bato-adv
کد خبر: ۲۴۸۶۳۲

قتل پیرمرد رویای پسر جوان را بر باد داد

تاریخ انتشار: ۰۲:۲۴ - ۱۲ مهر ۱۳۹۴
 پسر جواني كه به‌ خاطر روياي بازيگر شدن، در تله مرد ميانسال قرار گرفت و او را به قتل رساند، در جلسه محاكمه‌اش ادعا كرد به دليل قاتل بودن پدرش، از اعدام مي ترسد. او كه از طريق كارت سوخت مقتول شناسايي شده بود، همين ترسش از اعدام را انگيزه خود از فرار اعلام كرد.

روز دوازدهم شهريور ‌سال ٩٠، مرد ميانسال زماني كه از خارج از كشور به خانه‌اش در ستارخان برگشت، با صحنه عجيب و وحشتناكي روبه‌رو شد. او در خانه‌اش جسد دوست صميمي‌اش را ديد كه غرق به خون شده بود. پيرمرد كه به شدت شوكه شده بود، بلافاصله با پليس تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد.

 چند دقيقه بعد كارآگاهان جنايي راهي محل حادثه شدند و به تحقيق در اين رابطه پرداختند. مرد صاحبخانه در تجسس‌ها به ماموران گفت: «من ١٠ روزي مي شود كه براي مسافرت به خارج از كشور رفته‌ام. روزي كه داشتم به سفر مي‌رفتم، دوستم كليد خانه‌ام را گرفت و گفت در اين مدت به خانه‌ام سر مي‌زند و هر از گاهي به اينجا مي‌آيد. من هم قبول كردم و كليد را به او دادم. ولي امروز وقتي از مسافرت برگشتم، با جسدش روبه‌رو شدم. اصلا نمي‌دانم او چرا و چگونه به قتل رسيده است.»

با اين اظهارات، تحقيقات در رابطه با قتل اين پيرمرد، آغاز شد و جسدش نيز به پزشكي قانوني منتقل شد تا علت اصلي مرگش مشخص شود. در حالي كه تيم تحقيق به تجسس‌هاي خود در اين باره ادامه مي داد، از پزشكي قانوني خبر رسيد، اين پيرمرد ٧ روز پيش از كشف جسد، با ضربه چاقو به قتل رسيده است.

تحقيقات پليس نيز نشان داد، خودروي مقتول به سرقت رفته است ولي چند روز بعد، اين خودرو زير پل حافظ بدون هيچ سرنشيني پيدا شد اما هنوز مشخص نبود كه اين مرد ميانسال از سوي چه كسي يا چه كساني به قتل رسيده است و قرباني چه توطئه‌اي شده است.  در ادامه كارآگاهان پليس اولين سرنخ اين پرونده را به دست آوردند و متوجه شدند كه كارت سوخت خودروي مقتول سرقت شده است. همين كارت سوخت نخستين سرنخ را به دست ماموران پليس داد و كارآگاهان در نهايت توانستند، سارق اين كارت سوخت را شناسايي كنند. متهم كه پسر جواني بود، پس از شناسايي يعني ٢ ماه بعد از قتل، در يك عمليات دستگير شد.

وي كه از دستگيري خود به شدت شوكه شده بود، در بازجويي‌ها راز اين جنايت را فاش كرد. وي به قتل پيرمرد اعتراف كرد ولي دفاع از خودش را انگيزه خود از قتل اعلام كرد.

وي درباره تشريح جزئيات ماجراي قتل به ماموران گفت: «من عاشق بازيگري بودم و به‌شدت به اين شغل علاقه داشتم. براي همين به دنبال راهي براي بازيگر شدن مي‌گشتم. در حال جست وجو بودم كه از طريق يكي از دوستانم با مقتول آشنا شدم. مقتول آن زمان به من مي‌گفت كه با كارگردانان و تهيه‌كنندگان زيادي آشنا است و مي‌تواند به راحتي مرا وارد سينما و تلويزيون كند. من كه با چرب‌زباني او به حرف‌هايش اعتماد كردم، تصميم گرفتم حرف‌هايش را گوش كنم تا بتوانم وارد سينما شوم. براي همين وقتي روز حادثه از من خواست به خانه‌اش در ستارخان بروم، قبول كردم. او گفت به آنجا بيا تا با هم سر مسائل كاري صحبت كنيم. من هم به آنجا رفتم، ولي بعد از واردشدن به خانه و صحبت‌هاي اوليه، ناگهان مقتول رفتارش تغيير كرد. او جوري با من برخورد کرد كه متوجه نيت شومش شدم و فهميدم كه قصد دارد مرا مورد آزار و اذيت قرار دهد. من به شدت مقاومت كردم و مي‌خواستم از آن خانه بيرون بيايم كه ناگهان مقتول رويم چاقو كشيد. او گفت اگر به خواسته‌اش تن ندهم، مرا مي‌كشد. من كه به شدت ترسيده بودم، در درگيري چاقويش را از او گرفتم و چند ضربه به وي زدم. بعد هم فرار كردم و خودرويش را دزديدم تا بتوانم سريع‌تر پا به فرار بگذارم. در راه هم خودرو را زير پل حافظ رها كردم و تنها ٣ عدد كارت سوخت مقتول را از داخل خودرواش دزديدم.»

با اعترافات اين پسر جوان، وي صحنه قتل را بازسازي كرد و پس از صدور كيفرخواست پرونده‌اش در مقابل هيات قضايي شعبه ١١٣ دادگاه كيفري استان تهران ايستاد و از خود دفاع كرد. وي در اين شعبه صحبت‌هاي قبلي خود را تكرار كرد و به هيات قضايي گفت كه تنها به خاطر دفاع از خودش دست به اين قتل زده است.

در اين جلسه خانواده اولياي دم از دادگاه قصاص متهم را خواستار شدند. هيات قضايي نيز پس از شور و مشورت، متهم را به قصاص محكوم كردند.

اما اين به تاييد قضات ديوانعالي كشور نرسيد و هيات قضايي ديوانعالي كشور به دليل اظهارات متهم، بحث دفاع مشروع وي را مطرح كردند و خواستار رسيدگي بيشتر در اين باره شدند.

بنابراين پرونده بار ديگر به شعبه ١١٣ دادگاه كيفري فرستاده شد و متهم صبح ديروز براي بار دوم پاي ميز محاكمه رفت.  در اين جلسه پس از قرائت كيفرخواست از سوي نماينده دادستان، متهم در جايگاه قرار گرفت و اين بار اظهارات تازه‌تري را مطرح كرد. وي كه فرارش پس از قتل مورد توجه قضات قرار گرفته بود، در مورد انگيزه‌اش از فرار گفت: «پدرم چند ‌سال پيش دايي‌ام را به قتل رسانده بود. او به اعدام محكوم شد و ما هر چه سعي كرديم، نتوانستيم رضايت مادربزرگم را جلب كنيم. پدرم تا پاي چوبه دار رفت تا اينكه در نهايت پاي چوبه دار رضايت گرفت. روزهاي سختي بود و وقتي حرف‌هاي پدرم را مي‌شنيدم از اعدام و زندان به‌شدت ترسيده بودم. براي همين وقتي اين پيرمرد را كشتم، ترسیدم و فرار كردم. اگر مي‌دانستم فرارم موضوع را بدتر خواهد كرد، خودم مي‌ماندم و با پليس تماس مي‌گرفتم.»

در پايان پس از دفاعيات وكيل متهم، هيات قضايي وارد شور شدند تا راهي نهايي در مورد اين پرونده را صادر كنند.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو