یادداشت وارده-میثم قهوه چیان؛ چه چیزی آینده ارومیه را تعیین میکند؟ مدعی این نگاشته آن است که این آینده را گفتوگو تعیین خواهد کرد. اساس گفتوگو نه در میان دو همدل که در میان دو نا«همدل» ممکن و مفید خواهد بود. اگر دو طرف یک صحبت با هم کاملا همنظر باشند، دیگر چه جای دیالوگ.
آدم حتی وقتی با خودش هم که حرف میزند، خودش را جای یک «دیگری» میگذارد، از خودش ناراضی است، تمنایی را برای خودش مرور میکند؛ اما ما چقدر اعتقاد به گفتوگو داریم؟ صرف دیالوگ مثبت است، فارغ از نتیجه، چه اعتقاد کامل به گفتوگو به این معناست که باید هموراه راه را برای همزیستی باز گذاشت. دیالوگ فارغ از نتیجه آن پذیرش مخاطب است و اینکه دیگری من، طرفی عین من است که در لحظاتی که با او گفتوگو میکنم، شان برابری را با او دارم. اساس ارتباط انسانی از این رو برابر دو طرف است و به محض پایان گفتوگو راه بر اعمال خشونت باز میشود، چه، میتوان گفت پایان دیالوگ آغاز درگیری است، حتی اگر این درگیری با توپ و تفنگ نباشد.
یکی از عللی که در فرهنگ ما برای عدم گفتوگو بیان میشود این است که ما به نتیجه نمیرسیم، ما با هم مخالف هستیم، اختلاف ما در مبانی است، آیا اینها توجیه خوبی برای نداشتن دیالوگ است؟ قرار نیست دو طرف در گفتوگو به نتیجه برسد اتفاقا اگر قرار باشد حتما دو نفر و یا دو جناح در دیالوگ به نتیجه برسند فاتحه این کنش انسانی خوانده خواهد شد. وقتی من با تو صحبت میکنم و سخنان تو را میشنوم با تو رابطه بده و بستان دارم، اگر من در گفتوگو به نتیجه برسم، دیگر به تو نیاز نخواهد داشت. از این رو وحدت دو نفر نه تنها خوب که کاملا منفی است، زیرا در وحدت یکی از طرفین نفی میشود. بحثهای فلسفی سخت نمیکنیم، میگوییم ما به حرف زدن با هم نیاز داریم، نمیتوانیم از هم بینیاز باشیم و از طرف دیگر نمیتوانیم به همدیگر ایمان آورده و سکوت پیشه کنیم.
نداشتن دیالوگ بین دو نفر آنچنان که آمد، با هم مخالف هستند به چه چیزی منجر میشود؟ آیا وقتی یک بخش از جمعیت به نام «الف» و بخش دیگر از جمعیت به نام «ب» در شهر فرضی «ز»، با هم گفتوگو نکنند آینده آن شهر میتواند خوب و صلحآمیز باشد؟ به نظر میرسد تقدیر شهر «ز» جنگ و مخاصمه خواهد بود.
وقتی «الف» ها با «ب» ها گفتوگو نکنند یعنی معتقدند که طرف مقابل از هر حقیقتی تهی است و باید نفی شود. «الف» ها و «ب»ها در تخاصم خواهند بود، شهر «ز» دو تکه خواهد شد و سوئی بر علیه سوی دیگر مدام در حال برنامهریزی خواهد بود. آینده شهر آینده »الف»ها و «ب»ها نخواهد بود که آینده «الف»ها و یا «ب»ها خواهد بود و این یعنی یکی باید دیگری را نفی و حذف کند. یک شهر یک آینده دارد و این به معنای نفی رقابت نیست که البته رقابت آینده را میسازد اما قضیه وقتی دشوار میشود که این رقابت به خصومت منجر شود. هدف از رقابت کسب سود بیشتر است و هدف از خصومت نفی و حذف ذیگری.
همه میدانیم ارومیه به مثابه یک شهر چند قومیتی است و ایران به مثابه کشوری چند قومیتی است. اگر ما نتوانیم در یک شهر تمرین گفتوگو کنیم به تبع نخواهیم توانست در یک کشور چنین کاری انجام دهیم. اگر «ارمنی»ها، «کرد»ها و «ترک»ها نتوانند با هم به دیالوگ بپردازند، باید یکی از آنها نباشند و این یعنی نسل کشی، به اردبیل نگاه کنید، محلهای در این شهر به نام «ارمنستان» وجود دارد، اما در آن محله حتی یک «ارمنی» زندگی نمیکند، آیا ما چنین ارومیهای را میخواهیم؟
ضرورت گفتوگو یک گزاره «نظری» نیست، بلکه گزارهای عملی است. ضرورت دیالوگ در ارومیه تاکید بر ارزشی اخلاقی نیست، بلکه هشدار این مسئله است که بدون این ضرورت چه اتفاقاتی میتواند رخ دهد. انتخابات اخیر یک وضعیت هشدارآمیز بود و مخاطب این نوشته هم «تورک»هاست و هم «کورد»ها و البته نه «تورک»ها و نه «کوردها» که مخاطب این نوشته ارومیه است. ارومیه باید بداند یک شهر است، او باید بداند که هویتهای مختلفی در آن زندگی میکنند که باید با هم گفتوگو کنند. مراد از «گفتوگو» وحدت نیست که وحدت پایان گفتوگوست که مراد تمرین همزیستی و اندیشیدن به آینده مشترک است. آینده ارومیه نه از پیروزی یک قوم بر دیگری که از گفتوگو میگذرد.