bato-adv

مرگ به روایت کیارستمی

تاریخ انتشار: ۱۴:۱۹ - ۱۵ تير ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی- کاووس صادقی مال امیری؛ سال ۱۳۴۹ در هیاهوی تقابل فیلم فارسی و موج نوی سینمای ایران، فیلمساز جوانی با فیلم کوتاه «نان و کوچه» پا به عرصه گذاشت که برای آنکه جامعه سینمایی را مجاب کند او را جدی بگیرند، راه خود را دنبال گرفت و چهار سال صبر کرد.

با این حال کمتر کسی فکر می‌کرد که فیلم «مسافر» بنیان گذار نوع نگاهی باشد که با دقت و سادگی ژرف همچون ذره بینی بی‌نقاب از سطح تا عمق وجود انسان را سلول به سلول بازبینی و مطالعه کند و به اعتراف آن فیلمساز مشهور آمریکایی تصویرگر متعالیترین نوع هنر باشد. هنری که طبیعت درونی انسان را در تقابل با طبیعت بیرونی تصویر کرده و با محک اخلاق بسنجد.

عباس کیارستمی هفتاد و شش سال زیست. از یکم تیرماه ۱۳۱۹ تا چهارده تیرماه ۱۳۹۵. با نقاشی آغاز کرد و سر از عکاسی درآورد. شاعر توانمندی هم شد. اما با فیلم‌هایش بود که به دل و دنیای ما راه یافت. او در عرصه فیلمسازی شاهکارهای بسیاری را برای سینمای ایران و جهان خلق کرد که از آن جمله می‌توان به «خانهٔ دوست کجاست»، «کلوزآپ»، «زیر درختان زیتون»، «باد ما را خواهد برد»، و «طعم گیلاس» اشاره کرد.

فیلمهایی که به ما این امکان را می‌داد که دنیایی را که زشتی کم ندارد از دریچه هنر زیبا ببینیم. او از موضوعات مرسوم جنگ و عشق و... فیلم نساخت. موضوع فیلمهای او حماسه نبودند و انسانهای فیلمهای او قهرمانهای دست نیافتنی قصه‌ها نبودند.

قهرمانهای فیلمهای او – اگر بشود قهرمان نامیدشان- انسانهای معمولی بودند نزدیک به همهٔ ما و ملموس برای همهٔ ما، با انگیزش‌ها و دغدغه‌ها و تمابلات و آرزوهایی که برای همهٔ ما مانوس و ملموس بود. بگذارید نظری به تم‌های فیلمهای او بیندازیم: انسان تحقیر شده‌ای تنها به خاطر احترام و عزت خودش را به جای انسان دیگری جا می‌زند. گروهی که روزیشان در گرو مرگ پیرزنی است برای مرگ او لحظه شماری می‌کنند. طفل مدرسه‌ای که نگران دفتر مشق همکلاسی‌اش هست. یا پسر بچه‌ای که برای رسیدن به هدفش سر همبازی‌ها و اطرافیانش را کلاه می‌گذارد. و... او حتی وقتی فیلمی در مورد خودکشی و مرگ ساخت نامش را طعم گیلاس گذاشت تا تلویحا به ما بگوید که در هر صورت او زندگی را بیشتر از مرگ دوست دارد.

عباس کیارستمی هنرمند خودساخته‌ای بود که تا پایان عمر پایبند به راهی ماند که خود پی افکنده بود. او که همچون سهراب سپهری خیلی زود آموخت که هنرش را از گزند سیاست دور نگه دارد، در یکی از هایکو‌هایش می‌گوید که هرگز کسی به او لم دادن را نیاموخت. او که دلباخته ادبیات کلاسیک فارسی بود تلاش کرد با فیلم‌هایش تصویر مهربان‌تر و صمیمی تری از انسانیت و کشورش ارائه کند، هر چند خود معترف بود در مقابل تحرف گسترده رسانه‌های جمعی تلاش او محکوم به شکست است.

آری عباس کیارستمی هم رفت. تنها و غریب و رنجور. درست شبیه فرهاد مهراد. درست همانجا که فرهاد. کیارستمی، هنرمندی که بیش از پنج دهه بر تارک سینمای ایران و جهان ستاره‌ای تابنده بود و چون نگینی در محفل هنرمندان می‌درخشید، در سلوک شخصی خود ساده و صمیمی بود و هرگز خود را از کسی جلو نینداخت و هرگز به کسی فخر نفروخت. آن قدر بدون هیاهو و بی‌ادعا کار کرد که برای خیل عوامی که هنرش را نمی‌شناختند گمنام بماند و فلان پزشک جراح مشهور هم البته عارش بشود چند ساعت از وقت مبارک و قیمتی‌اش را صرف عمل او کند!

حال سوالی که به ذهن می‌آید این است که آیا ما که به مدد فیلم‌ها و عکس‌ها و هایکو‌ها و روایت‌های کیارستمی به ناب‌ترین تجربه‌های انسانی دست یازیده‌ایم و اصیل‌ترین لذات روحانی را از هنر او برده‌ایم، پاسخی را که زیبنده هنر عباس باشد به او داده‌ایم؟ آیا اگر ناملایمت‌ها و بی‌مهری‌ها نبود بیماری آن قدر قوی بود که تن نستوه و جان استوار عباس کارکشته را از پا در آورد، آنهم عباس کیارستمی را که در زندگی حتی خمیازه را هم نشناخت؟ یقینا نه!

در این یادداشت البته مجال مجادله نیست. چگونه می‌توان برای خاطر مردی مجادله کرد که خود نه اهل مجادله بود. اصلا او چه نیازی به مجادله ما دارد؟ ممکن است او جایی در حوالی جاودانگی، دور از دسترس ما، ایستاده باشد و با لبخندی کنایت آمیز زیر لب زمزمه کند:

بر کفهٔ ترازویی نشسته‌ام
بی‌وزن
چه هیاهویی ست در اطراف
کسی چه می‌داند؟

شاید هم مرگ روایت جدید عباس کیارستمی باشد. هیچ بعید نیست او جایی، بیرون از قاب تهی ما، کمین کرده باشد و با دوربین هندی کم‌اش از هیاهوی عزاداری ما زندگان مرگ پرست فیلم بگیرد، فیلمی مستند، بدون قهرمان.

عیزلا کهرلای سفلی
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۷
کیا.................. رستمی..............مر.........گ.... .
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۷
جناب صادقى
متنى زيبا و تحليلى پرمحتوا ارائه كرديد. اميدوارم روح استاد كه شاد هست راهش پررهرو باد.
عبده ممد
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۷
بسیار زیبا بود
armanrezaei
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۷
احسنت به شما جناب کاووسی عزیز.متن جالبی بود
بهنام کیانی
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۷
متن زیبا و ارزنده‌ای بود
درود بر کاووس مهربان
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۰
nana
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۵
متن زیبایی بود آفرین بر شما . فقدان این عزیز سفر کرده برای هنر ایران تا ابد باقی است.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۵
از دیشب تا حالا تو شوکم. چه ساده زیست و چه ساده رفت کسی که پای عقایدش ایستاد...
ژاکوب
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۶
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

تنها چنین قلمی توانا تسکین می تواند بود.
حسین سواری نژاد
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۶
چقدر زیبا.
برای من در کنار همه ی نابازیگران ِ قهرمان فیلم هایش، کتاب های شعرش نیز بزرگی می کند:
دستچین ها و گلچین های ذوقی و هنرمندانه اش از سعدی و حافظ و مولوی و نیما و هایکوهای جاودانه اش: گرگی در کمین، و برگ و باد !

فیلم های کیارستمی بر خلاف ورژن سینمای هالیوود، قهرمان محور نبود؛ قهرمانان او همین مردم عادی کوچه بازار بودند.
او قهرمان باور نبود و خود نیز آرام و بی صدا رفت.
سهیل
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۶
براستی نمیدانم که چرا روشنفکران و هنرمندان بزرگ ایرانی همچون هدایت، فرها و کیارستمی مرگ خود را در فرانسه اعلام میکنند.
گویی اینجا کسی مرگ آنان را نمیفهمد!
مجله فرارو