bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۸۴۹۱۱

آیا اهل سنت، بزرگترین دشمنان زبان فارسی بوده‌اند؟

ه تازگی دکتر نصرالله پورجوادی در یکی از نوشته‌های فیس‌بوکی‌شان با نام «فراتر رفتن از تقابل سنت-بدعت»، مدعی شده‌اند که اهل سنت به طور تاریخی دشمن زبان فارسی بوده‌اند. ایشان در بخشی از نوشته‌شان آورده‌اند که:
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۴ - ۱۹ مرداد ۱۳۹۵
فرارو- امیر هاشمی مقدم؛ به تازگی دکتر نصرالله پورجوادی در یکی از نوشته‌های فیس‌بوکی‌شان با نام «فراتر رفتن از تقابل سنت-بدعت»، مدعی شده‌اند که اهل سنت به طور تاریخی دشمن زبان فارسی بوده‌اند. ایشان در بخشی از نوشته‌شان آورده‌اند که:

«اهل سنت بزرگترین دشمنان زبان پارسی بوده‌اند، چرا؟ چون فارسی سخن گفتن بدعت بوده است. پیغمبر به هیچ زبان دیگری غیر از عربی تکلم نمی‌کرده است».

بنابراین در این نوشته کوتاه می‌خواهم اعتبار این گفته ایشان را مورد سنجش قرار دهم. یعنی اگر دست‌کم با برخی از نمونه‌هایی که ایشان زده‌اند -برای نمونه آنجا که آورده‌اند: «جالب است که برخی از ایرانیان عرب‌زده اهل سنت (به خصوص اصفهانی‌های حنبلی) برای اینکه بگویند ما خلاف سنت عمل نمی‌کنیم، آمدند و داستانهائی دربارۀ فارسی سخن گفتن پیغمبر جعل کردند تا بیچاره‌ها وقتی با زن و بچه‌شان فارسی حرف می‌زدند وجدانشان آسوده باشد»-، می‌توان چنین استنباط و نتیجه‌گیری‌ای درباره دشمنی اهل سنت با زبان فارسی داشت، دقیقاً نمونه‌های فراوان دیگری می‌توان بیان نمود که یا دشمنی یا دست‌کم بی‌اعتنایی شیعیان فارس‌زبان را به زبان خودشان نشان می‌دهد و یا وفاداری و یاری رساندن اهل سنت به زبان فارسی را.

پیش از آنکه وارد بحث اصلی شوم یادآور می‌شوم دوازده سال پیش که در یک نیم‌سال از دوره کارشناسی ارشد ایران‌شناسی، افتخار شاگردی استاد پورجوادی را داشتم، در همان چند جلسه با ژرفای اندیشه‌های ایشان در زمینه‌های گوناگونی همچون فلسفه، ادبیات، تاریخ و... آشنا شدم و بنابراین آنچه در اینجا نقد می‌کنم صرفاً به همین جمله و دیدگاه ایشان مربوط است و نه سایر اندیشه‌های‌شان.

نخستین دلیل، به خدمت‌رسانی فقه اهل سنت به زبان فارسی باز می‌گردد. پیش از باز کردن این بحث، نباید ناگفته گذاشت که در سالهای آغازین اسلام، برخی اندیشه‌های کج‌روانه مخالف استفاده از هرگونه زبانی به جز زبان عربی در جهان اسلام بود. آنچنانکه سلیمان ابن عبدالملک اموی، هرگونه سخن گفتن یا نوشتن به زبانهای غیر عربی را در سرزمینهای اسلامی ممنوع ساخت. یا از قول ابوهریره احادیث جعلی بسیاری وارد شد که زبان عربی را زبان بهشتیان و زبان فارسی را زبان دوزخیان معرفی می‌کردند. اما در زمینه دفاع از زبان فارسی، همین اهل سنت و به ویژه فقه حنفی پیشگام است. ابوحنیفه اگرچه در سال 80 هجری در کوفه به دنیا آمد، اما از آنجا که کوفه در آن زمان شدیداً تحت تأثیر فرهنگ ایرانی شهرهای اطراف بود، بسیاری او را ایرانی می‌دانند. آنچنانکه مدرس تبریزی، نویسنده کتاب ریحانه‌الادب درباره‌اش می‌نویسند: «نسبت او به یزدجرد ابن شهریار، آخرین ملوک ساسانی می‌رسد». اما بیرون از چنین نگاه‌هایی که غیرعلمی می‌نماید، خاورشناسانی چون ایگناز گلدزیهر و استادان معاصری چون ذبیح‌الله صفا نیز او را ایرانی می‌دانند. او که نخستین امام اهل سنت بود، خواندن نیایش و ستایش به زبان مادری همچون زبان فارسی را روا شمرد و در این راه تا آنجا پیش رفت که دشمنان وی نیز او را به مجوسی‌گرایی متهم می‌کردند.

به‌هرحال ابوحنیفه راه را برای دیگر علمای حنفی باز کرد تا در راه گسترش زبان فارسی کوشا باشند. آنچنانکه تفسیر طبری که یکی از مهمترین تفاسیر نزد اهل سنت است، به تأیید همین علمای سنی و البته به سفارش شاهان سامانی سنی‌مذهب، به فارسی برگردانده شد. در مقدمه ترجمه آن آمده است: «این کتاب نبشته به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود و بیاوردند سوی امیر سیدمظفر ابوصالح منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل. پس دشخوار آمد بر وی خواندن این کتاب و عمارت کردن آن به زبان تازی و چنان خواست که مرین را ترجمه کند به پارسی. پس علمای ماوراءالنهر را گرد کرد این از ایشان فتوا کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم؟ گفتند روا باشد خواندن و نبشیتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کس را که تازی نداند. از قول خدای عزوجل که گفت و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه. گفت من هیچ پیغامبری نفرستادم مگر به زبان قوم او و آن زبانی کایشان بدانستند و دیگر آن بود کاین زبان از تقدیم باز دانستند [...] و اینجا بدین ناحیت، زبان پارسی است».

همین دفاع ابوحنیفه و دیگر علمای حنفی از زبان فارسی و دیگر زبانهای غیرعربی باعث گردید تا بیشتر مسلمانان غیر عرب که بیشتر در مناطق شرقی جهان اسلام می‌زیند (از اهل سنت مناطق شرقی ایران همچون بلوچها و ترکمنها گرفته تا بیشتر اهل سنت افغانستان، پاکستان، هندوستان، بنگلادش، مالزی، اندونزی، چین و آسیای میانه)، پیرو این آیین باشند.

دومین دلیل بر رد ادعای ایشان این است که همه سلسله پادشاهی‌هایی که پس از اسلام در ایران روی کار آمده و به گسترش زبان فارسی پرداختند، اهل سنت بودند. صفاریان که نخستین سلسله مستقل ایرانی پس از اسلام بود، در دوره‌ای که زبان عربی داشت در همه جا رخنه می‌کرد، زبان فارسی را زبان رسمی دربار نمود. پس از صفاریان، سامانیان که آنان نیز اهل سنت بودند، در راه گسترش زبان فارسی تلاش و کوشش بیشتری نمودند. بالاخره نوبت به زیاریان و آل بویه شیعه می‌رسد که در ادامه درباره‌شان جداگانه خواهم نوشت. پس از این سلسله‌ها، حکومتهایی همچون غزنویان روی کار آمد که آنان نیز با وجود سنی و حتی ترک بودن، در گسترش زبان فارسی جد و جهد می‌کردند.

سومین دلیل بر رد ادعای ایشان این است که تقریباً همگی خداوندگاران زبان و ادب فارسی تا پیش از روی کار آمدن صفویه، اهل سنت بودند. سعدی، حافظ، جامی، سنایی، خواجه عبدالله انصاری، عطار، خیام، نظامی، خاقانی، مسعود سعد سلمان و بسیاری از دیگر چهره‌های درخشان فارسی، اهل سنت بوده و در مدح خلفای چهارگانه نیز اشعار بسیاری سروده‌اند. درباره مذهب بسیاری از افراد همچون فردوسی نیز که برخی مدعی شیعه بودنش هستند، اما و اگرهای بسیار در میان است؛ آنچنانکه وی نیز اشعاری در مدح این خلفا دارد و در واقع هیچ مدرک و سند آشکاری دال بر شیعه بودن وی در دست نیست و بیشتر بر اساس نتیجه‌گیری‌ها از زندگی شخصی وی و پاره‌ای از اشعارش بیان شده است.

چهارمین دلیل، با مقایسه ارتباط بین حکومتها و سلسله‌های شیعه و سنی با زبان فارسی به دست می‌آید. در دلیل دوم نشان دادیم که سلسله‌های اهل سنت در ایران (بزرگ فرهنگی) پاسداران و گسترندگان زبان فارسی بوده‌اند. درباره صفاریان و سامانیان نوشتیم تا به آل زیار و آل بویه رسیدیم. اما در این دوره زمانی، ورق برمی‌گردد و آنچنانکه محمدعلی سطانی در کتاب «حماسه ملی ایران» نشان می‌دهد، این سلسله‌های شیعه برای گستراندن آیین تشیع در جهان اسلام، روش پیشینیان را کنار نهاده و کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند.

اگر حتی به جکومتهای امروزین نیز نگاهی بیندازیم، به سادگی می‌توان تلاشهای حکومت تاجیکستان (که گرچه سکولار است، اما کشور و مردمانش سنی مذهب‌اند) در راه گسترش زبان فارسی را در رأس تلاش برای گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی دانست. در حالی که برای جمهوری اسلامی به نظر می‌آید زبان فارسی موضوعیت چندانی نداشته باشد. حتی برخی تریبونهای رسمی و غیر رسمی حکومت فعلی ایران آشکارا علیه زبان فارسی سخن می‌گویند. آنچنانکه برای نمونه سخنرانی آیت‌الله سید محمدمحسن حسینی طهرانی، از روحانیون و مدرسین برجسته حوزه علمیه، در جلسه دهم «شرح حدیث عنوان بصری» که بعدها با واکنشهایی صرفاً در فضای مجازی روبرو شد، خطاب به فردوسی اینگونه بیان می‌دارد: «غلط کردید. غلط کردید این کار را کردید. «عجم زنده کردم بدین پارسی»؟ آن زبان قرآن را شما کنار گذاشتید و من خودم فارس هستم. دیگر من که عرب نیستم! این زبان فارسی چه گلی به سر ما زد؟ بهترین زبان در دنیا، زبان عربی است».

فرجام سخن آنکه آنچه در بالا بیان شد، نقطه مقابل دیدگاه دکتر پورجوادی و همفکرانش نیست و نویسنده چنین ادعایی ندارد که اهل سنت بیش از شیعیان به زبان فارسی خدمت کرده و یا شیعیان با زبان فارسی میانه خوبی ندارند؛ بلکه در اینجا تلاش کردم نشان دهم اگر دکتر پورجوادی صرفاً بر اساس چند یافته تاریخی نشان داده اهل سنت در مواردی با زبان فارسی دشمنی ورزیده‌اند، یکم آنکه آن موارد استثنایی بوده و می‌توان موارد بسیار دیگری را بیان کرد که خلاف این را نشان می‌دهد؛ و دوم آنکه اگر می‌توان مثالهایی از بی‌اعتنایی یا دشمنی اهل سنت به زبان فارسی یافت، به همان نسبت و یا حتی  شاید به میزان بیشتری بتوان نمونه‌هایی از بی‌اعتنایی یا حتی دشمنی شیعیان با فارسی را نشان داد.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو