bato-adv
کد خبر: ۲۸۱۵۵۲

از آندره چیکاتیلو تا اصغرِ قاتل

آندره چیکاتیلو {Andrei Chikatilo} معروف به قصاب روستوف {Rostov} در فاصله سال‌‌های 1978 تا 1990، اقدام به قتل حداقل 52 زن و دختر جوان می‌کند. چیکاتیلو سرانجام در 1994 در سلول انفرادی‌اش اعدام می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۳ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۵
فرارو- آرمان شهرکی؛ آندره چیکاتیلو {Andrei Chikatilo} معروف به قصاب روستوف {Rostov} در فاصله سال‌‌های 1978 تا 1990، اقدام به قتل حداقل 52 زن و دختر جوان می‌کند. چیکاتیلو سرانجام در 1994 در سلول انفرادی‌اش اعدام می‌شود.

در همان حالی‌که این مرد محترم، معلمی به‌ظاهر معمولی دست‌به‌کار قتل‌هاست پلیس اتحاد جماهیر شوروی متاثر از ایدئولوژیِ فرسوده و دُگم خودش، ضمن رد همکاری روانشناسان و کارشناسان FBI  که یدی طولانی در شکار قاتلین سریالی دارند؛ در‌ ایستگاه‌های قطار از طریق پلیس‌های نامحسوس و محسوس خویش دربه‌در پیِ مجرمین و خلافکاران سابقه‌دار، همجنس‌گراها و کولی‌هاست.

سیستم بوروکراتیکِ نامنعطف، خشک و پر از فساد اتحاد جماهیر شوروی راه را بر هرگونه تحقیق و پژوهش در این خصوص بسته و از ترس اینکه مبادا در فرازونشیب جنگ سرد در برابر جبهه‌ی رقیب یعنی ایالات متحده کم بیاورد؛ همان پژوهش‌های نیم‌بند ارتش در خصوص قتل‌ها و مقتولین را در فضایی امنیتی و کج‌دارومریز پیش می‌برَد.

سرانجام از دپارتمان‌های روانشناسی و روانشناسان با ترس‌ولرز استمداد طلبیده شده و الکساندر بوکانوفسکی که با تکنیکهای هم‌قطاران آمریکاییش در اعتراف گرفتن از متهمین به شیوه‌های علمی آشناست؛ با بازگویی برخی از پژوهشها و تحلیلهای خویش از بیماری با نامی مستعار در سالیان دور که گویا همان چیکاتیلو بوده؛ رودرروی او که حال در بازداشت است؛ پرده از انحرافات جنسی مظنون برمی‌دارد.

ناتوانی جنسی، دوری پدر از خانواده به‌منظور نبرد در جنگ با نازی‌ها، تجاوز به مادر در بحبوحه‌ی اغتشاشات و اشغال کشور و شکنجه‌ی برادر بزرگتر، همه و همه دست‌در‌دستِ هم چیکاتیلو را که در سی‌ و اندی سالگی به کسب مدرک مهندسی نیز نائل آمده در ورطه‌ی مهلک تجاوز و قتل درمی‌افکند.

سیاست‌های خشن استالینیستیِ حزب کمونیست، از بام تا شام انسانهایی سرسپرده و مطیع می‌پروراند و بزه‌هایی همچون سلّاخیِ سریالی را جرم‌هایی منتسب به مرام لیبرالی و بورژوایی قلمداد می‌کند که تنها در ینگه‌ی دنیا بروز و ظهور دارد؛ پرونده‌ی سیاه و خونین چیکاتیلو اما اثبات می‌کند که در هر ملتی با هر مرام و مسلکی که باشند خون‌آشامهایی رشد می‌کنند که به دام انداختن و تحلیلشان تنها با استمداد از علم امکان‌پذیر است. 

انکار و کتمان جنایت و مواجهه با آن همچون آت‌وآشغالی که باید زیر فرشش کرد پیامدی جز گسترش و شیوع‌اش ندارد.

ایران هم مانند همه‌جایِ دیگر دنیا. علی اصغر بروجردی (اصغر قاتل)، فرید بغلانی، سعید حنایی (قاتل عنکبوتی)، غلامرضا خوش‌رو کردان کُردیه، و محمد بیجه از معروفترین قاتلان سریالی ایران هستند. آیا پدیده‌ای با بیش از 90 سال قدمت {اگر ظهور گروه حشّاشین در قرن 11 را نادیده بگیریم} و دوسیه‌ای سنگین بیش از 50 قربانی که اکثر آنهارا زنان و کودکان تشکیل می‌دهند شایسته‌ی کندوکاوی علمی و همه‌جانبه نیست؟ 

عمق جنایات سریال کیلرهای وطنی و غیروطنی را شاید تنها بتوان در قالب فیلمهایی هالیوودی چون لکتر هانیبال و جکِ قصاب، به تصویر کشید و نظاره کرد یا این‌که خود شاهد و قربانی بود.

آخرین سرفصل بیماری‌ها و آسیب‌های روانی-فردی و نیز اجتماعی که گاه به شکل قصابهای سریالی و گاه کودک/همسرآزاری‌های نوین از دیگ جوشان جامعه و سپهر عمومی بیرون می‌زند را در آزار جسمی و روانی اعظم و فرزندانش در مشهد شاهدیم.

شهری با ویژگی‌هایی خاص و آشکار برای همه‌ی ایرانیان اما با زندگی‌هایی چند‌لایه تاریک و پنهان شهری چون ژانوس با دو یا چندین چهره‌ی کاملا نامتجانس و متفاوت لحافی چهل‌تکّه و هر تکّه در‌دست گروهی یا طبقه‌ای از اجتماع به ناکجاآبادی نامعلوم شتابان.

در مشهد که قدم می‌زنی حتی از ریخت فیزیکیِ محلات و مناطق مختلف شهر هم که شده حتی هر انسان کم‌دانش و کم‌سوادی به‌راحتی می‌تواند تمایزات عقیدتی و نگرشی شهروندان را تشخیص داده ردیابی کند. انحرافات جنسی، سادیسم، و شیزوفرنی‌ در رفتارها و جرم‌های شوهر اعظم کاملا مشهود است.

آلفرد هیچکاک کارگردان فقید انگلیسی در اثر معروف خویش سایکو حکایت مردی را به تصویر ‌می‌کشد که در جنونی حادّ تمامی عقده‌های دیرین و سرکوفته‌ی ناشی از روابط مخدوش با مادر را حال با جان‌بخشی به جسد مادر و واداشتن جسد به ارتکاب جرایم خیالی، جبران می‌کند.

شوهر بیمار اعظم در اوهامِ برخاسته از ناخودآگاهی سرکوفته مردی غریبه را به‌خانه می‌آورد تا به ارتباط با همسرش اعتراف کند!! اگر اسلاووی ژیژک یکی از مهمترین فیلسوفان معاصر، درام سینماییِ روان‌تحلیلیِ هیچکاک که به گفته‌ی خود کارگردان: این تنها یک فیلم است {it’s only a film گفته‌ای معروف از هیچکاک} را از چشم‌اندازی فرویدی به نقد نشسته؛ آیا نباید فیلسوفان، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و انسان‌شناسان ما پرونده‌ی غمبار و تیره‌وتار قاتلان سریالی و کودک/همسر آزاریها را به بحث نشسته و کتابها و مقالات متعدد منتشر کنند شاید در این میان بتوان جلوی رخدادهای مشابه آتی را گرفت؟

سوای وجود آسیب‌های روانی و اجتماعیِ رنگ‌به‌رنگ در جامعه‌ی کنونیِ ایران فی المثل خیانت در میان ازدواج که گاهی الگوی مردانه به خود می‌گیرد گاهی زنانه ایضا اعتیاد و الکلیسم و... اینکه فردی- مرد و زن هم ندارد- به آستانه‌ای از خشم بیمارگونه می‌رسد که از فردی دیگر از تن او همچون اُبژه‌ای جهت فرونشاندن خشم و عقده‌هایش بهره می‌برد؛ قاعدتا باید پای بسیاری از متخصصین حتی سیاستمداران را به‌میان بکشد.

روان‌شناسانی که فی‌المثل در خصوص ماجرای اخیر همسر/کودک آزاری باید بر بیماری‌ها و فیلیاهای جنسی تمرکز کنند {مانند کاری که زیگموند فروید در مطالعه‌‌ی موردی مشهور خویش با نام مورد دورا (Dora Case) کرده} جامعه‌شناسانی در حوزه های مذهب و توسعه که بایستی تاثیر الگوهای نامتوازن و مغشوش توسعه‌ی کلان شهرهای ایران بر روان، ذهنیت و تکامل روان‌شناختی افراد را تحلیل کنند {مانند پژوهشی که گئورگ زیمل در کلان‌شهر و حیات ذهنی (Metropolis and Mental Life) کرده} جدال دیرپای سنت/مذهب از یک‌سو و مدرنیته/توسعه از سوی دیگر را حلّاجی کنند؛ انسان‌شناسانی که طبیعتا باید بر نحوه‌ی زیست و الگوهای رفتاری متکثرِ افراد در محله‌ها و مناطقی خاص همچون حلبی‌آبادها حتی درون خانه‌ها پرداخته یا همچون مشتی نمودار خروار  الگوها و تظاهرات جنسی {sexual manifestation} یا تنانه‌ی {embodied} زنان و مردان جوان در اجتماعی {community} ویژه را ارزیابی کنند {مانند مطالعات مارگارت مید در پلی نزی}.

مشهد و پاکدشت و تهران و اهواز و روستوف و لندن هم ندارد اینها پدیده‌هایی جهان‌شمول‌اند که از درون آدمی به برون یا بالعکس جریان داشته گاهی جهان‌گستر هستند و ایدئولوژی و مرام و مسلک و مملکت و میهن سرشان نمی‌شود گاهی هم بسته به زمینه {context}ای خاص و ویژه شکل و شمایلی ویژه پذیرفته و برساخته {constructed} می‌شوند.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو