bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۶۰۶۲۸

پیش‌بینی باهنر از صف‌آرایی و نتیجه انتخابات مجلس

محمد رضا باهنر می گوید: «در انتخابات ما بعضی وقت ها اتفاقات غیر معمول هم می افتد. مخصوصأ در انتخابات ریاست جمهوری دیدید ممکن است مثلأ 20 روز آخر اوضاع تغییر کند. در مجلس هم ممکن است این اتفاقات بیفتد. ولی فضایی که الان داریم من فکر می کنم مجلس دهم شبیه مجلس پنجم می شود، یعنی اصولگراها در اکثریت هستند و جناح اکثریت مجلس هستند و اصلاح طلبان یک فراکسیون اقلیت قوی خواهند بود.» او معتقد است اصلاح طلبان در آرایش مجلس آینده 70 الی 80 کرسی خواهند داشت.
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۴ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۴
محمد رضا باهنر می گوید: «در انتخابات ما بعضی وقت ها اتفاقات غیر معمول هم می افتد. مخصوصأ در انتخابات ریاست جمهوری  دیدید ممکن است مثلأ 20 روز آخر اوضاع تغییر کند. در مجلس هم ممکن است این اتفاقات بیفتد. ولی فضایی که الان داریم من فکر می کنم مجلس دهم شبیه مجلس پنجم می شود، یعنی اصولگراها در اکثریت هستند و جناح اکثریت مجلس هستند و اصلاح طلبان یک فراکسیون اقلیت قوی خواهند بود.» او معتقد است اصلاح طلبان در آرایش مجلس آینده 70 الی 80 کرسی خواهند داشت.

در هفته هایی که منتهی به انتخابات مجلس دهم است خبرنگاران پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به سراغ محمدرضا باهنر رفتند تا از او که با «اعتماد به نفسی خاص» توام با «صراحت لهجه» سخن می گوید در مورد آرایش جناح های سیاسی و ترکیب احتمالی محلس آتی سوال کنند و پاسخ بشنوند.

شما به عنوان یک فعال سیاسی اصولگرا که سابقه طولانی حضور در نظام دارید، دیدگاه های امام در خصوص انتخابات را چگونه می بینید؟
من فکر می کنم عمر حضرت امام را ازسال 42 تا سال 68 به دو بخش عمده تقسیم می توان کرد؛ یکی قبل از پیروزی انقلاب بود و دیگری بعد از انقلاب.

قبل از پیروزی انقلاب حضرت امام مأموریت خودشان را ساختن مسلمان های واقعی و تبیین اسلام ناب محمدی می دانستند ، چون ما قبل از نهضت حضرت امام 10 قرن سابقه اسلام داشتیم. پدران ما، اجداد ما، اما اسلام یک اسلام میدانی اجتماعی انقلابی تبیین نمی شد. حضرت امام 15 سال از سال 42 تا 57 وقتشان را صرف کردند تا اسلام ناب را تببین کنند و آدم های مسلمان را به اصطلاح تبشیر و انذار بدهند از اینکه باید مسلمان انقلابی باشند و پیرو اسلام ناب باشند.

بعد از پیروزی انقلاب عمر پر برکت حضرت امام 10 سال بود؛ ظرف این 10 سال حضرت امام همه توان خودشان را به کار بردند برای اینکه اساس نظام جمهوری اسلامی را روشن کنند؛ اولین حرکت غیر معمول امام در بعد از پیروزی انقلاب که شاید به طور قاطع می شود گفت در هیچ انقلابی سابقه نداشت، این بود که حضرت امام پس از پیروزی انقلاب بلافاصله مطرح کردند ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را از مردم همه پرسی کنیم. خیلی از نزدیکان امام، این طرفی ها، آن طرفی ها، قدیمی ها، جدیدی ها تعجب می کردند، می گفتند که مردم در انقلاب آمده اند با گوشت و پوست و استخوان و با همه وجودشان فریاد زدند ما حکومت اسلامی را می خواهیم، شما را به عنوان رهبر قبول کردند این دیگر چیست که از مردم سوال کنید که چه می خواهند؟! خب معلوم است که چه می خواهند! اما به قول مشهور می گویند پیر چیزی را در خشت خام می بیند که جوان در آینه هم نمی تواند ببیند؛ من تحلیلم این است که امام از همان ابتدا می خواستند حق مردم را در حکومت تبیین کنند وگرنه بسیاری از این انقلاب های دنیا قبل از انقلاب ما، 5 سال،10 سال، 15 سال، بعضی وقت ها تا 30-40 سال به بهانه انقلابی بودن نه مجلسی داشتند نه انتخاباتی داشتند، یک شورایی بودند اینها می شدند شورای انقلاب، یک نفر هم می شد رئیس، یک نفر هم می شد رهبر، از این چیز ها خیلی داشتیم. حتی صدام خودش را به عنوان رهبر انقلاب معرفی می کرد و 30 سال بر گرده مردم سوار بود. سرهنگ قذافی هم اینجور بود؛ خیلی ها اینجور بودند. اصولأ به بهانه و یا به تمسّک به انقلاب می گفتند نیازی نیست.

انقلاب چین هم اینگونه بود. گفتند انقلاب نیازی به رأی و نظر خواهی مردم ندارد. اگر این کار انجام نمی شد آن وقت این 98 درصد هم در تاریخ ثبت نمی شد و 98 و نیم درصد مردم گفتند ما به جمهوری اسلامی رأی می دهیم. بلافاصله بعد از تعیین شدن نام جمهوری اسلامی بحث قانون اساسی مطرح شد.

حتی در مورد قانون اساسی هم در بسیاری از انقلاب ها اصلأ چیزی به عنوان قانون اساسی یا نبود یا اگر هم بود همان شورای انقلاب و هیئت انقلابیون ورهبر می نشستند یک قانون اساسی می نوشتند و می گفتند این قانون اساسی کشور است اماامام بحث قانون را مطرح کردند. در مورد آن هایی که قانون اساسی را نوشتند باز امام گفتند که این ها باید انتخاب مردم باشند.

خبرگان قانون اساسی انتخاب شدند، پیش نویس قانون اساسی را نوشتند، بعد هم انتخاب که شدند گفتند کافی نیست، قانون اساسی باید به همه پرسی گذاشته شود. اینها همه درطول همدیگر هستند. اسم نظام، کسانی که قانون اساسی را تدوین می کنند و خود قانون اساسی. بعد از آن هم که دیگر انتخابات بعدی، رئیس جمهور، مجلس، شوراها و... در کشور برگزار شده و می شود.

 یعنی من فکر می کنم که شاید مهم ترین دغدغه امام در چهارچوب اسلام و جمهوری اسلامی، مسئله رأی مردم و جایگاه مردم در نظام جمهوری اسلامی بود. حتی وقتی رفراندوم نظام جمهوری اسلامی هم بود حضرت امام فرمودند جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. جمهوریت یعنی حق مردم، اسلامیت هم یعنی حق خدا.

در حالی که همان موقع هم خیلی طبیعی بود اگر امام به جای «جمهوری اسلامی» می فرمودند «حکومت اسلامی». شاید اگر امام همان حکومت اسلامی را می گفتند مردم بر اساس عشق و اعتماد رأی می دادند اما این جمهوری اسلامی یعنی همه کاره نظام اسلامی مردم هستند و بر همین مبنا بود که این مسئله جمهوریت و رفراندوم ها و مسئله انتخابات ها از همان موقع دنبال شد و ما در طول 36 سال انقلاب به طور متوسط هر سال یک دفعه از مردم انتخابات گرفتیم.

 من بارها این واژه را به کار بردم و الان هم می گویم کسانی که به بهانه دفاع از جمهوریت، اسلامیت را کمرنگ می کنند و کسانی که به بهانه دفاع از اسلامیت، جمهوریت را کمرنگ می کنند، اینها هر دو به یک اندازه به تئوری پایه ای حضرت امام پشت می کنند. نه جمهوریت حقی دارد اسلامیت نظام را کمرنگ بکند و نه اسلامیت حق دارد جمهوریت نظام را کمرنگ کند.

آقای باهنر! اگر نگاهی به تحولات جاری در کشور بیندازیم، موضوع انتخابات طبعا در اولویت قرار دارد؛ شما سرنوشت وحدت بین اصولگرایان را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا می توانند به وحدت برسند و این مسئله چه تأثیری دارد؟ اصلأ رهروان ولایت می تواند اکثریت را در مجلس حفظ کند یا جبهه پایداری می تواند در آرای آن ریزش ایجاد کند؟ در نهایت سؤالی که در مورد اصولگرایان وجود دارد، فکر می کنید آقای لاریجانی رئیس مجلس باقی بماند؟

همواره این مقوله وحدت را در همه انتخابات ها داریم که یکی از معضلات ما است. نه فقط معضلات ما، بلکه همه فعالان سیاسی این مشکل را دارند. اصلاح طلب ها هم اینجوری هستند. آن ها اصلأ از وحدت ناامید شده اند . اگر بخواهیم از طیف تندِ هنجارشکن در نظر بگیریم تا معتدلین اصلاح طلب آنها اصلأ به قول مشهور دندان وحدت را کنده اند! در حالی که ما (اصولگرایان)هنوز داریم دنبال می کنیم. اما آن ها(اصلاح طلبان) اصلأ رها کرده اند.

ریشه این قضایا این است که ما در کشورمان عملأ داریم در غیبت احزاب کار می کنیم؛ مشکل اینجاست که ما اگر در کشورمان 3-4 حزب فراگیر توانمند موضع دار چهارچوب دار و با رهبری مشخص با نظام نامه های مشخص البته در چهارچوب قانون اساسی، داشتیم دیگر وقتمان صرف این چیزها نمی شد. ما هر وقت که یک انتخابات در پیش داریم، من بارها گفته ام مثلأ اگر ما 100 واحد انرژِی داشته باشیم، 80 واحد آن را باید برای وحدت صرف بکنیم و 20 واحد آخرش را باید صرف کنیم برای رقابت با رقیبانمان.

رقیب های ما هم همین طور هستند، آن ها هم باید کل انرژی خود را صرف کنند در حالی که اگر حزب چهارچوب دار نظام نامه دار داشتیم دیگر وحدت معنا نمی داد؛ آن حزب یک سازمان داشت، یک نظام نامه داشت و بر اساس آن کار می کرد. در حالی که در کشور هایی که حزب های بزرگ و قوی دارند، اول که می خواهد انتخابات شروع شود در خود حزب هم دهها نفر هستند که با هم رقابت می کنند. هیچ اشکالی هم ندارد، مثلأ فرض کنید در آمریکا الان که هنوز مدت ها تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است، جمهوری خواهان چند کاندیدا دارند، دموکرات ها چند کاندیدا دارند، می روند رقابت می کنند، بحث می کنند، حتی مناظره می کنند در درون یک حزب، اما آن ضابطه طوری است که از آن قیف فقط یک نفر بیرون می آید.

 به اصطلاح عامیانه در آن میان هم کسی نمی تواند در جاده خاکی باشد و از خط خارج شود، ممکن است همین امروز حزب دموکرات  ده نفر کاندیدا برای ریاست جمهوری داشته باشد، اما در ضابطه نهایتأ تبدیل می شود به یک نفر. ما چون این روال را نداریم برای ریاست جمهوری هم همین طور است؛ در اصولگرایان 10 نفر شروع به فعالیت می کنند و در اصلاح طلبان هم 10  نفر شروع می کنند، آخر یک عده از اینها جمع می شوند و یک عده هم جمع نمی شوند و اگر هم به کسی گفتند شما کاندیدای ما نیستید، او کاندیدا می شود و از نظر قانونی کاری هم نمی شود کرد. بنابراین این مشکل اصولأ وجود دارد ولی علی رغم همه اینها من خدمتتان عرض می کنم که اتفاقأ این بار خیلی پیشرفتمان بیش از آن چیزی است که تصور می کردیم. یعنی آقای لاریجانی در شورای اصولگرایی نماینده خود را هم معرفی می کند.

آقای لاریجانی در قم چون مراجع تأیید کرده بودند احزاب از ایشان نخواسته بودند که شما کاندیدای ما شوید، ایشان موقع ثبت نام گفتند هیچ حزبی از من دعوت نکرده و من خودم مستقل کاندیدا شده ام. اما اگر مثلأ اصولگراها متوجه می شدند که ایشان نمی خواهند کاندیدا شوند، حتمأ به دنبال ایشان می رفتند و دعوتشان می کردند. اصلأ این واژه ها مهم نیست. ما اگرچه در درون شورای اصولگرایی (اگرچه ممکن است جاهایی بحث داشته باشیم) ولی الحمدالله الان یک شورای اصولگرای جامع و کامل با همت جامعه روحانیت مبارزِ تهران و با مشورت جامعه مدرسین و مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تأسیس شده و جلسات منظمی دارد؛ 6-7 جلسه داشته است، کارگروه هایش دارند کار می کنند و تلاش خود را جلو می برند.

آیا ممکن است در این دوره هم لیست واحد با جبهه پایداری خواهیم داشت؟
در مکانیسمی قرار گذاشتیم که یک لیست از آن در بیاید ان شاالله. این کار را انجام می دهیم و  کار را جلو می بریم. البته ما همیشه در تهران و جاهای دیگر بالاخره یک لیست های خرده ریزِ متفاوت هم داریم، ولی تهران 2 لیست معمولأ با هم رقابت می کنند، یک لیست اصولگرا ها، یک لیست اصلاح طلبان.

ما حتی بعضأ دیدیم فردی در تهران لیست اصلاح طلبان را جلوی خود می گذارد و یک اسمی را از وسط آن خط می زند و اسمی از خودش وسطش می گذارد. این ها اسمشان لیست نیست. همان طور که خدمتتان عرض کردم در تهران دو لیست در می آید و رقابت هم رقابت جدی است. یک نکته دیگر هم من عرض بکنم که رهروان ولایت این یک فراکسیون مجلس است. من به خود رهروان هم گفتم فراکسیون های مجلس هیچ وقت نمیتوانند حزب شوند. یک حزب می تواند یک فراکسیون در مجلس داشته باشد. اما یک فراکسیون مجلس چگونه است؟ ساده بگویم.

فرض کنید ما در مجلس هشتم یک فراکسیون داشتیم رهروان ولایت، در مجلس نهم هم داریم اما آدم های آن مجلس هشتم با مجلس نهم دو سومشان متفاوت هستند. یک عده بودند و رأی نیاوردند، یک عده دیگر رأی آوردند. بنابراین این ها بعضأ حتی با هم رقیب بودند. مثلأ فرض کنید از یک شهرستانی از کرمان در مجلس هشتم کسی بوده که عضو رهروان ولایت بوده است ، بعد یک نفر دیگر رقیبش شده آن هشتمی رأی نیاورده این نهمی رأی آورده و دوباره عضو رهروان ولایت شده است؛ از این اتفاقات می افتد. بطور کلی من علاقمندم که هر چه دوره نماینده ها بیشتر تکرار شود به نفع مجلس است، یعنی آدم های مجرب تر که از نظر پارلمانی به مجلس می آیند. ولی متأسفانه معدل گذشته این بوده است که دوسوم هر دوره مجلس رأی نمی آورند به این دلیل من می گویم اصلأ از نظر ساختاری فراکسیون مجلس نمی تواند حزب تشکیل دهد، حزب می تواند فراکسیون تشکیل دهد.

آرایش انتخابات را چگونه پیش بینی می کنید؟
در انتخابات ما بعضی وقت ها اتفاقات غیر معمول هم می افتد. مخصوصأ در انتخابات ریاست جمهوری  دیدید ممکن است مثلأ 20 روز آخر اوضاع تغییر کند. در مجلس هم ممکن است این اتفاقات بیفتد. ولی فضایی که الان داریم من فکر می کنم مجلس دهم شبیه مجلس پنجم می شود، یعنی اصولگراها در اکثریت هستند و جناح اکثریت مجلس هستند و اصلاح طلبان یک فراکسیون اقلیت قوی خواهند بود.

 لیست صدای ملت با شما هستند؟ صحبتی شده؟ ممکن است یک لیست سومی هم آنها داشته باشند؟
ممکن است تا لیست سی ام هم ما داشته باشیم، لیست خیلی داریم اما لیست هایی که با هم رقابت می کنند دو لیست هستند.

بعد از فوت آقای عسگر اولادی و در واقع بیرون رفتن آقای ناطق و همچنین فوت آقای مهدوی کنی، بحثی که هست این است که خلأ رهبری معنوی در اصولگراها احساس می شود. این را شما تأیید می کنید؟ و فکر می کنید چه آثاری در جناح شما داشته است؟
اصولأ در انقلاب ریزش و رویش داریم یعنی اگر بخواهیم بلا تشبیه مقایسه بکنیم حضرت امام (س) زمانی بالاخره روحشان به ملکوت اعلی پیوست و بعد حضرت آقا آمدند. اینکه بگوییم بعد از امام ولایت کشور ما تضعیف شده یا تقویت شده، حرف دقیقی نیست. الان من از نظر آثار بیرونی در میان اصولگرایان می توانم بگویم بله بالاخره هر کدام از این آقایان که نام بردید از بین ما بروند یک سرمایه عظیمی است که جایگزین هم نخواهد شد. ولی آقایان محبت کردند و من را به عنوان رئیس جبهه پیروان انتخاب کردند. اما من خودم می دانم حالا حالا ها به گرد پای آقای عسگر اولادی هم نمی رسم، اما آثار بیرونی را نگاه می کنید، من می گویم که این دوره تا مجلس دهم ما الان وحدتمان از مجلس نهم خیلی قوی تر شده و منسجم تر شده است.

چرا؟ بیشتر به خاطر حضور اصلاح طلب ها است؟
نه،می خواهم بگویم چون مکانیسم های ما رشد می کند. درست است که حضرت آیت الله مهدوی کنی تشریف ندارند و حضرت آیت الله موحدی کرمانی هستند، اما به دلیل اینکه ساختارها یک مقدار پیشرفت می کند، نتیحه کل کار ضعیف تر از زمان حضرت آیت الله مهدوی کنی نیست و شاید تقویت هم شده باشد.

چه شد که این مکانیسم تقویت شد؟
این بالاخره هم تجربه است هم رشد است هم یک مقدار احساس ضرورت نسبت به ائتلاف است. بله ما نسبت به دوره گذشته به صورت جدی، امیدوار و شاداب تر آمدیم و چون قبلا اصلاح طلب ها نیامده بودند ما بیشتر رقبایمان داخل بود اما این دفعه چون همه ما می دانیم اصلاح طلب ها هستند بنابراین خودش انگیزه ای برای وحدت می شود.

نقش دولت را در این میان چه می دانید؟
دولت شعار های کلی دارد به نام اعتدال؛ اما در جریانات سیاسی چون یک ظرف سیاسی تعریف شده ای ندارد، بنابراین من فکر نمی کنم که دولت به عنوان یک جناح بتواند در انتخابات مجلس ظاهر شود. از نظر امکانات دولتی که منع قانونی دارد یعنی از امکانات دولت نمی شود استفاده کرد. اما من خودم بارها گفتم دولتی ها می توانند عضو یک حزب باشند و حزبشان هم فعال باشد اما همین الان در دولت اگر ما بخواهیم احزابشان را بشماریم چند تا هستند؛ حزب اعتدال و توسعه آقای نوبخت، کارگزاران و کسان دیگری نیز هستند. اینها یک ظرف روشنِ منسجمِ واحد ندارند. ما چیزی به عنوان حزب اعتدال نداریم. البته دوستان حزب اعتدال و توسعه بعضی وقت ها فکر می کنند مثلأ جناب آقای روحانی با تلاش حزب اعتدال و توسعه رئیس جمهور شده است که این برداشت اشتباهی است. حزب اعتدال و توسعه یا کارگزاران یا دیگران اینها نمی توانند یک ظرف تعریف شده ای در جامعه داشته باشند. البته می توانند در شورای اصلاح طلبی باشند و با همدیگر کار کنند اما اینکه به عنوان یک ظرف مستقل از اصلاح طلبان و اصولگراها من فکر می کنم این ظرف سوم برای انتخابات وجود ندارد.

فکر نمی کنید اینها یک ائتلاف نا نوشته ای هم با آقای لاریجانی هم با اصلاح طلبان دارند؟
ببینید ما یک سری ظرف های ظاهری داریم، یکسری لابی های پشت پرده داریم. در اینکه آقای لاریجانی اصولأ شخصیت و موقعیتش جزء سرمایه های اصولگراهاست شکی نیست. اما در اصولگراها هم باز طیف های متنوعی داریم، از تندِ تندِ تند گرفته تا معتدل. آقای لاریجانی در هر صورت جزو ظرفیت اصلاح طلبان کشور به حساب نمی آید، از خود ایشان می توان سوال کرد تا همه کسانی که تحلیل می کنند. اینکه چه اتفاقاتی می افتد و یک چیزی نا نوشته، بله ممکن است. مثلأ فرض بکنید بنده فردا به عنوان جبهه پیروان خط امام و رهبری یا شورای اصولگرایی ممکن است برای 200-250 تا کرسی های مجلس کاندیدا معرفی کنم و روی کاندیداهایمان هم رقابت می کنیم اما همه این 250 تا که ممکن است انتخاب نشوند، بعضی از آنها را دیگران به جای آنها بیایند، حتی ما بعضی وقت ها شده در برخی از مجالس، رقیب کاندیدای ما به مجلس می آید اما با اولین کسی که تماس می گیرد ما هستیم.

می گوید ما با شما هستیم باهم هستیم می توانیم با هم کار بکنیم چون احزاب که مرزهای روشنی وجود ندارد بنابراین این اتفاقات همیشه می تواند بیفتد، مگر اینکه ما یک زمانی 3-4 تا حزب داشته باشیم تا همان شب که نتیجه انتخابات در می آید روشن باشد که مثلا بگویند 62 درصد حزب الف رای آورده است، 30 درصد حزب ب و 8 درصد هم حزب ج بدست آورده است. ما چون یک چنین چیزی نداریم، حتی گاهی اوقات در مجلس موقعی که نتیجه انتخابات تمام شود، آن موقع از ما قاطعانه می پرسند چه کسی برنده شد می گوییم صبر کنید انتخابات هیئت رئیسه مجلس انجام شد آن زمان معلوم می شود. مثلأ همین دوره نهم بالاخره اصولگراها مجموعأ برنده بودند. یک عده می گفتند پایداری ها خیلی قوی شده اند، بعضی می گفتند خیر طرفداران آقای لاریجانی زیاد هستند، بعضی ها هم می گفتند طرفداران آقای حداد زیادند.

می شد یک مقدار هم با هم بحث بکنیم ولی  ما اجازه دادیم موقع انتخابات هیئت رئیسه مجلس و آن موقع مشخص شد. آقای لاریجانی یک تعداد رأی آوردند، آقای حداد یک تعداد دیگر رأی آورد و تازه آن موقع مشخص شد که ترکیب چگونه است. اما من به صورت کلی عرض می کنم که من فکر می کنم –مگر اینکه چهره جدیدی طلوع بکند- وگرنه من تصورم این است که در مجلس دهم حتمأ اکثریت اصولگرا خواهند بود.

یک سؤال جدی در مورد خود شما پیش می آید که چرا کاندیدا نشدید؟ و در این باره احتمالات متفاوت و بعضأ عجیبی هم مطرح شده است. مثلأ یکی این که شما خیلی امید نداشتید که اصولگرایان بتوانند توفیقی دراین مجلس داشته باشند و این که جایگاه خودتان هم برای رأس ممکن است دچار مشکل شود و بنابراین ریسک نکردید و کاندیدا نشدید. احتمال دیگری که مطرح شده این بود که شما نگران تأیید صلاحیت خود بودید و صحبت از وجود پرونده ای شده که ممکن است مانع تأیید صلاحیتتان شود و سومین احتمال هم این که شما قصد دارید خودتان را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده کنید، چون یک رئیس در سایه بودید و اکنون این یک فرصت خیلی خوبی است که بتوانید خودتان را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده کنید. حال کدامیک از این احتمالات ممکن است درست باشد و درباره اینها چه جوابی دارید؟ اصلأ واقعأ چرا کاندیدا نشدید؟
خوب این فرضیات را رسانه ها مطرح می کنند و اشکال هم ندارد و به قول معروف از صفر می گویند تا صد و همانطور که شما گفتید یکی می گوید می خواهد رئیس جمهور شود و دیگری هم می گوید اصلأ می ترسید که صلاحیتش تأیید نشود. چون سابقه من در انتخابات و گرفتن رأی از مردم به دلیل لطف مردم به صورت استثنایی در آمده است که این به دلیل محبتی است که مردم داشتند و اعتمادی است که کردند.

در دوره سوم مجلس اوج انتخابات و تبلیغات هر شب یک موشک در تهران فرود می آمد و ما دنبال پیگیری این موضوعات نیز بودیم. در همان زمان بحث چپ و راست خیلی جدی و تند شد و چون مجمع روحانیون از جامعه روحانیت جدا شد و مجلس سوم در عمل دست چپ ها بود. اما در تهران که از جامعه روحانیت به جز تعدادی، مثل دکتر روحانی و دکتر شیبانی و حجت الاسلام دعایی که مشترک بودند و در هر دولتی حضور داشتند، فقط 3نفر رأی آوردند که یکی از این افراد من بودم. یعنی در آن زمان حتی افرادی چون آیت الله یزدی و آیت الله  موحدی کرمانی و مرحوم خانم بهروزی هم که کاندیدا بودند و جزو لیست ما بودند رأی نیاوردند و تنها 3نفر رأی آوردند.

در مجلس ششم نیز اتفاق مشابهی رخ داد و ما تقریبأ یقین داشتیم که هیچ کدام از ما در تهران رأی نخواهیم آورد. اما این امر باعث عقب نشینی ما نبود، بلکه حضور یافتیم و کاندیدا معرفی  کردیم و تبلیغات انجام دادیم. بنابراین تحلیل هایی چون اینکه ترسیده است رأی نیاورد و... درست نیست، چون ما همه ی این دوره ها را گذراندیم. آن زمان که رأی نمی آوردیم کاندیدا شدیم و آن موقع که محبت داشتند نیز کاندیدا شدیم و عمومأ در لیست تهران رتبه من رتبه تک رقمی بوده است و یعنی بین 30 نفر خودمان هم که کاندیدا می شدیم من رتبه هایی چون پنجم داشتم و در این حدود کسب می کردم.

اما در مورد اینکه گفتند من  می خواهم رئیس جمهور شوم، به شوخی بگویم که رابطه من با آقای دکتر روحانی خیلی رابطه خوبی است و لطفأ رابطه ما را بهم نزنید! به خصوص اینکه در دوره دهم در مجلس هم نمی روم و ممکن است از فعالیت های ما چنین برداشتی شود. البته برخی افراد دیگر گمانه های دیگری نیزمطرح کردند و مثلأ این که به باهنر وعده داده شده که در دولت پستی را کسب کند. خوب حال پرسش این است که اگر من دنبال پست های دنیایی باشم در دولت چه مقامی باید بگیرم که نایب رئیس مجلس و جایگاه فعلی بالاتر داشته باشد و آیا مثلأ می خواستم بروم در یکجا مدیرکل شوم؟

در مورد مسئله صلاحیت هم می گویم که چنین حرف و حدیث هایی همیشه مطرح بوده است. من زمانی در یکی از سایت ها خواندم که باهنر سلطان چای کشور است و هرچه  چای از کلکته و اندونزی و از دیگر مناطق وارد می شود، توسط باهنر این اقدام صورت می گیرد. من برای آن سایت  پاسخی نوشتم و گفتم لطفأ از این چایی که شما می گویید ما وارد می کنیم، ماهی نیم کیلو هم برای ما بفرستید که ما برای خانه خود ناچار نباشیم برویم از مغازه نزدیک خانه چای بخریم. در زمان دیگری مطرح کردند که پسر باهنر کتی دارد که قیمت کتش 1000 دلاراست و این در حالی است که در آن موقع پسر من کوچک بود و اصلأ نمی توانست کت بپوشد. و بنابراین ازاین حرف و حدیث ها همیشه مطرح می شود.

با این وجود دلیل واقعی چیست؟
من 28سال در مجلس بودم و تقریبأ در اکثر کمیسیون ها عضو بودم و تجربه مقام داشتن و نداشتن در مجلس را هم تجربه کرده ام. حتی در مجلس سوم سوای این که نماینده عادی بودم، در حالی که من کمیسیون اقتصادی را برای عضویت انتخاب کردم که به عضویت در آن در بیایم، ولی نماینده ها به من برای رفتن در این کمیسیون رأی نمی دادند. من یک دفعه برای این موضوع پیش آقای کروبی رفتم، به ایشان که رئیس مجلس بود مطرح کردم که من نماینده هستم و بالاخره باید عضو یک کمیسیون بشوم، ایشان از من پرسید تمایل داری به کدام کمیسیون بروی؟ که من پاسخ دادم: کمیسیون اقتصادی که در آن تجربه دارم.

آقای کروبی از من پرسید رئیس آن کمیسیون چه کسی است؟ پاسخ دادم که آقای سید هادی خامنه ای رئیس کمیسیون است. ایشان پاسخ دادند: نه! تو را راه نخواهد داد. غرضم این است که بگویم من حتی نماینده ای بودم که در کمیسیون هم مرا راه نمی دادند و دیگر جریان های تلخ و شیرینی که در این سالهای خدمت در خانه ملّت اتفاق افتاد. اما اکنون با خود فکر کردم دیگر برای من حضور در مجلس کافی است. البته این امر به معنای این نیست که ما می خواهیم از انقلاب بازنشسته شویم و من هم کارهای سیاسی خود را دنبال می کنم و هم چنانچه خدمات دیگری بتوانم انجام خواهم داد.

یک نکته دیگری هم که بخواهم مطرح کنم که آمیخته با شوخی و طنز نیز می باشد، این است که در این مملکت کسی که یک سمتی را بدست می آورد به آن می چسبد و حاضر به رها کردن آن نیست، مگر این که نوبت مردن فرابرسد!! به هر حال هر مسئولیتی دوره ای دارد و در مجلس اگر بنده حضور داشته باشم بالاخره یکسری تأثیراتی را دارم، اما معنایش این نیست که  افراد دیگری وجود ندارند که نمی توانند  کارها را انجام بدهند. به عنوان نمونه فردی مطرح کرد که خوب در مجلس دهم چه کسی نایب رئیس شود؟

من پاسخ دادم که من که در همین مجلس نهم می خواستم اگر بقیه اجازه بدهند کاندیدا نشوم، زیرا در همان موقع حداقل چهار یا پنج نفر را می شناختم که چنانچه نایب رئیس بشوند خیلی خوب می توانند مجلس را اداره کنند و تجربه کافی هم در این زمینه دارند و هم مدیریت کرده اند و هم می توانند این کار را به نحو احسن انجام دهند. اصلأ اینطور نیست که کسی فکر می کند که قحط الرّجال است و چنانچه مثلأ باهنر در مجلس نباشد ممکن است اتفاق مهمی در مجلس بیفتد. یک نکته دیگر هم درباره ترس از رأی که مطرح کرده اند بگویم که من اگر تحلیلم این بود که دراین انتخابات اصلاح طلبان پیروز خواهند شد، حتمأ کاندیدا می شدم و چون تحلیلم این بود که اصولگرایان د این انتخابات برنده می شوند، بنابراین احساس کردم که نیازی به کاندیداتوری من نیست.

البته یک فرضیه آخری هم درباره دلیل کاندیدا نشدن شما وجود دارد و آن اینکه شما با توجه به اینکه رئیس جبهه پیروان شدید، تمایل دارید که وقتتان را بیشتر صرف این قضیه بکنید تا یک چهره مطرح در جریان اصولگرایی و در وحدت میان اصولگرایان باشید.
بله این را قبول دارم. من به شدت علاقمندم که در این زمینه نقش مؤثّری داشته باشم. البته یک مقدار امکانات این موضوع فراهم نیست و هنوز نیاز به تلاش است و حتی دوستان اصلاح طلب ما هم می دانند که مثلأ درباره آن ها نیز امکان بوجود آمدن یک حزب جامع و فراگیر اصلاح طلب درحال حاضر وجود ندارد. در مورد اصولگرایان هم قضیه به همین صورت است و زمانی که راه انداختن یک حزب اصولگرا جدی می شود، برخی فکر می کنند که اصلاح طلبان نمی گذارند، در صورتی که بعضی وقت ها این دوستان خودمان هستند که دور یکدیگر جمع نمی شوند. بنابراین من می خواهم کار سیاسی انجام دهیم، ولی جز کارهای سیاسی، اقدامات دیگری نیز می خواهم انجام دهم که به موقع اعلام خواهم کرد.

وضعیت اصلاح طلبان درانتخابات آتی در عرصه سیاسی کشور را چطور می بینید؟ و فکر می کنید با توجه به بحث تأیید صلاحیت زمینه برای حضورشان چقدر فراهم است؟ و همچنین با توجه به فضایی که اکنون وجود دارد و رأی مردم وضعیت آینده آنها را در انتخابات چگونه می بینید؟
ببینید اول من بگویم موضوعی که بارها و بارها گفته ام، ما قبول نداریم که همه اصلاح طلبان را با یک چوب برانیم. ما در اصلاح طلبان همچنان که در اصول گرایان نیز وجود دارد از طیف تند و رادیکال و هنجارشکن و ساختارشکن داریم تا انسان های معتدل و علاقه مند به نظام و رهبری. اصلاح طلبی یک تفکر است و در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی کاملأ برای ما قابل احترام هستند. حتی یکبار مقام معظم رهبری یک تعبیری داشتند که مضمونش این بود که ما از دید معارف اسلامی ما اصلأ اصولگرای غیر اصلاح طلب و اصلاح طلب غیر اصولگرا نداریم. هر اصلاح طلبی باید اصولگرا و هر اصولگرایی باید اصلاح طلب باشد.

اما اصلاح طلب ها یک پریشانی داشتند و آن اینکه یکسری ساختارشکنی هایی رخ داده است و این ساختارشکنی ها دیگر اسمش فعالیت سیاسی نبوده است و از فعالیت سیاسی پایش را فراتر گذاشته و تبدیل به فعالیت امنیتی شده است. من ساده تر عرض کنم و آن اینکه دموکراسی نظامی است که سال ها پا برجا بوده است و دموکراسی در هیچ کشوری به معنای این نیست که با رأی مردم بتوان نظام حکومتی را عوض کرد. بعضی چنین اشتباهی را می کنند در حالی که این موضوع خیلی روشن است. مهد دموکراسی را از قدیم دولت فرانسه می دانستند که در آن بر طبق قانون اساسی که دولت فرانسه دارد و بر اساس اصل چهارم آن چنین اعلام شده که حکومت فرانسه لائیک است و این اصل با هیچ روش دموکراتیکی قابل تغییر نیست و روش دموکراتیک یعنی اگر مردم فرانسه 90 درصد بروند رأی بدهند برای اینکه نظام خود را عوض کنند، این اتفاق نمی تواند صورت بگیرد و تنها راه عوض کردنش هم انقلاب کردن است.

بعضی از آقایان اصلاح طلب  فکر می کردند که با برخی حرکات و رفتار ها می شود نظام حکومتی را عوض کرد. الان شاید در نظر بگیرید که آمریکا به عنوان مهد ادعایی حقوق بشر چنانچه یک کمونیسم برود کاندیدا شود، فکر می کنید می تواند برود تبلیغ کند و کار بکند؟

بنابراین یکسری چهارچوب هایی نظام دارد که وقتی من آن ها را طرح کردم، بعضی از دوستان اصلاح طلبان گفتند که باهنر برای ما شرط می گذارد. در حالی که نظام این شرط ها را برای همه ما می گذارد و کسی که می خواهد در انتخابات شرکت کند باید قانون اساسی را قبول داشته باشد و باید فرآیند انتخابات را هم قبول داشته باشد. مثال ساده آن این است که دو تا تیم بخواهند با یکدیگر بازی کنند ولی در ابتدای مسابقه کاپیتان یکی از تیم ها بگوید که من این داور را قبول ندارم. در اینجا داور همان ابتدا یک کارت قرمز به کاپتیان می دهد و او را از مسابقه بیرون می کند و بعد می گوید بیایید ادامه مسابقه را انجام دهیم.

اصلاح طلبان تا کنون از درونشان چندین بار مسائل اینطوری بیرون زده است. یکی مجلس ششم بوده است و یکی فتنه ی 88 بوده است. البته ما هم چنین مواردی را داشتیم. ما یک زمانی یک جریان از درونمان به نام انحراف بیرون زد و ما بارها و بارها و ظرف چندین ماه گذشته این موضوع را تکرار کردیم که ما دو خط قرمز داریم و یکی فتنه و یکی انحراف است. اصلاح طلب ها باید بگویند که فتنه خط قرمز ما است و اگر نگویند نمی توانند حضور داشته باشند و این موضوع خیلی روشن است.

اصولگرایان نیز باید این موضوع را بگویند و یعنی هر دو جناح باید بگویند که فتنه و انحراف خط قرمز آن ها است.

بنابراین ما هموراه گفتیم که ما از حضور اصلاح طلبان استقبال می کنیم و اتفاقأ علاقه مند هستیم که با یک رقیب قدرتمند رقابت کنیم. اگر اصلاح طلبان بیایند، من عضوشان نمی شوم، اما از کرسی و موقعیتشان حمایت می کنم، اما این امر یک شرط دارد و این شرط را هم من نمی گذارم، بلکه نظام می گذارد و آن اینکه باید قانون اساسی را قبول داشته باشند و باید قوانین موضوع و فرآیند انتخابات را قبول داشته باشند.

 شما می گویید که اصلاح طلبان در آرایش مجلس آینده 70 الی 80 کرسی احتمالأ خواهند داشت؟

باهنر: بله

حال پرسش این است که این اتفاق با توجه به تصوری که نسبت به تأیید صلاحیت ها دارید و یا این در شرایطی است که اصلاح طلبان تأیید صلاحیت می شوند و در یک فضای انتخاباتی برابر، اصولگرایان خواهند توانست پیروز انتخابات باشند؟
این موضوع خیلی روشن است. آن افرادی که در فتنه حضور داشتند  و اعلام برائت نکنند، تأیید صلاحیت نمی شوند. آن هایی که در انحراف بودند و اعلام برائت نکنند نیز تأیید نمی شوند. این موضوعی نیست که من بخواهم، ولی تحلیل من این است که حتمأ این اتفاق رخ خواهد داد. با توجه به آن جریانی که برای رقابت می ماند، این نتیجه رخ خواهد داد.

آیا این امر باعث نمی شود که مشارکت مردم کاهش پیدا کند؟
خیر، تأثیری ندارد. رهبر معظم انقلاب چند روز پیش درباره مشارکت مردم سخن گفتند که حتی کسی که رهبری را هم قبول ندارد، در انتخابات شرکت کند.

خب راهکار تحقق این فرمایش مقام معظم رهبری چیست؟
در این باره نیز حضرت آقا توضیح دادند. مضمون فرمایش ایشان در این زمینه این بود که اگر کسی قرار بود که تأیید بشود و نشود حق مردم ضایع شده است و اگر کسی قرار است که تأیید نشود، چنانچه تأیید بشود باز حق مردم ضایع شده است. بنابراین از هر دو طرف باید حقوق مردم را رعایت کرد. مثلأ خدایی نکرده اگر کسی جاسوس باشد، نمی شود بگوئیم خب بیاییم این فرد را تأیید کنیم و خب مردم اگر خواستند به او رأی می دهند و اگر نخواستند به او رأی نمی دهند.

بعضی ها از اینکه اصل بر برائت است و در قانون اساسی ذکر شده است این استنباط را می کنند که در این جا نیز اصل بر برائت است. در حالیکه برائت از نظر حقوقی مربوط به زمانی است که می خواهند فردی را مجازات کنند و اگر مثلأ بخواهند دست یک فردی را قطع بکنند، اصل بر برائت است، مگر اینکه ثابت شود که این فرد دزدی کرده است. اما در گرفتن مسئولیت ها و سمت ها اتفاقأ اصلأ اصل بر برائت نیست. ساده ترین مورد در احکام اسلامی در ان زمینه مربوط به نماز جماعت است. در مورد امام جماعتی که پشت سر او می ایستید و به او اقتدا می کنید، نمی گوئیم که اصل بر عدالت امام جماعت است و می گویند اگر کسی بخواهد به او اقتدا کند باید احراز کند که امام جماعت عادل است.

البته احرازش ساده است و پیچیده نیست ولی کسی که نماز جماعت هم می خواهد بخواند باید عدالت امام جماعتش ثابت بشود ونه اینکه اگر ظالم بودنش ثابت نشد، بنابراین اصل بر برائت است. حتی یک نفر که بخواهد در یک مدرسه سرایدار شود او را گزینش می کنند که آیا سالم و امانتدار هست یا خیر. اما درمورد نماینده مجلس می گویند که اصل بر برائت است و معلوم است که در این خصوص اشتباه می کنند.

این احراز که می گویید به چه معناست؟ اصولگرایان و شما هم هیچ وقت از حمایت از آقای احمدی نژاد ابراز ندامت نکردید و از آن طرف شخصیت های شاخص اصلاح طلبان مانند رئیس دولت اصلاحات همیشه تأکید کرده اند که ما ملتزم به قانون اساسی و رهبری هستیم.
ببینید به نظر من بزرگان اصلاح طلبان باید بیایند تبیین بکنند که در سال 88 تقلبی اتفاق نیفتاده است. البته منظور این است که تقلبی که نتیجه انتخابات را عوض کند رخ نداده است. ولی همین فردا ممکن است درانتخابات مجلس دهم مشخص بشود که چهار تا صندوق تخلف شده و آن را باید باطل کنند. ولی تقلب وسیع که نتیجه انتخابات را عوض کند رخ نداده است یعنی یک طرف 12 میلیون رأی و طرف دیگر 26 میلیون رأی آورده است اما اینکه 12 میلیون رأی جا به جا شده باشد، اینطور تقلبی به نظر من اتفاق نیفتاده است. بلکه نه امکان و نه فناوری چنین امری وجود ندارد و در شمارش صندوق ها چنین چیزی رخ داده است.

بعضی ها فکرمی کردند که فتنه 88 فقط بر علیه هنجار های دینی است در حالی که این فتنه بر ضد جمهوریت نظام نیز بود. چون ما هر سال یک انتخابات برگزار می کردیم و این افراد می خواستند بیایند و بگویند که تمامی این انتخابات ها بی اهمیت بوده است. همین رئیس دولت اصلاحات می توانست بیاید و بگوید تقلبی رخ نداده است. در حالی که من خبر دارم که در جلسات خصوصی ایشان این موضوع را گفته است، ولی هیچ وقت حاضر نیست که بیاید مصاحبه کند و این امر را بگوید. این امتناع به چه دلیل و با چه عنادی است که صورت می گیرد؟

یکسری فشار های رسانه ای درباره مجلس خبرگان به وجود آمده و بعضأ شاید تلاش می شود که یک فضای دو قطبی درباره مجلس خبرگان به وجود آید، شما این شرایط را چگونه تحلیل می کنید؟
در مورد مجلس خبرگان من نیز معتقد هستم که فضای خبرگان نباید فضای سیاسی و دو قطبی باشد. چون جایگاه خبرگان یک جایگاه کاملأ ویژه است و کاملأ از بقیه انتخابات های ما، مانند انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری متفاوت است. در آن انتخابات ها رقابت های سیاسی، حزبی و جناحی وجود دارد و اشکالی ندارد و در چهارچوب قانون اساسی و قوانین موضوعه کشور اتفاقأ رقبا باید با یکدیگر رقابت کنند و مواضع یکدیگر را نقد بکنند. درحالی که خبرگان چنین جایگاهی نیست. شاید مثال مناسبی نباشد ولی مثل ملموس آن مانند یک پایگاه قرارگاه آتش نشانی است. مردم عادی می آیند می بینند که این آتش نشان ها صبح ابتدا خودرو خود ر استارت می زنند که باتری ماشینشان دچار اشکال نشود و شیشه های ماشین را پاک می کنند و بعد می نشینند صبحانه می خورند و گل کوچک یا والیبال  بازی می کنند یا تمرینات ویژه خود را انجام می دهند. ممکن است یک ماه اگر بگذرد و فردی این افراد را با این شرایط ببیند، بیاید و بگوید این افراد چرا اینجا نشستند و خوب است که بروند یک کاری انجام بدهند و خدمتی بکنند و چرا حقوق بی دلیل می گیرند؟

اگر این افراد 10 سال بنشینند و گل کوچک بازی کنند و یک لحظه اتفاقی بیفتد و آن ها وارد عمل شوند، تمام هزینه هایی که برای آن ها شده در آن یک لحظه جبران می شود. مجلس خبرگان مانند این است و آن ها سالی دوبار جلسه تشکیل می دهند و عمومأ یک مسئولی را مانند رئیس جمهور و یا فرمانده ارتش یا فرمانده سپاه، وزیر اطلاعات و ... را دعوت می کنند و آنها گزارش می دهند و ...اما همین مجلس خبرگان در مجلس سوم که آن ضایعه عظیم اتفاق افتاد و مسئله رحلت امام به وجود آمد، و در زمانی که مشخص بود که حضرت امام دیگر روزهای آخر عمرشان را سپری می کنند رسانه ها ی خارجی در جنجال رسانه ای غوغایی به پا کرده بودند. آن ها 5 الی 6 جناح خود ساخته برای خودشان درست کرده بودند که مثلأ یکی فلان حضرت آیت الله، یکی مرحوم حاج احمد آقای خمینی است و دیگری آقای هاشمی است و ... و تصور می کردند که پس از ارتحال حضرت امام این جناح ها این قدر با یکدیگر دعوا خواهند کرد و نظام دچار مشکل خواهد شد.

 اما بعد از روی دادن آن اتفاق تأثیر برانگیز، هنوز پیکر حضرت امام تشییع نشده بود، که از خبرگان دعوت کردند و اتفاقأ محل اجلاس آنها نیز در همان مجلس قدیم که مجلس ما بود برگزار شد. ما بیرون از صحن مجلس مثل اطرافیان مریض که بیمارشان را به اتاق عمل می برند، ایستاده بودیم و هر کس از آنجا بیرون می آمد می پرسیدیم که چه اتفاقی افتاده است. ما در راهرو مجلس بودیم، ولی ما را به داخل صحن راه نمی دادند. بعد از 4 الی 5 ساعت یکدفعه خبر رسید که مسئله تمام شده است. البته در آن زمان پس از اعلام خبری، بعضی ها شوکه شدند، بعضی ها خوشحال شدند و بعضی ها ممکن بود ناراحت بشوند اما پس از روی دادن آن اتفاق، به مدت 48 ساعت رادیوهای بیگانه سکوت کردند و یک گرد و غبار مرگ بر روی آن ها نشست و فقط آهنگ پخش می کردند. یعنی آن ها شوکه شده بودند به خاطر تصمیم اساسی و مهم و ضروری که مجلس خبرگان توانست بگیرد. در حالی که عده ای در خود مجلس خبرگان نیز مخالف بودند و خود حضرت آقا هم در آخرین جمله ای که فرمودند گفتند: من در هر صورت مخالف هستم.

بنابراین مجلس خبرگان چنین جایگاهی را دارد و به تعبیر من همان آتش نشانی هست که ممکن است ده سال، پانزده سال، بیست سال هیچ کاری نداشته باشد، اما در یک لحظه خطیر بایستی یک تصمیم بسیار مهم بگیرد و نباید این چنین مجلس مهمی جناحی و یا سیاسی و یا راست و چپی باشد. البته بعضی ها تلاش می کنند و یکسری خواب های آشفته می بینند که ان شاالله تعبیر نشود. مثلأ یک عده می گویند فلانی باید رهبر شود و گروه دیگری می گویند که فلان نفر دیگر باید رهبر شود. البته چنین تصوری برای رهبر آینده هر کسی که فکر می کند برای رهبر آینده پیدا نمی کند. اما فرض می کنیم که چنین باشد، این درست نیست و اصلأ نباید چنین اتفاقی روی دهد. اگر مثلأ بعد از ده، بیست یا سی سال ما مکلف شدیم که یک رهبری انتخاب کنیم، از اکنون بگویم که من طرفدار فلانی و آن دیگری طرف فلان نفر دیگر است و با یکدیگر دعوا کنیم که این امر خیلی اشتباه است.

خب درباره این جو رسانه ای که علیه برخی شخصیت ها و کاندیداهای خبرگان راه افتاد هم توضیحی بدهید.
این فضاهای نادرستی است که راه افتاده است و کسانی که در این مسیر قدم می گذارند باید چهارچوب قانون را بپذیرند و تفاوتی هم بین افراد وجود ندارد. من مطمئنم و شما فردا هم خواهید دید اگر کسانی نرفتند امتحان بدهند و لازم بوده است که امتحان بدهند، چنانچه شورای نگهبان این افراد را تأیید نکرد حتمأ یک طرفه نخواهد بود. چه راستی باشد، چه چپی باشد، چه تند باشد چه کند و چه ملایم باشد و اگر کسی در این مورد قانون را رعایت نکرده و علی رغم الزام برای شرکت در آزمون شرکت نکرده است توسط شورای نگهبان رد می شوند.

البته ممکن است بعضی ها لازم نبوده باشد که در این امتحان شرکت کنند.
بله در مورد افرادی که لازم بوده است شرکت کنند و شرکت نکردند، عرض کردم و البته تشخیص این امر به عهده شورای نگهبان است و من با وجود اینکه سر تعظیم در برابر مراجع فرود می آورم و اینکه جایگاه آن ها بسیار رفیع است ولی تشخیص اجتهاد این افراد به عهده فقهای شورای نگهبان است و هیچ کس دیگری نمی تواند دخالت کند.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو