bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۵۴۴۲۱

چالش سطل آب یخ، در مسجد محلّه ما!

تاریخ انتشار: ۱۲:۴۰ - ۱۰ آذر ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- امین میرزائی*؛ بسیار پیش آمده که فردی از صف اوّل نماز برخاسته و از منی که در صف آخر نماز می خواندم ایراد گرفته. این که مثلاً در رکوعت زیاد خم نشدی، یا کشکک زانوانت را با زاویه هفتاد و پنج درجه برای سجده روی زمین قرار ندادی، یا باید مُهر ضخیمتری برداری یا نوک بینی ات به زمین نمی خورَد (چون مستحب است که آن هم روی خاک قرار بگیرد!). این که چگونه صف آخر نماز را- آن هم در حال سجده - رصد می کند بماند!

البته مشکل از من است. چرا؟! چون لباس روحانیت را کنار گذاشته ام و با لباسِ سیویل بین مردم رفت و آمد می کنم. حالا تصوّر کنید که بنده خدا چه حالی می شود، وقتی مرا در جلوی خود و به عنوان پیشنماز ببیند!

بگذریم ...

غرض از چند سطر بالا، ذکر خاطره زیر است:

آمده بود راست ایستاده بود وسط مسجد و سرم داد می زد که " مرا مسلمان کن، از زردشتی بودن خسته شده ام "! دوست دوران جوانی ام را می گویم، که با هم در یک مدرسه درس می خواندیم و با هم رفت و آمد داشتیم.

سعی کردم با هزار و یک دلیل به زردشتی بودن دل خوشش کنم از بیم آن که رادار حاج آقایی در صف اوّل، کار او را در صف آخر تمام کند و مانند دوست ارمنی نازک دلم، در همان آغاز، او را از مسجد بیرون برانَد.

علآمه طباطبایی و آیة الله طالقانی و آقایان، آشتیانی و حسن زاده و جوادی آملی را دیده بود و موافقت آنان را با توحید عارفان، دلیلِ هماهنگی عقل و قرآن و عرفان دانسته بود. چیزی شبیه ایمانِ کریستین (یحیی) بونو، به شرح دعای سحر رو کرد.

دوست زردشتی ام را نتوانستم منصرف کنم. آمد و در نماز جماعت شرکت کرد.

دو سه روز بعد، یکی از آن حاج آقاهایِ مسجد رو کار را یکسره کرد. بر اساس نظریه‌ای که قائلان به "وحدت شخصی وجود" (مثلاً اسپینوزا و ملّاصدرا و إکهارت) را "نجس العین" می‌داند، یک سطل آب روی دوستمان خالی کرد!

دوست زردشتی به "اهورامزدا" ایمان داشت، امّا با امر به معروف و نهی از مُنکرِ جاهلانه حاج آقا - در قالب آکوامن (مرد دریا!) - به "اهرمن و سوپرمن و بتمن" رو کرد!


* فیلسوف و دین‌پژوه
پ.ن: این خاطره مربوط چندین سال پیش است

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو