bato-adv
کد خبر: ۲۴۱۱۸۰

نكته‌ای ظريف درباره توافق وين

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۸ - ۰۴ مرداد ۱۳۹۴
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: اكنون كه توافق به مرحله پاياني خود رسيده است و بسياري نيز از اين رويداد خوشحال هستند، شايد بد نباشد كه به نكته مهمي از ماجرا نيز اشاره شود، حداقل به گمان اين قلم موضوع مهمي است.

مي‌توان گفت كه در بيشتر شبكه‌هاي مجازي و نيز مطبوعات داخلي عامل اصلي اين توافق را آقاي ظريف، وزير امور خارجه كشورمان معرفي كرده‌اند. البته در نقش آقاي ظريف از هر دو وجه سياسي و فني نبايد غافل شد و شايد اگر فرد ديگري عهده‌دار اين كار بود نتيجه با موفقيت همراه نبود يا زمان زيادتري طول مي‌كشيد.

ولي اين توافق مبتني بر يك رويكرد فني و گفت‌وگو حاصل نشده است، بلكه رويكرد و عامل اصلي جاي ديگري است و آقاي ظريف و همكاران‌شان حداكثر توانسته‌اند كه به لحاظ فني اين كار را پيش ببرند، هرچند اين پيش بردن در تداوم و بقاي آن رويكرد نيز موثر بود. اين رويكرد در هر دو طرف ماجرا شكل گرفت، در سوي ايالات متحده، تغييرات زباني و ادبيات سياسي و كنار گذاشتن راهبرد تغيير نظام، با آمدن اوباما به وضوح ديده مي‌شد به ويژه اينكه گفتار و رفتار وي با بوش مقايسه شود.

اوباما از هنگامي كه اين مسير را انتخاب كرد، در خط‌مشي خود تغييري نداد و حتي تحت تاثير برخي اظهارات تند و گزنده بخشي از فعالان سياسي در ايران نيز قرار نگرفت، شايد بتوان گفت كه آمدن جان كري به وزارت خارجه امريكا تا حدي تحت تاثير اين سياست و برنامه و براي پيشبرد آن باشد. اين رويكرد اوباما بازتاب خود را در ايران يافت.

 اين رويكرد ابتدا با نامه‌نگاري‌هاي كاملا محرمانه آغاز شد، و اين مسير را به طور جدي ادامه داد. اوباما به خوبي مي‌دانست كه نوعي بي‌اعتمادي تاريخي ميان طرفين وجود دارد و ايران در اين خصوص ادعاهايي دارد، او مي‌دانست كه لحن و رفتار جرج بوش پسر چگونه بود. به اين جملات اوباما توجه كنيم كه در گفت‌وگو با توماس فريدمن، خبرنگار روزنامه نيويورك‌تايمز و پس از انتشار توافق وين اظهار داشت: «ما بايد ببينيم چگونه مي‌توانيم جهت‌گيري‌ها و رويكردهاي بهتر را تشويق كنيم.

مساله آخر، البته شايد اين چيزي نباشد كه من ياد گرفته باشم اما تاييد و ثابت شده است و آن اينكه حتي در برخورد با دشمنان و حريف‌تان، بايد اين ظرفيت را داشته باشيد كه گاهي خود را جاي آنها هم بگذاريد. اگر به تاريخ ايران نگاه كنيد، واقعيت اين است كه ما در سرنگوني رژيمي منتخب و دموكراتيك در ايران نقش داشته‌ايم. ما در گذشته از صدام حسين در جنگ ميان ايران و عراق حمايت مي‌كرديم در حالي كه مي‌دانستيم صدام از تسليحات شيميايي در آن جنگ استفاده مي‌كند. در نتيجه آنها ذهنيت و تعريف خود را از دغدغه‌هاي امنيتي دارند كه شايد ما با آن موافق نباشيم.»

اين نگاه جديد بود ولي با اين وصف طبيعي بود كه پاسخ تهران به پيشنهادهاي ايالات متحده ابتدا مبتني بر خوش‌بيني نباشد. بنابراين او شيوه‌هاي تكميلي را نيز در دستور كار قرار داد، فرستادن سلطان قابوس به تهران در دستوركارش قرار گرفت و اين همزمان شد با تغيير دولت در ايران و آمدن رييس‌جمهوري جديد. به نظر مي‌رسيد كه تمام قول و قرارها و اصول كلي كه لازم است در اين نامه‌ها و اين ميانجيگري داده شده و تنها مانده بود كه طرف ايراني نيز تصميم تاريخي خود را بگيرد كه اين تصميم گرفته شد. اصل ماجراي توافق ايران و ١+٥ تا اينجا بود و ادامه آن فقط يك موضوع فني و تكنيكي محسوب مي‌شد و در واقع راستي‌آزمايي اين قرارها بود و نه چيزديگر. بنابراين نقش اصلي در اين ماجرا نه در گفت‌وگوهاي فني كه در جاي ديگر و سياست است.

اول از همه مردم با انتخاب خود در سال ١٣٩٢، زمينه شكل‌گيري اين اقدام را فراهم كردند. زيرا اين انتخاب اعتماد به نفس كافي هم در مردم و هم در حكومت ايجاد كرد و آب سردي بود بر آتش اتفاقات سال ١٣٨٨، ضمن آنكه مردم از خلال انتخاب خود، خواست و اولويت سياسي خود را نشان دادند. ولي فراموش نكنيم كه شكل‌گيري اين انتخابات به اين وضع خواست برخي قدرتمندان نبود و نقش رهبري نظام در شكل‌گيري اين فرآيند بسيار تاثيرگذار و تعيين‌كننده بود.

در ادامه اين انتخاب مردم، تصميم سياسي اتخاذ شده براي گفت‌وگو با طرف اصلي ١+٥، رخ داد؛ گرچه اين گفت‌وگوها منحصر به هسته‌اي شده بود، تا از اين طريق ادعاهاي پنهاني آنان در نامه‌ها و فرستادن واسطه آزمون شود. اين تصميم مهم‌ترين اتفاقي بود كه در عرصه سياسي ايران و پس از انقلاب رخ داد. تا اين دو سالي كه مذاكرات در جريان بود، بارها در برابر اين پرسش كه نتيجه مذاكرات چه خواهد شد قرار گرفته‌ام و هميشه نيز پاسخ داده‌ام كه همان هنگامي كه طرفين پذيرفتند مذاكره جدي كنند، از پيش نتيجه را رقم زده‌اند و باقي ماجرا فقط يك موضوع فني است كه دير يا زود دارد ولي سوخت‌وسوز ندارد.

 وقتي كه با اين نگاه مساله را ارزيابي كنيم، قضيه و نحوه رفتار ما با آن نيز فرق خواهد كرد. در طول مذاكرات هيچگاه پيگير اخبار جزييات آن نبودم و هنوز هم فرصت مطالعه دقيق متن فني توافق را نداشته‌ام و احتمالا اگر هم بخوانم درك جامعي از آن پيدا نخواهم كرد، زيرا مساله‌اي كه براي يك ناظر سياسي مطرح است، جزييات فني توافق نيست نه اينكه اين جزييات مهم نيستند، اتفاقا مهم هستند ولي در برابر پديده ديگري كه شاهدش هستيم به نسبت موضوعي فرعي و حاشيه‌اي است. بنابراين اگر كسي يا كساني اين توافق را براي كشور مفيد مي‌دانند طبيعي است كه براساس قاعده تلازم ميان قدرت و مسووليت بايد بنيان اين موفقيت را محصول تصميم سياسي رهبري نظام بدانند. البته رهبر هيچ كشوري در خلأ و انتزاع تصميم نمي‌گيرد ولي در نهايت آثار كلان سياسي در جامعه و حكومت را بايد به تصميم نهايي رهبري هر نظامي ارجاع داد. بي‌توجهي به اين امر و عمده كردن نقش گروه مذاكره‌كننده يا عامدانه براي كم‌اهميت جلوه دادن اين وجه قضيه بود يا ناشي از بي‌اطلاعي و نداشتن تحليل صحيح.

اتفاقا اين نحوه برخورد كه موضوعي فرعي را در برابر يك موضوع اصلي، عمده كنند، بيش از هر چيز به روند اين گفت‌وگوها و تعامل لطمه خواهد زد و كساني كه از اين اتفاق خوشحال هستند، با دستان خود راه تداوم آن را مي‌بندند. نكته جالب اينكه جان كري هم متوجه اهميت نقش اوباما در طرف خودش بود. به همين دليل پس از توافق لوزان، نخستين جملاتي را كه ابراز كرد، تاكيد بر نقش رهبري و تعيين‌كننده اوباما بود. برخي‌ها گمان كردند كه اين جملات از تعارفات مرسوم اداري و سياسي است، در حالي كه چنين نيست. اگر اوباما تغيير راهبردي نسبت به ايران نمي‌داد، هيچ وزير خارجه‌اي در امريكا به تنهايي نمي‌توانست چنين گامي را براي توافق با ايران بردارد. همچنان كه اگر در اين سوي ماجرا رهبري نظام تصميم به اين مذاكرات نگرفته بود، هيچ وزير خارجه‌اي نمي‌توانست با امريكايي‌ها بنشيند و گفت‌وگو كند و از همه مهم‌تر اينكه هنگام گفت‌وگو خنده هم بر لبانش نقش بسته شود كه در اين صورت او را در همان فرودگاه و هنگام بازگشت مورد مواخذه قرار مي‌دادند. همچنان كه هنوز هم عده‌اي نتوانسته‌اند اين مساله را هضم كنند.

در گام بعدي نقش رياست‌جمهوري است كه از ابتدا در اين باره موضع روشن و قاطعي گرفت و هم به لحاظ سياسي و هم فني موضوع را پيش برد و زمينه اصلي اين اتفاق را نيز در جريان انتخابات فراهم كرد؛ همان زمينه‌اي كه در كنار عوامل ديگر به بروز اين تغييرات كمك كرد. نقش آقاي ظريف و گروه ايشان در مرحله بعد قرار مي‌گيرد. آنان در واقع پس از اتخاذ تصميم اصلي وارد ماجرا شدند ولي از دو زاويه تاثيرگذار بودند. يكي از منظر فني و پيشبرد مذاكرات و سازماندهي كار كه موضوعي مهم و دقيق و ضمنا خسته‌كننده بود و قضاوت نهايي درباره آن را بايد به ادامه ماجرا در سال‌هاي آينده موكول كرد، هرچند تا اينجا مطلوب و مقبول است. ايفاي درست اين نقش به هموارتر شدن راه سياسي پيشين كمك كرد؛ راهي كه چندان اعتمادي به نتيجه آن نبود.

نقش مهم‌تر بعدي آقاي ظريف و گروه‌شان، ايجاد اعتماد كامل ميان خودشان و نظام تصميم‌گيري سياسي بود. اگر چنين اعتمادي برقرار نمي‌شد، احتمال داشت كه اين راه در ميانه ماجرا بسته شود. اين وجه عملكرد آقاي ظريف كمتر مورد توجه و تشويق و تكريم‌كنندگانش قرار گرفته است. خدمات فني و كارشناسي را حتي مي‌توان در سطح جهاني خريداري كرد مثل وكلاي حقوقي كه در همه كشورها استفاده از خدمات آنان مرسوم است ولي ايجاد اعتماد دروني به نظام تصميم‌گيري بحث ديگري است. تفاوت درباره سهم نقش هر كنشگري در اين ماجرا به تفاوت تحليل و تفاوت بر رفتار ما با اين پديده در ادامه راه منجر خواهد شد.

مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو