري و هدايت صحيح، طفره رفتن از مسووليت پذيري و اتخاذ سياست هايي در مماشات با دشمن عامل اصلي اين مشکلات در خاورميانه بوده است.

از توافق هسته اي با ايران گرفته تا روابط آمريکا با اسرائيل و عربستان سعودي تا چالش داعش و نيز واکنش هاي عافيت طلبانه و اقدامات ريسک گريزانه اوباما در سوريه و همه آنچه که دولت اوباما بايد انجام مي داده يا انجام نداده است،‌ موجب شده بسياري از افراد هم در آمريکا و هم در منطقه از عملکرد اوباما و دولت وي ناراضي و ناخرسند باشند.

ماه گذشته من با "رابرت مالي" دستيار ويژه رئيس جمهور اوباما در شوراي امنيت ملي آمريکا ديداري داشتم. رابرت مالي از مشاوران ارشد ریيس جمهور در امور مبارزه با داعش و هماهنگ کننده کاخ سفيد در امور خاورميانه، شمال آفريقا و منطقه خليج فارس به شمار مي رود. وي با پيشينه فعاليت در شوراي امنيت ملي آمريکا در دولت بيل کلينتون - به ويژه در مسائل اعراب و اسرائيل، در اواخر دهه 1990- از تجربه خوبي در منطقه به ويژه در زمينه داعش و سوريه و خليج فارس برخوردار است.

و به علت اين ارتباط دولتي -خاورميانه اي، مسير فعاليت کاري ما درطول دو دهه گذشته بارها با يکديگر تلاقي کرده است. در اواخر دهه 1990 ما از نزديک در سالهاي پاياني دولت کلينتون در خصوص ترغيب گفت و گو و دستيابي به توافق ميان اسرائيل و سوريه و فلسطينيان همکاري داشتيم که البته تلاش بيهوده اي بود و به جايي نرسيد. با اين همه اختلافات ما در سياست خاورميانه اي - بيش از هر چيز ديگر بر موضوع ايران معطوف بود -جايي که من بيشتر از وي نگران اين مساله بودم که ايران در خصوص مسئله هسته اي بر سر توافقي بهتر کنار نيايد- اين روزها ما هر دو بر دو چيز اتفاق نظر داريم.

در آن زمان خاورميانه منطقه اي کمتر پيچيده محسوب مي شد که مي شد توافق خوبي در آن حاصل کرد ولي امروز آمريکا گرفتار منطقه اي شده است که نه مي تواند آن را درست کند و نه از آن خارج شود. 

در اين مباحثات که بخشي از به صورت رو در رو و بخشي ديگر تلفني صورت گرفت، من از رابرت مالي درباره سياست خاورميانه اي دولت سئوالاتي پرسيدم. از وي درباره نقطه نظرات منتقدان اوباما درباره مسائل کليدي مانند سوريه و داعش سئوالاتي مطرح کردم و از وي خواستم تا درباره نحوه نگرش و تحليل دولت از گزينه هاي سياست واقعي دولت اوباما توضيح دهد. در کمتر از شش ماه به زمان روي کار آمدن رئيس جمهور جديد آمريکا، پاسخ هاي رابرت مالي بازتابي ارزشمند از نحوه نگرش به اين مسئله در منطقه اي بود که بزرگترين مسئله سياست خارجي دوران رياست جمهوري اوباما به شمار مي رود.

در ذيل خلاصه اي از مباحثات و ايميل هايي که طي دو هفته ميان ما رد و بدل شد مي آيد:‌  

● گفته مي شود اوضاع خاورميانه در شرايط کنوني در مقايسه با زماني که اوباما رئيس جمهور شد بدتر شده است. چه بخشي از قصور اين وضعيت بر گردن اوباماست؟‌

رابرت مالي: ناظراني مانند شما و تاريخ نويسان آينده بهتر مي توانند به ارزيابي عملکرد اوباما بپردازند. من اطمينان دارم که مسائلي وجود دارند که دولت اوباما بهتر مي توانست آنها را رتق و فتق کند يا لااقل به گونه ديگري درباره آن عمل مي کرد، و به همان اندازه مطمئن هستم که هنگام قضاوت درباره بخش اعظم آنچه که انجام داديم در آينده خواهند گفت هم موثر و هم معقولانه بوده است.

ولي در اين مورد ذکر چند نکته ضروري است. نخست آنکه اولويت هاي رئيس جمهور -در واقع اولويت هاي هر رئيس جمهوري-  بايد بر مبناي دفاع از امنيت آمريکا و البته امنيت و رفاه حال شهروندان آن صورت گرفته باشد.

در بحث خاورميانه اين به ويژه به معناي ممانعت از دستيابي يا کاربرد تسليحات کشتار جمعي از سوي بازيگران دولتي يا غير دولتي، مقابله با گروه هاي تروريستي که آمريکا را تهديد مي کنند  و اجتناب از اقداماتي است که به صورت غير عمدي و سهوا ما را در معرض تهديدات بزرگتر قرار مي دهند. بايد عملکرد دولت آمريکا را بر اساس اين معيارها و شاخصه ها مورد ارزيابي قرار داد.

نبايد اين نکته را فراموش کرد که وقتي اوباما رئيس جمهور شد، آمريکا حدود 150 هزار نيروي نظامي در عراق داشت -يک تخصيص ناپايدار نيروي انساني و منابع مادي که به پيکره امنيت جهاني ما لطمه وارد مي کرد. از سوي ديگر ايران نيز به تدريج در حال پيشبرد برنامه هسته اي خود بود  و اين به نوبه خود تهديد يک  رويارويي نظامي خطرناک را تشديد مي کرد. از اين دو جنبه بسيار مهم،‌ گزينه هايي که اوباما انتخاب کرد تضمين کننده اين موضوع بود که از لحاظ تامين منافع آمريکا- منطقه در مقايسه با شرايط قبلي يا آينده، قابل مديريت تر شده است. 

نکته دوم و از همه مهمتر اينکه اگرچه آمريکا به روشني در منطقه نقش و مسئوليت محوري ايفا مي کند، ما نبايد در تبيين ابعاد قدرت خود در شکل دهي به سرنوشت و آينده منطقه، بزرگنمايي و اغراق کنيم. از سالها پيش قدرت هاي خارجي درصدد اعمال نفوذ و تاثيرگذاري بر خاورميانه بوده اند، اگرچه اين نفوذ براي بهتر کردن اوضاع صورت گرفته ولي در اغلب موارد موجب بدتر شدن اوضاع شده است. ولي بايد توجه داشت در نهايت اين سياست گذاران محلي و ديناميک‌ها و تحولات منطقه اي هستند که حرف آخر را در تعيين سرنوشت خاورميانه زده اند.

بنابراين بله تاريخ به ما ياد داده است وقتي درست درباره مسائل فکر مي کنيم اهداف ملموسي که در خدمت تامين منافع ملي ما بوده اند و به اندازه کافي با واقعيات و حقايق محلي مطابقت داشته اند محقق شده اند - اعم از پيشبرد صلح ميان اسرائيل و مصر، بيرون راندن نيروهاي عراقي از کويت در سال 1991، دستيابي به توافق هسته اي با ايران که مانع از دسترسي تهران به سلاح هسته اي مي شود- با توجه به اينها بايد گفت ما موفق شده ايم تا به دستاوردهاي ديپلماتيک و نظامي چشمگيري نائل شويم.

ولي تاريخ درس هاي مهم ديگري درباره محدوديت هاي قدرت به ما ياد داده است به ويژه هنگامي که بحث تعيين مسير حرکت يا سرنوشت کشورهاي خاورميانه پيش مي آيد. مانند قدرت قبايل کوچک که موفق شده اند با  توجه به شناسايي بهتر موقعيت جغرافيايي محل و آمادگي براي فداکاري، قدرتهاي بزرگ را شکست دهند. نبايد فراموش کرد که يکي از محرک هاي اصلي بهار عربي، قدرت مردم براي تعيين سرنوشت بود. در اين ميان نقش دخالت هاي خارجي و نحوه واکنش محلي به آن از اهميت زيادي برخوردار مي شود. هر گونه تلاش ديپلماتيک يا نظامي بايد ريشه در واقعيات محلي داشته باشد چون در بدترين حالت موجب بازخورد منفي جوامع محلي مي شود. مثال از دخالتهاي غربي در خاورميانه که در نهايت با نتايج و پيامدهاي منفي همراه بوده اند بسياراست.

● پس با توجه به اين شرايط به نظر شما آمريکا براي محافظت موثر از منافع خود چه کاري مي تواند صورت دهد؟‌
رابرت مالي:‌ براي پاسخ به اين سئوال بايد تصوير گسترده اي از شرايط امروز منطقه ترسيم کنيم.

در طول پنج سال گذشته منطقه خاورميانه درگير بحراني هاي بزرگي بوده است؛‌ بحراني هايي که فساد گسترده مقامات، توزيع ناعادلانه ثروت و تمرکز قدرت در دست تعداد معدود، احساس از دست رفتن شان و منزلت مردمان در برابر حاکمانشان، و اختلاف ميان گروه هاي مختلف جامعه با انگيزه هاي فرقه اي، نژادي، جغرافيايي يا ايدئولوژيکي در کنار تشديد تنش فزاينده ميان قدرتهاي منطقه اي به ويژه ميان ايران و عربستان سعودي، عامل وانگيزه هاي اصلي آن بوده اند.

نتيجه اين مناقشات در برخي کشورها فرو افتادن در منجلات هرج و مرج هاي گسترده،  گسترش اراضي خارج از کنترل دولتها ، ‌قطبي شدن فرقه اي جوامع و جنگهاي نيابتي بوده است. تمامي اينها موجب ظهور گروه هاي تروريستي شد که برجسته ترين آنها داعش بود و سهم خواهي هاي منطقه اي موجب شد تا بسياري از کشورها به جاي پرداختن به اولويت اصلي که همانا مبارزه و شکست دادن گروههاي تروريستي بود - درصدد پيگيري دستور کار مورد نظر خود بر آيند.

اينها همه پشت صحنه حوادث است. در بحبوحه اين بي ثباتي و هرج و مرج لازم بود آمريکا در تبيين و شناسايي اهداف سياسي که بدون کشاندن پاي واشنگتن به يک مناقشه بسيار پرهزينه و بي پايان با پيامدهاي پيش بيني نشده، منافع اوليه کشور را محقق سازد، با دقت زياد وارد عمل مي شد. بايد توجه داشت در صورت برانگيخته شدن واکنش منفي بازيگران محلي اوضاع بع مراتب بدتر مي شد. بنابراين ما بايد به طور پيوسته درگير نوعي اقدام موازنه ساز در منطقه مي بوديم.

براي جلوگيري از کاربرد و اشاعه تسليحات کشتار جمعي اوباما توجه خود را بر تضمين اين موضوع معطوف ساخت که ايران در موقعيت دسترسي به سلاح هسته اي قرار نگيرد و از طرفي سوريه از زرادخانه تسليحات شيميايي خالي شود. هر دوي اين اهداف از طريق توسل به ديپلماسي دشوار چندجانبه محقق شد و از طرفي آمريکا را درگير ماجرا جويي هاي نظامي که ممکن بود اوضاع را بدتر سازد، نکرد.

● اين درست، ولي ايا توافق هسته اي با ايران، موجب تيرگي روابط سنتي ما با متحدانمان يعني اسرائيل و عربستان سعودي نشده است و آيا اين دورنماي غلط را حاکم نساخته که واشنگتن به علت ترس از ناراحت کردن ايراني ها در قضيه مساله هسته اي از به چالش کشاندن تهران خودداري مي ورزد؟‌
رابرت مالي: اين نکته درستي است. ما با به چالش کشيدن نحوه برخورد با ايران ناخواسته موجب بروز نگراني در برخي از شرکاي خود مي شديم و البته نبايد اهميت اسرائيل يا عربستان سعودي براي آمريکا ناديده و دست پايين انگاشته شود. ولي بايد سناريوي جايگزين را نيز مد نظر قرار دهيم:‌ يک ايران که در آستانه دستيابي به سلاح هسته اي قرار داشت. تصور اينکه تحت اين شرايط چطور مي توانستيم شاهد يک اسرائيل امن تر يا خليج فارس امن تر يا آمريکاي امن تر باشيم دشوار بود.

چالش ديگر يافتن راهي براي مقابله با منابع تهديد کننده ما بود. اين مستلزم مداخله در فضايي بود که تروريستها فعال هستند. جنگ در سوريه، يمن و ليبي، تروريست هاي مهار نشدني، نظامي گري، فرقه گرايي، جنگ نيابتي ميان ايران و عربستان سعودي، دولت هاي ضعيف و فرومانده ، فقدان پاسخگويي و در نهايت نقض حقوق بشر.

به همين علت بود که تصميم گرفتيم در فرايند هاي صلح در سوريه و يمن و ليبي مشارکت کنيم، به همين دليل است که تلاش مي کنيم تا شرايط لازم براي ازسرگيري مذاکرات معنادار و معتبر ميان اسرائيل و فلسطينيان مهيا شود، و به همين دليل است که مي کوشيم تا ميان  ايران و کشورهاي عربي تنش زدايي کنيم.

● همه اينها درست، ولي يکي از انتقادات اصلي بر ضد اين دولت اين است که خيلي عافيت طلب و بيش از اندازه ريسک گريز بوده است. به ويژه در خصوص توسل به زور و نيروي نظامي چرا که برخي چنين استدلال مي کنند که کليد اصلي قدرت و نفوذ آمريکا، کاربرد توسل به زور است؟‌
رابرت مالي:‌  درست ولي پاسخ باز مي گردد به همان مثالي که قبلا درباره قدرت قبايل کوچک در برابر قدرت هاي بزرگ مطرح کردم يا درباره  لزوم نگاه معقولانه به کارهايي که مي توانيم انجام دهيم و اقداماتي که از عهده ما خارج است.

درباره بحث توسل به زور و قدرت نظامي اسطوره سازي شده است، کاري که دولت اوباما از توسل به آن ابا دارد. اين دولت در حمله نظامي به اهداف تروريستي، هر جا و هر گاه  که رئيس جمهور احساس کرده که منافع امنيت ملي کشور به خطر مي افتد، شتاب به خرج نداده است. افسانه پردازيهاي ديگري درباره توسل به قدرت نظامي مي شود مانند اينکه قدرت آمريکا با شاخصه هايي مانند تناوب و شدت اقدام نظامي آن سنجيده مي شود، يا اينکه هر پيروزي نظامي  همواره بايد به مثابه موفقيت سياسي پايدار تلقي و قلمداد شود، و اينکه هر وقت دخالت نظامي انجام شد ما مي توانيم آزادانه درباره زمان يا نحوه عقب نشيني از آن منطقه تصميم بگيريم. لازم نيست خيلي در تاريخ به عقب بازگرديم، زيرا عراق مثال بارزي است که نشان مي دهد که تا چه اندازه اين تصورات مي تواند نادرست يا گمراه کننده باشد.

افزون بر آن در ميان برخي اين باور غلط ريشه دوانيده است که قدرت نفوذ آمريکا بر تصميم سازان محلي با دامنه و ابعاد حضور نظامي ما در آن منطقه نسبت مستقيم دارد. اين باوري است که در طول چند دهه در کشورهاي مختلف به بوته ازمايش گذارده شده است. گاهي اين ارتباط دقيقا خلاف جهت تصور اصلي نشان داده است. يعني سرمايه گذاري مستقيم نظامي آمريکا موجب مخدوش شدن روابط شده است و اين يکي از دلايلي بود که براي رئيس جمهور مهم بود تا به دنبال کاهش حضور سنگين نظامي آمريکا در عراق برايد - حضوري که به لحاظ نيروي انساني و منابع مادي بسيار براي آمريکا پرهزينه  وگران تمام مي شد.

حضوري که نتايج سياسي دلخواه را به همراه نداشت  و ديگر اولويت هاي منطقه اي و بين المللي آمريکا را به خطر مي انداخت و موجب تيرگي روابط ما با رهبران عراق شد که ممکن بود منافع حياتي آمريکا را به شدت به خطر بيندازد. در هر حال اين درسي است که روسيه نيز ممکن است به زودي در سوريه بياموزد.

● سوريه دقيقا در نوک پيکان انتقادات از دولت اوباما قرار دارد، جايي که منتقدان مي گويند آمريکا بايد در آن دخالت نظامي مي کرد. چه پاسخي براي اين منتقدان داريد؟‌ و به کساني که شما را به اعتماد کورکورانه به روسيه در شرايط کنوني متهم مي کنند چه مي گوييد؟‌

رابرت مالي:‌ اول بايد بگويم هيچکس نمي تواند بگويد از شرايط سوريه راضي است و ثانيا هيچکس و حتي من نمي توانيم با اطمينان بگوييم براي پايان دادن به اين تراژدي چه کاري بايد انجام داد.

واقعيت اين است که نمي توان با قطعيت گفت که دخالت نظامي بيشتر در سوريه منجر به کسب نتايج بهتر يا بدتر مي شود و آيا به مبارزه با تروريسم کمک مي کند يا نه تروريسم را تقويت مي کند. آنچه من مي توانم انجام دهد تبيين نوع تفکر دولت، تبيين اهداف و منافع است و اينکه چطور اميدوار باشيم که اين منافع و اهداف محقق خواهد شد. 

اهداف اوليه ما در اين مرحله کاهش سطح خشونتها ميان رژيم و مخالفان به ويژه ضد غير نظاميان، همچنين شکست داعش و جبهه النصره يعني شاخه القاعده در سوريه و پيشرد انتقال واقي قدرت سياسي از دست بشار اسد رئيس جمهور سوريه است. همه اين اهداف از نزديک به هم گره خورده است. چرا که تازماني که خشونتها ميان رژيم و مخالفان ادامه دارد، تا زماني که رژيم به حملات بي محاباي خود بر ضد غير نظاميان ادامه مي دهد، بسيج همه توانمنديهاي لازم محلي يا تمرکز بر مبارزه با تروريستها به شدت دشوار خواهد بود. در غير اين صورت بدون يک فرايند سياسي معتبر که منجر به روي کار آمدن دولتي فراگير و منتخب همه آحاد جامعه سوريه شود، تداوم کاهش خشونتها يا تضعيف گرايش به سمت گروه هاي تکفيري غير ممکن خواهد بود. تلاش هاي ديپلماتيک ما با روسيه با هدف تحقق به اين اهداف شکل گرفته است.

● بنابراين شما مايل هستيد که روي همکاري با روسها سرمايه گذاري کنيد؟‌
رابرت مالي: نه روي روسها سرمايه گذاري نمي کنيم. آنها را مورد آزمايش قرار مي دهيم و اين آزمايش از طريق ديپلماسي دشوار و سختگيرانه و سخت بينانه انجام مي شود تا ببينيم آيا مي توانيم به سمت حل وفصل مناقشات به گونه اي که الزامات اساسي رعايت شوند حرکت کنيم يا خير. اين الزامات عبارتند از پايان دادن به خشونتها بر ضد مردم سوريه، دستيابي به روند انتقال قدرت سياسي که در طي آن نهادهاي دولتي حفظ و از بروز هر گونه هرج و مرج در کشور پرهيز شود، و در نهايت شکست دادن گروه هاي تروريستي.

همانطور که مي دانيد دولت در  ماه فوريه با روسها در زمينه توقف خصومتها به تفاهم رسيد و اين توافق براي مدتي موجب کاهش سطح خشونتها در بسياري از مناطق اين کشور شد و موجب شد روند انتقال محموله هاي کمکهاي بشردوستانه به مردم نيازمند در سوريه افزايش يابد. ولي به تدريج با وجود برقراري آرامش در برخي نقاط، در بسياري ديگر از مناطق مانند حلب، لاذقيه و حومه دمشق، اوضاع به مراتب بدتر شد. دو دليل براي اين وضع وجود داشت نخست آنکه رژيم به تلاش براي تصرف اراضي بيشتر و تحکيم موقعيت خود از طريق نقض آتش بس با استفاده از نيروي هوايي و کاربرد بمبهاي بشکه اي  اعلب با حمايت روسها ادامه مي دهد و ثانيا جبهه النصره نيز از طريق توسل به اقداماتي که گاهي با همراهي گروه هاي مخالف صورت مي گيرد، به نقض آتش بس و ادامه درگيري ها روي آورده است.

اينجا بود که در گفت و گو با روسها درصدد تحکيم مجدد توقف درگيري ها با تکيه بر مبنايي محکمتر و قاطع تر برآمديم و محدوديت هاي روشن تري در زمينه استفاده از قدرت هوايي اعمال کرديم و درصدد  تشديد تلاش ها هم بر ضد داعش و هم النصره  و همگرايي در فرايند سياسي مبتني بر ايده هاي استفان دي ميستورا فرستاده سازمان ملل برآمديم.

روسها اعلام کرده اند که مخالفتي با فرايند انتقال قدرت سياسي در سوريه ندارند ولي خواهان اجتناب از فروپاشي نهادهاي دولتي يا تجزيه سوريه هستند و مي گويند تکفيري ها نبايد به قدرت برسند. آنها نيز بر لزوم توقف درگيري ها تاکيد دارند ولي نمي خواهند جبهه النصره از اين وضعيت به نفع خود سوء‌استفاده کند. ما در اين هر دو نکته با آنها موافق هستيم. بنابر اين فرصتي وجود دارد که بتوان راهي براي تحقق همه اين اهداف پيدا کرد. اگر همکاري با روسيه موجب تحقق اهداف مي شود چرا اين کار صورت نگيرد؟‌

البته دلايلي براي بدبيني هم وجود دارد. روسيه يا مايل نيست يا نمي تواند رژيم بشار اسد را به رعايت کامل خشونتها و درگيري ها وادار سازد. ولي بياييد روشن تر صحبت کنيم. اگر روسها مايل به اين کار نباشند يا از عهده آن برنيايند ما در اين ميان چيزي را قرباني يا فدا نکرده ايم.  چرا که حمايت از مخالفان بشار اسد همچنان ادامه خواهد يافت و رژيم اسد پايدار باقي نمي ماند.  البته اين نتيجه دلخواه براي ما يا ملت سوريه نيست زيرا جنگ ادامه خواهد يافت. ولي اين نتيجه دلخواه براي روسيه هم نخواهد بود چرا که ممکن است جنگ به درازا بکشد که با توجه به تداوم حمايتهاي تسليحاتي و سياسي از مخالفان، به واقع هيچ چشم اندازي براي پايان جنگ متصور نخواهد بود. هر چه جنگ سوريه بيشتر به درازا بکشد، روسها بيشتر مجبور به سرمايه گذاري خواهند بود و رهايي از آن براي مسکو دشوارتر خواهد بود. بار ديگر تاکيد مي کنم اين درس عبرتي است که خود ما هم پيشتر به سختي آن را فرا گرفته بوديم.

ما نيز بايد اين گزينه را سبک سنگين کنيم و نبايد درگير گزينه نظامي در سوريه شويم زيرا در اين صورت وارد يک چرخه رو به وخامت خواهيم شد که يک طرف آن روسيه و ايران و قرار دارند يعني مستقيم وارد جنگ نيابتي در سوريه مي شويم. البته مسلم است که وضع سوريه و جهان بدون بشار اسد بهتر مي شود ولي نبايد به اين دام بيفتيم که وضع سوريه با روي کار آمدن برخي گروه هاي تکفيري در دمشق بهتر مي شود.

● ولي آيا در خصوص بحران سوريه دولت چند بار مجبور به تغيير لحن و گفتار خود نشده است . چنانچه دولت اوباما مکررا عباراتي مانند اسد بايد برود ، خط قرمز ما در سوريه يا توقف جامع درگيري ها را به عنوان سياست اصلي مطرح کرده بود ولي هم اکنون از همه آنها عدول کرده است؟‌
رابرت مالي: نمي توانم ادعا کنم که هميشه بين حرف و عمل ما موازنه و تعادل برقرار بوده است. من خودم از طرفداران سکوت هستم ولي اينطور نيست که اگر نتوانيم چيزي را انجام دهيم از صحبت کردن درباره آن خودداري کنيم. مثلا اگر نمي توانيم جلوي نقض حقوق بشر را بگيريم، آيا نبايد درباره لزوم ان حرف بزنيم؟‌ يا چون نمي خواهيم براي سرنگوني يک ديکتاتور وارد جنگ شويم، نبايد از درخواستها براي سرنگوني وي حمايت کنيم؟

واقعيت اين است که هيچ حمله نظامي نمي توانست نتايجي را که هم اکنون دولت اوباما در سوريه به دست آورده محقق سازد. نهايت اينکه آمريکا به اهداف اعلام شده خود در خصوص اعلام خط قرمز دست يافته است.

● يک انتقاد ديگر از دولت اوباما اين است که دولت به اندازه کافي به متحدان سنتي آمريکا وفادار باقي نمانده است؟‌
رابرت مالي:‌ اين يکي از انتقاداتي است که بر پايه تصوراتي مبهم و  مشکوک مطرح مي شود:‌ دولت اوباما همواره و در برخي شرايط حتي به گونه اي بي سابقه حمايت هاي امنيتي خود را از شرکا و متحدان خود نشان داده است و ثابت کرده از آنها در برابر حمله خارجي محافظت مي کند. اين در خصوص اسرائيل  کشورهاي عرب حوزه خليج فارس صادق است. ولي اين حمايت به مثابه دادن چک سفيد يا کسب رضايت کورکورانه متحدان، در توسل به اقداماتي که با منافع ملي آمريکا مغايرت دارد و ممکن است پيامدهاي منفي در بر داشته باشد، نيست.

حمايتي که آمريکا از طريق فرايند کمپ ديويد از متحدان عرب ما در خليج فارس ارائه مي کند بر پايه تقويت اعتماد به نفس آنان و مقابله با فعاليت هاي بي ثبات کننده ايران در منطقه شکل گرفته است. ولي اين به معناي ادامه دادن به يک مناقشه و درگيري بي پايان با تهران نيست، چه برسد به اينکه پاي آمريکا به اختلافات ميان شيعه و سني يا رويارويي اعراب و ايرانيان کشانده شود. چرا که تنها پيامد آن به نفع گروه هاي خشونت گراي تندرو و فرقه اي تمام خواهد شد. و البته واضح است که حمايت قدرتمندانه و جانانه اي که دولت اوباما از اسرائيل مي کند،  به سياست هايي که موجب پيچيده تر شدن روند تحقق راه حل دو کشور مي انجامد تعميم نخواهد يافت. بنابراين هر گاه تماميت ارضي عربستان سعودي و ديگر کشورهاي عرب حوزه خليج فارس در معرض تهديد قرار بيگرد، ما در مقام دفاع از آنها بر خواهيم آمد، و از اسرائيل هم دفاع مي کنيم. ولي اين بدين معنا نيست که ما بايد از بيان نگراني هاي خود درباره جنگ در يمن دست برداريم و يا اقدامات رژيم بحرين را ضد جمعيت شيعه اين کشور ناديده بگيريم، يا از اقدامات و فعاليت هاي شرکت سازي اسرائيل در کرانه باختري و شرق بيت المقدس که با منافع ما در چارچوب راه حل تشکيل دوکشور مغايرت دارد، چشم پوشي کنيم.

● در فاصله کمتر از شش ماه به پايان دوره رياست جمهوري باراک اوباما شما چگونه اهداف دولت را در منطقه خاورميانه اولويت بندي مي کنيد؟‌
رابرت مالي: اولويت نخست همانطور که قبلا گفتم حفاظت و صيانت از آمريکا و شهروندان ما در برابر حملات تروريستي است. هدف دوم ما اطمينان از اين نکته است که داعش در مسير شکست پايدار قرار گرفته است. واژه پايدار در اين ميان به اندازه شکست اهميت دارد. اين مستلزم همکاري با دولت عراق و نيروهاي محلي است و بايد جنگ در موصل تا سوريه و مقر داعش در رقه و ديگر کشورها به ويژه در ليبي ادامه يابد. ولي اين کار بايد هوشمندانه صورت بگيرد تا وضعيتي ايجاد نشود که داعش يا گروه هاي جانشين آن از خاکستر اين جنگ بار ديگر سر بيرون آورند.

اولويت سوم لزوم تلاش براي محافظت از توافق هسته اي با ايران است که به معناي نظارت مطلق بر پايبندي تهران به تعهدات خود و در عين حال پايبندي عادلانه ما بر تعهدات خودمان است. در نهايت ما بايد مجدانه پيگير تلاشها براي پيشبرد راه حل سياسي به ويژه در سوريه و نيز در يمن و ليبي باشيم.

در خصوص قضيه اسرائيل و فلسطين نيز تلاش هاي ما بايد شکل متفائتي به خود بگيرد. بايد در ابزار ها بازنگري شود يعني روش شناسي مورد استفاده بايد تغيير کند تا شرايط لازم براي تعامل معنادار دو طرف در مذاکرات فراهم شود. 

● بنابراين آيا اينها همان ميراثي هستند که مي خواهيد براي دولت آينده آمريکا به ارث گذارده شود؟‌
رابرت مالي: شش ماه زمان زيادي است به ويژه که مي توان کارهاي زيادي طي اين مدت صورت داد. ولي دست کم ما مي خواهيم  پايه و اساسي براي کار و فعاليت دولت آينده برقرار سازيم که بر مبناي آن آمريکا امن تر شود، گروه هاي تروريستي شکست بخورند، پايبندي به توافق هسته اي با ايران تداوم يابد. و اگر رهبران ايران رويه متفاوتي را در پيش بگيرند، باب هاي روابطي دوجانبه و متفاوت با ايران گشوده شود و پيشرفت به سمت حل و فصل  مناقشات منطقه اي تداوم يابد.

در يک کلام فکر مي کنم زمينه براي ايجاد روابطي واقع بينانه تر، صادق تر و در نهايت سالمتر هم با متحدان منطقه اي و هم دشمنان منطقه اي مهيا شده است.

محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۵
امریکا نخود هر آش
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو