bato-adv
کد خبر: ۲۸۶۳۹

فال قهوه آقا بذرپاش!

تاریخ انتشار: ۱۰:۵۱ - ۰۳ مرداد ۱۳۸۸

مملکت کماکان در وضعيت گل و بلبل به سر مي‌برد.گل و بلبلي مملکت در حدي است که ما مانده‌ايم براي چه کسي فال بگيريم. البته شکر خدا در مملکت قحط‌الرجال نيست، فراواني رجال است.

مثلا يکي‌اش رجل اعظم في اکبرالدول في‌‌30 ‌سال الاخير، آقا رحيم مشايي، و يکيش هم رجل اصغر فيمابين اکبرالرجال في اکبرالدول في 30‌سال الاخير في کهکشان راه الشيري، آقا مهرداد بذرپاش که از بزرگترين و کوچکترين رجال اين دوره محسوب مي‌شوند.آقا مشايي چون نکته انحرافي اين‌روزها مي‌باشد! ما فال انحرافي نمي‌گيريم و جنبش را از مسيرش منحرف نمي‌کنيم.به جاي آن توي فنجان قهوه آقا بذرپاش را نگاه کرديم اينطوري بود؛ 

آقا بذرپاش! توي فنجانت يک صندلي رياست مي‌بينم که به صورت دست‌گرمي وقتي بيست و چند سال داري روي آن مي‌نشيني.البته صندلي‌ات را مي‌گذاري در فرهنگسراي جوان.(هموني که بزرگترين فرهنگسراي ايران و حومه است) يک صندلي هم که جايش سفت‌تر است مي‌گذاري در کنار آقا محمود احمدي‌نژاد و مشغول مشاوري ايشان مي‌شوي.اون‌وقت به پاس تلاش‌هاي شبانه‌روزي و بدون تعطيلي‌ات و به خاطر شايسته‌سالاري موجود در مملکت و به خاطر اينکه در مملکت قحط‌الرجال نيست و به خاطر اينکه مديريت يک استعداد مادرزادي است و ربطي به تجربه و اينا ندارد و به خاطر اينکه داماد آقا وزير آموزش و پرورش هستي، صندلي‌ات را بغل مي‌زني و مي‌بري و مي‌گذاري‌اش وسط سايپا.

البته يک مدت سختي مي‌کشي.چون سايپا رئيس دارد سختي عضو هيات‌مديره سايپا را به جان مي‌خري تا مي‌شوي مديرعامل پارس‌خودرو (که البته در حد و حدود مديريت تو نيست، اما به هر حال زندگي همين سختي‌ها را دارد ديگر.در کل همين سختي‌هاست که مرد را مي‌سازد!) توي طالعت مي‌بينم که آن موقع ماشاالله ديگر براي خودت مردي شده‌اي و 27 سال سن داري.آفرين. 

آقا مهرداد بذرپاش! فنجانت اصولا نماد غني‌سازي است.توي فنجانت مي‌بينم که وقتي ماشاالله ديگر سن و سالي ازت گذشته و بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي و آنچه جوان در آينه بيند پير در خشت خام بيند و اينها را همه با هم پشت سر گذاشته‌اي و مرد جاافتاده‌اي شده‌اي و گوش شيطان کر، ديگر به آستانه ميانسالي نزديک شده‌اي، (خلاصه‌اش شده 28 سالت تمام!) صندلي‌ات رشد مي‌کند و از شادي در پوست خودش نمي‌گنجد و يهويي مي‌شوي رئيس گروه خودروسازي سايپا.(بچه‌ها بي‌زحمت يه مشت اسفند دود کنن.ممنون). 

آقا بذرپاش! توي طالعت يک روزنامه هم مي‌بينم. آيا وقتي روزنامه‌ها را مي‌بنندد تو روزنامه باز مي‌کني؟ آيا وقتي روزنامه‌ها سفيد چاپ مي‌شوند تو عکس رنگي در صفحه اول چاپ مي‌کني؟ آيا وقتي روزنامه‌ها نمي‌توانند حرف‌هاي آقا ميرحسين و آقا کروبي را منتشر کنند تو روزي يک گزارش در ژانر علمي- تخيلي منتشر مي‌کني؟ آيا تو در کل چاپ مي‌کني؟ 

آقا مهرداد! آيا در کل خط قرمز در روزنامه تو، صورتي کمرنگ است؟ آيا وطن امروز کپي رنگي کيهان است؟ ما نمي‌دانيم. 

آقا بذرپاش! راستي آن روزنامه محترم کلاس‌هاي گزارش‌نويسي و مقاله‌نويسي و خاطره‌نويسي و انشاءنويسي و تلفن خوانندگان‌نويسي برگزار نمي‌کند؟ اون‌وقت «گزارش‌نويسي در ژانر هري‌پاترنويسي» چي؟ 

آقا بذرپاش! تو طالعت افتاده که دنيا همينطوري الکي، ارزش‌هاي مديريتي تو را در نظر نمي‌گيرد و تو طعم تلخ شکست را هم مزه مي‌کني.کي؟ اون‌وقت که کانديداي شوراي شهر مي‌شوي. عيبي ندارد که.گفتم که همين سختي‌هاست که مرد را مي‌سازد! اما آيا تو در شوراي شهر راي نمي‌آوري؟ آيا تو رئيس سايپا مي‌شوي چون نيازي به راي‌گيري و انتخابات مردمي نيست؟ آيا اگر قرار بود براي رياست فرهنگسراي جوان هم از جوانان راي‌گيري مي‌کردند تو راي نمي‌آوردي؟ ما نمي‌دانيم.شما مي‌داني؟ 

آقا بذرپاش! پدر جان! پسر جان! (راستي آدم مي‌ماند به سن و سال شما نگاه کند يا به سمت‌هاي شما) خلاصه در کل توي فنجانت مي‌بينم که...بي‌خيال پسر.فالت همين بود.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین